قطعهی گمشدهای از پر پرواز کم است
یازده بار شمردیم، یکی باز کم است
این همه آب که جاری است نه اقیانوس است
عرق شرم زمین است که سرباز کم است.
(اللهم عجل لِولیکَ الفَرَج)
کی می آیی ،؟!
از سمت شمال یا که ری می آیی
گفتند که وقت گل نی می آیی
ما منتظر نگاه زیبای توایم
آقا تو خودت بگو که کی می آیی
#حسین کیوانی
آقا میلادت مبارک
اللهم عجل لولیک الفرج
« فردای تپیدن »
باز بوی بهار می آید
عطر گیسوی یار می آید
سایه ای در غبار می آید
بوی آن تکسوار می آید
فتنه هر چند خصم-تحریک است جاده هر چند موی-باریک است
آسمان گر چه فتنه-تاریک است صیحه آمد که صبح، نزدیک است
گر چه جان بر بلا سپر کردیم
خم به ابروی خود نیاوردیم
تشنه ی تیغِ آن اَبرمردیم
ما که از عشق بر نمی گردیم
سر نباید که باز بستانیم
چون غبارش مگر برافشانیم
عشق را راه و رسم اگر دانیم
« سر ببازیم و رخ نگردانیم »
بی تو آن داغ دیده ام که مپرس نفس-آتش تپیده ام که مپرس
« دردِ هجری کشیده ام که مپرس زهر هجری چشیده ام که مپرس »
باز بوی بهار می آید
عطر گیسوی یار می آید
سایه ای در غبار می آید
بوی آن تکسوار می آید
از دل شب عبور خواهد کرد
خاک را ناصبور خواهد کرد
شهر را غرق نور خواهد کرد عشق روزی ظهور خواهد کرد
برق شب سوز بین سلاحش را حکمِ خونِ ستم مباحش را
آتش نعل ذوالجناحش را
بانگِ « حی علی الفلاحش » را.
ای همه در هوس به خود مشغول !
« کُلٌُّکُم راعُ و کُلٌُّکُم مَسؤول»!
عشق مانده ست از شما مسلول
«أین مَن یَطلُبُ دَم المقتول؟»
تا چو تیغ از نیام بر خیزد
و به قصد قیام برخیزد
از پی انتقام بر خیزد
به تقاص امام برخیزد
او وَ هر کس که هست یارش نیز تیغ خونریز ذوالفقارش نیز
مرکبِ آسمان-غبارش نیز
سیصد و سیزده سوارش نیز
می رسد تا کسی ستم نکند
کفر و اسلام را به هم نکند
حمله بر عصمت حرم نکند
سرِ خورشید را علم نکند
می رسد خواب جیفه را گیرد دست اهل صحیفه را گیرد
تا مهارِ خلیفه را گیرد
انتقام سقیفه را گیرد
می رسد تا ستم تَقّیه کند
وَ علی نقل شقشقیّه کند
ذوالعطا دست بر عطیّه کند مصطفی عزم بر سَریّه کند
تا که پای گریز را بندد
به کمر تیغ تیز را بندد
زخمِ خونابه ریز را بندد
بازوی آن«عزیز» را بندد
می رسد میر کاروان باشد
بر سر عشق سایبان باشد
در رهِ شام ساربان باشد
زینب(ع) از خصم در امان باشد
باید آن روز آتش انگیزیم
کفر و الحاد را به هم ریزیم
مُرده زنده به او در آمیزیم
از کفن،تیغ بسته بر خیزیم
آتش آلود عشق می آید دوست فرمود، عشق می آید
«آه چون رود عشق می آید
دیر یا زود، عشق می آید»
غلامرضا کافی
☘ ☘ برگی از تقویم تاریخ ☘ ☘
۶ اسفند زادروز امیرهوشنگ ابتهاج
(زاده ۶ اسفند ۱۳۰۶ رشت -- درگذشته ۱۹ امرداد ۱۴۰۱ آلمان) متخلص به «ه.ا.سایه» شاعر و ترانهسرا
او در آغاز همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود، اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما، بهویژه پس از سرایش ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزلسرا بود، همخوانی نداشت. پس راه خود را که همان سرودن غزل بود، دنبال کرد.
