eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
348 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
564 ویدیو
112 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
چشمهايت باغ فين و گونه ات سيب گلاب شهر را عطر نفسهاى تو قمصر مى کند...🌸 ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷•✾••
آسمان تعطیل است بادها بیکارند ابرها خشک و خسیس ... آبروی ده ما را بردند!
بر تیرِ نگاه تو دلم سینه سپر کرد ؛ تیر آمد و از این سپر و سینه گذر کرد چشم تو به زیباییِ خود شیفته‌تر شد ؛ همچون گلِ نرگس که در آیینه نظر کرد با عشق بگو سر به سرِ دل نگذارد ؛ طفلی دلکم را غمِ تو دست به سر کرد گفتیم دمی با غمِ تو رازِ نهانی ؛ عالَم همه را شور و شرِ اشک خبر کرد سوزِ جگرم سوخته دامانِ دلم را ؛ آهی که کشیدیم در آیینه اثر کرد یک لحظه شدم از دلِ خود غافل و ناگاه؛ چون رود به دریا زد و چون موج خطر کرد بی‌صبر و شکیبم که همه صبر و شکیبم؛ همراه عزیزانِ سفر کرده، سفر کرد باید به میانجی گریِ یک سر مویت ؛ فکری به پریشانیِ احوالِ بشر کرد
سایه سنگ بر آینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره‌شدن طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم بود حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟ گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟ آمدم یک دم مهمان دل خود باشم ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا؟
می‌خواهمت چنانکه شب ِ خسته خواب را می‌جویمت چنانکه لب ِ تشنه آب را محو تو ام چنانکه ستاره به چشم ِ صبح یا شبنم ِ سپیده دمان آفتاب را بی‌تابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را بایسته‌ای چنانکه تپیدن برای دل یا آنچنانکه بال ِ پریدن عقاب را حتی اگر نباشی می‌آفرینمت چونانکه التهاب بیابان سراب را ای خواهشی که خواستنی‌تر ز پاسخی با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را
  بوی باران....   ای که بوی باران شکفته در هوایت   یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت   شد خزان به پایت بهار باور من   سایه بان مهرت نمانده بر سر من   جز غمت ندارم به حال دل گواهی   ای که نور چشمم در این شب سیاهی   چشم من به راهت همیشه تا بیایی   باغ من بهارم بهشت من کجایی؟   جان من کجایی /  کجایی   که بی تو دل شکسته ام   سر به زانوی غم نهاده ام،   به گوشه ای نشسته ام   آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا   مانده با نگاهی که می رود به ناکجا   ای گل آشنا بیا   بیقرارم بیا   وای از این غم جدایی   وای از این غم جدایی   وای از این غم جدایی   وای از این غم جدایی          
"عشق و درد در شعر قیصر امین‌پور" اگر در نگاهی کلی بخواهیم دو مفهوم اصلی اشعار قیصر را معرفی کنیم به "عشق و درد" می‌رسیم. در 103 شعر امین‏‌پور، می‏‌توان عشق را در جایگاه کلیدی‏‌ترین محتوا یا واژه دید. مفهوم عشق در ادوار مختلف شاعری او تحولاتی خاص یافته است. این مفهوم ابتدا در کنار ارزش‏‌های انقلابی شعر او در دفترهای «در کوچۀ آفتاب» و «تنفس صبح»، بیشتر در حاشیه است و در بسیاری از اشعار جنگ، کمک‏‌کنندۀ شاعر برای جذابیت بخشیدن به کلام حماسی یا مرثیه‏‌های پایداری اوست. عرفان این دوره از شاعری او هم به‌موازات عشق، راهی برای عروج است و به مفهوم شهادت نزدیکی‌ای خاص دارد. در این دوران، عشق، گونه‏‌ای مقدس است و در این اشعار بیشتر خود مفهوم عشق مهم است و شاعر چندان اشاره‏‌ای به معشوق ندارد. در دفتر آینه‏‌های ناگهان دوم، چون اشعار آن در اوج زمان جنگ سروده شده، عشق کمترین حضور را دارد. شیوۀ حضور عشق نیز هنوز به‌صورت قبل است. در دفتر اوّل آینه‏‌های ناگهان اول، اگرچه حضور عشق پررنگ‏‌تر شده، چندان چشم‌گیر نیست و عشق، تنها کمکی برای بیان دردها و حسرت‏‌های شاعر و غم‏‌ها و اندوه‏‌های اوست. در دو دفتر آخر امین‏‌پور، این مفهوم حضوری چشم‏گیر می‌یابد؛ به‌ویژه در گل‏ها همه آفتاب گردانند که بیش از نیمی از دفتر به مفهوم عشق اختصاص داده شده است. در این دفتر، عشق، هویت پایدارانۀ خود را از دست می‏‌دهد و بُعدی فردی می‏‌یابد. در دفتر آخر هم، عشق پربسامد ترین مفهوم شعر شاعر است. در این دفتر، معشوق حضور خود را به‌وضوح نشان می‏‌دهد؛ البته در کنار آن، خود مفهوم کلی عشق هم مطرح است. گاه هم شاعر به مفهوم‏‌های پیچیده‏‌تر عرفانی در توصیف عشق روی می‏‌آورد؛ بااین‌حال، عشق دیگر زمینۀ پایداری اشعار اولیه‌ی قیصر را از دست داده است. پس از عشق، مفاهیم درد، حسرت، شکایت و غم، از منظری کلیدی‏‌ترین و متفاوت‌ترین شعر‏های امین‏‌پور را تشکیل داده است؛ نوعی بیان احساسی به درد و اندوه که او را با دیگر شاعران انقلاب متفاوت کرده است؛ به‏‌طوری که جدا از حضور پراکندۀ درد و حسرت در شعرهای جنگ و عاشقانه، می‌توان 42 شعر امین‏‌پور را برگزید که درد در آن‏ها کلیدی‏ترین مفهوم است. از رباعی‏‎های در کوچۀ آفتاب که در گذریم – که به نوعی درد و حسرت خاص با نگرش پایداری و انقلابی اشاره دارند - باید اوج استفاده از این مفهوم را – چه از منظر محتوا و چه هنری - در شعر‏های سال‏‌های آغازین پس از جنگ امین‌‍‌‌پور دانست. دفتر اوّل آینه‏‌های ناگهان، به‏‌ویژه با شعرهای دردواره‏‌ها (1و2)، مهم‏ترین جلوه‏‌گاه این مفهوم در اشعار امی‌ن‏پور است. قیصر که خود را از بازماندگان میراث جنگ می‏‌داند، از یک‏سو دلتنگ یاران سفر کرده است و از دیگرسو نگران ارزش‏‌هایی است که سخت به آن‏‌ها وابسته بوده است. از نظر او، سال‏‌های پس از جنگ، دوران فراموشی آن ارزش‏‌هاست. در دفتر گل‏ها همه آفتاب گردانند هم، درد و حسرت هنوز حضوری چشم‏گیر دارد؛ اما نوع نگاه امین‏‌پور به درد در سروده‏‌های دو دفتر آخر، متفاوت با اشعار دوران جنگ و دهۀ 70 است. "کتاب منشور دوم/ محمد مرادی" https://eitaa.com/mmparvizan
📍 کتاب های پیشنهادی استاد 🔸 🔸 بادبادک باز ، 🔹 از اسطوره تا تاریخ ، 🔸 نوشتن برای ایران ، 🔹 شاخه زرین ، 🔸 زنی در برلین ، 🔹 زندگی تحلیلی فردوسی ، 🔸زن در شاهنامه ، 🔹شعر و کودکی ، 🔸 شعر کودک از آغاز تا امروز ، 🔹 دیروز و امروز شعر فارسی، 🔸ارتباط با ما: 🔻🔻🔻 Eitaa.com/farhangi_fars
صبح، خورشید آمد دفتر مشق شبم را خط زد می روم... دفتر پاک نویسی بخرم ! زندگی را باید از سر سطر نوشت...
دلش دریای صدها کهکشان صبر غمش طوفان صدها آسمان ابر دو چشم از گریه هم‌چون ابر، خسته ز دست صبر زینب، صبر، خسته صدایش رنگ و بویی آشنا داشت طنین موج آیات خدا داشت زبانش ذوالفقاری صیقلی بود صدا، آیینه‌ی صوت علی بود چه گوشی می‌کند باور شنیدن؟ خروشی این چنین مردانه از زن! به این پرسش نخواهد داد پاسخ مگر اندیشه‌ی اهل تناسخ: حلول روح او، در جسم زینب علیّ دیگری با اسم زینب زنی عاشق، زنی این‌گونه عاشق زنی، پیغمبر قرآن ناطق زنی، خون خدایی را پیمبر زن و پیغمبری؟ الله اکبر! ✍مرحوم
صبح خورشید آمد دفتر مشق شبم را خط زد پاک کن بیهوده است اگر این خط ها را پاک کنم جای آنها پیداست ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست! تو بگو! من کجا حق دارم مشق هایم را روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟ می روم دفتر پاکنویسی بخرم زندگی را باید از سر سطر نوشت...! ✍🏻 . . . 🌱
ما هیچ نیستیم جز سایه ای ز خویش آئينِ آينه خود را نديدن است