eitaa logo
محفل شعر قند پارسی
272 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
247 ویدیو
89 فایل
ارتباط با ادمین‌های کانال : محمد محمدی‌رابع @shiraz_wound ارسال شعر ‌و مطلب : حسین کیوانی @h_keyvani
مشاهده در ایتا
دانلود
وحدالدین حامد بن ابی الفخر معروف به اوحد کرمانی (زادهٔ ۵۶۱ هجری قمری در بردسیر (جواشیر) کرمان – درگذشتهٔ ۳ شعبان ۶۳۵ هجری قمری در بغداد) از صوفیان و رباعی‌گویان مشهور ایران در سده‌های ششم و هفتم هجری است. او در جوانی به بغداد رفت و در آنجا تحصیل کرد و سپس به حلقه مریدان شیخ شمس‌الدین سجاسی (زنده در ۶۰۶ ق) پیوست و از او خرقه گرفت. سجاسی مراد و استاد شمس تبریزی نیز بود. اوحد از بغداد به ترکیه رفت و در آنجا مریدان بسیار یافت. وی سفرهای بی‌شمار کرد و با عرفای زیادی صحبت داشت. در سال ۶۳۲ ق به بغداد بازگشت و در آن هنگام شیخ شهاب‌الدین سهروردی که شیخ الشیوخ بغداد بود، درگذشت و اوحدالدین بر جنازه او نماز گزارد. خلیفه عباسی المستنصر او را به مقام شیخ الشیوخی گماشت و به رباط مرزبانیه روانه ساخت. اوحدالدین کرمانی روز دوشنبه سوم شعبان ۶۳۵ ق درگذشت و او را در محله شونیزیه بغداد به خاک سپردند. اوحدالدین کرمانی یکی از شاعران رباعی گوی ایرانی است که تعدادی از رباعیات او، در زمره زیباترین رباعیات فارسی جای دارد. این رباعیات را مریدان شیخ می‌نوشته‌اند و در حال حاضر، چند مجموعه مستقل از رباعیات او که توسط مریدان شیخ فراهم آمده موجود است. سنت شفاهی در نقل اشعار صوفیان، باعث شده که تعدادی از این رباعیات، با رباعیات دیگر شاعران از جمله خیام، مولوی، باباافضل کاشی، عطار و دیگران در هم بیامی‌زد و اصطلاحاً جزو رباعیات سرگردان قرار گیرد. رباعیات اوحدالدین کرمانی در ایران و ترکیه چندین بار به چاپ رسیده و یکی از استادان دانشگاه استانبول بنام محمّد کانار آن‌ها را به زبان ترکی نیز ترجمه کرده‌است.
🔹عصر یک جمعۀ دلگیر🔹 عصر یک جمعهٔ دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده‌ست؟ چرا آب به گلدان نرسیده‌ست؟ چرا لحظهٔ باران نرسیده‌ست؟ و هر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده‌ست به ایمان نرسیده‌ست و غم عشق به پایان نرسیده‌ست بگو حافظ دلخسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است؟ چرا کلبۀ احزان به گلستان نرسیده‌ست؟ دل عشق ترک خورد گل زخم نمک خورد زمین مرد زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد فقط برد زمین مرد زمین مرد خداوند گواه است دلم چشم به راه است و در حسرت یک پلک نگاه است ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی برسد کاش صدایم به صدایی... عصر این جمعهٔ دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس تو کجایی گل نرگس؟ به خدا آه نفس‌های غریب تو که آغشته به حزنی‌ست ز جنس غم و ماتم زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده‌ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت نکند باز شده ماه محرم که چنین می‌زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم تویی آجرک الله! عزیز دو جهان یوسف در چاه دلم سوخته از آه نفس‌های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپر شده همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج‌نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت پای رکابت ببری تا بشوم کرببلایی به خدا در هوس دیدن شش‌گوشه دلم تاب ندارد نگهم خواب ندارد قلمم گوشۀ دفتر غزل ناب ندارد شب من روزن مهتاب ندارد همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهٔ دلدادهٔ دلسوخته ارباب ندارد... تو کجایی؟ تو کجایی شده‌ام باز هوایی شده‌ام باز هوایی... گریه کن، گریه و خون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده‌ست شما دیده‌ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است به گستردگی ساحل نیل است و این بحر طویل است و ببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهٔ مکشوف لهوف است عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است و ارباب همه سینه‌زنان کشتی آرام نجات است ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است ولی حیف که ارباب «اسیر الکربات» است ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین بن علی تشنهٔ یار است و زنی محو تماشاست ز بالای بلندی الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «اَلشّمرُ...» خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را و بریدند...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می‌گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی تو خودت کرببلایی قسمت می‌دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی تو کجایی... تو کجایی...
ای چشمهٔ نور، انشعاباتت کو؟ ای خانه‌ات آباد، خراباتت کو؟ در شهر، نشانه‌ای ز تبلیغ تو نیست ای عشق! ستاد انتخاباتت کو؟
پیشترها که میان باغ ما آفت نبود اختلاف ریزش و رویش به این نسبت نبود باغ می خندید و گل شاداب وبلبل نغمه خوان سرو آزاده نصیبش این همه عزلت نبود چلچله در وصف گل می خواند روی شاخه ها دورگل چرخیدن پروانه بی علت نبود سیرت گل در غزل های بدیع مرغ عشق منفک از زیبایی پر جذبه ی صورت نبود باغبان مهربان پرچین نمی زد دور باغ غرس دلسوزانه با انگیزه ی اجرت نبود بامداد آغاز می شد با تکاپوی نسیم باغ جولانگاه خواب وغفلت و نخوت نبود گوش ها پر می شد از آواز کبک و سینه سرخ رد پای بوف نامیمون دراین ساحت نبود گاه می افتاد برگ زردی ازشاخ درخت اصله های خشک افزون باعث حسرت نبود دره را می برد تا قله بلوط بردبار گرچه فتح قاف حیرت زای آن راحت نبود کاش آفت ریشه کن می شد به دست باغبان تا همیشه هیچ اندوهی از این بابت نبود محمدعلی ساکی‌‌
"ازدحام... در ازدحامِ این همه بی تو بودن، خواستن ،خواهش عجیبی است! کوچه های مَتَلک ، خیابان های خیانت ودروغ وپیاده روهایی که تنها موسیقی وترانه وترفند تعارف می کنند! در شلوغی این همه تنهایی، ای کاش کسی می امد ،وبرای غیبت کُبریٰ تصمیم می گرفت...،!! کیوانی میلاد گل نرگس مبارک🌹🌹🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شعر کوتاه چیست؟  سروده‌ای منسجم، در لحظه، نکته سنج و دارای فرمی فشرده است که در کمترین کمیت بیشترین معانی را دارد. مهمترین شاخصه ی آن ایجاز ( اقتصاد واژه ها) یا کمترین کلمات است. مجموعه ای از کوتاه سرایها سپیدکوتاه شعرطرح،  شعرک،  ترانک، هسا شعر.(هسا پست مدرن) شعرپریسکه ، شعرسپکو ، شعرهاشور ، شعرطرح شعر حرکت شعر پالت موج نو موج اول موج سوم موج ناب شعر دیگر شعر فرانو شعرک ، سرودک ، دلنوشته ، واژانه ، چامک چکه فراسک. هایکو تانکو تاناکا کی گو هایکو عت هایکو ایرانی لیکو شعر ابوذبی شعر دیجیتال کانگریت(کایگرام.تجسمی ِشیمبا.دیداری.شنیداری.خواندیدنی) حجم فرا حجم کاریکلاماتور شعر ترجمه شعر آزاد مینیمال ادبی شعر گفتار کوتاه سرایی کلاسیک تک‌بیت‌ دوبیتی رباعی سه گانی کلاسیک سه گانی نیمایی سه گانی سپید نوخسروانی دلنوشته متن کوتاه ادبی نثر مرسل (نثر مسجع کوتاه) شعر موزون در ادبیات نماینده شعر کوتاه بوده‌اند. شعر کوتاه از دیرباز تا امروز، همواره، همراه شعر و ادبیات فارسی بوده که عواطف و احساسات، ایدئولوژی‌ها، اندیشه‌های اجتماعی، سیاسی، فلسفی انسان معاصر را در خود منعکس می‌سازد. آرایه های ادبی
📩 فراخوان معرفی چهره سال هنر انقلاب اسلامی استان فارس در سال ۱۴۰۲ 📍بخش های اصلی : • شعر • داستان • هنرهای نمایشی • هنرهای تصویری • هنرهای تجسمی • هنر و ادبیات پایداری ⚠️ جهت ثبت‌نام در فرآیند ارزیابی، کد QR موجود در پوستر را اسکن کنید. ➕ دریافت اطلاعات بیشتر با ارسال پیامک به شماره ۰۹۱۶۴۹۳۹۴۵۸ 📲 با ما همراه باشید : سایت | اینستاگرام | تلگرام | بله | روبیکا | ایتا | آپارات
