eitaa logo
خودسازے و تࢪڪ گناھ
1.8هزار دنبال‌کننده
688 عکس
813 ویدیو
46 فایل
https://eitaa.com/joinchat/2173240167C847a1cc6ec گروه پاسخ به سؤالات شرعی خانمها‌ ⚘💙 ﷽ ✍پیامبر اڪرم صلی الله علیه و آله و سلم: گنهڪارے ڪه به رحمتِ خدا اميدوار است از عابدِ مأيوس، به درگاهِ خدا نزديڪتر است ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست‌و_پنجم همينطور کــه حرف مي زد بلندگو اعلام کرد: کشــتي نيمه
✨🌱✨🌱✨🌱✨ قهرمان راوی:حسین الله کرم مسابقات قهرماني ۷۴ کيلو باشگاه ها بود. ابراهيم همه حريفان را يکي پس از ديگري شكست داد و به نيمه نهائي رسيد. آن سال ابراهيم خيلي خوب تمرين کرده بود. اکثر حريف ها را با اقتدار شکست داد. اگر اين مســابقه را مي زد حتماً در فينال قهرمان مي شــد. اما در نيمه نهائي خيلي بد کشتي گرفت. بالاخره با يک امتياز بازي را واگذار كرد! آن ســال ابراهيم مقام سوم را کســب کرد. اما سال ها بعد، همان پسري که حريف نيمه نهائي ابراهيم بود را ديدم. آمده بود به ابراهيم سر بزند. آن آقــا از خاطرات خودش با ابراهيم تعريف مي کــرد. همه ما هم گوش مي کرديم. تا اينکه رســيد به ماجراي آشــنائي خودش با ابراهيم و گفت: آشنائي ما بر مي گردد به نيمه نهائي کشتي باشگاه ها در وزن ۷۴ کيلو، قرار بود من با ابراهيم کشتي بگيرم. اما هر چه خواست آن ماجرا را تعريف کند ابراهيم بحث را عوض مي کرد! آخر هم نگذاشــت كه ماجرا تعريف شود! روز بعد همان آقا را ديدم وگفتم: اگه مي شه قضيه کشتي خودتان را تعريف کنيد. او هم نگاهي به من کرد. َنفَس عميقي کشــيد وگفت: آن سال من در نيمه نهائي حريف ابراهيم شدم. اما يکي از پاهايم شديداً آسيب ديد. ✍ادامه دارد... شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
به شوخی به یڪی از دوستانم گفتم : من ۲۲ساعت متوالی خوابیده ام ! گفت : بدون غذا؟! همین سخن را به دوست دیگرم گفتم ; گفت: بدون نماز؟! و این گونه بود خداے هر ڪس را شناختم....‌ ➖➖➖➖ بِدْوْنِـــ تَرڪـ‍ــِ گُــن‍َاهــ اِنـــتِظٰــار بیـــ مَعْناٰســتْ.
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست‌و_ششم قهرمان راوی:حسین الله کرم مسابقات قهرماني ۷۴ کيلو باشگ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ به ابراهيم که تا آن موقع نمي شــناختمش گفتم: رفيق، اين پاي من آســيب ديده. هواي ما رو داشته باش. ابراهيم هم گفت: باشه داداش، چَشم. بازي هاي او را ديده بودم. توي كشــتي اســتاد بود. با اينکه شــگرد ابراهيم فن هائي بود که روي پا مي زد. اما اصلا به پاي من نزديک نشد! ولي من، در کمال نامردي يه خاک ازش گرفتم و خوشحال از اين پيروزي به فينال رفتم. ابراهيم با اينکه راحت مي تونســت من رو شکست بده و قهرمان بشه، ولي اين کار رو نکرد. بعد ادامه داد: البته فكر مي كنم او از قصد كاري كرد كه من برنده بشــم! از شکست خودش هم ناراحت نبود. چون قهرماني براي او تعريف ديگه اي داشت. ولي من خوشــحال بودم. خوشحالي من بيشتر از اين بود که حريف فينال، بچه محل خودمون بود. فکر مي کردم همه، مرام و معرفت داش ابرام رو دارن. اما توي فينال با اينکه قبل از مســابقه به دوســتم گفته بودم که پايم آسيب ديده، اما دقيقاً با اولين حرکت همان پاي آســيب ديــده من را گرفت. آه از نهاد من بلند شد. بعد هم من را انداخت روي زمين و بالاخره من ضربه شدم. آن سال من دوم شدم و ابراهيم سوم. اما شک نداشتم حق ابراهيم قهرماني بود. از آن روز تــا حالا با او رفيقم. چيزهاي عجيبي هم از او ديده ام. خدا را هم شکر مي کنم که چنين رفيقي نصيبم کرده. صحبت هايش که تمام شد خداحافظي کرد و رفت. من هم برگشتم. در راه فقط به صحبت هايش فکر مي کردم. يادم افتاد در مقر ســپاه گيلان غرب روي يكي از ديوارها براي هر كدام از رزمنده ها جمله اي نوشته شده بود. در مورد ابراهيم نوشته بودند: «ابراهيم هادي رزمنده اي با خصائص پورياي ولي» ✍ادامه دارد... شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
