هرچند پیش روی تـو غرق خجالتند
چشمان این غریبه فقط با تو راحتند
بانو به بی قراری شاعر ببخش اگر
این شعرها به حضرت چشمت جسارتند
آغوشت آشیانه ی گرم کبوتران
لبخندهات حس نجیب زیارتند
دور از نگاه سرد جهان دست های من
با بافه های موی تـو سرگرم خلوتند
دنیا سکوت های مرا ساده فکر کرد
از حرف دل پرند اگر بی شکایتند
بی خواب کوچه گردی و بدخوابی ام نباش
دلشوره های هر شبم از روی عادتند
هی کوچه کوچه کوچ به پایان نمی رسم
شب های سرد و ابری من بی نهایتند...
#اصغر_معاذی
@golchine_sher
در کاسه ی وصل تو اگر زهر دهندم
خوش تر که به پیمانه هجران تو ، قندم
آرامش دل خواسته ای نیست میسّر
جز در کنف سایه ی آن سرو بلندم
آفاق پر از اخترکان است و به جایت
کس را ننشاند دل خورشید پسندم
هر چند که بس رشته ی زلفم به کمین است ،
امّا ، نه من آن بسته ی هر سست کمندم
عشق آن قدر از موی تو زنجیر به هم بافت
تا ساخت کمندی که کشانید به بندم
با رفتن و گم گشتن و از خویش گذشتن
گیرم که به هر شیوه ، دل از مهر تو کندم
امّا چه کسی لایق عشق است به جز تو ؟
بی تو دل سر گشته به مهر که ببندم ؟
#حسین_منزوی
@golchine_sher
قلـبِ عـاشق میتپد، تنهـا بـرای یک نفر
بـاید از عـالَـم بُـرید و مانـد، پای یک نفر
گاه از آیینـه هـم، باید فـراری بـود و دید
عکسِ خود را بینِ قابِ چشمهای یک نفر
مثلِ کوهِ برف، در بهمن نباید سُست بـود
دل فقط باید بـریـزد بـا صدای یک نفر
آرزوهـای محـالِ دیگـران بـایـد شـد و
مستـجابِ ربّنــاهـای دعــای یک نفـر
روی هر بـامی نباید رفت از پـرواز گفت
بـال باید جـَلـد باشد در هوای یک نفر
#علی_باقری
@golchine_sher
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
#زبان_حال_امیرالمومنین_ع
رفته است از آسمان من خورشیدم
پژمرد مقابلم گل امیدم
بر قبر گلاب اشک میپاشیدم
گفتم که فراق را نبینم دیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
گفتیم برای هم و همتای همیم
گفتیم که موج های دریای همیم
گفتیم شریک درد و غم های همیم
او رفت و شریک درد و غم گردیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
کوچید از آشیان پرستو شد و رفت
آسوده ز دردهای پهلو شد و رفت
دستان علی دخیل زانو شد و رفت
او رفت و اسیر خانه ی تبعیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
ای یک تنه لشکرم سپاهم زهرا
نه ساله رفیق نیمه راهم زهرا
شد خانه پس از تو قتلگاهم زهرا
بعد از تو لباس بی کسی پوشیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
مانده است به خاطر من آن روزی که
آن هیزم سرخ خانمان سوزی که
آن دست سیاه آتش افروزی که
بعد از تو دگر نمی کند تهدیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
افتاد گل بهار من دست خزان
پشت در باغ رفت از جسم تو جان
شد ساقه ی تو شکسته من هم پس از آن
هر روز ز باغ خانه گل می چیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
با دیده ی خویش دیدم افروخته بود
خاری که گل مرا به در دوخته بود
رفتی و نگفتی که سرت سوخته بود
افسوس که دیر قصه را فهمیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
تا دست تو بر پشت یدالله نشست
خوشحال شدم که باز هم زهرا هست
ناگاه قلاف آمد و دست تو شکست
از لرزش دستهای تو لرزیدم
آمد به سرم از آنچه می ترسیدم
#محمدعلی_بیابانی
@golchine_sher
خستهترازصدای من، گریهی بیصدای تو
حیف که مانده پیش من، خاطرهات بجای تو...
#افشین_یداللهی
@golchine_sher
می تواند که تو را سخت زمینگیر کند
درد یک بغض اگر بین گلو گیر کند
آسمان بر سرم آوار شد آن لحظه که گفت
قسمت این است بنا نیست که تغییر کند
گفت امید به وصل من و تو نیست که نیست
قصد کردست که یک روزه مرا پیر کند
گفت دکتر: من و تو مشکلمان کم خونیست
خون دل میخورم ای کاش که تاثیر کند
در دو چشم تو نشستم به تماشای خودم
که مگر حال مرا چشم تو تصویر کند
خواب دیدم که شبی راهی قبرستانم
نکند خواب مرا داغ تو تعبیر کند
مشت بر آینه کوبیدم و گفتم شاید
بشود مثل تو را آینه تکثیر کند
#سیدتقی_سیدی
@golchine_sher
#حضرت_ام_البنين_سلام_الله_علیها
#غزل
در لابلای بغض این کوی و گذرها
پیچیده ذکر "وا حسینا" در سحرها
انگار در یک گوشه از تنهایی خود
روضه گرفته حضرت "ام القمر"ها
یک فاطمه وقتی دوباره روضه خوان است
پر می شود از عطر یاس این دور و برها
دارد به دل داغ تمام نیزه ها را
داغ علی های قبیله، داغ سرها
داغی نشسته مادرانه بر دل او
داغی که می ماند همیشه بر جگرها
جمع مصیباتی که او دیده ست یعنی
"ام البنین" شهر منهای پسرها
#
"وَیلی عَلی شِبلی" عزیز قلب مادر
شیرم حلالت ساقی بی بال و پرها
عباس جان، زینب برایم روضه خوانده
از کربلا، از علقمه، از "إِنْکَسَر"ها
نخل رشید باغ من، بالا بلندم
در بین گلدان جا شدی؟! "آه" از تبرها
آه از غریبی رباب و گریه هایش
در لابلای بغض این کوی و گذرها...
