eitaa logo
فصل فاصله
309 دنبال‌کننده
359 عکس
40 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
کار خودشونه! بحث ما بر سرِ اطفال فلسطینی بود واینکه رفتار تلاویو مجانینی بود، هلوکاستی که به‌پا کرد به بیمارستان به‌یقین کار نه هیتلر، نه موسولینی بود... ابلهی گفت که ویرانی آنجا حتما" کار یک عدّه تروریستِ فلسطینی بود! گفتم آن کودک مظلوم که شد خانه‌خراب در خیالات تو یک جوجۀ ماشینی بود؟! بمب‌هایی که فروریخته روی سرشان به گمان تو همه صوری و تزیینی بود؟! سیل خونابه که شد جاری و عالم دیدند، همه در چشم شما قطره‌ای از بینی بود؟! گفت: این‌ها همه کار خودشان است پدر! هر که گفته‌ست جز این حاصل بدبینی بود! آتش و بمب کجا بود؟! دروغ است همه همه‌اش نُقل و نبات و گل و شیرینی بود! مرگ اگر هست فقط مال جهاد است و حماس که یقین کشتنشان شیوۀ آیینی بود! تیری این بین اگر سوی فلسطینی‌ها شده شلیک همه مشقی و تمرینی بود! تازه هر موشک و هر بمب که پرتاب شده همه‌اش ساختۀ روسیه یا چینی بود!... دیدم از پرت‌وپلا گفتنِ بسیار انگار معدن پرت‌وپلا مردکِ مُرفینی بود! گفتمش درد تو دردی است که بی‌درمان است کاشکی مشکل تو مشکل بالینی بود! بحث با آدم بی‌وجدان کاری عبث است مشکلت کاش که بی‌عقلی و بی‌دینی بود! اگر این قوم به انصاف و شرف باور داشت اشک طفلان فلسطین چک تضمینی بود! @faslefaaseleh
در هیاهوی رعب‌آور جنگ که ز هر سو گلوله می‌بارید مثل گل در میان کالسکه کودکی بی‌گناه می‌خندید ناگهان شد تقابلی برپا؛ یک طرف تانک بود و یک سو تن دوئلی بین عشق و تکنولوژی دوئلی بین آدم و آهن یک طرف چند افسر و سرباز یک طرف خنده‌های کودک بود یک طرف خشم و کینه و نفرت یک طرف نیز یک عروسک بود [باید اینجای قصّه را با اشک با دلی شعله‌ور حکایت کرد باید از خیر شعر و قصّه گذشت با زبانی دگر روایت کرد] خندۀ بچّه، گریۀ مادر هیچ اصلا" نبود باعث که تانک از خون بچّه درگذرد یا که رحمی کند به کالسکه! شعله زد ناگهان دهانۀ توپ تانک کالسکه را نشانه گرفت مادری روی خاک‌ها غلتید پدر او را به روی شانه گرفت قلب کودک شبیه نارنجک منفجر شد، هزار ترکش شد خون او روی آسمان پاشید خنده‌اش یک گلوله آتش شد @faslefaaseleh
نشسته‌ای دلشکسته، امّا کسی کنارت نمی‌نشیند پرنده‌ای ای درخت تنها به شاخسارت نمی‌نشیند @faslefaaseleh
یوسف گل‌پیرهن را هم به چاه انداختند کودک‌آزاری این‌ها شیوه‌ای دیرینه است @faslefaaseleh
ZA_Volume 14_Issue 55_Pages 1-24.pdf
550.1K
نگاهی به گسترة خیال محمدرضا ترکی نوع مقاله: علمی پژوهشی نشریه: زیبایی‌شناسی ادبی نویسندگان: نسیبه عالیقدر سیف‌الدین آب برین فروغ جلیلی چکیده خیال شاعرانه همواره عرصه‎های ناشناخته‎ای را کشف کرده و آن را به رشتة کلام می‎کشد؛ دامنة خیال شاعرانه گسترده است. تصاویر در اشعار شاعران منطبق با تجارب شعری آنان، خاستگاه‎های متنوعی دارند. برخی شهر و زندگی شهری و پدیده‌های مدرن را منبع الهام خود در تصویرسازی قرار می‌دهند و برخی دیگر بیشتر طبیعت‌گرا هستند و گروهی دیگر دین و آیین و ...