وصیت شهید بہ ڪودڪش☘ محمد زندگے ڪن براے مهدے🧡 درس بخوان براے مهدے💛 محمد، ورزش ڪن براے مهدے💚 من تو را از خدا براے خودم نخواستم 💔 تو را از خدا خواستم براے مهدی ✨          ˹❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎ •┈┈••••✾••••┈┈
💢در اسناد لانه‌ےجاسوسی نامه‌اے هست ڪه در قسمتی از اون حزب‌اللهی‌ها رو اينطور توصیف می‌ڪنه: اونها ڪسانی هستند ڪه اگر رهبرشون بهشون بگه به ڪره‌ے ماه برید نمی‌پرسند چطور بریم بلڪه می‌پرسند کِی بریمツ😎 •┈┈••••✾••••┈┈• ˹❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎❥︎ •┈┈••••✾••••┈┈•
✍ نقل است جوانی نزد شیخ حسنعلی نخودڪی اصفهانی آمد و گفت : سه قفل در زندگی‌ام وجود دارد و سه ڪلید از شما می‌خواهم! قفل اول این است ڪه دوست دارم یڪ ازدواج سالم داشته باشم ، قفل دوم اینڪه دوست دارم ڪارم برڪت داشته باشد و قفل سوم اینڪه دوست دارم عاقبت‌ بخیر شوم. ✍ شیخ نخودڪی فرمود : 👌 براے قفل اول ، نمازت را اول وقت بخوان. 👌 براے قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. 👌 و براے قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان! 🌷جوان عرض ڪرد: سه قفل با یڪ ڪلید؟! شیخ نخودڪی فرمود : نماز اول وقت شاه‌ڪلید است. اَلَّلهُم‌ عجِّل‌‌ لِوَلیِڪَ‌‌ الفرَج ❥︎❥︎❥︎❥︎ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست‌و_هفتم به ابراهيم که تا آن موقع نمي شــناختمش گفتم: رفيق، اي
✨🌱✨🌱✨🌱✨ پورياے ولی راوے: ايرج گرائي مسابقات قهرماني باشگاه ها در سال ۱۳۵۵ بود. مقام اول مسابقات، هم جايزه نقدے مي گرفت هم به انتخابي ڪشــور می‌رفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرڪس يڪ مسابقه از او مي ديد اين مطلب را تأييد می‌ڪرد. مربيان مي گفتند: امسال در ۷۴ ڪيلو ڪسي حريف ابراهيم نيست. مسابقات شروع شــد. ابراهيم همه را يڪي يڪي از پيش رو برمي‌داشت. با چهار ڪشتي ڪه برگزار ڪرد به نيمه نهائي رسيد. ڪشتي ها را يا ضربه می‌ڪرد يا با امتياز بالا مي ُبرد. به رفقايم گفتم: مطمئن باشــيد، امسال يه ڪشتي گير از باشگاه ما میره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينڪه حريفش خيلي مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت. حريف پاياني او آقاے «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاے جهان شده بود. قبل از شروع فينال رفتم پيش ابراهيم توے رختڪن و گفتم: من مسابقه هاے حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت ڪن. خوب ڪشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب مي شي. مربي، آخرين توصيه ها را به ابراهيم گوشــزد می‌ڪرد. در حالی‌ ڪه ابراهيم بندهاے ڪفشش را مي بست. بعد با هم به سمت تشڪ رفتند. ✍ادامه دارد.... شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست‌و_هشتم پورياے ولی راوے: ايرج گرائي مسابقات قهرماني باشگاه
✨🌱✨🌱✨🌱✨ من ســريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روے تشڪ رفت. حريف ابراهيــم هم وارد شــد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيــم جلو رفت و با لبخند به حريفش سلام کرد و دست داد. حريف او چيزے گفت ڪه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به عامت تائيد تڪان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاے سالن بين تماشاگرها به او نشان داد! من هم برگشــتم و نگاه ڪردم. ديدم پيرزني تنها، تســبيح به دســت، بالاے سڪوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شــد. اما ابراهيم خيلي بد ڪشــتي را شــروع ڪرد. همه اش دفاع مي ڪرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي ڪرد ڪه صِدايــش گرفت. ابراهيم انگار چيزے