eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
815 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
دفاع_مقدس نه یاد دوستان از یادها بار سفر بسته نه پای وصل و دیدار شهیدان می شود خسته هنوز از خاطرات جنگ بر سینه مدالی هست از آن گردان که برمی گشت اما واحد دسته کدامین چشم می بیند قنوت سرخ دریا را که می فهمد شهیدی را که از هر ادعا رسته؟ تمام هشت سال عاشقی از لاله ها پر بود تمام دشت ها آکنده از مردان وارسته اذیت می شود هر کس که یک شب درک معبر کرد اذیت می شود هر کس که در را بر خودش بسته به اصل خویش باید رخت رجعت بست در آخر قدم در راه باید برد محکم، نرم و پیوسته @golchine_sher
یک اسم، یادگار کسی که تو نیستی اسمی به اعتبار کسی که تو نیستی زندان – هزار و سیصد و پنجاه و پنج – مرد عکس شماره‌دار کسی که تو نیستی در پارک، صندلی کنار تو خالی است در فکر او، کنار کسی که «تو» نیستی مرد مچاله – ساعت بیهوده – شهر گیج ... یک زن، در انتظار کسی که تو نیستی... تو مرده‌ای و چند بلوک آن‌طرف‌تری او رفته بر مزار کسی که تو نیستی نفرین به روزگار تو که نیستی کسی! نفرین به روزگار کسی که تو نیستی! @golchine_sher
گاه دنبال تو می‌گردم و از دیده‌ی من عالمی از غم و اندوه روان است هنوز صاحب دردم و از دست دلم می‌نالم! که چرا عشق تو در سینه و جان است هنوز خلوت چشم تو آشوب به پا خواهد کرد بعد تو بستر این دیده‌ی من بارانی است نبض احساس من از خاطرِ تو لبریز است! چه کنم یاد تو در سینه‌ی من زندانی است سایه‌ی مرگ هنوزم غم این فاصله‌هاست بعد تو فصل خزان بر تن این باغ نشست گل نرویید که لبخند از آن زاده شود! بر لب چشمه‌ی جوشان دلم داغ نشست شده در خلوت تاریک خودم می‌نالم به غم‌انگیزترین حالت امکان از تو.... کاش تقدیر تو را همچو شقایق می‌ساخت! که نبود آخر این قصه به هجران از تو ... @golchine_sher
4_5805328198161929590.mp3
2.23M
آیینه به تصویر رخت غرق نیاز است کار سر زلف تو ولی عشوه و ناز است هر چند که عمر من و گیسوی تو کوتاه اما سر این رشته ی آشفته دراز است مهتاب شبی در طلبت آمده دیدم محراب تو در معبد خورشید حجاز است هرچند گنهکاری و شرمنده ی جانان باز آ که در توبه به روی همه باز است می‌بخشد و نادیده بگیرد ز محبت بخشنده خدایی که خودش بنده نواز است چنگی بزن ای مطرب‌ شوریده به سیتار حالا که جهان با من و با ساز تو ساز است در پرده ی اسرار جهان هیچ میاندیش در خیمه ی شب شب زده ایی شعبده باز است در سجده به خاک آمده پیشانی دنیا گویا که زمین در حرم دل به نماز است @golchine_sher
چشمِ من، چشم تورا دید ولی دیده نشد من همانم که پسندید و پسندیده نشد یاد لب‌های تو افتادم و با خود گفتم؛ غنچه‌ای بود که گل کرد ولی چیده نشد من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی چه‌بسا طعنه زدن‌‌های تو بخشیده نشد ای که مهرت نرسیده‌ست به من، باورکن هیچ‌کس قدر من از قهر تو رنجیده نشد عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد @golchine_sher
هدایت شده از گلچین شعر
😊اگه حوصله نداری شعرهای طولانی بخونی یکسر به کانال ما بزن 👌 🌷فقط رباعی و تک بیت حتما حالت خوب میشه یکبار امتحان کن🌷 ❤️کاش جای بوسه‌اش می‌ماند بر پیشانی‌ام با خدا بودن نشان از مِهر می‌خواهد نه مُهر!❤️ https://eitaa.com/joinchat/769065447Cf0875d1080
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای مانده به گرده هایتان رنج گران ای چشم به راهتان دمادم نگران پیچیده صدای رنجتان در معدن ای کارگران کارگران کارگران... @golchine_sher
از من نخواه ماه برویانم از زمین چیزی به غیر آه برویانم از زمین ماهم گذشت،آب ببارانم از هوا بغضم شکست،چاه برویانم از زمین مویی مگر سپید بپیچم به دست غم سروی مگر سیاه برویانم از زمین پک‌ می زنم که حلقه کنم دود سینه را صد حلقه چاه آه برویانم از زمین من شوره زار وحشتم در دامن کویر کی می شود گیاه برویانم از زمین؟ کی می شود قفس نکشم جای هرنفس باغی پرندهگاه برویانم از زمین بیراهه بود هرچه دویدیم در هوا "ما هیچ ما نگاه"برویانم از زمین @golchine_sher
صدایت... صدایت سراسر حسرت‌ست مثل همآغوشی معلق می‌دارد مرا میان پریشانی و جنون ...! @golchine_sher
بی عذر و بهانه بود بابام چه حیف... دریایی بیکرانه بود بابام چه حیف ... هر چند بخور نمیر از معدن داشت نان آور خانه بود بابام چه حیف... @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بنویسید سر سطر که بابا نان داد جای آب از غم صدبرگ دلش باران داد بنویسید برای قلم و دفتر و نان اول مدرسه ها، گوشه ی معدن جان داد @golchine_sher
چقدر بغض بخوانم سکوت بنویسم؟ چقدر حرف دلم را منوط بنویسم؟ ... چقدر درّه بمانم به قلّه خوش باشم؟ به پای دامنه‌ها از سقوط بنویسم؟ چقدر دست من از پا درازتر باشد؟ برای آمدنت هی قنوت بنویسم؟ چه می‌شود که بیایی و شعرهایم را به خط بوسه به زیر گلوت بنویسم؟ و یا به جوهری از رنگ سیب روی لبت دو آیه از لب خود، از هبوط بنویسم به جای بودن و ماندن، به جای آغوشت نصیب من شده از جستجوت بنویسم ﻧﯿﺎﻣﺪﯼ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﺶ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﮐﻪ ﺑﺮﻭﻡ قطار می‌رود و من به سوت بنویسم … @golchine_sher
دوره حافظ خوانی رایگان همراه با استاد راهنما به مدت سه ، سه غزل را رایگان با استاد راهنما مرور کنید و سپس در صورت تمایل نسبت به ثبت نام بسته ی ویژه ۸ هفته با حافظ( مرور۱۲۰ غزل ) اقدام کنید. انجمن مجازی حافظ خوانان ایران وابسته به کانون آفتاب ثبت نام: https://B2n.ir/3roozbahefez
شب خاطرات تارِ مرا ، تازه می کند غم های بی شمارِ مرا ، تازه می کند هر روز درد تازه ای و داغ تازه ای تلخی ی روزگارِ مرا ، تازه می کند از این سکوت خسته ی شبها فراری ام چون حس انتظارِ مرا ، تازه می کند وقتی قطار فکر و خیالات می رسد یاد تو حال زارِ مرا ، تازه می کند اینکه قرار نیست ، دوباره ببینمت احوال بی قرارِ مرا تازه می کند باران اشک می شوم و یاد چشم تو چشمان سوگوار مرا ، تازه می کند به یاد معدن کاران طبس @golchine_sher
33.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیچ کس نیست بفهمد دل بیمارم را در پس پرده ببیند همه اسرارم را سر‌کشد زهر غزل‌های جنون آمیزم آن قسم خورده که آتش زده افکارم را بِگُریزم خودم از خود بزنم ریشه‌ خود بُکشم غمزه‌ی آدم‌کش سربارم را با غم از آه جگر سوز طنابی بتنم تا ببیند همه‌ شب این دل بر  دارم را از غم دوری او عاشق و شاعر شده‌ام کاش بیرون کند از دل غم اشعارم را دل من تنگ و دلش سنگ و شبی مهتابی_ بسرایم همه شب راز دل زارم‌ را بزند داغی مُهر از لب خود بر لب من از تب من به لب آرد همه اقرارم را @golchine_sher
جنگ هنوز ادامه دارد... وقتی رگبار سرفه ها ستون خانه را می لرزاند مادرم سربازی است آماده باش که با اکسیژن می شتابد. سپس پشت چادر سمت قبله سنگر گرفته از آن می گوید... و خواهرم.... که دختری است بابایی گوشه ی اتاق ابری است پدر دلتنگ نفس ابر هر لحظه بارورتر می بارد و می بارد... دشمن نیز به پیروزی پدر اعتراف کرد وقتی مدال ترکش را بر سینه ی او آویخت... ولی اینبار... خبر از صلحی است اجباری سرباز ... پدرم را زیر ملحفه ی سفید پنهان می کند و دشمن اما... ستون خانه را بر سرمان آوار کرد... حالا من مانده ام وارث کپسول اکسیژنی که پر است از هوای سنگین غم با احترام تقدیم به جانبازان شیمیایی بویژه پسرخاله شهیدم اصغر صفری @golchine_sher
دلگرمی او هنوز در باور ماست همواره امید اول و آخر ماست هرچند به سمت آسمان رفت ولی این سایه ی بابا است که روی سر ماست @golchine_sher
فهمیدم در اولِ مهرِ امسال شد شعله ور و برای من رفت از حال عمری پدرم سوخت و با کندنِ کوه جان کند برای لقمه ای نانِ حلال! @golchine_sher
به مناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس (شهید) این واژه من را می کِشد با هر هِجایش تا مرز صحرای جُنون با رَدّ پایش از شوش و خرمشهر و بستان و هویزه تا ساحل کارون و اَروند و هوایش این واژه شهد لاله با خود دارد و عشق دشت شقایق های پرپر..... آشنایش با ضرب پوتینش شکسته، پشت شب را قلب زمین ، لرزیده از موج صدایش خُمپاره و خاک و خلوص و خنده بر خون تاریخ و یاد شاهدان سر جُدایش نوشیده از جام شراب حضرت عشق با کاسه هایی از قنوتِ ربنایش چون جانمازش سنگر و سَقفش ستاره ست تا آسمان ها می‌رود، عطر دعایش با خون خود امضا نموده برگ تقدیر با قُرعه ی عشقی که کرده مبتلایش این واژه نامش در رگ هر شهر جاری است او یک "شهید " است و حقیقت خون بهایش @golchine_sher
چشم مخصوص تماشاست اگر بگذارند و تماشای تو زیباست اگر بگذارند من از اظهار نظرهای دلم فهمیدم عشق هم صاحب فتواست اگر بگذارند دل درنایی من اینهمه بیهوده مگرد خانه دوست همین جاست اگر بگذارند سند عقل مشاع است اگر بگذارند عشق اما فقط از ماست اگر بگذارند غضب آلوده نگاهم میکنید ای مردم دل من مال شماهاست اگر بگذارند @golchine_sher
یک روز که رویِ بخت از ما برگشت از معدنِ رنج، جسم بابا برگشت با غیرتِ خود نذاشت تنها باشیم جان داد میانِ کوه، اما برگشت @golchine_sher
شد اول مهر و همه خوشحال و خندانیم صف بسته ایم و شادمانه دست ها در دست بابا نیامد خانه اما مطمئن هستیم درکارسخت خویش او خندان و مشغول است در یاد من او خسته از معدن که می آمد از خاک و خاکستر،سر و رویش سیاهی داشت اما همان لبخندهای پاک و پر مهرش در قلب ما با عشق ، شور زندگی می کاشت آغاز مهر امسال شد پایان لبخندم وقتی به جای نان شب،بابای من جان داد وقتی خبر آمد که معدن ریخت دنیا هم درس فراق و اشک و آه و داغ و حرمان داد شد اول مهری پر از اندوه بی بابا ای کاش برگردد ببیند کوهی از آهم من قول میدم دیگر از بابای زیبایم کیف ومدادودفتروخط کش نمی خواهم من بی خبر،عباس،حیدر،مصطفی،محمود بابای ما همکار و معدن کار این دشته یک آن معلم از کلاس درس خارج شد آری خبر پیچید معدن منفجر گشته شد گریه آری خنده های اول مهرم افتاد یادم پینه های دست بابایم با انفجار تلخ معدن سوخت بابا و می سوخت در یک لحظه هم دنیا و رویایم دیشب به مادر گفته بودم استرس دارم گفت اول مهر است و کیفم را نشان می داد اما دلم آشوب سختی داشت، بابایم در عمق معدن بود و با اندوه جان می داد @golchine_sher