✅6️⃣مردی از جنس دون همتان
•🚺 رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از ]ظهور[ اسلام، در #طائف بر مردی وارد شد و آن مرد از حضرت با #احترام پذیرایی کرد.
🚹پس از آنکه خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را به سوی مردم فرستاد، به آن مرد گفته شد: آیا میدانی آن کسی که خداوند عزّوجلّ به سوی مردم فرستاده است، کیست؟
• گفت: نه.
• گفتند: او محمّد بن عبداللَّه، یتیم ابو طالب و همان کسی است که در فلان و بهمان روز در طائف میهمان تو شد و تو او را گرامی داشتی.
⬅️پس آن مرد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و سلام کرد و #مسلمان شد.
• آنگاه عرض کرد: ای رسول خدا! آیا مرا میشناسید؟
• ⏪حضرت فرمود: تو کیستی؟
عرض کرد: من صاحب همان #منزلی هستم که شما در جاهلیت در فلان و بهمان روز وقتی به طائف آمدید وارد آن شدید و من با احترام از شما پذیرایی کردم.
• ✖️رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: خوش آمدی. حاجتت را بخواه.
• عرض کرد:
➖ دویست گوسفند با چوپانان آنها به من عطا فرمایید.
• مَا کَانَ عَلَى هَذَا الرَّجُلِ « :
حضرت دستور داد به او دادند. سپس به اصحاب خود فرمود
أَنْ یَسْأَلَنِي سُؤَالَ عَجُوزِ بَنِي إِسَْائِیلَ لمِوسَى ع؛
چه میشد اگر این مرد از من همان »!؟ چیزی را بخواهد که پیرزن بنی اسرائیلی از موسی علیه السلام خواست
• اصحاب عرض کردند:
👈 مگر پیرزن بنی اسرائیلی ازموسی چه خواست؟
• فرمود: خداوند عزّوجلّ به موسی وحی فرمود که پیش از آنکه مصر را به قصد سرزمین مقدّس در شام ترك گویی، استخوانهای یوسف را با خود ببر. موسی از قبر یوسف جویا شد.
🚼پیرمردی آمد و گفت: اگر کسی جای #قبر او را بلد باشد آن کس فلان پیرزن است.
• ➖موسی علیه السلام در پی او فرستاد. وقتی پیرزن آمد، موسی به او فرمود: تو جای قبر یوسف را میدانی؟
• ⬅️عرض کرد: آری. موسی فرمود: پس آن را به من نشان بده، هر چه بخواهی به تو میدهم.
• ⬅️پیرزن گفت: آن را نشانت نمیدهم، مگر اینکه هر چه من بگویم، همان را به من بدهی.
• موسی فرمود: بهشت از آنِ تو باشد.
94
•⬅️ پیرزن گفت: نه من #تعیین میکنم.
• خداوند عزّوجلّ به موسی وحی فرمود که # نگران نباش، بگذار او تعیین کند.• موسی به او فرمود: تعیین با تو. عرض کرد: میخواهم روز #قیامت در بهشت با تو #همدرجه باشم.
•
➕ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این مرد همّت آن را نداشت تا از من همان چیزی را بخواهد که آن پیرزن بنی اسرائیلی خواست!
• ➕آدم های دون همت، هیچ وقت #دنبال بهتر و بیشتر نیستند. به او می گویی دنیا کم هست، می گوید من همین دنیای کم را می خواهم. به او می گویی دنیا موقت هست،
❇️❇️می گوید من همین دنیا موقت را می خواهم. اصلا با این جور آدم ها نشست و برخاست نکنید، این را امیرالمومنین فرمود
مَن دَ نَت هِمتَّهُ فلا تَصحَبْه؛
با کسی که همّ ت
https://eitaa.com/fatemi5/1350
7️⃣ز
چر با این تیپ آدم ها نباید نشست و برخاست کرد؟
♦️چون این ها آدم های #حقیری هستند که تو را به کم ها دعوت می کنند.
•♦️ آدمهای دون همت، آدمهای کوچکی هستند هرچند هیکل و قد قواره داشته باشند.
ةَّ لمَِهين « :
❌ بچه را دیدی؟ دنبال شکلات و عروسک و ماشین و اسباب بازی هست؟ ولی آدمهای بزرگ دنبال ماشین واقعی هستند
اصلا دغدغه اش شکلات نیست
https://eitaa.com/fatemi5/1350
8️⃣همتهای کوچک دنبال اهداف کوچک هستند
• ⬅️همتهای کوچک دنبال اهداف کوچک هستند. یکی از اهداف کوچک دنیا هست.
⬅️دنیا میدانی برای آدمهای بزرگ خیلی کوچک هست. بعضیها تمام هم وغمش این #هست که به دنیایش برسد.
دنیا آخر آمال و آرزوی او هست. بعد میدانی خدا با او چه میکند؟ امام صادق ع فرمود.
