به یاد زندهیاد دکتر_ قیصر_امینپور
بی بال پریدن تو را سنجیدیم
در آینههای ناگهانت دیدیم
با صبر تو، ایمان تو، تنهایی تو
دستور زبان عشق را فهمیدیم
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#دورها_آواییاست
#اردی_بهشت
#قیصر_امینپور
@smahdihoseinir
پیشکش به:
خاک پای زائران بارگاه کریمه اهل بیت
اى جوهر عقل! عشق را مفهومی
همچون شب قدر، قدر نامعلومی
قم با تو مدینهٔ ولایت شده است
تو، فاطمهٔ چهارده معصومی
یافاطمه اشفعی لنا فیالدنیا
یافاطمه اشفعی لنا فیالعقبا
یافاطمه اشفعی لنا فیالجنه
یعنی همهجا، هوای ما را همهجا...
ای دختر «عصمت» و «ولیالحسَنات»
بانوی کریمه، گنج لطف و برکات
یا ایتها الفاطمةُ المعصومه
تقدیم به محضرت، هزاران صلوات...
#سیدمهدی_حسینی_رکنآبادی
#رباعی_پیوسته
#حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
#دورها_آواییاست
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
إِنَّ اللَّهَ اشتَرىٰ مِنَ المُؤمِنينَ أَنفُسَهُم وَأَموالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ ۚ
شهادت حق تو بود؛
سید خدوم و مظلوم
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
یک.
این روزها برای چندمین بار، اشعار قیصر امینپور را مرور میکنم، که میدانم هر بار دریچهای تازه از دنیای احساس، اندیشه و هنر شعری او را به رویم میگشاید.
بر این باورم، اگر شاعران اندکی درنگ و دقت داشته باشند این روزها بیش از همیشه خلاء حضور او را حس خواهندکرد.
سالهاست که قیصر امین پور در میان ما و زمانه ما نیست، اما شعر او هست و خلأ شناخت شعر او و الگو گرفتن از نگرشها و پردازشهای شاعرانه او در شعر بسیاری از ما شاعران مشهود است.
بسیاری از آیینیسراها و هیئتینویسها، شعارشان «مردمی سرودن» است و تجربهها نشان داده است که این شعار، همچنان بسیار ناپخته مانده است و «اظهرٌ منالشمس» است، که الگوی مردمی سرودن را از قیصر امینپورها نیاموختهاند و ای کاش میآموختند و مییافتند...
بخشی از شعر امروز با روزگار و زمانه خود، بیگانه است؛ ترجمان درد واقعی مردم نیست. برخی شاعران، یا آنقدر حس و حال و زبان و بیان شعر را پایین آوردهاند (به این بهانه که مردم عام آن را بفهمند) و برخی، حد اعلای شعرشان، اعتراض با هدف دیده شدن، عقدهگشایی از جریان مخالف و تسویه حسابهای سیاسی یا شخصی است.
درقیاس با برخی شاعران امروز، قیصر امینپور شاعر زمانه بود و دردهای زمانهاش را روایت میکرد و امروز بر این باورم که هنوز شاعر زمانه ما و حتی زمانههاست.
نمیگویم شعر شخصی نداشت، اتفاقاً بسیار داشت! اما همان تجربههای زندگی خصوصیاش را به نحوی بیان نمود که خواندن آن، حس همان تجربه در زندگی را به ما میبخشد و دریچهای از حکمت و اندیشه در زندگی را پیش روی ما میگشاید:
حرفهای ما هنوز ناتمام... /تا نگاه میکنی:/ وقت رفتن است/ باز هم حکایت همیشگی! / پیش از آنکه با خبر شوی،/ لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود/ آی... /ای دریغ و حسرت همیشگی! / ناگهان/ چقدر زود/ دیر میشود! (دیوان، ص۲۷۱)
حکمتهای عامیانه، تعریضها و اعتراضهای او اکثراً بیحساب و کتاب نیست. «هزار چون و هزاران چرای بیزیرا» ( همان، ص134) اضطرابها و دلنگرانیهای آینده، مرور گذشته نجیب و پر از لحظههای نگاه ناگهانگی (همان، ص138) که در شعر او نمود یافته، تصویری از حالات عاطفی و واکنشهای مردم ماست.
