از زنــدگی از این همه تکرار خسته ام
از های و هوی کوچه و بازار خسته ام
دلگیرم از ستـــــــــــاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام
دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم
آوخ ... کزیــن حصـــــــــــــار دل آزار خسته ام
بیزارم از خموشی تقـــویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خسته ام
از او کــــــــه گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بی شکیبم و بی یار خسته ام
تنـــــها و دل گــرفته و بیزار و بی امید
از حال من مپرس که بسیار خسته ام
#محمد_علی_بهمنی
"زیارت"
به سویت آمدهام جذبهای نهان بامن
چه کردهای مگر ای شور ناگهان! با من؟
تویی که عطر تو در کوچههای نیشابور
عجین شده است به تخمیر جاودان، با من
به سویت آمدهام از هوای شاه چراغ
نوای هوهوی خیل کبوتران با من
به سویت آمدهام از مسیر جادهی ابر
کویرها به هوایت نفسزنان، با من
از این طرف غم شاه شهید در جگرم
از آن طرف عطش ماه جمکران با من
از این طرف شعفی سبز در منازل دل
از آن طرف خبر شوق دوستان با من
به مشهد آمدهام، نبضنبض شاعرخیز
کمیت و دعبل و حسان، دواندوان با من
هزار رودکی از فارس تا به طوس ردیف
هزار زمزمه چون جوی مولیان با من
هزار حافظ و سعدی غزلسرای دلت
هزار فردوسی، شاهنامهخوان بامن
ولی به وصف تو باید امامنامه سرود
اگر که بار معانی کشد بیان با من
زبان قافیهها در ستایشت کوتاه
قدم قدم، غم ایطاء و شایگان با من
به یک قدم منم و شاعری که کهنهسرا است
به یک قدم عطش شاعری جوان با من
نشسته اینجا با شوق، پیش من اخوان
خمیده آنسو با ذوق، قهرمان با من
هزار نامهی عینالقضات در چشمم
هزار تذکره عطار، لبگزان با من
هزار سبحه مقامات بوسعید به لب
هزار ترجمه، حلاجِ رازدان با من
به پیشت آمدهام، رقصرقص گرم سماع
جنید و مولوی و شمس دفزنان با من
نه! شمس ذرهی نوری است پیش شمس شموس
غزلغزل شطح از بایزید جان با من:
بیا که در گذر صحن عشق باریده است
بیا قدم بزن ای عقلِ تر دهان! با من
ببین که سکر تماشای بارگاهش باز
چه سهوها که عیان کرده در نهان با من
بیا و ردشو از این معدنالشفا ای دل!
دوصفحه، بیقانون، بوعلی بخوان بامن
#
به پیشت آمدهام، با لبان مضمونساز
کلیم و صائب و بیدل نقارهخوان، بامن
شبیه شعر، تورا بیت بیت خواهم یافت
اگر که صبر کند، لفظ ناتوان بامن
#
مگر ستارهی مهرت طلوع کرده به دل
که در مدار تو افتاده کهکشان با من؟
نه من به پای زیارت دویدهام تنها_
که روبه توست: زمین بامن و زمان بامن؛
به سمت مبدا تو ذهن بادها جاری
به سوی مقصد تو رودها روان با من؛
درختها به تولای مشرقت پر گل
بهارها به تمنات، گلفشان با من
بهشت صحن تورا ژاله ژاله شرم پذیر_
شقیق و نرگس و شمشاد و ارغوان با من
چهار فصل به اذنت هواییان ورود
بهار و تابستان، شرمگین: خزان با من
به رنگ گنبد زردت به شرح طاق طلات
رخی است رونق انگور و زعفران با من
#
من از مکان تحیر رسیدهام اینجا
به جستجوی تو جانهای لامکان با من
من از زمین محبت به سویت آمده ام
اگرچه در سفر توست، آسمان با من
به دستگیر ملایک رسیدهام اینجا
صدای ممتد بال فرشتگان با من