درسال ۱۳۲۵ مجموعه «نخستین نغمهها» را که شامل اشعاری بهشیوه کهن است، انتشار داد. آن زمان که هنوز با نیمایوشیج آشنا نشده بود، «سراب» نخستین مجموعهاش را که به اسلوب جدید بود، در قالب چهارپاره با مضمونی از نوع تغزل و بیان احساسات و عواطف فردی؛ عواطفی واقعی و طبیعی بود، منتشر کرد. مجموعه «سیاه مشق» او نیز
شعرهای سال ۲۵ تا ۲۹ شاعر را دربر میگیرد. وی در این مجموعه، تعدادی از غزلهایش را بهچاپ رسانید و توانایی خویش را در سرودن غزل نشان داد تا آنجا که میتوان گفت تعدادی از غزلهای او، از بهترین غزلهای این دوران بهشمار میرود.
او در مجموعههای بعدی، اشعار عاشقانه را رها کرد و با کتاب شبگیر که حاصل سالهای پر تب و تاب پیش از سال ۱۳۳۲ است، به شعر اجتماعی روی آورد و مجموعه «چند برگ از یلدا» راه روشن و تازهای در شعر معاصر را گشود.
وی در سال ۱۳۹۱ خاطراتش را در گفتگو با میلاد عظیمی در کتاب "پیر پرنیاناندیش" عنوان کرد و در این کتاب بهبیان عقاید و نظراتش درباره بسیاری از چهرههای بهنام موسیقی، شعر و سیاست در زمان خود پرداخت.
آرامگاه وی در باغ محتشم رشت است.
#برگی_از_تقویم_تاریخ
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
#هوشنگ_ابتهاج
بی تو اینجا همه چلچله ها نومیدند
نه نوایی نه بهاری، همه در تردیدند
بی تو دلها شده افسرده و نالان آقا
جای فنجان عسل جام بلا نوشیدند
زاغ بد یمن زند طعنه به سرسبزی باغ
غنچه باور و ایمان و حیا را چیدند
هر طرف باد خزان میوزد از گوشه کنار
گل بستان شده خار و پونه ها خشکیدند
کی نمایان شود آن ماه رخ شیرینت؟
چشم ها تیره و دنبال مه و خورشیدند
وقت آن است قدم رنجه کنی بر دیده
عاشقانت همگی واله وپر امیدند
نام زیبای تو چون برده شد اینجا مولا
رهروانت به ولای تو به خود بالیدند
مطمئنم برسد لحظه دیدار شما
گر چه خفاش صفت ها همگی خندیدند
ک_قالینی_نژاد_افروز
4_5879665582315406336.mp3
4.61M
#سیاوش_کسرایی
(۵ اسفند ۱۳۰۵ #اصفهان - ۱۷ بهمن ۱۳۷۴ اتریش)
شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، نقاش، فعال سیاسی و از اعضای کانون نویسندگان ایران.
او از بنیانگذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود.
سیاوش کسرائی، سراینده منظومه #آرش_کمانگیر، نخستین منظومه حماسی نیمایی است.
وی یکی از شاگردان #نیما_یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند.
پن: دکتر #ایرج_افشار در کتاب #نادرهکاران تاریخ درگذشت ایشان را ۱۷ بهمن ۱۳۷۴ ذکر کرده است.
C᭄❁࿇༅══════┅─
┄┅✿░⃟
مفرد غائب
دلتنگ شماست جمع حاضر آقا
ای مفرد غائب از نظر ها برگرد !