قیصر ذاتاً شاعر بود و جنونی که در شعر او وجود دارد، شعر او را زنده و سرپا نگاه میدارد و این، باعث شده است همه ما همچنان به شعر او نیازمند باشیم و پس از مدتی سرودن یا خواندن شعرهای بی سر و ته و سخیف خود یا دیگران، مجبور شویم به او پناه ببریم و از او بخواهیم دریچهای تازه از شعر واقعی را با شعرهایش به روی ما بگشاید بلکه بروزرسانی شویم؛ که یادمان نرود، تعریف واقعی شعر و شاعر چیست؟
آری او شاعر زمانههاست....
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
دو.
قیصر در شعر خود به نقد روزگار ما و بویژه فرهنگمداران، فرهنگسازان و مدعیان میپردازد...
در نگاهی تأویلی، به نظر میرسد، حال و روز کسانی را که ادای شاعران را در میآورند، اینگونه به تصویر میکشد و نجیبانه به آنان حق میدهد که با شاعران بچرخند:
در حسرت پرواز با مرغابیانم
چون سنگپشتی پیر، در لاکم صبورم (دیوان، ص ۶۲)
همچنین تصویری از شاعران واقعی را ارائه میکند:
خدا روستا را/ بشر شهر را/ ولی شاعران آرمانشهر را آفریدند/ که در خواب هم خواب آن را ندیدند (همان، ص ۱۵۴)
از روزگار غوغای آهن و برج و تهاجم به آسمانها دردمندانه میگوید:
دور کرد و کور کرد عشق را
دورباشها و کورباشها
زخم میزند به چشم آفتاب
تیغ برج آسمان خراشها (همان، صفحه ۵۸)
و به یادمان میآورد:
به جستجوی یادداشتهای دردهای جاودانگی خود باشیم(همان، ص ۱۴۴)
و به تعریض اعتراف میکند که:
هرچه گفتم هیچکس نشنید یا باور نکرد
من دهانی نیستم از زمره این گوشها (همان، ص 57)
ای کاش ذهن و زبان و بیانمان قیصر امین پورِ دیگری شود و شعر زمانه را به چالش بکشیم و اعتراض کنیم:
چرا همیشه همین است آسمان و زمین؟ (همان، ص ۵۲)
و فطرت شاعرانه خود را بجوییم.
قیصر نصیحتمان کرد، اما گوش ما خریدار نصیحت او نبود...
او انگار پلیدی پدیدۀ «تجاری» شدن هنر و فرهنگ در زمانه ما را از همان روزها حدس میزد و پیشبینی میکرد که سرود:
این حنجره، این باغ صدا را نفروشید
این پنجره، این خاطرهها را نفروشید
و:
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید! (همان، ص۶۷)
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
سه.
این روزها در لابلای بسیاری از شعر شاعران، «آنچه یافت مینشود، آنم آرزوست! ...» به دنبال جنونی از جنس جنون قیصر امین پورم، او که در پایان دهه دوم زندگی (یعنی همان اوایل شاعریاش) سرود:
من کجا حق دارم/ مشقهایم را/روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟ /میروم/ دفتر پاکنویسی بخرم/ زندگی را باید از سر سطر نوشت (ص ۳۷۶)
۲۴ ساله یا ۲۵ ساله بود که سرود:
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد (ص391)
و ثابت کرد شاعر است و شعر را میشناسد و بلد است شعر را پردازش کند.
براستی، کدام یک از شعرای ما توانستهاند به اقتضای زمانه خود، تا این حد شاعر باشند و مردم را با شعر خود آشتی دهند؛ نه اینکه شعر را تا سطح مردم عام به حضیض سخافت و پستی بکشانند.