من ایستادهام اینک میان حیرت خلق
جهانیان همه انگشت بر دهان با من
من ایستادهام اینجا کنار ثقل جهان
ملالنامهی تقدیر انس و جان بامن
من ایستادهام اینجا میان گوهرشاد
طنین لحظهی گلدسته و اذان با من
به خلسه دست رساندم به نقرهکوب ضریح
خروش و غلغل انبوه زایران با من
درود! ای نفست روحبخش سینهی ما
سلام! ضامن نام تو بیامان با من
#
تو شاهراه یقین منی اگر یک روز
به جنگ صدتنه رو آورد گمان با من
تو یار و حافظ دین و دل منی حتی
اگر که دشمن خونی شود جهان با من
اگر که زور غمت را نیفکنی به دلم
چه می کنند به تزویر این و آن بامن
ببین بدون تو و سفرهی ولایت تو
چه کرده است غم آبرو و نان با من؟
تو واژهواژه به جانم خطور کن، بگذار
فلان و غیر نباشند همزبان با من
اگر تو دوست بداری مرا چه باک اگر
به جرم عشق تو دشمن شود فلان با من؟
ولی چه جای شکایت؟ که اینک اینجایم
مقابل تو و خورشید خاوران با من
میان حیرت این زایران سردر خویش
کسی رسیده که سر میدهد تکان با من،
به شمسهخوانی او حظّ نقش فرشچیان
به شوق نقّاره، نغمهی بنان بامن
#
در ازدحام خیالات خویش تنهایم:
[خیال همسرم آن یار مهربان با من
ضحا نشسته به شادی و خیره سمت رواق
سنا به خنده و بازی قدمزنان بامن]
به خود میآیم و یک بغض...، آب مینوشم
هزار چشمه عطش میزند فغان با من
#
زمان به ساعت آخر رسیده، باید رفت
ببار اشک خوش آخرالزمان با من
بخوان صداقت پندار، جاودان در جان
بمان سعادت دیدار، همچنان با من
درودحس شفاعت، مرا ببر با خود
سلام حال زیارت، کمی بمان با من
#
سفر تمام شد و در کنار سفرهی صبح
نشستهام من و یک داغ بینشان با من
به یاد پرچم سبز تو چای مینوشم
جوانه میدهد از شوق استکان با من
#محمد_مرادی
#شعر_آیینی
#امام_رضا
https://eitaa.com/mmparvizan
صبح شد، برخیز و بنشین روبهروی آینه
تا ببینی بهتر از خورشید رویاروی توست💛
#حسین_منزوی
#مناسبت_روز
🗓 ۸ ذیالقعده، سالروز درگذشت #فخرالدین_عراقی شاعر قرن هفتم است.
🔹عراقی مشایخ سلسلۀ سهروردیه (شعبهی هند) بود و بعضی از تذکره نویسان او را مرید مستقیم شهاب الدین عمر #سهروردی شمردهاند.
🔸 در قونیه به خدمت شیخ صدرالدین قونوی و جلال الدین مولوی و جمعی دیگر از بزرگان صوفیه رسید و شیخ خانقاه توقات شد.
🔹یورش مغولان، زمینه درهمآمیختگی بیسابقه اندیشهها و آراء را فراهم آورد. دو مکتب بزرگ تصوف با هم تلاقی کردند: عرفان نظری ابن عربی، یعنی وحدت وجود و تصوف خراسانی، که از طریق شعر، مجاز و استعاره به زبان میآمد. فخرالدین عراقی، با ایجاد آشتی و همخوانی میان این دو جریان از کسانی است که ابن عربی را در قالب شعر به فرهنگ ایران انتقال داده است.
🔸«لَمعات» که مهمترین اثر منثور عَراقی است در زمان صحبت صدرالدین قونوی و تحت تأثیر آثار ابن عربی نوشته شدهاست. عراقی در دیباچه کتاب تصریح میکند که لمعات را بر سنن سوانح شیخ احمد غزالی نوشتهاست. وقتی لمعات به اتمام رسید و شیخ (عراقی) آن را به صدرالدین قونوی عرضه کرد، صدرالدین آن را بوسید و بر دیده نهاد و فرمود: «فخرالدین سِرّ سخن مردان آشکار کردی و لمعات به حقیقت لبّ فصوص است.»