#حسین کیوانی
اللهم عجل لولیک الفرج
"ابتهاج و سنت انتخاب وزن غزل"
برخی منتقدان، هوشنگ ابتهاج را بزرگترین غزلسرای دوران معاصر میدانند. زاویهی نگاه این پژوهشگران، محتملا با تکیه بر پیوند غزلهای او و سنتهای شعر فارسی شکل گرفته است.
غزلهای ابتهاج از سویی متاثر از فضا و زبان و ساختار شعر حافظ و سعدی و مولوی است و از دیگرسو، اندکی از ویژگیهای شعر رمانتیک معاصر را در خود جای داده است.
اینکه ابتهاج شاعری ساختارشکن نبوده، بر هیچ منتقد شعرشناسی پوشیده نیست. او چندان توجهی به نوآوری در غزل ندارد؛ به همین دلیل است که خلاف شاعرانی چون: منزوی و سیمین و همسو با شهریار و رهی معیری، حتی در وزنهای غزل خویش هم به کلیشههای ادب کهن پایبند بوده است.
در غزلهای او، جمعا از ۲۶ وزن استفاده شده که برآمده از تنوع نسبی اوزان شعر اوست. نزدیک به ۸۳ درصد این غزلها در اوزانی سروده شده که خانلری، آنها را در الگوی وزن شعر سنتی گنجانده و این اصرار، نشاندهندهی سازگاری زیباشناسی شعر سایه با ادبیات عراقی و غزلهای بازگشتی است.
بیش از ۵۶ غزل او در سه وزن سروده شده؛ ویژگیای که الگوپذیری او را در وزن غزل نشان میدهد؛ این اوزان عبارت است از "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" در ۲۶ درصد غزلها و "مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن" و "فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن" هر یک در بیش از ۱۵ درصد غزلها.
اوزان غزلهای او ۱۴ یا ۱۵ هجایی است؛ شکلهایی که خانلری آنها را در محدودهی وزنهای متوسط قرار داده و "سایه" در کاربرد آنها تابع الگوی وزن عراقی، بهویژه اشعار حافظ و سعدی بوده است.
#وزن_غزل
#هوشنگ_ابتهاج
#سایه
#محمد_مرادی
https://eitaa.com/mmparvizan
غزلی مستزاد
رفت یکی پاکدل و حق پرست
در صف شمع و گل و نرگس نشست
مست مست.
کرد به گلبرگ شقایق نظر
داد از ان لاله ی عاشق خبر
درسحر
گفت به ان دلبر روز الست
ای صنما فرصت تعلیم هست ؟
گفت: هست.
گفت که ای خالق هر گرم وسرد
چیست برازنده ی بالای مرد ؟
گفت:درد.
گفت چه بود از همه دانندگی
راست ترین راستی زندگی
بندگی ؟
گفت : که ای عاشق شیدای من
نیک تو بشنو سخن.
نازکنان گفت چو نور و نگار:
از نظر من گل نرگس تبار.
محمدعلی پاکدل
#شعرسپید
✍ شعر سپید
شعرسپید یکی از قالبهای شعر نو محسوب میشود که از شعر نیمایی بوجود آمده است.
✍ و به آن آزاد نیز میگویند.
شعر سپید به شعری میگویند که وزن و آهنگ دارد اما وزن آن عروضی نیست.
قافیه در این شعر جای ثابتی ندارد و شاعر بنا بر لزوم آن را در شعرش بکار میبرد و این کار باعث ایجاد موسیقی نامحسوس در شعرش میشود.
برخی از اساتید شعر سپید را بعنوان یکی از قالبهای شعر نمیدانند بلکه آن را جزء قطعات ادبی به حساب میآورند.
مبتکر این سبک احمد شاملو متخلص به بامداد است که با ترجمهی اشعار و کنار هم قرار دادن عناصر شعری و بهرهگیری از زبان خاص شعری صاحب سبک شعر نو شده و این سبک را به نحو بارزی به تکامل رساند.
