*
#برای مادرم
نگاهش پُر از بی قراری
وبالش پُر از شوق پرواز
چه آسان گذشت از سراشیبی خاک
ومن نیز
پایان خود را میان غزل های چشمش
سرودم.
# برای مادرم
۶۹ بهار خستگی ودرد
۶۹ بهار بی قراری و سکو ت
۶۹ بهار مهربانی وصفا و صبر
مادرم !
این نجیب ناشکیب
۶۹ بهار رنج و اشک ودرد را
در کتاب سینه اش خلاصه کرده بود
**
# حسین کیوانی
# روز مادر ،یاد مادر
سوگ سرود کرمان
چه جِلجِل است در زمین که خود جماد صیحه زن؟
چه زلزله است، اینچنین هیونِ باد شیهه زن؟ ۱
چه وِلوِله است شهررا، مگر شکست اَرگ بم؟
که گَرد سرخ در هوا، که ریس ِ رَخت ها بَقَم؟ ۲
کِه گُر گرفت از قفا که ریخت این شراره را؟
کِه چشم کرد اینچنین سپهر پرستاره را؟
شکافت آسمان که شد ستاره فرش بر زمین
بشوی خون که می رسد نهیب عرش بر زمین!
بشوی خون که گرگ ها حریص ِ پویه می شوند
که تازه داغدیده ها، به کارِ مویه می شوند!
بشوی خون که جوی ها چه مایه خشک مانده اند
که رودها مُعَطّل گلاب و مُشک مانده اند!
هزار سر به مستیِ چه باده گیج می رود؟
پَشَنگِ خون کیست این که تا خلیج می رود؟
اگر چه شهر، غم تَپش ز داغِ حاج قاسم است
بهارِ لاله چیدنی به باغ ِ حاج قاسم است!
دَم ِ دِی است و گرگ خو، پس این حرارت از کجاست؟
اگر نه هُرم ِ خون او، پس این حرارت از کجاست؟
نه، این کویرِ شور دَق، نه، عوریِ مفازه نیست۳
که این بهار لاله رو، به غیر خونِ تازه نیست!
شکست شیشه ی فلک، نخ ستاره باز شد
به هر کناره کُشته ای، چه مایه جان گداز شد!
به ویله های مادران، دلِ ستاره ریخته
درخت و رخت و دست و پا به هر کناره ریخته!
ز ویله ویله ی زنان، دلِ کباب بی بهاست
ز گریه گریه اشک و خون، شبِ شهاب بی بهاست!
کجاست سوشیانتِ ما، حُسام و سام ای خدا !
که رَخش ِ خویش زین کند به انتقام ای خدا!
غلامرضا کافی
۱. هیون: نوعی اسب.
۲.بَقم: گیاهی سرخرنگ در رنگرزی، رنگ سرخ.
۳. مَفازه: بیابان خشک؛ عوری و دق نیز هر دو به معنی خشک و بی آب و علف به کار رفته.
دفتر سوگ سروده های کرمان
عزیزانی که برای حادثه ی کرمان شعر سروده اند، لطفا به شخصی اینجانب ارسال کنند، تا ان شاء الله در یک مجموعه منتشر شود.
۰۹۳۵۹۸۴۰۸۶۴
زلیخا بنی ایمان
https://eitaa.com/khabarnameshaeranshiz
#خبرنامه_شاعران
«دختر بهار»
قدری بخند تا که جهان را عوض کنیم
حال و هوای تلخِ زمان را عوض کنیم
ریحانه جانِ رفته به خوابم بگو چطور
احوالِ این دلِ نگران را عوض کنیم؟
با گوشواره قلبی خود زل بزن به من
تا حالِ قلب در نَوَسان را عوض کنیم
سخت است تسلیت به خدا بعدِ نام تو
برگرد تا که لحن بیان را عوض کنیم
زهر است بعد تو همه کامِ دهانمان
آخر چگونه طعم دهان را عوض کنیم؟
ای کاش می رسید زمانی که یکسره
تقدیر خونِ در فوران را عوض کنیم
رنگ لباس صورتیات از چه سرخ شد؟
کردی نشانه؟ کاش نشان را عوض کنیم
دلبستهام به خندهی تو دختر بهار
قدری بخند تا که جهان را عوض کنیم
پروین جاویدنیا
محمد رسولی از شاعران اهل تهران است. علاقه او به شعر به دوران کودکی بازمیگردد و همین علاقه سبب شد تا در سالهای بعد شهامت دست به قلم شدن را پیدا کند. رسولی را بیشتر با عنوان شاعر آیینی میشناسند که بیشتر در عرصه نوحه فعالیت دارد. نوحهها و سرودهای او توسط ستایشگران ملی اجرا میشود.
#معرفی_شاعر #محمد_رسولی
خوشا سری که سرِ دار آبرومند است
به پای مرگ چنین سجدهای خوشایند است
چه دیده است در آن سوی پردهٔ هستی
کسی که روی لبش وقت مرگ لبخند است
به سن و سال، به نام و نشان نگاه مکن
شناسنامهٔ سرباز نقش سربند است
زبان مشترک نسلهای ما عشق است
ببین سلاح پدر روی دوش فرزند است
ز جاهلان سخن ناشناس بیمقدار
بپرس قیمت خون عزیزشان چند است؟!...
خوشا به حال شهیدان که سربلند شدند
که مرگِ غیر شهادت ز خویش شرمندهست
#محمد_رسولی #شعر #شهدا