منبع الهام خود قرار می‌دهند. با این همه در شعر غالب شاعران تنّوع در خاستگاه خیال و گسترة خیال دیده می‎شود. نکته جالب توجّه این است که هر چه صورت‌های خیال نوتر باشند و مرتبط با عناصر قابل تجربه، به همان اندازه تأثیر و گیرایی بیشتری دارند. در شعر محمدرضا ترکی نیز تنوّع خاستگاه‌های خیال دیده می‌شود پژوهش حاضر با روش تحلیلی-توصیفی،گسترة خیال محمدرضا ترکی و خاستگاه‌های تصویر در شعر او را مورد پژوهش قرار داده است. نتیجة پژوهش حکایت از آن دارد که الهام از طبیعت در خلق تصویر، عناصر دینی و مذهبی، عناصر مرتبط با زندگی معاصر در شعر او پر رنگ‌اند و خاستگاه نماد نیز در شعر او اسطوره و تاریخ و دین می‌باشد. کلیدواژه‌ها: محمدرضا ترکی، تصاویر شعری، خاستگاه تصویر، تشبیه، نماد @faslefaaseleh
سرزمین بی‌پناهگاه! در میان کوبه‌های طبل‌ انفجار رقص دود بر فراز شهر در حصار از میان خشت و خاک لب گشوده‌اند زخم‌ها و همصدا با عروسکی شکسته خنده می‌زنند بر حقوق طنزگونۀ بشر این دروغ روزگار! * آه...تا کدام دست مهربان می‌رهاند این تن به‌خون‌نشسته آن عروسک شکسته را از میان خشت و خاک از میان آن همه غبار... چشم‌های خیس کودکی در انتظار... * دادگاه رسمی است! اتّهام‌هایتان: سرقت سیاهی از کلاف گیسوی زنان قتل عام خواب کودکان انتشار گرد خواب و مرگ بر جهان غارت غرور و غیرتی که نیست از سران خائن عرب... بمب‌ها، گلوله‌ها انفجارهای نیمه‌شب: گواه دادگاه: غزّه؛ سرزمین بی‌پناهگاه @faslefaaseleh
6.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مثل گنجشکی در صاعقه‌ها، باران‌ها سخت می‌لرزد از وحشت بمباران‌ها صحبت برگ و تگرگ است میان دو لبش که از آن می‌خورد این‌گونه به هم دندان‌ها شانۀ کوچک او دست خودش نیست، ببین گوییا موج تب آمیخته با هذیان‌ها بهت او سخت شبیه است به مبهوتی آن بی‌گناهی که بریزد به سرش بهتان‌ها بمب می‌افتد و چون زلزله می‌لرزد از آن قامت پنجره‌ها و کمر ایوان‌ها کوچه‌اش بود کجا؟ خانۀ او بود کجا؟ چه شبیه‌اند به‌ یکدیگر این ویران‌ها مادرش نیست، ولی حتما" برمی‌گردد پیش از آنی که شود خشک گل گلدان‌ها با خودش می‌گوید مادر برمی‌گردد با همان سینی و لبخند و همان لیوان‌ها باز این کوچه پر از خندۀ ما خواهد شد خانه پر می‌شود از زمزمۀ مهمان‌ها شهرِ ویران‌شده پر می‌شود از آویشن می‌فروشند گل و شادی در دکّان‌ها باز گلدان لب پنجره گل خواهد داد مثل وجدان و دل مردۀ این انسان‌ها... @faslefaaseleh
زمان در اینجا کودکان را از کودکی به پیری نمی‌برَد بلکه آن‌ها را در نخستین برخورد با دشمن مرد می‌کند. محمود درویش مترجم: یدالله گودرزی @faslefaaseleh
در خلوت خویش در حصارم، تنهام دیگر سرِ جمعیت ندارم، تنهام حتّی دنیا اگر کنارم باشد وقتی که تو نیستی کنارم تنهام @faslefaaseleh
در کار عقل و عشق اگر در ترددی با آنکه عقل ساده‌ترینِ جواب‌هاست، در زندگی قشنگ‌ترین شیوۀ جنون همواره عاشقانه‌ترین انتخاب‌هاست! @faslefaaseleh
به مناسبت درگذشت بانوی بزرگوار سینمای ایران پروانه معصومی در پاکی روستا مجاور شده بود از رنگ و ریای شهر طاهر شده بود "پروانۀ معصومی" او از آغاز انگار به دست عشق صادر شده بود @faslefaaseleh