او دردمندانه از مخاطبش میخواهد:
صفات بغض مرا فرصت بروز دهید
درون سینه من انفجار زندانی است! (ص ۳۹۳)
و برادرانه نصیحتمان میکند:
هان ای گیاه هرزه که با لاله همدمی
رو خار باش، خار به از هرزه بودن است! (ص ۳۹۵)
شعر او تصویری شگرف، عمیق و دقیق از حال و هوای زمانهاش را تصویر میکشد؛ راستی شعر ما تصویر زمانه ما شده است؟
ز بس فرشته به تشییع لاله آمد و رفت
صدای مبهم برخورد بال میآید
مپرس از دل خود لالهها چرا رفتند
که بوی کافری از این سوال میآید (ص ۳۹۶)
واقعیت امر این است که برخی از ما شاعران -که تعدادمان متاسفانه کم هم نیست- از حقیقت شعر و از حقیقت شاعری دور افتادهایم و این، روزها حتی نمیدانیم از خود و از شعر چه میخواهیم؟ و درست گفت قیصر که از زبان بیخبران زمانهاش گفت: عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم (ص۳۹۲) این مضمون، و امثال آن هنوز هم کارکرد زبان حال دارد و قابل تأویل به زبان حال بیخبران زمانه امروز ماست؛ چون او شاعر زمانههاست ...
به نظر میرسد وقت آن رسیده که به شعرهایی که میسراییم با وجدان بیدار بنگریم و از خود بپرسیم: در کجای شعر امروز ایستادهایم؟ فاصله ما با قیصر، آیا کم شده است؟ جایگاه شعر ما در ۱۰ یا ۲۰ سال دیگر کجای این ادبیات خواهد بود؟ چقدر مردم زمانهمان را با شعر واقعی آشتی دادهایم؟
خوب است از ابتدا شروع کنیم؛ ابتدای شعر «بیتابی» است و برای بیتاب شدن، خود را در معرض نسیمی از سوی دوست بگذاریم، تا باغی از برگهای لرزان شویم (ص ۴۰۳) و برای یافتن معنی صریح حضور به اصل نسخه قاموس خود رجوع کنیم (ص ۴۰۱)
قیصر شعر، راه را به ما نشان داده است؛ او شاعر زمانههاست. برای چندمین بار، شعر قیصر را بخوانیم و راه درست را بیابیم:
ز پشت پنجره برخیز تا به کوچه رویم
برای دیدن تصویر، قاب لازم نیست! (ص ۳۹۰)
براستی، چرا قابها ما را در حصار خویش نگه داشتهاند...
ادامه دارد...
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
چهار
در سطرهای پیشین دردمندانه نوشتم:
بسیاری از آیینیسراها و هیئتینویسها، شعارشان «مردمی سرودن» است و تجربهها نشان داده است که این شعار، همچنان بسیار ناپخته مانده است و «اظهرٌ منالشمس» است، که الگوی مردمی سرودن را از قیصر امینپورها نیاموختهاند و ای کاش میآموختند و مییافتند...
قیصر امین پور مثل همچون حافظ و سعدی و دیگر شاعران برجسته میدانست که برای مردمی شدن شعر، باید به سراغ زبان و بیان مردم برود و تصویرهای ذهنی، حکمتهای عامیانه و باورهای مردمی را که در کنایات و لحن آنان ظهور و بروز مییابد، در شعر به زبان هنری بازسازی کند.
در بخش دوم این یادداشت، با ذکر شواهدی، از تجربههای عامیانهنگاری قیصر امینپور مینویسم.
*بهرهگیری از کنایات:
یکی از ابعاد هنر قیصر عزیز، استخدام و به کارگیری کنایات، عبارات مردمی و حکمتهای عامیانه است، به عنوان ماده خام، و سپس کانالیزه کردن و عبور دادن آن از صافی ذوق هنر شعری.
