⚡️ «فارسی» عربی نیست...
از قدیم نوشتهاند واژهٔ «فارسی» عربیشدهٔ «پارسی» است؛ همین امروز هم این قولِ معروف اما بهواقع مشکوک تکرار میشود. این را نمیتوان چشمبسته پذیرفت و بهسادگی تکرار کرد.
در عربی به زبان موردبحثِ ما میگفتند «اللّغة الفارِسیّة». اینجا «لغة» بهمعنی «زبان» است. در عربیِ استانداردِ کلاسیک، «فارس» یا «فارسی» به شکلی که در #زبانهای_ایرانی تلفظ میشود قابل ادا کردن نیست.
اما آنچه به «ف» و «پ» مربوط میشود، منحصر به فارسی و عربی هم نیست. تحول آوایی «پ» به «ف» سابقهٔ دیرینه دارد، هم در زبانهای ایرانی و هم در بقیهٔ شاخههای زبانیِ #زبانهای_هندواروپایی.
«پ»، براساس قاعدهای آوایی و جهانشمول به نام «نرمشدگی» (lenition)، در مواردِ بسیار، به «ف» تبدیل شدهاست. در فارسی «سفارش» (از فعلِ سپاردن و سپردن) و «گوسفند/ گوسپند/ گوسبند» و «فیل/ پیل» (که غالباً تصور میشود معرّب است) و نمونههای بسیارِ دیگر از این دستاند.
اصطلاحِ «نرمشدگی» معمولاً در مقابل «سختشدگی» (fortition) تعریف میشود.
بر این اساس، میتوان با اطمينان گفت که «فارسی» فارسی است، نه عربی یا عربیشده.
علوم وفنون ادبی
☘☘ برگی از تقویم تاریخ ☘☘
۱۰ تیر، روز بزرگداشت محمدعلی "صائبتبریزی"
تاریخچه روز بزرگداشت:
شهرت جهانی صائب تبریزی آنچنان است که شاید کمتر کسی او را نشناسد. وی بهسبب ارادت و توجه خاص به اشعار حافظ و سعدی، زبانزد است.
در تیرماه ۱۳۹۲ بر اساس مصوبه شورای فرهنگ عمومی کشور، روز دهم تیر به عنوان «روز صائب تبریزی» نامگذاری شد. از آن پس هر ساله بزرگداشتی به منظور بررسی ابعاد شخصیتی و سبک شعری وی برگزار میشود.
زندگینامه:
«میرزا محمدعلی صائب تبریزی» در حدود سال ۱۰۰۰ قمری در تبریز زاده شد. پدر او تاجر بود و بهدستور شاهعباس اول از تبریز کوچ کرد و در محله عباسآباد اصفهان ساکن شد و صائب در این شهر به آموختن دانش پرداخت. در سال ۱۰۳۴ قمری به هندوستان رفت و در سال ۱۰۴۲ به ایران بازگشت و در اصفهان ماندگار شد و در این دوران شاهعباس دوم به او مقام «ملکالشعرایی» داد. آثارش به جز سه – چهار هزار بیت قصیده، یک مثنوی کوتاه و ناقص بهنام «قندهارنامه» و سه قطعه، همه غزل هستند. او ۱۷ غزل نیز بهترکی سرود و سبکی را بهکمال رساند که چند سده پس از آن، «سبک هندی» نامیده شد.
صائب را «چامهسرای» تکبیتها نیز گفتهاند.
او حدود ۸۰ سال زندگی کرد و حدود سال ۱۰۸۱ هجری قمری در اصفهان دیده از جهان فرو بست. بیش از ۳۴۰ سال پیش، در محله «لنبان» در اصفهان، در باغچهای بزرگ و در خیابانی که امروزه به نام «صائب» آشناست، به خاک سپرده شد؛ اما در حال حاضر این آرامگاه چندان وضعیت مناسبی ندارد و رو به ویرانی است. سنگ مزارش یک قطعه سنگ مرمر یکپارچه یزدی بوده که سنگ مزار قدیمی را در میانش جاسازی کردهاند. سنگ اصلی مزار که کتیبهای دارای یک مطلع و یک غزل بهخط یک خوشنویس دوره صفوی دارد، به دو نیم شدهاست. شاید سرنوشت صائب تبریزی نیز همین بیتی بوده که روی سنگ مزارش نوشته شدهاست:
محو کی از صفحه دلها شود آثار من
من همان ذوقم که مییابند از گفتار من
سبک و شیوه صائب:
صائب بزرگترین غزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه بود. او متخلص به صائب، در شعر پایهگذار سبک اصفهانی است. تأثیرگذاری وی در شعر فارسی چنان است که هنوز نیز در انجمنهای شعری، که در گوشه و کنار اصفهان تشکیل میشود، سبک وی همچنان صدرنشین محفل بسیاری از شاعران است که بهشیوه وی مضمونهاینو میآفرینند و آرایههایی همچون اسلوب معادله را زیور عروسِ شعر خویش میسازند.
او سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد. وی اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران همعصرش بهکار بردهاست. نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازیهای ظریف و معنیهای بیگانه و باریک در شعر وی دیده میشود. ابیات غزل وی استقلال معنایی داشته و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته است.
#برگی_از_تقویم_تاریخ
#صائب_تبریزی
معرفی صائب تبریزی و شاخصه های شعری او.pdf
1.12M
💠معرفی صائب تبریزی و خصوصیات شعر صائب تبریزی
به مناسبت بزرگداشت صائب تبریزی
مطرح شده در جلسه انجمن ادبی مطلع
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
توسط علی مقدم
#صائب_تبریزی #مکتب_هندی #سبک_هندی
#علی_مقدم #انجمن_ادبی_مطلع
تلگرام | ایتا | ویراستی | وبلاگ
تک بیت
روی گشاده ای که دلی وا شود از او
صائب به صد هزار گلستان برابر است
#صائب تبریزی
محفل طنز «بیشوخی» برگزار میکند.
مراسم رونمایی از کتاب «واژههای متبسم»
اثر آقای
«پدرام اکبری»
مجری و کارشناس: دکتر عبدالرضا قیصری
زمان:
چهارشنبه
۱۳ تیرماه ۱۴۰۳
ساعت: ۱۶ تا ۱۸
مکان:
فرهنگسرای کتاب
آدرس:
شیــــ💎ــــــراز
بلوار گلستان، خیابان شهید معزی
حضور ارزشمند شما سروران را گرامی می داریم.
در صورت تمایل کتاب «واژههای متبسم» در همان مکان برای فروش در دسترس علاقمندان میباشد.
@khabarnameshaeranshiz🔻
عضو شوید 👈 خبرنامه شاعران
بانوان شاعر در صورت داشتن شعری با عنوان #هویت_زن_مسلمان
تا فردا روز دوشنبه ، به آیدی زیر ارسال نمایند 🌸
Sher_farsi1403
بزرگان ادبیات فارسی 🌹🌹🌹
سید اشرفالدین حسینی (نسیم شمال)
او را میتوان یکی از چهرههای معتبر روزنامهنگاری و فکاهینویسان و نقدکنندگان بیپروای ایران به شمار آورد. وی در سال ۱۲۴۷ شمسی، در قزوین به دنیا آمد. در شش ماهگی، پدرش را از دست داد. پس از آموختن مقدمات، علوم اسلامی را از استادان معروف قزوین فرا گرفت. سپس برای ادامهی تحصیل ، به عراق رفت و پنج سال در نجف و کربلا به سر برد. بعد به قزوین بازگشت.
اشرفالدین، در بیست و دو سالگی، برای تکمیل علوم مختلف همچون نجوم، جغرافی، ریاضی، صرف و نحو، منطق و فقه و کلام، به تبریز رفت و سپس به قزوین برگشت و به عنوان معلم ادبیات و مقدمات علوم انسانی، در مدرسهی صالحیه مشغول تدریس شد.
مدتی بعد، به رشت رفت و نُه سال در آن جا زندگی کرد. در این شهر، روزنامهی ادبی و فکاهی نسیم شمال را منتشر نمود و به گیلانی معروف شد. پس از توقیف نسیم شمال، از سال ۱۲۹۳ دوباره آن را در تهران انتشار داد.
شهرت و محبوبیت زیاد اشرفالدین و تأثیر سخنان منظوم او بر دل عامهی مردم ، دولتهای وقت را به ستوه آورد؛ تا این که در سال ۱۳۰۶ شمسی، به او نسبت جنون دادند و به این بهانه، او را به تیمارستان که در واقع زندان او بود، منتقل کردند. سید پس از آن، چندی با فقر و بیماری سر کرد و سرانجام، در سال ۱۳۱۳ شمسی درگذشت. مزارش در گورستان ابن بابویه شهر ری است.
با تلخیص از تاریخ و فرهنگ قزوین، پرویز ورجاوند، ج ۲، ص ۱۳۶۴ - ۱۳۶۸ و چون سبوی تشنه، دکتر یاحقّی، ص ۵۸ و ۵۹.
#بزرگانادبیاتفارسی
#نسیمشمال
#سیداشرفالدینحسینی
کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن
رو نکردن ترش از تلخ شکر خندیدن
#رونکردن_ترش
#از
#تلخ
#شکر_خندیدن
عنوان نوشتار:
اعجاز #صائب با ۷ کلمه🔻🔻🔻
اگر کسی از بنده بپرسد که نهایت بلاغت و فشردگی و تجمیع معنا و صنایع و تصویر سازی اعجاز گون پارادوکسیکال را نه در یک غزل صائب و نه حتی در بیت که در مصرعی نشان بدهم حتما این مصرع را انتخاب میکنم صائب درین مصرع جادو کرده جادو...
میفرمایید چگونه؟!
عرض میکنم
✅کم نظیر است که در یک مصرع(تنها ۷ کلمه!!!!) دو مصدر مرکب و آن هم شامل دو مزه چشایی، در مقام کنایت بکار رفته باشد آن هم تصدیر گون یکی در اول و دیگری در آخرمصرع...
💢در اول مصراع:
#رو_نکردن_ترش: مصدر مرکب رو ترش کردن با ن منفی ساز در ابتدایش به معنای چهره در هم کشیدن ، چین و گره در پیشانی کشیدن ،عبوس شدن و کراهت به چیزی....
💢در آخر مصراع:
#شکر_خندیدن: مصدر مرکب است و به معنای تبسم کردن و احساس رضایت و راحتی و لطافت در تبسم....
✅هر دو مصدر مرکب این ویژگی را دارند:
1⃣هر دو شامل مزه چشایی هستند یکی ترش و دیگر شیرین و شکرین
2⃣دو مصدر مرکب با هم در تضاد هستند ترش و شیرین و دیگر هم در تناقض هم هستند آنجا که تلخ باشد شیرین نیست و بالعکس...
3⃣حتی در افعال هم با هم در تقابل هستند یکی # ترش نکردن(فعل منفی) شکر خندیدن(فعل مثبت)
4⃣هر دو مصدر مرکب مربوط به ناحیه سر و صورت هستند از پیشانی و صورت و ابرو و دهان...(جالب تر اینکه صائب در اول مصرع این مهم و منطقه را مشخص کرده #رو...)
✅از:
حرف اضافه هست و در این بیت متضمن علیت و سببیت است یعنی بعلت تلخی ،بسبب تلخی
✅تلخ:از مزه های چشایی است و از طرفی در تناسب با دریا در مصرع اول....صائب بارها از تلخی آب دریا سخنگفته....
✅صنایع ادبی
💢مراعات النظیر:مزه های ترش و تلخ و شکر(شیرین)
💢مطابقه (در مزه ها): ترش و شیرین، تلخ و شیرین
💢تضاد و طباق (درافعال): ترش نکردن و شکر خندیدن
💢غلو و مبالغه:عادتا ممکن نیست کسی از تلخی تبسم کند و چهره در هم نکشد غلو در توصیف
💢تشخیص یا جاندار انگاری(پرسونیفیکیشن): چنانکه بحثش مطرحگردید خندیدن حالتی انسانی هست که در مقام جاندار انگاری دریا در مقام ردیف بکار گرفته شده...
💢کنایه:رو ترش نکردن کنایه از عدم عبوست و چین به پیشانی افتادن و شکر خندیدن کنایه از تبسم و لطافت طبع و بشاشت
💢تصویر پارادوکسیکال(متناقض نما) : طبیعی هست از تلخی چهره در هم کشیده شود و چین به ابرو بیوفتد ولی تصویر کاملا پارادوکسیکال هست تلخی باعث تبسم و چهره گشاده و لطافت چهره میشود.
💢ابداع یا سلامه الاختراع:وجود این تعداد صنایع ادبی مرتبطه آن هم در یک مصرع ،مصرع را شامل وجه ابداع میکند(جالب است که این صنعت در یک مصرع اصلا قریب به محال است و ذکر نشده و اکثرا شامل بیت یا یک فقره نثر دانسته اند که صائب نمونه دارد)
✅هیچ کلمه ی و حرف اضافی(مزید بر التزام در استعمال) در مصرع نیست هیچ و هیچ که بتوان گفت قابل جایگزینی هست مصرعی سهل و ممتنع است....
✅پیام اخلاقی :تقبیح و نهی از عبوست و تشویق به بشاشت و خوشرویی در برابر امواج خطرناک و تلخ ی های زندگی همچون دریا(به دریا دلی انسان هم اشارتی میکند)
✅کلام بدین کوتاهی با این سطح از صنعت و ترکیب و تصویر اگر شاعرش جادوگر نیست پس ساحر و سحر کیست و چیست!!!؟؟؟
این مصرع نمونه و مصداق عالیه ی استعمال صنایع و آرایه های ادبی در نهایت زیبایی شناسی و فشردگی هست کاربرد احسن و اکمل..
بفرمایند که ادبا هنوز زیر بار زیبایی شناسی و بلاغت و اعجاب صائب نرفته اند خب نروند؛ بقول متنبی:
نعمت (ه)کالشمس لما طلعت
ثبت الاشراق فی کل بلد
کدام ادیب بیتش را چنین شکافته تا محو سحر صائب شود!!؟؟(نه اینکه نیست صد برابر عالمتر از چون من حقیر کمتر از قطمیر هست اقدام نکرده تجربت نکرده تداعی نکرده الا قلیلا... مگر خواجهمجالی برای ادبا گذاشته!!!؟؟؟)
چه عذوبتی دارد که علت سهر تا این وقت سحر تدقق و تفقه در اعجاز کلام صائب باشد اگر قرار نبود صبح بیدار شوم باز هم جا برای تشریح دارد.
┏━━━🌱📚🌱━━━┓
آریه های ادبی
┗━━━🌱✍️🌱━━━┛
صائب نشود خشک به خورشیدِ قیامت
بر خاک نویسند اگر شعرِ ترم را
#صائب_تبریزی
ـــــــــــــــــــــــ
غزل فارسی
مادرِ همهٔ غزلهای جهان
▪️بیماری اصلی شعرِ روزگارِ ما از همینجا شروع میشود که خودش نهتنها فُرمی –جز کار نیما– به وجود نیاورده است، بلکه فرمهای شگفتآوری را که محصولِ نبوغِ خیّام و فردوسی و حافظ و مولوی و سعدی است، به یک سوی نهاده و در فرمِ بیفرمی ربعِ قرنی است که در جا میزند (چند کار منثور شاملو، آن هم نه همهٔ کارهایش را استثنا باید کرد که در بیفرمیِ ظاهری آنها نوعی فرم، اما نه فرم نهایی وجود دارد.)
به عقیدهٔ من بُنبستِ شعر معاصر به دست کسانی خواهد شکست که یا فرم تازهای ابداع کنند –کاری که نیما کرد و شاگردانش کمال بخشیدند– یا یکی از فُرمهای تجربهشدهٔ قدیم یا جدید را با حالوهوایِ انسان عصرِ ما انس و الفت دهد و در فضای آن فرمها، تجربههای انسانِ عصر ما را شکل دهد.
میتوان غزل گفت و غزل را به عنوان یک فرمِ باز، یک قالب گسترده و یک قاب پذیرفت؛ قابی که همه نوع تصویر –از منظره گرفته تا انواع پُرترهها، در هر سبکی از سبکهای نقاشی– در آن میتواند جای بگیرد، آن هم در زبانی که مادرِ همهٔ «غزل»های جهان است و هیچ زبانی نمیتواند بگوید برای «غزل» امکاناتی بیشتر از زیان فارسی دارد.
من این حرفها را به عنوان دفاع از غزل، به آن معنیِ احمقانهٔ «غزلهای انجمنی» نمیگویم.
میخواهم این مطلب بسیار ساده را یادآور شوم که ادبیات و هنر، مجموعهای از فرمهای خاصاند و تحوّلات هریک از این فرمها، به معنی نفی و انکار یا به کنار نهادن دیگر فرمها نیست.
ما در شعرِ سنّتی خویش قوالبی داریم و در داخلِ این قوالب فرمهای بسیاری؛ فرمهای ضعیف، نیرومند، راحت و دشوار.
پیدایش قالب شعر آزاد، یا عروضِ نیمایی، به هیچ روی نفی مطلق آن قوالب نیست.
آن قوالب میتوانند آبستنِ فرمهای خلّاق، برای بعضی از حال و هواهای عصر ما و عصرهای آینده باشند.
محمدرضا شفیعی کدکنی
با چراغ و آینه، ۶۷۶–۶۷۳
اگرچه هیچ گل مُرده، دوباره زنده نشد، اما
بهار در گُلِ شیپوری، مدام گرم دمیدن بود
#حسین_منزوی
⭕️ حمایت اهالی شعر و ادب از دکتر #جلیلی در انتخابات
#جلیلی
#سعید_جلیلی
#انتخابات
✅ پایگاه اطلاعرسانی دکتر سعید جلیلی
@saeedjalily
May 11
برای دکتر سعید جلیلی ،مرد صداقت و حکمت
در گلشنِ ایران گلِ زیباست جلیلی
آزاده و فرمانبر آقاست جلیلی
تکرار رجایی و بهشتی ورییسی ست
آیینه ی اخلاص ومصفّاست جلیلی
جانباز فداکار و سلحشور زمانست
در جبهه ی حق رهرو مولاست جلیلی
چون کوه سرافراز وصبور است و مقاوم
کآرامد ودانا وشکیباست جلیلی
افتاده وخاکی ست سراپای وجودش
با مردم افتاده هم آواست جلیلی
در اوج وفاداری واخلاص و کرامت
سرمشق همه دفتر دلهاست جلیلی
کآرامد و بیدار به میدان سیاست
آماده و پرشور ومهیا ست جلیلی
چون مالک ومقداد وَسلمان وابوذر
در راه علی ،یکّه وتنهاست جلیلی
هرچند رجایی ورییسی همه رفتند
امروز ،رییسی ِ دل ماست جلیلی
#حسین_کیوانی
از شیراز
انتخاب ما دکتر جلیلی
🎯 آشناییزدایی یا بیگانهسازی
در ادبیات، «آشناییزدایی» یا «بیگانهسازی» یا همان:
To defamiliarize & to estrange
یعنی اینکه دنیایی را که نزد مخاطب، متعارف و عادی بهنظر میرسد را به دنیایی بیگانه، غریب و ناآشنا تبدیل کنیم و قابلیت ازدسترفتهی خواننده برای دریافت نامتعارف (یعنی دریافت جدید) را برایش زنده کنیم و احساس تازهای را در او به وجود آوریم.
نمونهداستان کوتاه که حاوی آشناییزدایی یا بیگانهسازی است: «شب در هتل» اثر زیگفرید لنتس و نمونه رمان برای آن، رمان «سرگذشت ندیمه» اثر مارگارت آتوود است.
🎯 تعاریف و مفاهیم مختلف آشناییزدایی:
۱. آشنازدایی:
با توجه به اینکه بسیاری از ادراکات ما به سبب تکرار دچار عادت شده(اتوماسیون) و آنقدر این ادراکات برای ما عادی شده است که گاهی متوجه حضور آن نمی شویم(مثل صدای شنیدن آوای پرندگان و یا صدای عبور آب در رودخانه و یا صدای پیچیدن باد در درختان، برای کسی که در جنگل زندگی می کند این صداها را بعد از مدتی متوجه نمی شود ولی برای یک تازه وارد به جنگل این صداها قابل فهم و شنیدن است) در مورد زبان نیز وضع به همین شکل است یعنی بسیاری از واژگان زبان به سبب استفاده فراوان تاثیر اولیه خود را از دست می دهند و برای ما عادی می شوند بطوری که دیگر باعث جلب توجه ما نمی شوند و در اینجا وظیفه ادبیات این است که با کمک روشهای مناسب، بار دیگر این واژگان را ارزشمند و قابل توجه گرداند.