شعرنو... تقدیم به مجاهدان خاموش وطن ......... سلام ای آیه های سوره ی باران! سلام ا‌ی چشم های روشن بیدار وبی تردید! تو ای سربازِگمنام امامِ عشق ! سلام ای در نگاهِ خاکیان گمنام، ای خوشنام! تو را با چشم های عشق باید دید، تو را در کوچه های خسته ی تاریخ باید جُست، تورا تشبیه کردن سخت ،دشوار است ! تویی دریا ، تویی چشمه ، تویی چون کوه ها نستوه تویی چون ماه تنها در دل شب های تنهایی تو ایهام بلند شعر بارانی! وهمچون استعاره در دل شعر زمین گمنام وناپیدا ! تویی البرز ،تویی الوند ، تویی اروند بی آرام، مدال افتخار تو، نه جام و لوح تقدیر است. نشان افتخار تو ، همین گمنامی وعشق است. سلام ای سرقبیل خیل مستوران !! تو را تشبیه دشوار است، تویی همچون شکوهِ شاهنامه از حماسه ,از عطش سرشار سلام ،ای تکسوار مکتب ایثار وگمنامی تو را با عشق باید دید، تو را در بارش لبخند باران خدا تکرار باید کرد، شما ای آیه های سوره ایثاروگمنامی شما ای چشم های روشن ایمان، سلام ای عشقِ بی پایان. #:حسین کیوانی بزرگداشت سربازان گمنام امام زمان (عج) گرامی باد
جریان شناسی شعر معاصر 🌿🌿🌿🌿🌿🌿 اکبر اکسیر خواست با « فرانو » در شعر معاصر جریان ساز باشد . ایشان در یادداشت هایی مانیفیست شعر «فرانو» را ارائه داد. فرانو شعری است کوتاه ، بی قید وزن با پایان بندی غافلگیرانه . ایجاز و روایت دو خصیصه برجسته فرانو است . زبان این نوع شعر ساده و روان است . طنز و جد را توأمان دارد . از منظر آرایه ای ادبی نیازی به کاربرد عمدی صنایع ندارد . ایهام ، کژتابى و ترکیبات چند معنایی از ویژگی های «فرانو» است . ایهام های که معنای نزدیک آن عوام و معنای دور آن مخاطب خاص را شگفت زده می کند . «اکبر اکسیر » از دبیران خطه شمال است . چند شعر «فرا نو»از اکبر اکسیر : ما کاتبان فوق دیپلم شعر ما عاشقان پرورش قارچ به گل جواز شکفتن ندادیم نه بزرگ شدیم نه بزرگوار در حقارت ها مان پوسیدیم هر چند در پشت بام بلندترین برج شهر لانه داشتیم ! 😕 پا از کلاس بر می دارم روی کلاچ می گذارم یک _ دو _ سه من گاز می دهم میدان انقلاب ! نبود ? آزادی ! . . . دو نفر 😕 پزشکان اصطلاحاتی دارند که ما نمی فهمیم ما دردهایی داریم که آنها نمی فهمند نفهمی بد دردی است خوش به حال دامپزشکان! 🤔 بهزیستی نوشته بود: شیر مادر، مهر مادر، جانشین ندارد. شیر مادر نخورده، مهر مادر پرداخت شد. پدر یک گاو خرید و من بزرگ شدم؛ اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت؛ جز معلم عزیز ریاضی ام که همیشه می گفت: گوساله ، بتمرگ!  😕 دو واحد فلسفه پاس کردم نوشته های زرتشت را فوت آب شدم زبان آلمانی یاد گرفتم اسمم را گذاشتم فریدریش سبیل هایم را کلفت کردم تا نیجه بشوم نوچه شدم! 😎 برادرم مشاور املاك است من مشاور افلاك او زمین ها را متر می كند من آسمان ها را من از ساختن بیت خوشحال می شوم او از فروختن بیت او چندین دفتر دارد من چندین كتاب او هر روز بزرگ می شود من هر روز كوچك با تمام این ها نمی دانم چرا اهل محل به من می گویند اكبر به او می گویند اصغر ... . 😉 سالها پیش پدر را با رادیو جیبی اش به خاک سپردیم هنوز هم صدای B.B.C از خاک گور می آید! 🤔🤔 گاو ، گاو است چه در هلند باشد چه در اسپانیا چه مال مش حسن باشد چه کار مهرجویی من به دادخواهی گاوهای جهان آمده ام قصاب مهربانی هستم جنب سفارت هند گوشت گوساله موجود است! 🧐🧐 بینوایان با جلد گالینگور زرکوب شیک وپیک چاق و چله به قیمت خرج یک ماه بینوایان به بازار آمد تا دختر عالی جناب ایکس در ویلای اختصاصی شمال فصل فصل بخواند و به گیس کوزت های جهان قاه قاه گریه کند! اکبر اکسیر، 🤟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟⃟꙰҈҈꙰꙰҈҈꙰꙰҈꙰҈꙰꙰҈҈꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰꙰꙰҈҈҈҈҈҈꙰҈҈҈꙰꙰꙰꙰꙰҈꙰꙰꙰҈҈҈꙰҈҈҈꙰҈🌿* *🦅꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭‌꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭ٖٖٖٖٖٖٖ⚘꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭⚘꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭꯭🦅* *🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃🎀⃝⃡🍃*
بسم الله🌱 اگر بازار غرقِ در گرانی ست اگر اوضاع باب میل ما نیست بیا ای دوست نزدیک بهار است بیا که موسم تکانی ست 🌿 🗳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امید آخر دنیا تویی که می آیی قرار سینه ی زهرا تویی که می آیی بهار ها همگی آمد و تمام شدند بهار واقعی ما تویی که می آیی کیوانی اللهم عجل لولیک الفرج
"سیمای مهدی(عج) در اشعار شاعران سده‌های چهارم و پنجم" در سده‌های نخستین شعر فارسی اشارات مربوط به مهدی(عج) و آخرالزمان محدود است. در این دوره، توصیفات مربوط به آن حضرت عمدتا در آثار روایی، تفسیری و متون دینی دیده می‌شود. این نکته سبب شده، تا عصر محمود غزنوی(دست کم در اشعاری که اینک در دسترس است) ذکری مستقیم از ایشان نرفته باشد. در مدایح عصر غزنوی اول، به مرور و به صورت تلمیحی اشاراتی به نام مهدی و عمدتا در تقابل دجال ثبت شده است. این چند تلمیح را در اشعار غضایری رازی و عنصری می توان دید: یکی گوید که مهدی گشت پیدا یکی گوید نبی الله اکبر * سیاست تو به گیتی علامت مهدی است کجا سیاست تو نیست فتنه‌ی دجال در قطعه‌ای منسوب به ابوسعید هم به آن حضرت(ع) شفاعت جسته شده که چنانکه در مقاله ای اشاره کرده‌ام، این شعر متاخر از زمان شیخ است( ر.ک. مجله‌ی شیعه شناسی) و نمی‌تواند از بوسعید باشد. در اشعار عصر سلجوقی، عمدتا نگاه اهل سنت به ظهور مهدی موعود دیده می‌شود. در تلمیحاتی که در دیوان قطران، لامعی، ابوالفرج، عمعق، مسعود سعد، سنایی و شاعران بی‌دیوان می‌بینیم؛ عمده‌ی توصیف‌ها روایتگر فتنه‌ی دجال و تقابل آن با ظهور مهدی(عج) و همراهی مسیح(ع) و آن حضرت است: مسعود سعد: مشهور شد از رایت او آیت مهدی منسوخ شد از هیبت او فتنه‌ی دجال سنایی (دیوان): ای دریغا مهدیی کامروز از هر گوشه‌ای یک جهان دجال عالم‌سوز سر بر کرده‌اند * گر مخالف خواهی ای مهدی در آ از آسمان ور موافق خواهی ای دجال یک‌ره سر بر آر حدیقه: خلق او آمد از نکو عهدی روح عیسی و قالب مهدی * اندرین روزگار بد‌عهدی چیست جز عدل هدیه‌ی مهدی در اشعار شاعران و نویسندگان متمایل به نگاه شیعی (اسماعیلی یا اثناعشری) هم اشاراتی به آخر الزمان دیده می‌شود. ناصرخسرو در دیوانش تنها به صورت نمادین به فتنه‌ی دجال و معنای نهفته پشت آن اشاره کرده است. در قصیده‌ای منسوب به او نیز نامی از مهدی به میان آمده؛ البته مینوی در مقدمه‌ی دیوان چاپ نصرالله تقوی انتساب این شعر به ناصر خسرو را رد می کند و می‌گوید: "قول به مهدی در عقاید ایشان ندیده‌ام و اگر بوده در زمان حکیم ناصر خسرو نبوده". شعر مورد نظر از زاویه‌ی سبک سروده‌ی ناصر خسرو نیست؛ با این حال اشاره به مهدی(ع) را در رساله‌ی اسماعیلی کشف‌المحجوب از ابویعقوب سجستانی هم می‌توان دید: "مهدی آن است که مردمان را راه نمایذ و همه‌ی پیغمبران از پیش او مردمان را راه نموذند به راه خدای، ولیکن سخن‌های ایشان پوشیذه بوذ و علم‌های ایشان در حجاب بوذ؛ زیرا زمان‌ها چنان واجب کرد... و چنین گفتند کی چون مهدی بیایذ گرگ و گوسفند به یک‌جا آب خورند...". کامل‌ترین تصویر شاعرانه از آخرالزمان و ظهور مهدی(ع) را در ابیات نخستین گرشاسپ نامه‌ی اسدی توسی می‌توان دید: ...ازین پس پیمبر نباشد دگر به آخرزمان مهدی آید به در بگیرد خط و نامه‌ی کردگار کند راز پیغمبران آشکار ز کوچک جهان راز دین بزرگ گشاید خورد آب با میش گرگ بدارد جهان بر یکی دین پاک بر آرد ز دجال و خیلش هلاک همان آب گویند کآید پدید درِ توبه را گم بباشد کلید رسد زآسمان هر پیمبر فراز شوند از پس مهدی اندر نماز سوی خاور آید پدید آفتاب هم آتش کند جوش طوفان چو آب پس از آن شگفت دگرگونه‌گون بس افتد جهاندار داند که چون از سده‌ی ششم، اشارات و سرایش اشعار مستقل در ستایش مهدی(عج) فراوانی می‌یابد که اشاره به ویژگی این آثار به مجالی دیگر نیازمند است. https://eitaa.com/mmparvizan
گل موعود خبردادند مخموران زنوشانوش مستانش که درسکرند مدهوشان هم از عطر گریبانش چه تمثیلی ست با نرگس بنازم چشم آن گل را همه چشم ست نرگسزار و آن هم هست حیرانش خیال چشم اودر گردش آورده ست عالم را به جز گردش نمی گردنداز پیدا وپنهانش بهشت از روی او یک نسخه ی کمرنگ در قاب ست اگرچه خوانده شد آن نازنین طاووس بستانش خیال قامتش را در غزل بیهوده می بندم که آتش می زند بر دل رباعی های مژگانش زمین آن گونه خواهد بود با عطر ظهوراو که ابراهیم خواهد سوخت ازرشک گلستانش ملاحت آنقدر دارد کمان ابروی کنعانی که صدیوسف گرفتارند در چاه زنخدانش نه موسی می شناسم من نه عیسی گرچه می دانم ملایک پرده داران و رسولانند دربانش به سامان قیامت باش در آدینه ی میعاد که خیل مردگان را زنده خواهدکرد فرمانش! کفن پوشیده برخیزند ازخاک لحد آن روز چنان اصحاب کهف از غارمردان فراوانش شکوه کربلا تکرار خواهد شد ولی این بار حساب کوفی و شامی ست باتیغ سر افشانش ستم در پیشگاه او به خاک لابه می غلتد سرطاغوت می ریزد به بردابرد میدانش! اگر خون موج بردارد اگر گل هیچ فرقی نیست فقط ما عاشقان خواهیم دراین عرصه جولانش زبس چشم انتظار آن گل موعودجان دادند کنارلاله نرگس روید از خاک شهیدانش به خواب سرمه می بندم غبارکاروانی را که قصدسامرا دارد به بوی گرد دامانش مرارت های هجران با خیال دوست آسان ست همان عکسی که یوسف داشت بر دیوار زندانش!
... کـه شـب،روز اسـت ‌و دریـا در بیابان خـواب مـی بینـد زمیــن واژگــون ، خورشــید را مهتــاب مــی بینــد دماونــدی اگــر از نــو برویــد، درّه خواهــد شــد کــه آهــو در کمیــن جفــت خود،قصّــاب مــی بینــد چـه جـای دوسـتی؟ در هـر قدم صد دشـنه افتاده سـت کــه ماهــی شــاکلید خنــده در قلّــاب مــی بینــد قمـر در عقـربِ طغیـان و تاریکـی و کـج دسـتی سـت شــب اســت و ســاربان، ســرمایه در ســیلاب مــی بینــد بگـو دنیـا چـرا در چشـم دونـان جـای زیبایی سـت ! مگــس، چرکابــه ی خــون را شــراب نــاب مــی بینــد ســپیدارِ جــوان را هیمــه مــی خوانــد خزان،طوفــان _ نهنــگ پیــر را بازیچــه ی گــرداب مــی بینــد کلاغان بــاغ را از قــار قــارِ خنــده کــر کردنــد ســعادت را عقــاب قلــّه در گنــداب مــی بینــد برادر،مــادر و خواهــر ، پنــاه از جنــگ مــی جوینــد پــدر در قحــط نــان، بــاروت را کمیــاب مــی بینــد نمـی دانـم کـه در راهـم چـه مـی بینم، سـراب وهـم؟ و یــا چشــمم چــو چشــم پیرمــردان آب مــی بینــد کواکــب در هــم و منظومــه ســر پیچانــده از وحــدت ســپهر تنــگ میــدان، زهــره را شــب تــاب مــی بینــد دگــر کــی خواهــی آمــد، مهربــانِ منجــیِ موعــودْ؟ هــزاران ســال، دنیــا خنــده ات را خــواب مــی بینــد سجاد حیدری قیری #انتظار#آخرین_امید #فرج#سه_شنبه_های_مهدوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باران... در شب میلاد حضرت باران می آید وتازه می شود باز حیات می آید و می رسد به هستی برکات هرقدر در انتظار باران هستی بر مادر مهربان باران صلوات اللهم صل علی محمدا و آل محمد وعجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا