#غزلواره
#دورهاآواییاست...
#حضرت_مسلمعلیه_السّلام
كس نيست در اين شهر امان داشته باشد
يك تيغ نمانده كه زبان داشته باشد
از سرّ محبت چه توان گفت به اين قوم؟
آنگاه كه ايمان، غم نان داشته باشد
من بيخبر از خويشم و از دوست بگويم
عاشق خبر از خويش چهسان داشته باشد؟
يوسف سر بازار وفا مانده و، افسوس
كس نيست ز جان، نقد روان داشته باشد
جان است عزيز و، سر بازار محبت
از يوسف من كيست نشان داشته باشد؟
دل ميتپد اما جرس قافلهاي نيست
كز دوست نشاني به زبان داشته باشد
دل ميتپد و اشك مرا همسفري نيست
تا قافله چون ريگ روان داشته باشد
تا بويي ازين غم ببرد جانب معشوق
اي كاش صبا لَختي امان داشته باشد
ميترسم از اين غصه در اين راه، امامم
از غربت من دل، نگران داشته باشد
جانم به لب است و به لبم نام تو هر دم؛
تا در رگ من خون جريان داشته باشد
بر روي بهار تو خسان تيغ كشيدند
حيف است كه اين باغ، خزان داشته باشد
***
از چشم شما مردم افتادم، اما
اين عشق، محال است زيان داشته باشد...
ذیالحجهی ١٣٨١
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#رباعی_ولایی
این قافله دارد به کجا میآید؟
به مهبط اشک انبیا میآید
این خاک پر از خاطره اشک علیست
این قافله سمت کربلا میآید...
محرمالحرام ١۴٠٠
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#رباعی_ولایی
#اصحاب_الحسین
حر باش! کمی با دل خود خلوت کن
از ظلمت، سمت روشنی حرکت کن
از وعده سبز اُمویون بگذر
با حیدر کربلا بیا بیعت کن
بین حق و باطل است مرزی باریک
بی نور ولایت، همهعالم تاریک
معیار بهشت یا جهنم اینجاست
«بُغضاً لابیک» هست و «حُبّاً لابیک»
بگذار در این معرکه جولان بدهم
بگذار قیامتی به میدان بدهم...
«بُغضاً لابیک» خصم تو آمده است
«حُبّاً لابیک» آمدم جان بدهم
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#غزلواره
#دورهاآواییاست...
#اصحاب_الحسین
#حبیب_بن_مظاهر_علیهالسّلام
كربلا عشق است؛ شوق كوي جانان ميشوم
جسم را وا مينهم پا تا به سرجان ميشوم
تا بپيوندم به اقيانوس عشقت يا حسين
در كوير بيكسي رودي خروشان ميشوم
پيرم اما مرگ در آغاز راهم مانده است
در مصاف دشمنان چون تيغِ عريان ميشوم
حاليا در محضر قرآن ناطق بر عدو
با زبان تيغ خود تفسير قرآن ميشوم
جلوه نور خدا را در نگاهت ديدهام
تا هميشه بر تو ای آئينه، حيران ميشوم
من حبيبم؛ حاجي از كاروان جاماندهات
ميرسم از راه و برلطف تو مهمان ميشوم
سعي من از كوفه بود و كربلايم شد صفا
پاي تو اي كعبه مقصود، قربان ميشوم
تشنه لبيك ماندي در مناي قرب دوست
جوشش لبيك بر آن كام عطشان ميشوم
آبان ١٣٨٠
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#رباعی_ولایی
#اصحاب_الحسین
#حضرت_عبدالله_بن_حسنعلیهالسّلام
تصویری از اشک و آه شد فریادم
در کربوبلا، مدینه آمد یادم
در یاری ِاز امام خود در گودال
چون مادر خویش، دست بیعت دادم
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#رباعی_ولایی
#اصحاب_الحسین
#حضرت_قاسم_علیه_السّلام
قاسم آمد شجاعدل، جانآگاه
میجنگد و از مرگ ندارد اکراه
میگفت عمو: هزارماشاءالله!
لاحول ولا قوّه الا باللّه
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#رباعی_ولایی
#اصحاب_الحسین
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السّلام
میراث علی مرتضی، شمشیر است
شمشیر علی شیر خدا، تکبیر است
این شیر «علیبنحسینبنعلی» است
آری علیِ کربوبلا این شیر است...
عمامه پیغمبر بر سر دارد
او یکتنه عزم دفع لشگر دارد
این شیر، علیبنحسینبنعلی است
شمشیر منافقکش حیدر دارد...
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوى ميدان، نگران آمده بود
جانى شد و بر تن على جان بخشيد
آن لب كه ز تشنگى به جان آمده بود
در جلوه شدند ماه و مهتاب از هم
دل برده به یک نگاه بیتاب از هم
از هر دو عقیق لب، عطش میجوشید
دو تشنه ولی شدند سیراب از هم!
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#رباعی_ولایی
#اصحاب_الحسین
#حضرت_عباس_علیهالسّلام
ای چشم و چراغ خیمههای بیدار
ای صاحب منصب سقایت، سردار!
هرم عطش است و لحظههای بیتاب
عباس! برای بچهها آب بیار...
ای وای که حال طفل گهواره بد است
از غصه او فرات در جزر و مد است
با آب، عمو خدا کند برگردد...
هرچند عمو کار خودش را بلد است
عباس، که ماه از قمرت در رشک است
با یاد سکینه در نگاهت اشک است
میدان تو این علقمه و فتح تو آب
امروز تمام آبرویت مشک است
چون علقمه بیتاب شد و آب نخورد
فکر تب مهتاب شد و آب نخورد
از شرم نگاه تشنه طفل حرم
سقای ادب، آب شد و آب نخورد
هرچند كه تير، ديدهام بست، حسين!
چشمم به اميد ديدنت هست حسين!
از عشق تو دست برندارم هرگز
هرچند نمانده بر تنم دست، حسين
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#غزلواره
#شعر_ولایی
#شعر_عاشورایی
داغت گداخت قلب مرا، چشم من تر است
با گریه بر تو حال من امروز بهتر است
در چشم من شده همهی لحظهها غروب
ماه است خون گرفته و خورشید، پرپر است
هر پنجره ز داغ تو در پردههای ابر
این چشمها دو ماهی در خون شناور است.
نگذاشت شعر باز هم امشب بخوابم و...
این شعر نیز قصهی زخمی مکرر است.
دارم به انتهای خودم میرسم ولی،
بنبست نیست رو به رویم، راهِ دیگر است
فتح الفتوح، قصهی فتح دل من است
یعنی که قلب سنگی من بی تو خیبر است!
هر روز یک دو بیت پر از روضه میشوم
بی روضهی تو روز و شب من برابر است
در خانهام، به یاد تو در هیئتم هنوز
من در میان جمع و دلم جای دیگر است!
مولا میان هیئت و، من غافلم از او
یعنی حضور حاضر غایب، میسّر است
او ریخته نمک به روی روضهها، اگر
از هر زبان که میشنوم نامکرّر است.
من غرق در حکایت گودال ماندهام
مولا اگر اجازه دهد، روضه محشر است
مولا اگر اجازه دهد، ضجّه میزند
این شعر در رثای امامی که بیسر است
شد خطبهخوان امام هدایت، به زیر تیغ
شمر و سنان، مخاطب و گودال، منبر است
هرچند سنگ میوزد از فتنهی زمین
این آسمان پر از پر و بال کبوتر است
دیروز بوسهگاه نبی بود و بعد از این
این بارگاه، عرصهی جولان خنجر است
آشوب در تمامی ذرات عالم و...
خورشید از هجوم سیاهی، مکدّر است
برگشتهام ز هیئت و در هیئتم هنوز
دنبال ساربان که... نگوییم بهتر است..
این برق خنجر است به چشمم چه آشناست
شاعر سکوت کرد... نفسهای آخر است.
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
#غزلواره
#شعر_ولایی
#شعر_عاشورایی
#امام_زینالعابدین_علیهالسلام
در تب و تاب تو آتش به دلم شعلهور است
خیمهی عمر من از داغ غمت پر شرر است.
بگذارید بگویم، که نگفتیم چهقدر
این جهان از غم بسیار شما بیخبر است
تیغها سجدهکنان نیت قربت کردند،
چیست سجادهشان؟ مخمل زخم پدر است
غم تو سوگ «امام» است و تب غفلت قوم
مثل شمعی شدهای از دو سر آتش به سر است*
سنگباران شدی ای کعبه و آتشباران
آتش طعن به روی جگرت بیشتر است!
ای کبوتر خبر صبح قریب آوردی
گرچه دیدند که زنجیر بر این بال و پر است
خطبه را تیغ گشودی، پی خیبرشکنی
همه گفتند مگر چاره به جز «الحذر» است؟
آن علیبنحسینبنعلی تیغ به کف
این علیبنحسینبنعلیِ دگر است!
راوی چند سفر عُسر و اسارت؟ هرگز!
چشم تو راوی دعوت به سلام و سحر است.
چشمهایت همهی عمر شده لجّهی خون
راوی زخم عمیقی است که روی جگر است.
* شمعی شدم که از دو سر آتش گرفته است (محمدسعیدمیرزایی)
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
هدایت شده از شعر هیأت
#امام_رضا علیهالسلام
#غزل_مثنوی
🔹جادۀ توحید🔹
کنار پنجرهفولاد، گریه مغتنم است
در این حریم برای تو گریه محترم است
جهان سادۀ من: گریۀ وصال و فراق
تمامی دو جهان، گوشۀ همین حرم است
شروع مرگ، زمان جدا شدن از تو
به پایِ عشق تو مردن، حیاتِ دم به دم است
چه دورم از تو... خدایا چه دیر فهمیدم!
تو در کنار من و سرنوشت من عدم است
تو را در آینههایم نشد نشان بدهم
چقدر ساحت این شعر کوچک است و کم است
برای جستن دُرّ حدیث سلسلهتان
زمان به حال رکوع است و پشت عرش، خم است
حدیث گفتی، حقا چه اتفاق افتاد
به حکم «اِلّا»یت، پرده از نفاق افتاد..
نفاق و کفر به حکم تو راهشان سد شد
مسیر کوی ولا غرق رفت و آمد شد
سرودی «اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلّا الله»
ولایت تو نشان داد راه را از چاه
به«لا اله»، اذان را دوباره جان دادی
برائت از همۀ کفر را نشان دادی
«بشرطها»ی شما راه را به ما فهماند
حضور منتشر ماه را به ما فهماند
به«لا اله» رسیدیم و نفی غیر شما
به بارگاه ولا، حصن محکم «الا»
به حصن محکم خود راه دادهای ما را
به زیر پرچم خود راه دادهای ما را
حدیث گفتی و از حکمتت جهان پر شد
کنار دریایت، هرصدف پر از دُر شد
حدیث سلسله، تفسیر ناب توحید است
تجلیات ولایت به قاب خورشید است
به سمت جادۀ توحید میبرد ما را
به سوی خانۀ خورشید میبرد ما را
کلیموار به طور تبسم آمدهایم
به شوق «و رضیالله عنهم» آمدهایم
زیارت تو شبیه عروج تا عرش است
حریم تو ملکوت است؟ فرش یا عرش است؟
عروج عرشنشینان، هبوط در حرمت
مقام سلطانی، خوشهچینی از کرمت
به لطف نور تو هر ظلمتی سحر گردد
گناهکار بیاید فرشته برگردد
به اشتیاق نگاه تو زائرت شدهام
همین بسم که بگویی که شاعرت شدهام
تو قول دادهای ای مهربان- که همنفسی-
سهجا به داد دل شیعیان خود برسی
سهجا؟ نه در همهجا لطف تو کنار من است
تو آن امام رئوفی که بیقرار من است...
📝 #سیدمهدی_حسینی
🌐 shereheyat.ir/node/5763
✅ @ShereHeyat
هدایت شده از سیدمهدی حسینی رکن آبادی
#تلنگر
#فأین_تذهبون
به جز آنهمه ساختن اشعار حماسیِ بیانیهمحور و اجرای آن،
راهاندازی اینهمه نشستهای شعرخوانی،
و تبیین شعر مقاومت،
مداحی و رجزخوانی،
و ایضاً فعالیتهای مجازی،
به کمک مالی به مردم مظلوم فلسطین هم بیندیشیم که اولویت فراموش شده است!
کافی است دهدرصد از صلههایی که به عنوان مداح و شاعر و مجریکارشناس و تحلیلگر گرفتهایم یا میگیریم، نذر مردم فلسطین کنیم.
این رفتار، تعهد هنر قدسی به بشریت را بهتر اثبات میکند.
#طوفان_الاقصی
#مرگ_بر_اسرائیل