✍ شعر سپید در دههی سی شمسی با انتشار مجموعهی " هوای تازه " از احمد شاملو ظهور پیدا کرد.
در دستهبندی شعر نو، هر شعری که در قالب شعر نیمایی نگنجد به آن سپید میگویند.
ناگفته نماند احمد شاملو استاد بلامنازع شعر سپید است او با آگاهی کامل و عمیق بر شعر سنتی و وزن عروضی و ادبیات سرزمینمان با گذراندن تجربیاتی در شعر کلاسیک این سبک را ابداع کرد.
تمام ویژگیهایی که باید برای زیبایی و جذب مخاطب در شعر سنتی رعایت کرد در شعر سپید نیز باید رعایت شود.
متاسفانه به علت مدون نبودن قوانین این سبک هر رهگذر غیر شاعری که عاشق قلم زدن است و از سختی هفتخوان شعر کلاسیک آگاهی ندارد بیگدار به آب میزند؛ یا نثرهای ضعیف را گسسته مینویسد و یا آنقدر کلمات را ناسنجیده بهم میتند که نوشتهاش به هذیان یا معما تبدیل میگردد. که این مسئله، بر پیکرهی شعر سپید فاخر، لطمهی جبرانناپذیری وارد میکند.
کوه با نخستین سنگها آغاز میشود
و انسان با نخستین درود
در من زندانیِ ستمگری بود
که به آوازِ زنجیرش خو نمیکردم
من با نخستین نگاه تو آغاز شدم
✍ «احمد شاملو»
آرایه های ادبی
.
💠 غزلی بینقطه برای حضرت ولیّ عصر روحیفداه
🍃 سورۀ گُل
کرده مرا اهل درد ولولۀ روی او
آمده دام دلم سلسلۀ موی او
روی دلارای او مِهر و مدار دلم
هر سحر آوارهام در هوس روی او
مرهم آلام دل کی دهدم کام دل
موسِم اِحرام دل آمده در کوی او
واله او مهر و ماه، حال مرا او گواه
عود رود در سهگاه در حرم موی او
دل سرِ سودا رود، در ره او در رصد
سوی سُها میرسد لَمعه و سوسوی او
مهر و عطا میدهد، درد و دوا میدهد
عالَم و آدم همه سائل داروی او
مُلهِم و مولای ما، لؤلوی لالای ما
هم دل ما گَرد او هم سر ما گوی او
محرم اسرار ما، لولی و دلدار ما
همدم اسحار ما عکس مه روی او
در هوس وصل او میرود احوال عمر
در سر ما های او در دل ما هوی او
هادمِ سرمای دی، عطر گل روی وی
دعویِ کسری و کِی، سامری کوی او
سورۀ گل میرسد دورۀ مُل میرسد
مصلح کُل میرسد، روی همه سوی او
هادی کلّ اُمم حامل لوح و عَلَم
سوی حِرا در رَسَم میرود آهوی او
#محمدتقی_عارفیان
#انتظار
#مهدویت
#نیمۀ_شعبان
#یا_صاحب_الزمان
#السلام_علی_المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر طنز و با مفهوم توسط حجتالاسلام پرنیان با زبان شیرین یزدی 👌👌
#شیخ غیرمفید
saber.gif
8.6K
شرفالادباء شهابالدین ادیب صابر بن اسماعیل ترمذی (کشته شده به سال ۵۴۶ هجری قمری) از شعرای عهد سلجوقی و خوارزمشاهی بود.
اصل وی از ترمذ بود و شاعری او هم در آن شهر شروع شد. ولی بعدها در نواحی دیگر مانند مرو، بلخ و خوارزم روزگار گذرانید و به مدّاحی سنجر پرداخت.
سنجر او را به رسالت نزد اتسز خوارزمشاه فرستاد. او چندی در خوارزم ماند و اتسز را مدح گفت.
اتسز توطئهای برای قتل سنجر ترتیب داده بود. ادیب صابر از آن آگاه شد و سنجر را مطلع کرد و نقشهٔ اتسز باطل گردید. به همین دلیل اتسز دستور داد او را در رود جیحون غرق کردند.
#معرفی_شاعر #ادیب_صابر
تلنگر ادبی
وصیت عبید زاکانی
گویند عبید زاکانی در زمان پیرى با اینکه چهار پسر داشت تنها بود و فرزندانش هزینه زندگى او را تامین نمیکردند، لذا او چاره اى اندیشید و هر یک از پسران را جداگانه فراخوانده و به او میگفت:
من علاقه خاصی به تو دارم و فقط به تو میگویم حاصل یک عمر تلاش من ثروتی است که در خمره ای گذاشته و در جائی دفن کرده ام. پس از مرگم از فلان دوست مکان آن را پرسیده و آن ثروت را براى خود بردار.
این وصیت جداگانه باعث شد که پسرها به پدر رسیدگى و محبت کنند و عبید نیز آخر عمرش با آسایش زندگی کرد تا از دنیا رفت.
پسرانش بعد از دفن پدر نشانی دفینه را از دوست وی گرفته آنجا را حفر کردند تا سر و کله خمره پیدا شد.
اما وقتى خمره را باز کردند، داخلش را از سکه های طلا خالی و تنها ورقی یافتند که بیت شعری در آن نوشته بود:
خدا داند من دانم و تو هم دانى
که یک دینار ندارد عبید زاکانى
عبید زاکانى در سال ۶۹۰ قمرى در روستاى زاکان قزوین به دنیا آمد و در سن ۸۲ سالگى درگذشت.
------------------------------
زمزمه های انتظار
(شعر نو)
بس که در جان فگار و قلب بیمارم تویی
هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی
تو نیستی
روزها و شب ها می آیند و می گذرند
بی آنکه خورشید وجود تو رخوت عضلاتم را گرم کند
و ماهتاب روی تو
تاریکی های روحم را
روشن کند.
نمی دانی چقدر هوای تو کرده ام!
دلم برایت تنگ شده است آقا ،تنگ تنگ
و در زوایای ذهنم به دنبال تو می گردم،
تو
که عصاره نبوت محمدی و موعود عزیز ما!
خوش بینم و مطمئن
دلتنگم و امیدوار
کم طاقتم و عاشق
و کور شود این چشم اگر آن را از در بگیرم!
چشم به جاده می دوزم،
هر جمعه و هر جمعه
آن سان که مادری خسته چشم به راه فرزند مسافرش باشد
و غریبی در انتظار رؤیت یک آشنا
در تورات آمده است:
«آن روز مردمان خودپرست خواهند بود.طماع،لاف زن،متکبر،بدگو،نامطیع والدین،ناسپاس و ناپاک،بی الفت و کینه توز.غیبت گر و بی تقوا،بی مروت و متنفر از نیکویی،خیانتکار و تندمزاج،مغرور و عشرت طلب و از دینداری جز صورتی نخواهند داشت.»
شیلو
ای حق گذار عادل
پیام آور صلح و سلامتی
ای شهروند کوه مقدس
پیرمرد یهودی کوچه
پلک های خسته اش را با گوشه عصایش پاک می کند و می گوید وقتی که بیایی در شهر انصاف ساکن خواهد شد و عدالت مقیم.
عدالت سلامتی است
نتیجه اش آرامش و اطمینان خواهد بود
جهان از معرفت لبریز خواهد شد،آنگونه که آب جایی را فرا گیرد با طغیان دریا و سیلان موج.
جهان
بیقرار عدالت توست آقا جان
کی می آیی؟!!!
سوشیانس
ای نجات دهنده
ای مولود آبهای مطهر
دامان تقدس این خاک
تشنه حلول توست تا آز و نیاز را تباه کنی
و اهریمن را از دامان آفریدگان
بازداری و مردمان گیتی را هم منش،هم گفتار و هم کردار سازی
آه ای شهر ایزد عشق
می دانم
می دانم وقتی بیایی گروهی تو را انکار خواهند کرد:
در حجم تنگ ذهن این مردم نمی گنجی
وقتی بیایی اول دعواست می دانم
ولی تو با لشکری از فرشتگان و نگهبانان پیروزگر آسمان ها
بر دیار لبالب از پیمان شکنی و دروغ و بی دینی
فرمانروایی و دادستانی خواهی کرد
تا کیهان به سعادت اصیل خود برسد و بنی آدم بر تخت نیک بختی بنشیند.
آری
این وعده زرتشت عزیز است
نوید آخرالزمانی شکوهمند و زیبا...
نبض زمان به شماره افتاده است،
نیاز به تو
در ذره ذره ی این خاک ریشه دوانده است
ای «صاحب» صحف ابراهیم!
ای « قائم» زبور داوود!
ای «سروش » زمزم زرتشت
ای «لسان الصدیق»
ای «صمصام الاکبر»
ای «بقیةالله» دوهر
ای«رهنما»
ای«روح راستی»
ای«پسر انسان»
ای«سوشیانس»
«مسیح»
«شیلو»!
ای دست راستین
ای «مهدی»
در کوچه ها می دوم روی بال نسیم
روی دست باد
از تو نشان و نشانه ای ندارم
ولی
از دیوارها،درختها،و حتی پرندگان سراغ تو را می گیرم
می دانم چه می خواهم...
کوچه های شهر بوی تو می دهند آقا
تو که این روزها دلتنگ تر از همیشه
به اشک تکیه کرده ای
اندوه مسلمین جانت را می آزارد
محنت مسیحیان بغضت را می فشرد
گوشه گوشه این خاک عسرت است و حسرت...
درد است و داغ
کجایی آقا
تنهاییم،تنهای تنها
آواره نام توام
در مسجد و کلیسا و کنیسه
و با همین گوش ها شنیده ایم که همه و همه از تو می گویند
هر کدام به یک تعبیر
هر کدام به یک بیان
هر کدام به یک زبان!
ای مسیح گم شده!
ای تسلی دهنده پاک
ای پسر انسان
بعضی تو را در آسمان می جویند
لابلای ابرها
در اعماق جهان
در زوایای کهکشان
آن دوردست ها که چشم خاکی ما راه نمی برد
منتظریم تا روزی همراه قطره های باران
به زمین بیایی
اندوه و رنج عالمیان را با تکه ای نان و شراب طهور
التیام بخشی!
دل را پر از طراوت عطر حضور کن
آقا تو را به حضرت زهرا ظهور کن
شیراز،پروانه نجاتی
با هدف شناسایی و تکریم از سرآمدان:
فرصت ثبت نام در رویداد ملی سرآمدان ادبی تا ۱۵ اسفند ماه تمدید شد
فرصت ثبت نام در رویداد ملی شناسایی سرآمدان ادبی تا ۱۵ اسفند ماه با هدف شناسایی و تکریم از سرآمدان تمدید شد.
به آگاهی میرساند بنیاد ملی نخبگان با توجه به اهمیت زبان و ادبیات فارسی در تمدن آفرینی ایران اسلامی و جایگاه آن در فرهنگ ملّی و دینی و سند راهبردی کشور در امور نخبگان، اجرای شیوه نامه شناسایی و پشتیبانی از سرآمدان ادبی کشور (دریافت B2n.ir/z48803 ) را در دستور کار قرار داده است.
هدف از اجرای این فراخوان شناسایی سرآمدان ادبی در بخشهای «شعر»، «داستان»، «ناداستان» و «پژوهشگری» می باشد.
لطفا جهت شرکت یا معرفی سرآمدان ادبی در این فراخوان، اطلاعات ذیل را به همراه کاربرگ شناسایی و مستندات مربوطه (تصویر آثار، افتخارات، پیوند چاپ مقالات، و..) را در قالب فایل فشرده(zip/ حداکثر 20 مگابایت) حداکثر تا 15 اسفندماه 1402 در فرم ثبت نام(کلیک کنید https://qom.bmn.ir/adabi ) بارگذاری فرمایید.
کسب اطلاعات بیشتر؛ در ساعات اداری روزهای شنبه تا چهار شنبه از (ساعت 8 الی 16) - داخلی 267 -37705800-025
وبگاه: B2n.ir/e66405
🔴کانال خبری بنیاد نخبگان استان قم در پیام رسان ایتا
https://eitaa.com/qom_bmn
محفل شعر قند پارسی
#شعرسپید ✍ شعر سپید شعرسپید یکی از قالبهای شعر نو محسوب میشود که از شعر نیمایی بوجود آمده است. ✍
خانم اسماعیل نژاد شیرازی:
اما اینکه قافیه جای ثابت نداره
اصلا شعر سپید قافیه نداره
شاملو تمام کننده و پدر شعر سپیده
نه صاحب شعر نو
اینکه ما تمام ویژگیهای شعر سنتی رو به کار می بریم
اتفاقا سپید از خیلی از ویژگیهای شعر کلاسیک فرار می کنه
اینکه نوشته
زیر گروه قطعه ادبی
از اونجایی که این قالب زیر گروه شعر نو هست، به اعتقاد من دوستان رو به اشتباه می اندازه
چون قطعه ادبی فرم نثر رو داره
هر چند شعر سپید شعر منثوره
اما شعره نه نثر
و تفاوت در همینه
شعر سپید وزن نداره..
...............
چند نکته اصلاحی از شاعر سپید سرای محفل قند پارسی سرکار خانم اسماعیل نژاد شیرازی در مورد مقاله شعر سپید..
شعر نوخسروانی (1)
نوخسروانی، یک قالب شعری سه مصراعی و خاص زبان فارسی است. اگرچه این قالب ریشه در گذشته بسیار دور ادبیات ایران دارد، اما تا اواسط دهه ۸۰ خورشیدی برای مخاطبان و شاعران فارسی زبان ناآشنا بود. شعری که اگر بخواهیم دیدگاه سودابه فضایلی را معیار قرار دهیم، قدمت ریشههای آن به هشت قرن پیش از میلاد مسیح می رسد. این نوع شعر افزون بر ریشه داشتن در تاریخ باستان، پیوندهای عمیق و ارجمندی در ادبیات فولکلور کرمانجهای استان خراسان نیز دارد. در بین کرمانجها، قالب سهخشتی سالری اصیل و دیر سال و شناخته شده است.
وزن و چارچوب نوخسروانی
نوخسروانی یک قالب مستقل و بدون محدودیت وزنی است و نیازی نیست مثل رباعی بر وزنی خاص سروده شود. استقلال آن نیز به این معناست که بر خلاف نظر سطحی و شتابزدهای که ممکن است در بدو امر به ذهن خطور کند، نمیتوان هر رباعی یا دو بیتی را که یک مصراع ندارد نوخسروانی دانست. پس روش سرودن نوخسروانی این نیست که دو بیت بنویسیم و مصراع ضعیف را از آن حذف کنیم و در نهایت نام نوخسروانی بر آن بگذاریم.
وزن نوخسروانی وزنی عروضیست و به شیوهی ادبیات کلاسیک، تساوی تعداد و شکل هجاهای مصراعها ضروری است. بعد از وزن، نوبت به قافیه میرسد. رعایت قافیهی مصراع اوّل و سوم نوخسروانی اجباری و در مصراع دوم اختیاری است. ادامه دارد....
کانال آرایه های ادبی