🔹غزل عرفانی که با سنایی آغاز شده بود، با فخرالدین عراقی به اوج رسید. همچنین او نخستین کسی است که ساقینامهٔ مستقلی در قالب ترجیع بند سرود. #حافظ در غزلیاتش از عراقی بسیار تأثیر پذیرفته است، چنانکه خود میگوید:
حافظ خودتصریح می فرماید که :
«غزلیات عراقی است سرود حافظ
که شنید این ره دلسوز که فریاد نکرد»
🔻نمونهای از غزلهای عراقی:
خوشا دردی که درمانش تو باشی
خوشا راهی که پایانش تو باشی
خوشا چشمی که رخسار تو بیند
خوشا ملکی که سلطانش تو باشی
خوشا آن دل که دلدارش تو گردی
خوشا جانی که جانانش تو باشی
خوشی و خرمی و کامرانی
کسی دارد که خواهانش تو باشی
چه خوش باشد دل امیدواری
که امید دل و جانش تو باشی
همه شادی و عشرت باشد ای دوست
در آن خانه که مهمانش تو باشی
گل و گلزار خوش آید کسی را
که گلزار و گلستانش تو باشی
چه باک آید ز کس آن را که او را
نگهدار و نگهبانش تو باشی
مپرس از کفر و ایمان بیدلی را
که هم کفر و هم ایمانش تو باشی
مشو پنهان از آن عاشق که پیوست
همه پیدا و پنهانش تو باشی
برای آن به ترک جان بگوید
دل بیچاره تا جانش تو باشی
عراقی طالب درد است دایم
به بوی آنکه درمانش تو باشی
ای نفْس! لبِ بوسه به هر پا زدهای
رویی به کس و ناکس و هرجا زدهای
ای از همه ناراضی و از خود راضی!
یک شب درِ خانهی ″رضا″ را زدهای؟!
۱۸ فروردین ۱۴۰۳ - حرم
#محمد_محمدیرابع
چه می کنی
ای مرد، در میانهی میدان چه میکنی؟!
در لابلای جنگل و باران چه می کنی؟!
میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه
در ورزقان و در مه و بوران چه میکنی؟!
دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت
در نقطههای مرزی ایران چه میکنی؟!
ای هفتروز هفته، به فکر ضعیفها
همشانه ی فقیر و ضعیفان چه میکنی؟!
تهران اگر که شهر و مقرّ ریاست است
پس در میان ایل و دهستان چه میکنی؟!
#ابراهیم_قبله_آرباطان
بداهه
دریغ آی ابراهیم
تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم
که زخمدارِ فسادیم آی ابراهیم
دریغ این که نشد کار را تمام کنید
به ماتم تو فُتادیم آی ابراهیم
به خصمِ خسته نکردی تو اعتماد آری
که ما حماسه نژادیم آی ابراهیم
تو سر به صولت دشمن فرو نیاوردی
که بر بلند چکادیم آی ابراهیم
تو بازتاب شکوفاییِ وطن بودی
چنان که آینه زادیم آی ابراهیم
قبای همت ما تار و پود تاریخ است
که از تبار قُبادیم آی ابراهیم
کم از بهشت نخواهیم خاک ایران را
که ما فرشته نهادیم آی ابراهیم
برای دفع فسادی که آفت باغ است
تبر به دست تو دادیم آی ابراهیم
دریغ این که تبر وانهاده شد ناگاه
به سینه داغ نهادیم آی ابراهیم
دریغ مرگِ تو ای رادمردِ نیک آیین
صبورِ داغ مُرادیم آی ابراهیم
به آرمان تو سوگند، آرمان بر جاست
که مرد جَهد و جهادیم آی ابراهیم
به نوگشایی سدّ رفتی و چه پیش آمد؟
که سدّ گریه گشادیم آی ابراهیم
غلامرضا کافی_شیراز
انا لله و انا الیه راجعون
هشتمین رئیس جمهور ایران، همزمان با میلاد امام هشتم به شهادت رسید و در عمل ثابت کرد که اگر "صدق در عمل" وجود داشته باشد، میتوان در مقام مسئولیت نیز عاقبت به خیر و روسفید شد.
اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا...
#انجمن ادبی شعر قند پارسی شهادت رییس جمهور مجاهد ومردمی ،خادالرضا (ع) ،سید محرومان ،آیت اله سید ابراهیم رییسی وهییت همراه ایشان را صمیمانه تسلیت می گوید.