از فريادهاے مربي و حتي داد زدن هاے من را نمي شنيد. فقط وقت را تلف می‌ڪرد! حريف ابراهيم با اينڪه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما جرأت پيدا ڪرد. مرتب حمله مي ڪرد. ابراهيم هم با خونسردے مشغول دفاع بود. داور اوليــن اخطــار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيــم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و باخت و حريف ابراهيم قهرمان ۷۴ ڪیلو شد! وقتي داور دســت حريف را بالا مي برد ابراهيم خوشــحال بــود! انگار ڪه خودش قهرمان شده! بعد هر دو ڪشتي گير يڪديگر را بغل ڪردند. حريفِ ابراهيم در حالي ڪه از خوشــحالي گريه مي‌ڪرد خم شــد و دست ابراهيم را بوســيد! دو ڪشــتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاے سڪوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتــم: آدم عاقــل، اين چه وضع ڪشــتي بود؟ بعــد هم از زور عصبانيت با مشــت زدم به بازوے ابراهيم و گفتم: آخه اگه نمي خواے ڪشتي بگيرے بگو، ما رو هم معطل نڪن. ابراهيم خيلي آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر حرص نخور! ✍ادامه دارد... شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
✅ جبران حق الناس سلام ... اگر حقوق ڪسانی را ضایع ڪرده باشیم ولی در حال حاضر فراموش ڪردیم و اصلا یادمان نباشد، یا جایی از ڪسی حقی ضایع ڪردیم و اصلا نفهمیدیم، چطور باید این حقوق رو ادا ڪنیم ڪه در وادے حق الناس گرفتار نشویم..؟ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ پاسخ_سوال📣📣 سلام ... خدا ڪه فراموش نڪرده، درسته.؟در علم خدا ثبت و ضبط هست، درسته.؟ پس براے اینها حساب جارے باز ڪنید چجورے.؟ هراز چندگاهی اعمال صالح انجام بدهید، و به خدا عرضه بدارید خدایا! اینڪار به نیابت از ڪسانیڪه  به گردن من حق دارند اما من نمی‌شناسمشون یا یادم رفته ، یا اصلا متوجه نشدم ، ولی توے علم تو ثبت و ضبط شده و من بدهڪار اونها هستم .. مثلا: یڪ صفحه قرآن بخوانید⚘ یڪ سلام به امام حسین علیه السلام بدهید⚘ دو رڪعت نماز مستحبی بخوانید و هدیه به معصومین ڪنید⚘ یڪ فقیر اطعام ڪنید⚘ صدقه به فقرا بدهید⚘ چندتا صلوات بفرستید⚘ پیاده‌روے اربعین چند قدم به نیابت از اونها بروید⚘ زیارت امام رضا علیه السلام مشرف شدید، یڪ زیارتنامه به نیابت از اونها بخوانید⚘ وصیت‌نامه یڪ شهید منتشر ڪنید و زیارت اهل قبور بروید به صورت پدر و مادر لبخند بزنید و ثوابش رو هدیه ڪنید و ... هزاران هزار ڪار دیگه ڪه ثواب داره ... روایت فرمود: ڪلُّ مَعروفٍ صَدَقه تمام ڪارهاے خوبی ڪه مصداق معروف هست صدقه هست، پس هر ڪارے ڪه مصداق ڪار خوب هست وثواب داره، می‌تونیم به دیگران اهدا ڪنیم البته واجبات خودمون رو نه ... مثلا نمیشه نماز واجب رو به دیگرے اهدا ڪرد ... اما ڪارهاے مستحب رو میتونیم هدیه ڪنیم به ڪسانی ڪه به گردنِ ما حق الناسی دارن و ما فراموش ڪردیم ... و... ⚘پس این حساب جارے رو باز ڪنید، و هر از چند گاهی شارژ ڪنید⚘ اگر روزانه باشه هم بهتره مثلا با خودتون قرار بگذارید روزانه یڪ ڪار براے این حساب انجام بدهید حالا نه لزوما براے ڪسانیڪه نمی‌شناسید براے تمام ڪسانی‌ڪه به گردن شما حق دارند، خصوصا اینهایی ڪه نمی‌شناسید و دسترسی ندارید مثلا روزے ۱۴ تا صلوات یا روزے ۱ صفحه قرآن یا روزے دو رڪعت نماز یا...... 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 بیایید با هم یڪ قرار بگذاریم از امروز، یڪ ڪار ساده و سبڪ در حد توان خودمون انتخاب ڪنیم، و به این حساب واریز ڪنیم ⚘روزے ۱۴ صلوات + ۳ بار دست به سینه رو به قبله با وضو: صلّی الله علیڪ یا ابا عبدالله همه به نیابت از اونهایی ڪه گردن ما حق دارند و ما نمی‌شناسیم یا یادمون رفته با دسترسی نداریم ... ⚘⚘ ان شاءالله با این ڪار، گوشه اے از دِینی ڪه گردنمون هست، ادا بشه ثواب پخش آن ذخیره باشد براے شب اول قبر وآخرت وقیامت ڪسانی ڪه حق و حقوقی بگردن ما وپدر ومادر ما دارن دراین ثواب شریڪ باشند التمــــاس دعــــا🤲🌹