حاصل این ریاضت و تلاش هنری، شعری است به معنی واقعی کلمه؛ و در حکم آینهای است با دو جلوه؛ یک رویۀ آن، ویژه مردم است که جلوههایی از زبان و اندیشه خود را در آن میبینند و در دیگر روی آن، خواص و هنرمندان، جلوههای غرورآفرین و هنرمندانه شعر را به تماشا مینشینند:
به عنوان مثال، کنایه «چشم دیدن کسی را نداشتن» به این شکل در شعر او جلوه شاعرانه گرفته است:
انگار/ این روزگار چشم ندارد من و تو را/ یک روز/ خوشحال و بی ملال ببیند! (دیوان، ص۱۳)
و:
از بد، بدتر اگر هست/ این است/ اینکه باشی/ در چاه نابرادر، تنها/ زندانی زلیخا/ چوب حراج خورده بازار بردهها/ البته بی که یوسف باشی! / پس بهتر است درز بگیری/ این پاره پوره پیراهنِ/ بیبو و خاصیت را/ که چشم هیچ چشم به راهی را / روشن نمیکند! (همان، ص ۲۳)
در این شعر، کنایات «چوب حراج خوردن»، «درز گرفتن پیراهن» و «چشمبراهی»، برگرفته از کنایات حکمت آمیز عامیانه است. همچنین کاربرد اتباع «پاره پوره»، یعنی چینش دو واژه که یکی معنادار و دیگری بیمعنی است و ساخته ذهن مردم.
بیگمان مخاطب عام از این شعر به جهت حضور جدی نشانههای زبان مردمی بهره خواهد برد و خواص نیز از ظرایف زبان شعر او، که در قالب نیمایی، فرم و انسجام خاص خود را یافته است.
بیگمان برجستهترین رفتار قیصر امینپور با ادبیات عامیانه، بهرهگیری هوشمندانه او از کنایات است و بازسازی هنرمندانه آن. ببینید کنایه «سنگ تمام گذاشتن» را چگونه در این بیت، با تصویری شفاف و هنرورزانه اما حسرتمند به کار میبرد:
آخر دلم با سربلندی میگذارد
سنگ تمام عشق را بر خاک گورم (همان، ص ۶۲)
نمونه دیگر:
سوخت دست و بال ما از این همه
کاسههای داغتر از آشها (همان، ص ۵۹)
ادامه دارد...
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
او؛ شاعر زمانهها....
پنج.
*حکمتهای عامیانه
حکمتهای عامیانه نیز از دیگر ابعاد مهم ادبیات مردمی است که کاربرد هنرمندانه آن به شعر غنای هنری و محتوایی میبخشد:
دلی که گرد خویش میتند تار
اگرچه قدر یک مگس، خودش نیست
مگس به هر کجا به جز مگس نیست
ولی عقاب در قفس، خودش نیست! (همان، ص ۷۴)
و:
دوباره پلک دلم میپرد نشانه چیست
شنیدم که میآید کسی به مهمانی( همان، ص 304)
*حذف و ایجاد تعلیق
از ویژگیهای زبان مردم، حذف عبارات غیرضروری با هدف ایجاد تعلیق و سپردن درک مفهوم به مخاطب است؛ بر اساس نشانههایی که در کلام جایگذاری شده است.
شاعران هوشمند و نکتهسنج براحتی میتوانند سعدیوار، از این تکنیک بیانی الگوسازی کنند و بهرهها ببرند:
در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
از گل و لاله گزیر است و ز گلرویان نیست
... ساربانا خبر از دوست بیاور که مرا
خبر از دشمن و اندیشه بدگویان نیست.
اگر اجزای حذف شده در زبان را به شعر سعدی بیفزاییم، حاصل عبارت چنین نازیبا خواهد شد:
در من این (حقیقت) هست که صبرم ز نکورویان نیست
از (تماشای) گل و لاله گزیر است و ز (تماشای) گلرویان (گزیر) نیست
ساربانا (فقط) خبر از دوست بیاور (نه کس دیگر) که مرا خبر از دشمن و اندیشه بدگویان نیست.
قیصر امین پور از همین قاعده و طرفیت زبانی مردم بارها در شعر بهره جسته است:
همه حرف دلم با تو همین است که: «دوست...»
