رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام بر ابراهیم 🌹 داستان:خمس راوی:مصطفي صفار هرندي از علمایی كه ابراهيم به او ارادت خاصي داشــت
🌹سلام بر ابراهیم🌹
این داستان:ما تو را دوست داريم
راوی:جواد مجلسي
پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به همراه ابراهيم عازم مناطق عملياتي شديم.
اين بار نَقل همه مجالس توســلهاي ابراهيم به حضرت زهرا بود. هر جا ميرفتيم حرف از او بود!
خيلي از بچهها داستانها و حماســهآفرينيهاي او را در عملياتها تعريف ميكردند. همه آنها با توسل به حضرت صديقه طاهره انجام شده بود.
به منطقه سومار رفتيم. به هر سنگري سر ميزديم از ابراهيم ميخواستند كه براي آنها مداحي كند و از حضرت زهرا بخواند.
شــب بود. ابراهيم در جمع بچههاي يكي ازگردانها شروع به مداحي كرد.
صداي ابراهيم به خاطر خستگي و طولاني شدن مجالس گرفته بود!
بعد از تمام شــدن مراســم، يكي دو نفر از رفقا با ابراهيم شــوخي كردند و صدايش را تقليدكردند. بعد هم چيزهائي گفتند كه او خيلي ناراحت شد.
آن شــب قبل از خواب ابراهيم عصباني بود وگفت: من مهم نيستم، اينها مجلس حضرت را شوخي گرفتند. براي همين ديگر مداحي نميكنم!
هــر چه ميگفتم: حرف بچهها را به دل نگير، آقا ابراهيم تو كار خودت را بكن، اما فايدهاي نداشت.
آخر شب برگشتيم مقر، دوباره قسم خورد كه: ديگر مداحي نميكنم!
ساعت يك نيمه شب بود. خسته و كوفته خوابيدم.
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5182🔜
هدایت شده از طبیبِ جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان
🔖 خدایا، در این روز برای برپاداشتن امرت نیرومندم ساز و شیرینی ذکرت را به من بچشان و ادای شکرت را به من الهام کن و به نگهداری و پوششت نگاهم دار، ای بیناترین بینندگان.
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
دیدی درس رو بلدی ولی نمیتونی سوالا رو حل کنی ؟!🤔 چون بلد بودن با تسلط داشتن فرق داره و ما باید تسل
هر درس رو کِی بخونم ؟!📖
#درسخوان 68
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5183🔜
به بزرگی آرزوت فکر نکن؛ به بزرگىِ کسى
فکر کن که میخواد آرزوتو برآورده کنه..
براى برآورده شدن آرزوهات خدا رو برات
آرزو میکنم💚'
🌼 #السلام_علیک
🌼 #یا_اباصالح_مهدی
💫کاش در این رمضان
💫لایق دیدار شویم
💫سحرى با نظر
💫لطف تو بیدار شویم
💫کاش منت گذارى
💫به سرم مهـدى جان
💫تا که همسفره تو
💫لحظه افطـار شویم
🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام بر ابراهیم🌹 این داستان:ما تو را دوست داريم راوی:جواد مجلسي پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به
🌹سلام بر ابراهیم🌹
قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به سختي باز كردم. چهره نوراني ابراهيم بالاي سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه.
من بلند شدم. با خودم گفتم: اين بابا انگار نميدونه خستگي يعني چي!؟ البته ميدانســتم كه او هر ساعتي بخوابد، قبل از اذان بيدار ميشود و مشغول نماز.
ابراهيم ديگر بچهها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد.
بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحي حضرت زهرا سلام الله علیه!!
اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچهها را جاري كرد. من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم! ولي چيزي نگفتم.
بعد از خوردن صبحانه به همراه بچهها به سمت سومار برگشتيم. بين راه دائم در فكر كارهاي عجيب او بودم.
ابراهيم نگاه معنيداري به من كرد و گفت: ميخواهي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟!
ُ گفتم: خب آره، شــما ديشب قســم خوردي كه... پريد تو حرفم و گفت: چيزي كه ميگويم تا زندهام جايي نقل نكن. بعــد كمي مكث كرد و ادامه داد: ديشــب خواب به چشــمم نميآمد، اما نيمههاي شــب كمي خوابم برد. يكدفعه ديدم وجود مقدس حضرت صديقه طاهره تشريف آوردند و گفتند: نگو نميخوانم، ما تو را دوست داريم.
هر كس گفت بخوان تو هم بخوان ديگر گريه امان صحبت كــردن به او نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد.
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5184🔜
هدایت شده از طبیبِ جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان
🤲 خدایا، قرار ده مرا در این ماه از آمرزشجویان و از بندگان شایسته فرمانبردار و از اولیای مقرّبت (دوستان نزدیکت)، به مهربانیت ای مهربانترین مهربانان.
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
تنها کسی که قلبت رو نمیشکنه همون کسی هست که اونو ساخته. پس همیشه فقط به
خدات تکیه کن عزیزدلم :)
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
هر درس رو کِی بخونم ؟!📖 #درسخوان 68 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzand
بچها گفتید با اینکه درس میخونید امـا نتیجهی خوبی نمی گیرید! ایـن بخاطر
کارایِ اشتباهتونه.
مثل پیچوندنِ قسمتای سخت، وعدهیِ
دوره کردن، وسواسمطالعاتی و موارد
دیگه که خودتون باید ضعفهاتون رو
شناسایی کنین.
با برنامه ریزی صحیح و سماجت تو
اجرای دقیقِ اون، قابل حله🗒🌿.
#درسخوان 69
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5185🔜
4_5974559354257414148.mp3
4.26M
وقتی حالتو میپرسن چی میگی ؟!
ببینم تو که از اون آدمایِ حال بد و
ناسپاس نیستی رفیقِ من!✨
_ اون صوتاست که دِلتو میبَرهها
#حرفدارمباهات ۵
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5186🔜
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
✍جمعه ای
مثل همه جمعه های دیگر!
حتی خاطرمان نیز،درگیرنبودنت،نیست!
🔻عادت؛ آسان ترین واژه ایست
که قلبمان،برای جبران نداشتنت،بدان خوگرفت.
💓سلام یوسف زهرا
کاش بی قراری عشق،جای عادت رابگيرد.
❤️
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام بر ابراهیم🌹 قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به سختي باز كردم. چ
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
ماجرا: عمليات زينالعابدين 《ع》
راوی:جواد مجلسي
ً هر جا كه ابراهيم ميرفت با روي باز از او استقبال ميكردند.
آذر ماه 1361 بود. معمولا
بسياري از فرماندهان، دلاوري و شجاعتهاي ابراهيم را شنيده بودند.
يكبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولاني شد.
بچهها براي حركت آماده شدند. وقتي برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودي؟!
گفتم: يكي از رفقا آمده بود با من كار داشــت. الان با ماشــين داره ميره.
برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟ گفتم: ابراهيم هادي.
يكدفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه ميگن همينه؟!
گفتم: آره، چطور مگه؟!
همينطور كه به حركت ماشــين نگاه ميكرد گفــت: اينكه از قديميهاي جنگه چطور با تو رفيق شــده؟! با غرور خاصي گفتم: خب ديگه، بچه محل ماست.
بعد برگشت و گفت: يكبار بيارش اينجا براي بچهها صحبت كنه.
مــن هم كلاس گذاشــتم و گفتم: ســرش شــلوغه، اما ببينم چي ميشــه.
روز بعــد براي ديدن ابراهيم به مقــر اطلاعات عمليات رفتم. پس از حال و احوالپرسي و كمي صحبت گفت: صبركن برسونمت و با فرمانده شما صحبت كنم. بعد هم با يك تويوتا به سمت مقرگردان رفتيم.
در مسير به يك آبراه رسيديم. هميشه هر وقت با ماشين از آنجا رد ميشديم،گير ميكرديم. گفتم: آقا ابراهيم برو از بالاتر بيا، اينجا گير ميكني.
گفت: وقتش را ندارم. از همين جا رد ميشيم. گفتم: اصلا نميخواد بيايي، تا همين جا دستت درد نكنه من بقيهاش را خودم ميرم.
گفت: بشين سر جات، من فرمانده شما رو ميخوام ببينم. بعد هم حركت كرد.
با خودم گفتم: چه طور ميخواد از اين همه آب رد بشه! تو دلم خنديدم و گفتم: چه حالي ميده گير كنه. يه خورده حالش گرفته بشــه! اما ابراهيم يك اللهاكبر بلند و يك بسمالله گفت. بعد با دنده يك از آنجا رد شد!
به طرف مقابل كه رسيديم گفت: ما هنوز قدرت الله اكبر را نميدانيم، اگه بدانيم خيلي از مشكلات حل ميشود.
٭٭٭
گردان براي عمليات جديد آمادگي لازم را به دســت آورد. چند روز بعد موقع حركت به سمت سومار شد. من رفتم اول سه راهي ايستادم!
ابراهيم گفته بود قبل از غروب آفتاب پيش شــما ميآيم. من هم منتظرش بودم. گردان ما حركت کرد. من مرتب به انتهاي جاده خاكي نگاه ميكردم.
تا اينكه چهره زيباي ابراهيم از دور نمايان شد.
هميشه با شلوار كردي و بدون اسلحه ميآمد. اما اين دفعه بر خلاف هميشه، با لباس پلنگي و پيشانيبند و اسلحه كلاش آمد. رفتم جلو و گفتم: آقا ابراهيم اسلحه دست گرفتي!؟
خنديد و گفت: اطاعت از فرماندهي واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده اين طوري آمدم. بعد گفتم: آقا ابراهيم اجازه ميدي من هم با شما بيام؟ گفت: نه، شما با بچههاي خودتان حركت كن. من دنبال شما هستم. همديگر را ميبينيم.
چند كيلومتر راه رفتيم. در تاريكي شــب به مواضع دشــمن رســيديم. من آرپيچيزن بودم. براي همين به همراه فرمانده گردان تقريبا جلوتر از بقيه راه بودم.
حالت بدي بود. اصلا آرامش نداشتم! سكوت عجيبي در منطقه حاكم بود.
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5187🔜
هدایت شده از بنده امین من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▬▬✨﷽✨▬▬▬▬▬▬
#یاحسین❤️
نوجوان ایرانی😍😭
قشنگه حتما ببینید👌
#نوجوان_فعال
#افتخارِ_ایران
@Bandeyeamin_man
┗┈•┈•┈•✦ 🌺 ✦•┈•┈•┈┛