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_بیست‌و_نهم من ســريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روے تشڪ ر
✨🌱✨🌱✨🌱✨ بعد سريع رفت تو رختڪن،لباس هايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت. از زور عصبانيت به در و ديوار مشــت مي زدم. بعد يك گوشــه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشــگاه هنوز شــلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميل ها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشــتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به ســمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟! بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرامي داريد. من قبل مســابقه به آقا ابرام گفتم، شــک ندارم که از شــما مي خورم، اما هواي ما رو داشته باش، مادر و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامــه داد: رفيقتون ســنگ تموم گذاشــت. نمي دوني مــادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه ازدواج کرده ام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نمي دوني چقدر خوشحالم. مانــده بودم كه چه بگويم. کمي ســکوت کردم و به چهره اش نگاه كردم. تــازه فهميدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نمي کردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پســر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر مي کردم. اينطور گذشت کردن، اصاً با عقل جور درنمي ياد! با خودم فکر مي کردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آن ها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم... ياد تمرين هاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم! ✍ادامه دارد... ‌‌‌‎ اللَّهُمَ صَلِّ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ﷺ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـل ْ‌لِوَلـیِـڪ ْ‌ألْـفَـرَج ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ‌‌‌‎
خودسازے و تࢪڪ گناھ
✨🌱✨🌱✨🌱✨ #سلام_بر_ابراهیم #قسمت_سی_ام بعد سريع رفت تو رختڪن،لباس هايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت
✨🌱✨🌱✨🌱✨ شڪستن نفس راوے: جمعي از دوستان شهيد باران شــديدےدر تهران باريده بود. خيابان ۱۷ شــهريور را آب گرفته بود. چند پيرمرد مي خواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه ڪنند. همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را بالا زد. با ڪول ڪردن پيرمردها، آن ها را به طرف ديگر خيابان برد. ابراهيم از اين ڪارها زياد انجام مي داد. هدفي هم جز شڪستن نفس خودش نداشت. مخصوصاً زماني ڪه خيلي بين بچه ها مطرح بود! همراه ابراهيم راه مي رفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوے يڪ ڪوچه. بچه ها مشغول فوتبال بودند. به محض عبور ما، پســر بچه‌اے محڪم توپ را شوت ڪرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. به طورے ڪه ابراهيم لحظه روے زمين نشســت. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود. خيلي عصباني شــدم. به سمت بچه ها نگاه ڪردم. همه در حال فرار بودند تا از ما ڪتڪ نخورند. ابراهيم همينطور ڪه نشســته بود دست ڪرد توے ساك خودش. پلاستيڪ گردو را برداشت. ✍ادامه دارد... ‌‌‌ شهدا را یاد ڪنید با ذڪر صلوات ✨🌱✨🌱✨🌱✨ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ‌‌‌‎ ━━━ ━━━ ━━━ ━━━
خودسازے و تࢪڪ گناھ
۵۶ اگه یه شب از دلتنگی خدا خوابت نبـرد، اگه همش انتظار یه کُنجِ دِنج رو می‌ڪشی ڪه فقط تو باشی و خـدا، یعنی عشق توے رگهاے قلبت جوونه زده. مبـارڪ باشه رفیق 🎤 ✨ ✨