چه کنم؟ حرف دلم را بزنم یا نزنم؟ (همان، ص۲۰۱)
میخواستم که ولوله برپا کنم ولی...
با شور شعر، محشر کبری کنم، ولی... (همان، ص ۲۲۷)
* صمیمت، سادگی فطری، بیتکلفی در کلمه و کلام
شاعران برتر، در به کارگیری زبانِ «سهل ممتنع»، به جای سادهاندیشی، به سادگی کلمه و کلام، طراوت، جذابیت، مؤانِست و آشنایی ذهن مخاطب، و جمعاً بیتکلفی آن میاندیشند.
شعر میتواند در عین عمیق و حکمتآمیز بودن، جذابیت و طراوت داشته باشد، به عبارت دیگر تماماً شعر باشد، اما ساده و بیتکلف.
این غزل از مرحوم قیصر امینپور، از بهترین نمونههای غزل معاصر و در شمار برجستهترین نمونههای «سهل ممتنع» است؛ که در کنار سادگی فطری، ممتنع، هنرمندانه و نغز سروده شده است:
سراپا اگر زرد و پژمردهایم
ولی دل به پاییز نسپردهایم
چو گلدان خالی، لب پنجره
پُر از خاطرات ترک خوردهایم
اگر داغ دل بود، ما دیدهایم
اگر خون دل بود، ما خوردهایم
اگر دل دلیل است، آوردهایم
اگر داغ شرط است، ما بردهایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم!
اگر خنجر دوستان، گردهایم!
گواهی بخواهید، اینک گواه:
همین زخمهایی که نشمردهایم!
دلی سربلند و سری سر به زیر
از این دست، عمری به سر بردهایم (دیوان، ص314)
#قیصر_امینپور
#شعر_مردمی
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#غزلواره
#دورهاآواییاست...
#حضرت_مسلمعلیه_السّلام
كس نيست در اين شهر امان داشته باشد
يك تيغ نمانده كه زبان داشته باشد
از سرّ محبت چه توان گفت به اين قوم؟
آنگاه كه ايمان، غم نان داشته باشد
من بيخبر از خويشم و از دوست بگويم
عاشق خبر از خويش چهسان داشته باشد؟
يوسف سر بازار وفا مانده و، افسوس
كس نيست ز جان، نقد روان داشته باشد
جان است عزيز و، سر بازار محبت
از يوسف من كيست نشان داشته باشد؟
دل ميتپد اما جرس قافلهاي نيست
كز دوست نشاني به زبان داشته باشد
دل ميتپد و اشك مرا همسفري نيست
تا قافله چون ريگ روان داشته باشد
تا بويي ازين غم ببرد جانب معشوق
اي كاش صبا لَختي امان داشته باشد
ميترسم از اين غصه در اين راه، امامم
از غربت من دل، نگران داشته باشد
جانم به لب است و به لبم نام تو هر دم؛
تا در رگ من خون جريان داشته باشد
بر روي بهار تو خسان تيغ كشيدند
حيف است كه اين باغ، خزان داشته باشد
***
از چشم شما مردم افتادم، اما
اين عشق، محال است زيان داشته باشد...
ذیالحجهی ١٣٨١
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#قصیدهواره
#عید_قربان
#حضرت_مسلمعلیه_السّلام
ده ذیالحجه، عید قربان است
دل به یادت، بهشت رضوان است
کاش قربان راه دوست شویم
عید اهدای جان به جانان است
فقر محضیم و دستمان خالی؛
آنچه داریم ما فقط جان است
عید ما مرگ آرزوهامان
مرگ فرعون نفس و طغیان است
ناگزیرم به کشتن نفس و،
از من او دائماً گریزان است!
دل من کوفهای شده که در آن
مسلمی چند روز مهمان است
کوفه باید که کربلا بشود
کربلا وعدهگاه جانان است
دل من کوفهای شده که در آن
دعوت و نامهها فراوان است
پای امضای اقتدا به حسین
دست من مثل بید لرزان است
نکند پای مرگ در کار است
دلم از دعوتش پشیمان است
مسلمی در من است مهمان و
عهد من بایزید پنهان است
بایزیدیم یا به رسم حسین؟
قصه ارتداد و ایمان است
باز هم خوان مرگ گستردند
رزق از شام، تیغ برّان است
خوان اول سلام و دعوت شد
خوان مهمانکشی پر از نان است
خط کوفی چقدر ناخواناست
او مسلمان و نامسلمان است!
شبح مرگ میوزد در شهر
گردباد است و فتنه باران است
شتک فتنه روی برگ دعا
دشتها ظاهراً گلستان است
هر زبان است در دهان خنجر
چشمها چشم نیست، پیکان است!
استخوان لای زخمهای فریب
چه جگرها به زیر دندان است
مسلمی در دل من آواره
میزبان است یا که مهمان است؟
آه از این میزبان بی تدبیر
دلم از شرم او پریشان است
دل من با شریح قاضی بست!
عهد من با فلان و بهمان است
دل من آه کربلایی باش
کربلا مأمن شهیدان است
کربلا وعدهگاه «حرّ» و «زهیر»
ارض موعود اهل ایمان است
***
آه آه ای برادران عزیز
یوسفی هست و رو به کنعان است
باز این شهر بیتالاحزان و،
یوسف آواره در بیابان است...
دهم ذیالحجه/خردادماه ١۴٠٣
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#غدیر
#دورها_آواییاست...
#امام_امیر_المؤمنین_صلواتاللهعلیه
باران دوباره دلپذیر آمد
سرشار آمد، سر به زیر آمد
در عالم بالا خبرهاییاست
اینگونه باران دلپذیر آمد
تا از طراوتها نشان آرد
هر ابر سمت آبگیر آمد
هر ابر، باران هدایت شد
با رودها در این مسیر آمد
تا رمز رویش را به او گوید
باران به دیدار کویر آمد
باران به لحن رعد و طوفان بود
گرچه به نرمای حریر آمد
باران وحی از آسمان بارید
حکم ولایت در غدیر آمد
آن حکم حق، بار امانت بود
حکم خدا باری خطیر آمد
بار امانت عشق مولا شد
در عشق او خیر کثیر آمد
پیچید بوی نام مولا و
در باغ جان، عطر عبیر آمد
نور هدایت در فضا پیچید
یعنی سراج آمد منیر آمد
دست دو مولا در طراز هم
آری مراعاتالنظیر آمد
الیوم اکملت لکم را خواند
روح بشارت از بشیر آمد
لحن «فهذایش» به ما فهماند
مرجع برای این ضمیر آمد
ما خوب میدانیم مولا کیست
بر منکران اما نذیر آمد
اکنون ولیالله اعظم اوست
بعد از رسولالله امیر آمد
بعد از پیمبر بهترین مولا
در کار دین نعمالنصیر آمد
مولاعلیبنابیطالب
بخت جوان با رای پیر آمد
یکباره خم شد پشت ابلیس و
در ناله و بانگ و نفیر آمد
تکلیف شب با روز روشن شد
چون حکم فردوس و سعیر آمد
هارون امت از پی پیکار
با سامریهای شریر آمد
لرزه به جان روبهان افتاد
دیدند جای شیر، شیر آمد
آن شیر، شیر بیشه توحید
شیر خداوند قدیر آمد
آمد قسیمالنار والجنه
حبلالمتین و دستگیر آمد
مسکین راه او، یتیمش باش
آن دستگیر هر فقیر آمد
بر سفرهاش بنشین که مصداق
یا راحم الطفلالصغیر آمد
***
سبحانک! این شعر و شأن تو؟
تا بارگاهت مستجیر آمد
با ذکر یامولا اَجِرنا و
یا مستعان و یا مجیر آمد
ذرهنوازیِ تو و این شعر...
در چشمها گرچه حقیر آمد..
تیرماه ١۴٠١
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir