❣خونِ خدا
به نام خداوندِ اَرض و سما
که کرده مرا با حسین (ع) آشِنا
اگر قبله باشد، دو تا در جهان
یکی آشکار و یکی هم، نهان
یکی کعبه باشد، یکی کربلا
یکی اَمن باشد، یکی پُربلا
مرا خاکِ کوی حسین (ع) آرزوست
گدایی ز درگاهِ او آبروست
دو دستم به دامان خونِ خدا
من از آستانش، نگردم جدا
#فاطمه_دستجردی
#عضوکانال
@golchine_sher
غزل نوشته ام از اشک در رثای حسین
قلم برای حسین و غزل برای حسین
چگونه شعر نگوید کسی که مجنون است
و مبتلا به جنون است مبتلای حسین
چگونه شعر نگوید برای کرببلا
کسی که قبله ی او گشته کربلای حسین
کسی که با غم ارباب زندگی کرده ست
و بهترین غم دنیاست روضه های حسین
هدف ز خلقت عالَم حسینِ فاطمه است
تمام هستی و دنیای من فدای حسین
#ابوذر_اسدالله_پور
#عضوکانال
@golchine_sher
آیینهایم، هرچه بگویی به ما تویی
نامهربانِ سنگدلِ بیوفا تویی
آنکس که نیست جز تو کسی در دلش، منم
آنکس که برده است ز خاطر مرا تویی
ای عشق! در صحیفەی تقدیر من چرا
هر قصهایست، راوی آن ماجرا تویی
سنگم زدند خلق و تو انداختی گلی
بیگانهای میان هزار آشنا تویی
خون گریه کن به حال من ای شیشەی شراب!
تنها حریف درد من این روزها تویی
#فاضل_نظری
@golchine_sher
اصغر شش ماهه
دید در دریائی از خون پیکر شش ماهه را
در ره عشق آزمود آن باور شش ماهه را
تا به قوم تیره دل گردد حقیقت آشکار
بُرد بالا ، روی دستش اصغر شش ماهه را
خنده جای گریه در آغوش بابا می نمود !
تا نبیند دیده ای چشم تر شش ماهه را
همچو بسمل بال و پر بر هم زدن در خونِ خویش
دیدنی تر می نمود بال و پر شش ماهه را
عاشقانه طی نمود هفت آسمانِ عشق را
کوفیان کی دیده اند آن شهپر شش ماهه را؟
تا که جامی سر کشید از باده ی گلگونِ عشق
رنگ از خونش خدا زد ساغر شش ماهه را
کرده ( شایق) نیمه های شب هوای کربلا
تا که از شش گوشه بوسد اصغر شش ماهه را
#اکبر_حمیدی_شایق
#عضوکانال
@golchine_sher
در جنگ او تمامی لشکر مردَّدند
او اکبر است یا که پیمبر... مرددند
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#حضرت_علی_اکبر_ع
@golchine_sher
وقت اذان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
در محفلـی کــه مد ح و ثنایــت بیــان شــود
هــر مســتمع بیــاد تــو مرثیــه خــوان شــود
با هــر نــوا بــه غربــت تــو نوحــه ســر کنــم
وای آنکـه روضـه خوانـت امام زمــان شــود
آنجــا کــه صحبــت از عطــش و آب مــی شــود
هــر ســینه یــک حســینیه آه و فغــان شــود
هـر غنچـه در شـهادت شـش ماهـه ات گریسـت
آلالــه در بهــار بــه رنــگ خــزان شــود
بـر آیه های پیکر اکبر تمــام عمــر
دریای اشــک دیــدۀ خلــق جهــان شــود
بــر خواهــر تــو زینــب کبــری چــه بگــذرد
آن دم کــه نیســت اکبــر و وقــت اذان شــود
در ایــن عــزا شــکفته بســوزد شــبیه شــمع
تـا جان فدای غربــت ایــن خانــدان شــود
#علی_اصغر_شکفته
#عضوکانال
@golchine_sher
دلم گرفته بیا بیبهانه گریه کنیم
به یاد خاطرهای عاشقانه گریه کنیم
میان جمع بخندیم از سر اجبار
به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم
زبان مشترک عاشقان اگر اشک است
به جای شعر، به جای ترانه، گریه کنیم
نه دست من به سر زلف او رسید نه تو
بیا رقیب! بیا شانهشانه گریه کنیم
نشستهام به عزای خودم همان بهتر
که بر مزار بدون نشانه گریه کنیم
#مجید_ترکابادی
@golchine_sher
در نای نی خروش و نوایی نمانده است
یک دشت کفر مانده، خدایی نمانده است
اینجا قیامت است، مؤذن اذان بگو
ظهر شهادت است، مؤذن اذان بگو
آنگاه دشت نغمهی داوود را شنید
آیات نور مصحف معبود را شنید
گلنغمهی اذان علیاکبر است این
شور و نوای حنجر پیغمبر است این
با واژههای سرخ اذانش غزل سرود
با واژهها به سوی خدا بال و پر گشود
روح تغزل است و شکوه قصیده است
او را خدا شبیه نبی آفریده است
در جنگ او تمامیِلشکر مردّدند
او اکبر است یا که پیمبر... مردّدند
آیینهی تمامنمای نبی شده است
اول شهید کوی منای نبی شدست
صیّاد دشت دام بلا را که پهن کرد ...
آمد حسین کهنه عبا را که پهن کرد ...
صوت اذان عشق بریده بریده بود
خون از عبای کهنه به میدان چکیده بود
آیینهی تمامنمای نبی شکست
چشمان گُر گرفتهی صحرا به خون نشست
#علی_اصغر_شیری
#عضوکانال
#حضرت_علی_اکبر
@golchine_sher
باب الحوائج حضرت علیاصغر علیه السلام
أَلسَّلامُ عَلَی الرَّضیعِ الصَّغیرِ
سلام بر آن شیرخوار کوچک
مردِ میدان گشتن اصلاً هم به سن و سال نیست
اصغرِ شش ماهه هم در روبرویِ لشکر است !
چون نسب را از امیرالمؤمنین برده به ارث
قدرِ او در کربلا از دیگران بالاتر است !
#محمد_حاصلی
#عضوکانال
@golchine_sher
حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
رفتی و غربت این قافله افزونتر شد
رفتی و باغ فدک سوخت و خاکستر شد
بین اصحاب کهنسال سپاه کوفه
جدلی سخت سر رجعت پیغمبر شد
قد و بالای تو را حرملهها چشم زدند!
در حرم ای پسرم! خون به دلِ مادر شد
سر پیری چه به روز جگرم آوردی!
گریهام باعث خندیدن یک لشکر شد
بغلت کردم و یکباره تنت ریخت زمین
چشم بر هم نزده دشت پر از اکبر شد
پسرش را عمر سعد نشانم می داد
طعنههایش به خمیده شدنم منجر شد
زخم پهلو چقدر زود زمینگیرت کرد!
از چنین زخم بدی فاطمه هم پرپر شد
تکههای بدنت را که مرتب چیدم
تازه دیدم بدنت شکل علی اصغر شد
#وحید_قاسمی
@golchine_sher