➕مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسي وَ الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللهُ الْقَناعَةَ فِي قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيا حَتّي يَسْتَكْمِلَ رِزْقَهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسي وَ الدُّنْيا أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللهُ الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ شَتَّتَ عَلَيْهِ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَنَلْ مِنَ الدُّنْيا إِلاّ ما قُسِّمَ لَهُ.
➕ هر کس در شب و روز، بزرگترین دغدغه اش دنیا باشد، خداوند متعال فقر را پیش چشمان او مینهد ]تا همواره احساس فقر کند[ و امورش را پریشان میسازد و از دنیا جز به آنچه برایش دنیا داشتن بد نیست، #تلاش برای دنیا هم بد نیست.
➕اصلا ما گفتیم #آبادی زمین وزندگی به مؤمنین سپردهشده هست؛ اما اینکه #دنیا آخر #آرزوهای تو باشد این بد هست. دنیا میدانی خیلی کوچک هست. تو خیلی بزرگتر از دنیا هستی؟!
• « :
✅⬅️ ➕اباعبدالله الحسین در تحلیل #شخصیت کسانی که #مقابل او ایستادند فرمود إِنَّ النَّاسَ عبیدالدنیا مردم حقیر دنیا شده اند. دیدی یک نفر به دیگری میگوید
فلانی کوچکتم!
بعضیها به دنیا گفتند کوچکتم. بله ما دنیا را آباد میکنیم تا میتوانیم برای عمران زمین تلاش میکنیم.
حضرت هم فرمود در دنیا طوری تلاش کن که گویا میخواهی همیشه در اینجا باشی
اعْمَلْ لِدُنْیَاكَ کَأَنَّكَ تَعِیشُ «
👌 آنهایی که همتشان دنیا نیست بهتر از آنان که همتشان دنیا هست، دنیایشان را آباد میکنند.
•
✖️ نباید اینها را قاتی کرد. بین اینکه تو سعی و تلاشت را بی حاد و عدد برای آبادی زمین و بهتر شدن زندگیات کن بااینکه دنیا را نباید ته خط اهتمام و دغدغه و آرزویت قرار دهی.
https://eitaa.com/fatemi5/1350
9️⃣مرز دنیادوستی با دنیاداری
➕مثلا یک مرز این دو تا موضوع این هست که در آنجا که تلاش بی نهایت مثبت برای آبادانی زندگی و دنیایت میکنی، دل نبدی؛ اما اگر کسی تمام همتش دنیا باشد،
⏪➕دلبسته دنیا هست؛ و #عجیب هست این ماجرا که آدمها نمیتوانند بین داشتن و دل بستن #تفکیک قائل شوند.
❌معمولا به داراییهای خودشان دل هم میبندند. این دلبستن #آغاز ماجرای خراب شدن آدمهاست نه دارایی. شما ماشین داشت باش، چه عیبی دارِ ؟
➕خانه داشته باش، چه عیبی دارِ ؟ ولی به آن دل نبند؟ میتوانی؟
↩️• ➕اباعبدالله در کربلا مشکل بزرگ مردم را اینگونه مطرح کردند
➕⭕️➕، مردم تمام همتشان شده است دنیا، به قدری که کوچک دنیا شده اند و آنقدر دنیا جلوی #چشمانش را گرفته که #حاضرند خون پا روی خون حسین بن علی ع بگذارند.
⬅️✅مردی از جنس دنیاپرستان و دونهمتان
• #عبیدالله بن حر جعفی، از اشراف، #شجاعان و #شعرای معروف کوفه بود. بن حر، در منزل حجاج بن مسروق « بنی مقاتل با کاروان امام حسین )ع( مواجه شد، حضرت نخست را به منظور همراهی و یاری نزد او فرستاد، لیکن عبیدالله بن حر به فرستاده امام جواب به خدا سوگند از #کوفه بیرون نیامدم جز آن که اکثر مردم خود را برای جنگ مهیا می کردند و برای من کشته شدن حسین )ع( حتمی گردید. « : رد داد و
➕گفت من توانایی یاری او را ندارم و اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و نه من او را
•
⬅️پس از بازگشت حاجیان از مکه امام خود به همراه چند تن از یارانش به نزد عبیدالله ابن حر!
مردم شهرتان به من نامه « : رفت و پس از سخنان آغازین به وی چنین فرمود نوشته اند که همه آنان به یاری من اتحاد نموده و پیمان بستهاند و از من درخواست کرده اند که به #شهرشان بیایم، ولی واقع امر برخلاف آن چیزی است که ادعا کرده اند،
تو در دوران عمرت #گناهان زیادی مرتکب شدهای، آیا میخواهی توبه کنی تا گناهانت
»؟
چگونه « : ابن حر گفت »!؟ پاک گردد
• ». فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکابش بجنگ « : امام فرمود
• ⬅️به خدا قسم کسی که از تو پیروی کند به سعادت ابدی نائل میگردد،
« : ابن حر گفت
ولی من #احتمال نمیدهم که یاریام به حال تو #سودی داشته باشد، زیرا در کوفه برای شما یاوری نیست. به خدا سوگندت میدهم که از این کار #معافم دار، زیرا نفس من به را » ملحقه « مرگ راضی نیست و من از مردن سخت گریزانم.
