قصیدۀ چفیه
این چفیه روزی خرقۀ اهل یقین بود
همدوش مردانی حماسهآفرین بود
این چفیه روزی زخمبندی از محبّت
بر پیکری افتاده در میدان مین بود
این چفیه روزی سفره و سجّادهای پاک
در خاکریز عاشقی سنگرنشین بود
این چفیه روزی اشکها را پاک میکرد
وقتی که جاری قطرههایش چون نگین بود
این چفیه روزی بوی مُشک تازه میداد
چون همنفس با عارفی خلوتگُزین بود
فرشی به زیر پای آن مردان زاهد
بر پیکر یکلاقبایان پوستین بود
خطّ مقدّم را نشان میداد روزی
آنجا که هرسویش خطرها در کمین بود
یادش بخیر آن روزها این چفیۀ پاک
محشور با رزمندگانی راستین بود
یک روز مینازید بر ابریشم ناب
چون دستمال گلرخان نازنین بود
اغراق اگر کردم خدا بر من ببخشد
از تاروپود جامۀ روحالامین بود
چون پردۀ کعبه سراپا نور و پاکی
از قدس همچون پردۀ عرش برین بود
بوی ریا میآید از آن گاهی امروز
دیروز با عطر خداجویان قرین بود
در گردن اهل ریا افتاده امروز
دیروز امّا اعتبارش بیش از این بود
کی دام در دستان دزدان ریاکار
یا توبره در دست دزد میوهچین بود؟!
آن روزها نه دام نام و نان و منصب
نه نردبان دزدِ با داغ جبین بود
یک روز چفیه پرچم فرزانگان بود
کی لکّهدار از عدّهای بیعقل و دین بود؟!
پیراهن یوسف شمیم چفیه را داشت
زآن روشنای چشم یعقوب حزین بود
گردنفراز آسمانها بود روزی
کی گردنآویز لئیمان زمین بود؟!
*چفیه از یادگاران دفاع مقدّس است. در کنار کسانی که به احترام شهدا آن را بر شانه و گردن میافکنند، کسانی هم هستند که برای تزویر این کار را میکنند. امیدواریم خدا بهحق شهیدان گردنشان را بشکند!
#محمدرضا_ترکی
@faslefaaseleh
کدام خانه در این شهر قتلگاهی نیست
کدام حنجره لبریز بغض و آهی نیست
شب هراس، شب قتل عام و بمباران
شبی که روزنهای وا به صبحگاهی نیست
شبی که ماه هم از ترسِ سایهها تا صبح
جز انزوای محاقش گریزگاهی نیست
شبی که وضعیت قرمزش همیشگی است
میان رهگذران تا به مرگ راهی نیست
صدای کودکی آهسته، زیر یک آوار
به گوش میرسد و... گاه هست و گاهی نیست
غبار و دود گرفتهست آسمانش را
تو گویی این شب پیوسته را پگاهی نیست
درختها همه ترکش نشسته بر تنشان
بدون زخمِ عطش پیکر گیاهی نیست...
به مرگ قطعی وجدان خود رسیده بشر
به قلب سنگی او عشق را پناهی نیست
در آخرینجهش انسان بدل به گرگ شدهست
و کار گرگ مگر کینه و تباهی نیست
گناه آدمی شب سرشت گرگ نماست
وگرنه گرگ و شب تیره را گناهی نیست
#محمدرضا_ترکی
#دروغ_حقوق_بشر
#کودکان_غزه
#کودکان_مقاومت
@faslefaaseleh
کار خودشونه!
بحث ما بر سرِ اطفال فلسطینی بود
واینکه رفتار تلاویو مجانینی بود،
هلوکاستی که بهپا کرد به بیمارستان
بهیقین کار نه هیتلر، نه موسولینی بود...
ابلهی گفت که ویرانی آنجا حتما"
کار یک عدّه تروریستِ فلسطینی بود!
گفتم آن کودک مظلوم که شد خانهخراب
در خیالات تو یک جوجۀ ماشینی بود؟!
بمبهایی که فروریخته روی سرشان
به گمان تو همه صوری و تزیینی بود؟!