در حقیقت شاعر و یا نویسنده با دمیدن روح قدسی در کالبد مرده کلمات، جانی دوباره به آنها می دهد و به تعبیر استاد کدکنی"رستاخیر کلمات" ظهور می یابد.
برای درک بهتر مفهوم آشنازدایی لطفا" به مثالهای زیر دقت بفرمایید:
نفس ها ابر/دل ها خسته و غمگین/ درختان اسکلتهای بلورآجین (اخوان-زمستان)
در این اتاق تهی پیکر/ انسان مه آلود/ نگاهت به حلقه کدام در آویخته ( سپهری- زندگی خوابها)
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است(منوچهری)
۲. آشنایی زدایی، جایی ست که شما از یک پدیده، نماد یا شخصیت متعارف که از او ویژگی یا رفتار خاصی انتظار می رود، تصویر یا رفتار متفاوت و گاه متضادی ارائه دهید.
۳. آشناییزدایی یعنی کلمات، اشیا و ... تعریف متفاوتی پیدا کنن و معنی اولی که به ذهن خواننده میاد کاربرد نداشته باشه. مثلاً وقتی میگه صداش انگار سمبادهای روی چوبه، صدای خش دار شخص رو میرسونه. یعنی از سمباده آشنایی زدایی شده.
۴. اگر در متنی چیزهای شناخته شده و پیش پا افتاده، به شکل جدید و تازهای درک بشود، به آن «آشناییزدایی» میگویند.
آشناییزدایی یعنی هر چیزی که به آن عادت کردهایم و عادی شده را بهم بریزیم و از نو، جور تازهای بسازیم. محتوا و مفهوم همان است، سوژه همان است، شکل و شیوهی بیان عوض میشود؛ تازه و بدیع و جذاب میشود.
آشناییزدایی یعنی غریبه کردن مفاهیم آشنا و معمولی!
آرایه های ادبی
آیۀ مباهله
میان باطل و حق، باز هم مجادله شد
گذاشت پا به میان عشق و ختم غائله شد
محمد آمد و اهل کساء را آورد
ورقورق کتب کفر، برگ باطله شد
محمد آمد و با پنج پاسخ محکم
جوابگوی هزاران هزار مسأله شد
چه دید اسقف نجران درون انجیلش؟
که بین راه پشیمان از این معامله شد
خدا به خلق جهان حرف آخرش را زد
و حرف آخر او آیۀ مباهله شد
✍🏻 #محمدحسین_ملکیان
🏷 #شعر_ولایی | #مباهله
درد دل مردم
درد دل مردم فشار اقتصادیست
بازارهای راکدِ رو به کسادیست
درد دل مردم جناح و دسته بازیست
دعوت به وحدت کردن و بیاتحادیست!
ایراد کار از فکرهای خشک و خسته است
ایراد کار اندیشههای انجمادیست
اِشکال، دکانداری و مردمفریبیست
اشکال، بیبرنامگی و بیسوادیست
مشکل، مسلمانهای در ظاهر مسلمان!
مشکل، تظاهر کردن و بیاعتقادیست!
مردم به رنگ سفرهی خود چشم دارند
آمارها، ارقامها حرف زیادیست!
بیچاره بابایی که فرزندش سرِ سال
دلواپس خودکار و کیف و جامدادیست
از درد مردم گفتن و بیدرد بودن
شوخی ندارد، حاصلش بیاعتمادیست
دوران پشت میز آسودن گذشته است
دوران خاکی بودن و کار جهادیست
حلّال مشکل، "میتوانیم" است و اخلاص
حلّال مشکل، مردم و مردمنژادیست
راهی که خرّمشهرها در پیش دارد
در امتداد جادهی بیامتدادیست
#مهدی_جهاندار