⬅️ اینک اسب معروف خود به حضورت تقدیم میدارم، اسبی که تاکنون هر دشمنی را که تعقیب کرده ام، به او
رسیدهام و هیچ دشمنی نیز نتوانسته است به من دست یابد!
شمشیر من را نیز بگیر،
»! همانا آن را به کسی نزدم جز آنکه مرگ را بر آن شخص چشانیده ام
•
⬅️ حال که درراه ما از نثار جان دریغ میورزی، ما نیز به تو و به شمشیر و « : امام فرمود اسب تو نیاز نداریم، زیرا که من از گمراهان نیرو نمیگیرم. تو را نصیحت میکنم
↩️همانگونه که تو مرا نصیحت نمودی تا میتوانی خود را به جای دوردستی برسان تا فریاد ما را نشنوی و کارزار ما را نبینی، فواللَّه لایسمع واعیتنا احد و لاینصرنا الا اکبه اللَّ
فی نار جهنم؛
به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاریمان نشتابد خداوند او را در آتش جهنم خواهد افکند28
•
🔷عبیدالله نمیفهمید دنیا چیزی نیست، بابا بیا با اباعبدالله همراهی کن، کارت درست میشود. دنیادوستی او را کر و کور کرده بود.
کوتاهی حیات دنیا را نمیدید. بعد تا آخر عمرش #حسرت میخورد شعر میخواند 29 و افسوس میخورد که چرا امام حسین ع را همراهی نکرده است!
↩️✅عبدالله بن حسن، مرد بزرگ کربلا
• اگر همت معیار #بزرگی و کوچکی آدمها هست. آدمهای بهظاهر بزرگ در کربلا کم آوردند. اصلا کربلا اندازه آدمها، همت آدمها را برملا کرد.
اینقدر بانام و نشانها در کربلا از سکه افتادند. بعد خدا آدمهای بزرگ را در کربلا نشان دهد. یک مرد بزرگ در
کربلا در قامت یک نوجوان، میشود عبدالله بن حسن.
👈وقتی شوق شهادت برادر را دید، وقتی اوج مظلومیت اباعبدالله را دید دیگر بیتاب شد.
دست از دست عمه کشید و دواندوان رفت به سمت گودی قتلگاه، امام حسین ع
یکوقتی چشمان مبارکش را باز کرد دید عبدالله در گودال قتلگاه هست. عبدالله این نوجوانی که محبت اباعبدالله تمام وجودش را پرکرده دست هایش بهعنوان سپر قرار (» وَاللَّه لا افارِقُ عَمّي؛ به خدا قسم از عمو جدا نمی شوم « : داد گفت
به خدا اگر در دل عبدالله #همت شهادت نبود، شهید نمی شد.
شهیدی که قتلگاهش آغوش عمو هست.
• چه کردند با این نوجوان؟ بمیرم دستانش را مثل عمویش عباس قطع کردند. نه قطع
کنند مقاتل میگویند دست از #پوست، آویزان شد. نالهای زد مادرش را صدا زد. امام
حسین عزیز برادر را به آغوش کشید. فرمود جانم صبر کن الان میروی پیش پدرت
https://eitaa.com/fatemi5/1350
🔸حبیب با حضرت علی(ع) به کوفه رفت و در کلیه جنگها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی میشد.
🔸 حضرت علی(ع)، حبیب را به علم منایا و بلایا آگاه ساخته بود.
🔸او عضو گروه ویژه شرطة الخمیس بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند.
🔸گفتگوی او با میثم تمار، سالها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت #دیگری را پیشگویی میکرد، از همان علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند.
حبیب مردی عابد و با تقوا بود. حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا میپرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن میکرد.
زندگی پاک و سادهای داشت. آن قدر به دنیا بیرغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت:
«ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند».
در کوفه
پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند(ببینید:
نامههای کوفیان به امام حسین(ع)#نامه نخست) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند.
حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور #پنهانی در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت میگرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمیکردند.
هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد.
آنها از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شدند و روزها از چشم #جاسوسان و مأموران ابن زیاد پنهان میشدند و شبها حرکت میکردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند.
حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیلهای از «بنی اسد» هستند،
اگر اجازه دهید پیش آنها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد.
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر میزد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد.
امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماة اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار میبرم.
در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم میکردی.[
حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صریم را کشت.
مدفن
قبیله بنی اسد هنگام دفن شهدای کربلا حبیب را، که از بزرگان و مورد احترام آنان بود، در ده متری قبر امام حسین(ع) به طور مستقل و جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین(ع) و در رواق جنوبی قرار گرفت