هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
✅ سزارین چهارم و پنجم...
#سزارین
#معرفی_پزشک
کانال"دوتا کافی نیست "
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۶۹
#فرزندآوری
#دوتا_کافی_نیست
من متولد سال ۱۳۶۷ هستم و یک برادر که سه سال بزرگتر از خودم هست دارم. من و داداشم تو کودکی رابطه خوبی با هم نداشتیم، همش تو سر و کله هم میزدیم و عموما هیچ دوستی و بازی مشترکی بین ما شکل نگرفت.
من همیشه احساس تنهایی میکردم به خصوص که از همه فامیل دور بودیم و خانواده ام اصلا اهل رفت و آمد با کسی نبودند.
وقتی که من چهارده ساله و برادرم هفده ساله بود خدا به ما یک برادر دیگر داد که شد عشق من. رابطه عمیق عاطفی بین من و داداش کوچولو شکل گرفت.
در این میان، برادر بزرگترم که بحران های بلوغ رو در شدیدترین حالت ممکن میگذراند، کوچکترین علاقه ای به این داداش کوچیکه نشان نمیداد و عملا انگار نمیدیدش..
من و داداش بزرگه به فاصله دو سال از هم، ازدواج کردیم و خانه ای که قرار بود یک هو از بچه خالی بشه به لطف داداش کوچیکه، خالی نشد.
مادرم باید یک پسر بچه مدرسه ای رو بزرگ میکرد پس هر روز مثل همیشه صبح زود بیدار میشد، صبحانه آماده میکرد و ناهار بار میگذاشت و ظهرها چشم به راه داداش کوچیکه میشد.
همه اینها جای امید به زندگی و شادابی رو در پدر و مادرم زنده نگه میداشتند.
در حالی که اگر سومی نبود، ازدواج منو و برادرم باعث میشد یکهو مادر و پدرم با هجوم تنهایی حس پیری و رها شدگی داشته باشند و صبح و شب چشمشون به در باشه که ما کی میریم خونه شون.
چرخ روزگار چرخیده و داداش کوچیکه ۲۰ سالش شده و کی فکرش رو میکرد که این روزها، رفیق شفیق داداش بزرگه بشه.😳
این دو تایی که هیچ وقت تو زندگی به هم توجهی نداشتند الان چنان جون تو جون شده اند و ارتباط شون قوی و مستمر هست و برای هم دردو دل میکنند که آدم باورش نمیشه. کی فکرش رو میکرد ۲ تا داداش با فاصله ۱۷سال، هم بتونند در آینده باز و یاور هم باشند؟؟؟
پس حتی اگر فاصله سنی بین بچه هاتون زیاد میشه، و فکر میکنید که چرا بذارم بچه دار بشم اینا که همبازی نمیشن😞 بهتون این بشارت رو میدم که در آینده بازم همراه و یاور هم میشند.
خودم هم در اثر سالها تنهایی تصمیم گرفتم حداکثر تلاشم رو بکنم که به یکی دو تا بچه اکتفا نکنم.
با اینکه در ۲۴ سالگی ازدواج کردم اما دو سه سال اول زندگی مشترکمون، به دلایل محیطی، نتونستیم با همسرم زیر یک سقف مشترک زندگی کنیم. دنیا برای ما تصمیم دیگه ای گرفته بود و ما چند سال کیلومترها دور از هم زندگی میکردیم.
در نهایت من در ۲۸ سالگی باردار شدم و بچه اولم سقط شد، چند ماه بعد از لطف خدا مجدد باردار شدم و در ۲۹ سالگی خدا دختری سالم به من عطا کرد. قصد داشتم دو سالگی فرزندم برای فرزند دومم اقدام کنم که کرونا گرفتم و دو سال شیردهی و یک سال و نیم بیماری و یک کرونای جانانه منجر به از دست رفتن انرژی زیادی از من شد.
یک سال بعد اقدام به بارداری کردم و خداوند دختر دومم رو در ۴ سالگی دختر اولم به ما مرحمت کرد. الان ۳۴ ساله ام، و دو دختر ۵ ساله و حدودا یکساله دارم. از تاسف های زندگیم، اینست که با خود میگویم باید الان سه فرزند داشتم نه دو تا. ولی حقیقت این ست که سرنوشت، برای ما اینگونه مقدر کرده بود.
در نظر دارم اگر خداوند عنایت کرد ،یک دو سال بعد، مجدد برای فرزند سوم اقدام کنم.
انشالله که مورد لطف و رحمت خداوند قرار بگیرم.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
❗️خبری فوق العاده برای دیابتی ها❗️
🍎دیابتیهای عزیزم....
🚫اگر شما هم آرزوی دیدن قندخون پایین ۱۰۰ رو دارید و باور درمان شدنتون سخته بیا تو کانال زیر تا به آرزوت برسی👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2133328638Ccaea0d7874
اتصال مستقیم به فرم ویزیت 👇🏻
https://formafzar.com/form/ikd7q
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۷۰
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#ساده_زیستی
#قسمت_اول
من دختری ۱۷ ساله بودم که با یکی از اقوام پدرم ازدواج کردم. خانواده ما ۶ نفره بود. خیلی حس خوبی داشت با برادر و خواهرانم سرسفره غذا خوردن و هر روز کل کل کردن من و خواهرام با برادرم. 😜😚
پدرم پسر دوست داشت ولی خوب خدا فقط یکی بهش داد، خیلی از دختر خووشش نمیومد. من یادم نمیاد که تا موقع ازدواج، پدرم ما رو به مسافرت یا جمعه ای به پارک محل، برده باشه، هیچوقت حتی باهامون بازی هم نمی کرد تا اینکه تصمیم گرفتم باخواستگار خوبی که ملاک های منو داشته باشه ،ازدواج کنم و از خونه پدری برم و زندگی مستقلی رو شروع کنم.
سال ۸۹ عقد کردیم، یادمه وقتی آقای همسر آمد خواستگاری، چون اقوام نزدیکمون بود اصلا پدرم شرط و شروط نذاشت براشون و منم اصلا برام مهم نبود که جهیزیه ندارم و همسرم بیکاره، خیلی ساده عقد کردیم با مهریه ۱۴ تا سکه
در واقع با بله گفتن بهشون، به خدا اعتماد کردم و گفتم با توکل بر خدا بله و همسرم هم قول داد که مهریه زن رو باید مرد پرداخت کنه و گفت خوشبختت میکنم. منم خوش حال بودم از انتخابم...
خیلی پدرم و اطرافیانم مسخرم کردن و گفتن دختر مهریه سنگین بزن، یا وقتی خواستی بری خرید بازار، خیلی چیزهای گرون بخر، ولی من یادمه حرف بقیه رو گوش نکردم و خیلی خیلی چیزهای کم و فقط ضروری برداشتم و گفتم این چیز ها خوشبختی نمیاره برام...
سال ۹۰ با لباس عروسی که خودم دوخته بودم یه جشن عروسی گرفتیم و من خوش حال بودم که رفتم سرخونه زندگیم...
زندگی مشترک ما پیش مادرشوهرم آغاز شد بهمون گفتن جایی نرید برای زندگی، همسرت پسر آخریه، خونه ماله خودشه و باید پیش ما باشی 😢 منم قبول کردم.
زندگی ما از یک اتاق کوچیک آغاز شد، برای شروع زندگی هیچ کس به ما کمک نکرد، همسرم هر روز دنبال کار می رفت، ولی هیچ کار دائمی براش نبود، یک سال گذشت و من کم تجربه و کسی هم بهم نمیگفت بچه دار شو.
تا اینکه سال ۹۱ به زور و التماس به همسرم گفتم دلم بچه می خواد، تو خونه تنهام، شوهرم گفت آخه من بیکارم، چه طوری؟ خرجش رو از کجا بیارم☹️
تا اینکه یه شرط گذاشت، منم قبول کردم که مجردی بره مشهد، بعدش برای بچه اقدام کنیم ، شکرخدا خیلی زود باردار شدم و خیلی خیلی خوشحال شدیم، باورمون نمیشد.
