eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
859 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
دیدی درس رو بلدی ولی نمیتونی سوالا رو حل کنی ؟!🤔 چون بلد بودن با تسلط داشتن فرق داره و ما باید تسل
هر درس رو کِی بخونم ؟!📖 68 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5183🔜
به بزرگی آرزوت فکر نکن؛ به بزرگىِ کسى فکر کن که میخواد آرزوتو برآورده کنه.. براى برآورده شدن آرزوهات خدا رو برات آرزو میکنم💚'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍃
🌼 🌼 💫کاش در این رمضان 💫لایق دیدار شویم 💫سحرى با نظر 💫لطف تو بیدار شویم 💫کاش منت گذارى 💫به سرم مهـدى جان 💫تا که همسفره تو 💫لحظه افطـار شویم 🌼الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام بر ابراهیم🌹 این داستان:ما تو را دوست داريم راوی:جواد مجلسي پائيز سال 1361 بود. بار ديگر به
🌹سلام بر ابراهیم🌹 قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به سختي باز كردم. چهره نوراني ابراهيم بالاي سرم بود. من را صدا زد و گفت: پاشو، الان موقع اذانه. من بلند شدم. با خودم گفتم: اين بابا انگار نميدونه خستگي يعني چي!؟ البته ميدانســتم كه او هر ساعتي بخوابد، قبل از اذان بيدار ميشود و مشغول نماز. ابراهيم ديگر بچه‌ها را هم صدا زد. بعد هم اذان گفت و نماز جماعت صبح را برپا كرد. بعد از نماز و تسبيحات، ابراهيم شروع به خواندن دعا کرد. بعد هم مداحي حضرت زهرا سلام الله علیه!! اشعار زيباي ابراهيم اشك چشمان همه بچه‌ها را جاري كرد. من هم كه ديشب قسم خوردن ابراهيم را ديده بودم از همه بيشتر تعجب كردم! ولي چيزي نگفتم. بعد از خوردن صبحانه به همراه بچه‌ها به سمت سومار برگشتيم. بين راه دائم در فكر كارهاي عجيب او بودم. ابراهيم نگاه معني‌داري به من كرد و گفت: ميخواهي بپرسي با اينكه قسم خوردم، چرا روضه خواندم؟! ُ گفتم: خب آره، شــما ديشب قســم خوردي كه... پريد تو حرفم و گفت: چيزي كه ميگويم تا زنده‌ام جايي نقل نكن. بعــد كمي مكث كرد و ادامه داد: ديشــب خواب به چشــمم نمي‌آمد، اما نيمه‌هاي شــب كمي خوابم برد. يك‌دفعه ديدم وجود مقدس حضرت صديقه طاهره تشريف آوردند و گفتند: نگو نمي‌خوانم، ما تو را دوست داريم. هر كس گفت بخوان تو هم بخوان ديگر گريه امان صحبت كــردن به او نميداد. ابراهيم بعد از آن به مداحي كردن ادامه داد. لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5184🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از طبیبِ جان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان 🤲 خدایا، قرار ده مرا در این ماه از آمرزش‌جویان و از بندگان شایسته فرمان‌بردار و از اولیای مقرّبت (دوستان نزدیکت)، به مهربانیت ای مهربان‌ترین مهربانان. ◣@Javaher_Alhayat ◢ ࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
تنها کسی که قلبت رو نمی‌شکنه همون کسی هست که اونو ساخته. پس همیشه فقط به خدات تکیه کن عزیزدلم :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
هر درس رو کِی بخونم ؟!📖 #درس‌خوان 68 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzand
بچها گفتید با اینکه درس میخونید امـا نتیجه‌ی خوبی نمی‌ گیرید! ایـن بخاطر کارایِ اشتباهتونه. مثل پیچوندنِ قسمتای سخت، وعده‌یِ دوره کردن، وسواس‌مطالعاتی و موارد دیگه که خودتون باید ضعف‌هاتون رو شناسایی کنین. با برنامه ریزی صحیح و سماجت تو اجرای دقیقِ اون، قابل حله🗒🌿. 69 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5185🔜
4_5974559354257414148.mp3
4.26M
وقتی حالتو میپرسن چی میگی ؟! ببینم تو که از اون آدمایِ حال بد و ناسپاس نیستی رفیقِ من!✨ _ اون صوتاست که دِلتو می‌بَره‌ها ۵ لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5186🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍃
❣ ✍جمعه ای مثل همه جمعه های دیگر! حتی خاطرمان نیز،درگیرنبودنت،نیست! 🔻عادت؛ آسان ترین واژه ایست که قلبمان،برای جبران نداشتنت،بدان خوگرفت. 💓سلام یوسف زهرا کاش بی قراری عشق،جای عادت رابگيرد. ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام بر ابراهیم🌹 قبل از اذان صبح احساس كردم كسي دستم را تكان ميدهد. چشمانم را به سختي باز كردم. چ
🌹سلام بر ابراهیم 🌹 ماجرا: عمليات زين‌العابدين 《ع》 راوی:جواد مجلسي ً هر جا كه ابراهيم ميرفت با روي باز از او استقبال ميكردند. آذر ماه 1361 بود. معمولا بسياري از فرماندهان، دلاوري و شجاعت‌هاي ابراهيم را شنيده بودند. يكبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولاني شد. بچه‌ها براي حركت آماده شدند. وقتي برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودي؟! گفتم: يكي از رفقا آمده بود با من كار داشــت. الان با ماشــين داره ميره. برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟ گفتم: ابراهيم هادي. يكدفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه ميگن همينه؟! گفتم: آره، چطور مگه؟! همينطور كه به حركت ماشــين نگاه ميكرد گفــت: اينكه از قديمي‌هاي جنگه چطور با تو رفيق شــده؟! با غرور خاصي گفتم: خب ديگه، بچه محل ماست. بعد برگشت و گفت: يكبار بيارش اينجا براي بچه‌ها صحبت كنه. مــن هم كلاس گذاشــتم و گفتم: ســرش شــلوغه، اما ببينم چي ميشــه. روز بعــد براي ديدن ابراهيم به مقــر اطلاعات عمليات رفتم. پس از حال و احوالپرسي و كمي صحبت گفت: صبركن برسونمت و با فرمانده شما صحبت كنم. بعد هم با يك تويوتا به سمت مقرگردان رفتيم. در مسير به يك آبراه رسيديم. هميشه هر وقت با ماشين از آنجا رد ميشديم،گير ميكرديم. گفتم: آقا ابراهيم برو از بالاتر بيا، اينجا گير ميكني. گفت: وقتش را ندارم. از همين جا رد ميشيم. گفتم: اصلا نميخواد بيايي، تا همين جا دستت درد نكنه من بقيه‌اش را خودم ميرم. گفت: بشين سر جات، من فرمانده شما رو ميخوام ببينم. بعد هم حركت كرد. با خودم گفتم: چه طور ميخواد از اين همه آب رد بشه! تو دلم خنديدم و گفتم: چه حالي ميده گير كنه. يه خورده حالش گرفته بشــه! اما ابراهيم يك الله‌اكبر بلند و يك بسم‌الله گفت. بعد با دنده يك از آنجا رد شد! به طرف مقابل كه رسيديم گفت: ما هنوز قدرت الله اكبر را نميدانيم، اگه بدانيم خيلي از مشكلات حل ميشود. ٭٭٭ گردان براي عمليات جديد آمادگي لازم را به دســت آورد. چند روز بعد موقع حركت به سمت سومار شد. من رفتم اول سه راهي ايستادم! ابراهيم گفته بود قبل از غروب آفتاب پيش شــما مي‌آيم. من هم منتظرش بودم. گردان ما حركت کرد. من مرتب به انتهاي جاده خاكي نگاه ميكردم. تا اينكه چهره زيباي ابراهيم از دور نمايان شد. هميشه با شلوار كردي و بدون اسلحه مي‌آمد. اما اين دفعه بر خلاف هميشه، با لباس پلنگي و پيشاني‌بند و اسلحه كلاش آمد. رفتم جلو و گفتم: آقا ابراهيم اسلحه دست گرفتي!؟ خنديد و گفت: اطاعت از فرماندهي واجبه. من هم چون فرمانده دستور داده اين طوري آمدم. بعد گفتم: آقا ابراهيم اجازه ميدي من هم با شما بيام؟ گفت: نه، شما با بچه‌هاي خودتان حركت كن. من دنبال شما هستم. همديگر را ميبينيم. چند كيلومتر راه رفتيم. در تاريكي شــب به مواضع دشــمن رســيديم. من آرپيچي‌زن بودم. براي همين به همراه فرمانده گردان تقريبا جلوتر از بقيه راه بودم. حالت بدي بود. اصلا آرامش نداشتم! سكوت عجيبي در منطقه حاكم بود. لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5187🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بنده امین من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▬▬✨﷽✨▬▬▬▬▬▬ ❤️ نوجوان ایرانی😍😭 قشنگه حتما ببینید👌 @Bandeyeamin_man ┗┈•┈•┈•✦ 🌺 ✦•┈•┈•┈┛
سلام ممنون از شما🌷🌷 اولین جمعه ماه رمضان میخوانم من دعای فرجش را با لب عطشانم اللهم عجل لولیک الفرج❤️ لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با تموم رو سیاهیم، دعا میکنم تو بیای و من دورت بگردم آقایِ گل‌های نرگس..💛✨ لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5188🔜
وقتی نبودِ کسی ما رو اذیت نکنه، به نظرت بودنش دلیل شوقُ ذوقِ ما میشه؟ :(