سیل خونابه که شد جاری و عالم دیدند،
همه در چشم شما قطرهای از بینی بود؟!
گفت: اینها همه کار خودشان است پدر!
هر که گفتهست جز این حاصل بدبینی بود!
آتش و بمب کجا بود؟! دروغ است همه
همهاش نُقل و نبات و گل و شیرینی بود!
مرگ اگر هست فقط مال جهاد است و حماس
که یقین کشتنشان شیوۀ آیینی بود!
تیری این بین اگر سوی فلسطینیها
شده شلیک همه مشقی و تمرینی بود!
تازه هر موشک و هر بمب که پرتاب شده
همهاش ساختۀ روسیه یا چینی بود!...
دیدم از پرتوپلا گفتنِ بسیار انگار
معدن پرتوپلا مردکِ مُرفینی بود!
گفتمش درد تو دردی است که بیدرمان است
کاشکی مشکل تو مشکل بالینی بود!
بحث با آدم بیوجدان کاری عبث است
مشکلت کاش که بیعقلی و بیدینی بود!
اگر این قوم به انصاف و شرف باور داشت
اشک طفلان فلسطین چک تضمینی بود!
#محمدرضا_ترکی
#طنز
#مناظره
#کشتار_غزه
#بیمارستان_الاهلی
#دروغ_حقوق_بشر
#اینتراشرار
#منوتو
@faslefaaseleh
#دوئل_تانک_با_کالسکه
در هیاهوی رعبآور جنگ
که ز هر سو گلوله میبارید
مثل گل در میان کالسکه
کودکی بیگناه میخندید
ناگهان شد تقابلی برپا؛
یک طرف تانک بود و یک سو تن
دوئلی بین عشق و تکنولوژی
دوئلی بین آدم و آهن
یک طرف چند افسر و سرباز
یک طرف خندههای کودک بود
یک طرف خشم و کینه و نفرت
یک طرف نیز یک عروسک بود
[باید اینجای قصّه را با اشک
با دلی شعلهور حکایت کرد
باید از خیر شعر و قصّه گذشت
با زبانی دگر روایت کرد]
خندۀ بچّه، گریۀ مادر
هیچ اصلا" نبود باعث که
تانک از خون بچّه درگذرد
یا که رحمی کند به کالسکه!
شعله زد ناگهان دهانۀ توپ
تانک کالسکه را نشانه گرفت
مادری روی خاکها غلتید
پدر او را به روی شانه گرفت
قلب کودک شبیه نارنجک
منفجر شد، هزار ترکش شد
خون او روی آسمان پاشید
خندهاش یک گلوله آتش شد
#محمدرضا_ترکی
#چارپاره
#کودکان_غزه
@faslefaaseleh
نشستهای دلشکسته، امّا کسی کنارت نمینشیند
پرندهای ای درخت تنها به شاخسارت نمینشیند
#محمدرضا_ترکی
#شهر_شعر
#تک_بیت
@faslefaaseleh
یوسف گلپیرهن را هم به چاه انداختند
کودکآزاری اینها شیوهای دیرینه است
#محمدرضا_ترکی
#بیت
#کودکان_غزه
@faslefaaseleh
ZA_Volume 14_Issue 55_Pages 1-24.pdf
حجم:
550.1K
نگاهی به گسترة خیال محمدرضا ترکی
نوع مقاله: علمی پژوهشی
نشریه: زیباییشناسی ادبی
نویسندگان:
نسیبه عالیقدر
سیفالدین آب برین
فروغ جلیلی
چکیده
خیال شاعرانه همواره عرصههای ناشناختهای را کشف کرده و آن را به رشتة کلام میکشد؛ دامنة خیال شاعرانه گسترده است. تصاویر در اشعار شاعران منطبق با تجارب شعری آنان، خاستگاههای متنوعی دارند. برخی شهر و زندگی شهری و پدیدههای مدرن را منبع الهام خود در تصویرسازی قرار میدهند و برخی دیگر بیشتر طبیعتگرا هستند و گروهی دیگر دین و آیین و ...منبع الهام خود قرار میدهند. با این همه در شعر غالب شاعران تنّوع در خاستگاه خیال و گسترة خیال دیده میشود. نکته جالب توجّه این است که هر چه صورتهای خیال نوتر باشند و مرتبط با عناصر قابل تجربه، به همان اندازه تأثیر و گیرایی بیشتری دارند. در شعر محمدرضا ترکی نیز تنوّع خاستگاههای خیال دیده میشود پژوهش حاضر با روش تحلیلی-توصیفی،گسترة خیال محمدرضا ترکی و خاستگاههای تصویر در شعر او را مورد پژوهش قرار داده است. نتیجة پژوهش حکایت از آن دارد که الهام از طبیعت در خلق تصویر، عناصر دینی و مذهبی، عناصر مرتبط با زندگی معاصر در شعر او پر رنگاند و خاستگاه نماد نیز در شعر او اسطوره و تاریخ و دین میباشد.
کلیدواژهها:
محمدرضا ترکی، تصاویر شعری، خاستگاه تصویر، تشبیه، نماد
#محمدرضا_ترکی
#گستره_خیال
#نقد_ادبی
#زیبایی_شناسی_ادبی
@faslefaaseleh
سرزمین بیپناهگاه!
در میان کوبههای طبل انفجار
رقص دود
بر فراز شهر در حصار
از میان خشت و خاک
لب گشودهاند زخمها و همصدا
با عروسکی شکسته
خنده میزنند
بر حقوق طنزگونۀ بشر
این دروغ روزگار!
*
آه...تا کدام دست مهربان
میرهاند این تن بهخوننشسته
آن عروسک شکسته را
از میان خشت و خاک
از میان آن همه غبار...
چشمهای خیس کودکی در انتظار...
*
دادگاه رسمی است!
اتّهامهایتان:
سرقت سیاهی از کلاف گیسوی زنان
قتل عام خواب کودکان
انتشار گرد خواب و مرگ بر جهان
غارت غرور و غیرتی که نیست
از سران خائن عرب...
بمبها، گلولهها
انفجارهای نیمهشب: گواه
دادگاه:
غزّه؛ سرزمین بیپناهگاه
#محمدرضا_ترکی
#شعر_نو
#کودکان_غزه
@faslefaaseleh
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل گنجشکی در صاعقهها، بارانها
سخت میلرزد از وحشت بمبارانها
صحبت برگ و تگرگ است میان دو لبش
که از آن میخورد اینگونه به هم دندانها
شانۀ کوچک او دست خودش نیست، ببین
گوییا موج تب آمیخته با هذیانها
بهت او سخت شبیه است به مبهوتی آن
بیگناهی که بریزد به سرش بهتانها
بمب میافتد و چون زلزله میلرزد از آن
قامت پنجرهها و کمر ایوانها
کوچهاش بود کجا؟ خانۀ او بود کجا؟
چه شبیهاند به یکدیگر این ویرانها
مادرش نیست، ولی حتما" برمیگردد
پیش از آنی که شود خشک گل گلدانها
با خودش میگوید مادر برمیگردد
با همان سینی و لبخند و همان لیوانها
باز این کوچه پر از خندۀ ما خواهد شد
خانه پر میشود از زمزمۀ مهمانها
شهرِ ویرانشده پر میشود از آویشن
میفروشند گل و شادی در دکّانها
باز گلدان لب پنجره گل خواهد داد
مثل وجدان و دل مردۀ این انسانها...
#محمدرضا_ترکی
#کودکان_غزه
#مرگ_انسانیت
#مرگ_وجدان
@faslefaaseleh
زمان
در اینجا کودکان را
از کودکی به پیری نمیبرَد
بلکه آنها را
در نخستین برخورد با دشمن
مرد میکند.
محمود درویش
مترجم: یدالله گودرزی
#محمود_درویش
#یدالله_گودرزی
#کودکان_غزه
@faslefaaseleh
در خلوت خویش در حصارم، تنهام
دیگر سرِ جمعیت ندارم، تنهام
حتّی دنیا اگر کنارم باشد
وقتی که تو نیستی کنارم تنهام
#محمدرضا_ترکی
#رباعی
@faslefaaseleh