برام فرقی نداشت بچم چی باشه، فقط میگفتم سالم و صالح باشه، دوماهه بودم که همسرم دو تا کار بهش پیشنهاد شد ما همه میگفتیم پا قدم نی نی هستا...
بعد از باردار شدنم، خدا خیلی برکت داد به زندگیمون، پسرم به خوبی و خوشی دنیا اومد خونه مادرم نزدیکمون بود ولی زیاد نمیتونست تو کارهام بهم کمک کنه، منم با هر سختی بود پسرمو بزرگ کردم و کسی بهم نمیگفت پسرت تنهاست، یه همبازی براش بیار ،تا اینکه پسرم ۴ ساله شد و خیلی تنها بود. فقط آخر هفته ها دورمون شلوغ بود که بچه های عموش میومدن پیشمون....
برای بچه بعدی اقدام کردیم ولی بچه دار نشدیم تا اینکه من برای اولین بار کربلا رفتم. زیر گنبد ارباب بی کفن گفتم هرچی صلاحمونه بهمون بدید. تا از کربلا برگشتم خیلی زود باردار شدم. قربونش برم زودی حاجتمو داد😍 هرچی بگم کم گفتم، زندگیمون پر از خیر و برکت شده بود.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۷۰
#ازدواج_آسان
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
#ساده_زیستی
#قسمت_دوم
پسر دومم رو باردار شدم، خیلی خوش حال بودیم، هنوز در یک اتاق در کنار مادرشوهر بودم و قصد نداشتیم مستقل بشیم تا اینکه از قدم پسر کوچولومون، کار همسرم تغییر کرد و تا قبل از زایمان باید با همسرم به شهر دیگه می رفتیم.
با وجودی که باردار بودم ولی خوش حال بودم که دارم مستقل میشم، خدا بهمون همون جور که قول داده، روزی بچه ها رو هم می رسونه
شکر خدا یه خونه خیلی ارزون که خدا جور کرده بو ، خونه دوست همسرم برامون جور شد و ما ماشین فروختیم تا بتونیم وسایل لازم یه زندگی بخریم. بعد از ۵ سال تازه میخواستم گاز و یخچال و پشتی بخرم 😅😬
منو همسرم همیشه توکلمون به خدا بود، خیلی حرفها شنیدیم که برای چی میخوای بری کرایه خونه بدی ؟! حالت خوبه؟؟ چرا نمی مونی کنار مادرشوهرت ؟! چرا ماشین نازنینت فروختی؟! ولی ما اهمیت نمیدادیم تا اینکه آذرماه بود وقتی رفته بودم مسجد محلمون برای اولین بار نماز مغرب بخونم کیسه آبم پاره شد و من راهی بیمارستان شدم.
مادرم کنارم نبود و فقط خدا رو کنار خودم حس میکردم و خوش حال بودم که هنوز چند هفته وقت دارم ولی پسرم دوست داره الان بیاد و زندگی ما رو شادتر کنه، شکر خدا خیلی زود پسرم دنیا آمد 🙏🏻 پسر بزرگتر رو میبردم کلاس قرآن و پیش دبستانی اصلا مزاحمم نبود و پسر دومم خدا واقعا انرژی و به وقتم برکت میداد.
اینم بگم پسرهای من بدنشون ضعیفه و مرتب مریض میشن ولی خب تا این شب زنده داری ها رو نکشیم که بهمون نمیگن مادر، من هیچوقت دنبال راحتی نگشتم نه الان و نه سال هایی که مجرد بودم😉
پسرم ۱۰ ماهه بود که رفتیم زیارت حضرت معصومه موقع برگشتن فهمیدم دوباره باردارم آقامون خوش حال میگفت، خدابهمون داده وگر نه ما بچه دار نمیشیم، خیلی حرفها شنیدم از خانوده هامون ولی من ناراحت نبودم، میگفتم خدایا شکرت هرچی هست سالم باشه و همین که پسرم همبازی داره خدایا شکرت
توی بارداری سوم بودم که باید اسباب کشی میکردیم و مونده بودیم کجا بریم ؟؟ که از برکت قدم پسر عزیزم خونه بدون کرایه و در بهترین جای شهر جور شد☺️
خدارو شکر پسر سومم به دنیا اومد خیلی پسر دومم کوچیک بود کتک میزد داداششو ولی نمیدونست که این کیه 😴 تا بزرگ شدن.
خداروشکر الان خیلی هوای همو دارن سه تایی باهم بازی میکنن، منو آقامون خیلی خوش حال میشیم که با هم دوستن، همبازی هم هستن.
خداروشکر الان وقتم زیادتره کلاس نان پزی شرکت کردم. گاهی اوقات باهم نان میپزیم، خیلی بچه شیر به شیر خوبه من اولاش میگفتم نه سخته ولی الان که بزرگ شدن میفهمم که خوبه 😍
الان برگشتیم به شهر مادری و یه خونه رهن کردیم نسبتا نزدیک به خونه مادرم ولی من خودم به کارهام می رسم، اصلا دوست ندارم کسی کارامو انجام بده یا کمکم کنه
الانم باردارم پسرچهارمم قراره دوماه دیگه خونه مارو با قدمش زیباتر و بزرگتر کنه 🥰
خواهرم دوتابچه داره ولی همیشه میناله و میگه: تو فکر تو رفتم خواهر! چه طوری به خرج و به کارهای خونه و مهمان میرسی؟ منم میگم نماز اول وقت برکت میاره...
همیشه این ملکه ذهنمه که میگم بچه های من مهمون امروز و فردا هستن، یه روز اینا هم بزرگ میشن، اینقدر خونه تمیز داشته باشم که آرزو داشته باشم کثیف بشه تا حالا نشده دستمون خالی بشه و خدا نرسونه، فقط کافیه اعتماد و توکل به خدا داشته باشیم 😍
برای من و پسرام و عاقبت بخیری مون دعا کنید من خیلی دوست دارم پسرام سربازامام زمان (عج) باشن. ان شا الله هرکس بچه دلش میخواد خدا بهش خیلی زیاد بده از نعمت و رحمتش...
برای منم دعا کنید خدا ۴ تا دختر هم بده 😘😍😍
یاعلی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
سوال
سلام ستایش جان..وقت بخیر..
میشه تو کانال بزارین..
پسرم ۶ سالشه از ۳ سالگی تیک عصبی گرفتش هر وقت میگرفتش تا یه مدت بعد دوباره خوب میشد بعداز یه مدت دوباره تیک میگرفتش..تیک پلک چشم بعد دست بعد پا بعد الان تیک نفس گرفتش خیلی وحشتناکه..میترسم سکته کنه بچه معصوم😔
اگر کسی دکتر مغز واعصاب خوب تو شیراز سراغ داره سریع بهم معرفی کنه..پزشک خبره و دلسوز باشه واقعا.
ممنونم🙏
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
سوال
سلام عزیزم خوبین
ببخشید میشه درباره ی مراحل ivfسوال کنید و بخواهید تجربه هاشون توی گروه بزارید
خواهش میکنم این کارو انجام بدین چون خیلی ها مثل من هستن به خاطر ترس یا استرس یا معلومات کم هنوز زیر بار ivfنمیرن
من خیلی از اینکه میگن بعد از مثبت شدن باید هرروز آمپول تزریق کنیم میترسم و استرس دارم همینطور برای خیلی چیزهای دیگه ش
ممنون میشم کمکم کنید
┄┅┅❅🤰🤱👶👩🦰🤰🤱❅┅┅┄
@farzandbano
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
✅ سزارین چهارم و پنجم...
#سزارین
#معرفی_پزشک
کانال"دوتا کافی نیست "
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۵۷۱
#فرزندآوری
#اشتغال
#سختیها
#دوتا_کافی_نیست
من ۳۷ سالمه، کارمندم، ۳ فرزند دارم، یک دختر ۱۳ساله، یک دختر ۸ ساله و یک پسر ۱سال و نیمه
خدا را شاکرم که به من توفیق و توانایی داد که مادر سه فرشته آسمانی باشم.
از صبح ساعت ۵ که بیدار میشم، مثل سرویس مدرسه با ماشین هرکدام را باید به جایی ببرم،
اول پسرم را به خانه مادرم میبرم، بعد دختر بزرگم را به دبیرستان میبرم، بعد با دختر کوچکم به دنبال دختر ِدوستم میرویم که او را هم به دبستان ببریم و در آخر به محل کارم میروم.
ساعت ۱۲:۴۰ دوستم دختر دومم را به محل کارم می آورد تا ساعت ۲ با دختر دومی در محل کار هستیم که فقط خدا میداند از شیطنت هاش 🥴🥴🥴
بعد میرویم دبیرستان دنبال دختر بزرگم و بعد به دنبال پسر کوچولو در خانه مادرم تا برسیم خونه ساعت ۳😪
دیگه لِه هستم وقتی میرسم خونه ولی باید سریع نهار گرم کنم و به بچه ها غذا بدم، پسرم اغلب خواب هست باید التماس کنم سرو صدا نکنید تا برادرتون بیدار نشه، من به کارهام برسم.
ظرف ها رو بشورم، خونه رو جمع کنم، بعد درس های دختر دومم، که پدرم واقعا صلوات شده تا حالا، چون اول کرونا رفت کلاس اول و من باردار بودم و ...😫😫 و فقط خدا میداند.
دختر بزرگم نوجوان هست، خیلی میخواد با من حرف بزنه، دختر کوچیکه خیلی کنجکاوه، پسره نوپاعه، همسرم ۶ صبح میره و ۹ شب میاد خونه...
با این حال من مهمان زیاد دارم، کارم به گونه ای هست که بعضی وقتا روزهای تعطیل باید برم ماموریت و چون از ۱۹ سالگی استخدام شدم، نمیتونم الان دیگه کارم رو رها کنم.
ولی الحمدلله الحمدلله به برکت وجود بچه هام خدا عنایتی فرمودند که به همه کارهام میرسم، مهمونی میدم، مهمانی میرم، گاهی مهمان سرزده دارم. و خدا را شکر الحمدلله شادیم.
من به همه توصیه میکنم بچه دار بشوند
من واقعا برای آوردن بچه سوم یک سال دویدم تا باردار شدم، هر سه تا بچه هام سزارینی هستن.
وقتی بعضی از دوستان و آشنایانم دیدند که با وجود دو بچه و کارمند بودنم، دنبال بچه سوم هستم و آنها خانه دارن و دو فرزند دارند، آنها هم بچه سوم را آوردند، مثل دختر عمویم، همسایه طبقه بالایی مون، یکی از همکارانم 😉
اینم بگم دخترانم، خیلی خیلی کمکم میکنند،
دختر بزرگه مسئول آشپزخونه است و باید آنجا را مرتب کنه و دختر کوچیکه باید خونه رو مرتب کنه، وقتی کار لباسشویی تمام میشه دختر کوچیکه میره لباس ها رو پهن میکنه
دخترام خیلی پسرم رو دوست دارن، بهش غذا میدن، اگر من بیرون کار داشته باشم، نگهش میدارن، کلی مراقبشن، تمام تابستان ۳ تایی توی خونه بودن و دو روز در هفته میرفتند کلاس
بچه هام از به دنیا آمدن پسرم تا الان خیلی مسئولیت پذیر شدن و دختر بزرگم میگه یک برادر دیگه باید بیاری😑😅
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
🔴باروزی یکساعت در هرسنی حافظ کلقرآن شوید❤️
⚠️رکورد جهانی حفظ ۴۷ صفحه از قرآن در یک روز توسط قرآن آموزان ما رو ببینید🤯
✅️ با حفظ قرآن،مستقیم مدرک رسمی فوق لیسانس بگیریدو عضو بنیاد ملی نخبگان بشید🤩
✔️دارای ۷۵k فالوور در اینستاگرام و سایت با نماد اعتماد الکترونیک
🟢 من،محمدرضا مهرپویان حافظ کل قرآن ،دکتری روانشناسی،مبدع روش حفظ تصویری،با ۱۶ سال سابقه تدریس درکنارتم تا بهترین حفظ رو داشته باشی💚
🔴 بزن روی لینک زیر و وارد کانال ماشو 👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/3827433677C0d79fdae9a