#محمد_جواد_مهدوی
@golchine_sher
خون است مپرس ازجگرم،حرف زیاد است
ناگفته اگر می گذرم حرف زیاد است
از من که پریشان تو ام ، در همه ی شهر
هرچند خودم بی خبرم ، حرف زیاد است
یک عده به دنبال تو هستند در این شعر
تا شعر منی پشت سرم حرف زیاد است
دیوانگی و در به دری درد کمی نیست
دیوانه ام و در به درم، حرف زیاد است
من ، آتشم از قافله ای مانده ، به صحرا
ای دوست! اگر شعله ورم،حرف زیاد است
در خیل مجانین توچون من نتوان یافت
من از همه دیوانه ترم حرف زیاد است
آنگونه که زیبایی تو حرف ندارد
برعکس تو من دور و برم حرف زیاد است
#علی_مقنی
@golchine_sher
برای آرزوهای محال خویش میگریم
اگر اشکی نمانَد، در خیال خویش میگریم
شب دل کندنت میپرسم آیا بازمیگردی؟
جوابت هرچه باشد، بر سوأل خویش میگریم
نمیدانم چرا اما به قدری دوستت دارم
که از بیچارگی گاهی به حال خویش میگریم
اگر جنگیده بودم، دستِکم حسرت نمیخوردم
ولی من بر شکست بیجدال خویش میگریم
به گردم حلقه میبندند یاران و نمیدانند
که من چون شمع هرشب بر زوال "خویش" میگریم
نمیگریم برای عمر از کف رفتهام، اما
به حال آرزوهای محال خویش میگریم
#فاضل_نظری
@golchine_sher
آن چنان عاشقت شدم
که آرزو داشتم کسی
این چنین عاشقم شود...
#محمود_درویش
@golchine_sher
تنهایی یعنی
باران ببارد و
تو به قدر دو نفر،
تنها قدم بزنی !
#رضا_کاظمی
@golchine_sher
زینب حسامی:
رفتی مرا به داغ ندیدن گذاشتی
در حسرتِ خیالِ پریدن گذاشتی
خندیدی و دلم به هوای لبت ڪه رفت
آنجا مرا به حسرت چیدن گذاشتی
یوسف کجا کلاف من پیرزن کجا
تو در سرم هوای خریدن گذاشتے
من دوستت ...ادامه ی آن را نگفتی و
دل را در انتظار شنیدن گذاشتی
ارام جان به جای سرت روی شانه ام
بار غمی برای کشیدن گذاشتی
رفتی و دانه های انار دل مرا
چون قطره های خون به چڪیدن گذاشتی
سهم من از تمام تو حسرت شد و تمام
انگشت را دچار گزیدن گذاشتی
جانم به لب رسید و تمامست طاقتم
رگ را ولی برای بریدن گذاشتے
#زینب_حسامے
@golchine_sher
خوردیم زخمها که نه خون آمد و نه آه
وه این چه نیش بود که تا استخوان برفت
زنهار از آن شبانگه تاریک و بامداد
کز تو خبر نیامد و از ما فغان برفت
زخمی چنان نبود که مرهم توان نهاد
داروی دل چه فایده دارد چو جان برفت
شرح غمت تمام نگفتیم همچنان
این صد یکیست کز غمِ دل بر زبان برفت
#سعدی
@golchine_sher
غم در دل تنگ من از آن است که نیست
یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
#حافظ
@golchine_sher
شب فرو می افتد
و من تازه می شوم
از اشتیاق بارش شبنم!
نیلوفرانه به آسمان دهان باز می کنم؛
ای آفریننده ی شبنم و ابر!
آیا تشنگی مرا پایان می دهی؟
تقدیر چیست؟
می خواهم از تو سرشار باشم...
#سلمان هراتی
@golchine_sher
جای آزادگی، احساس اسارت دارد
هر که از بند تو ای عشق، رها می ماند
#جواد منفرد
@golchine_sher
مثل آن جسم که از روح جدا می ماند
از منِ بعدِ تو، یک مرده به جا می ماند
عشقِ بی حد به کسی داشتن، آن خود کشی است؛
که به جان دادنِ در راه خدا می ماند
رفتنت، حادثه ای بود که با دیدن آن
تا همیشه، دهن پنجره وا می ماند
بد شکسته ست دلم، این همه دلداریِ تو
آب دادن به گلی سوخته را می ماند
جای آزادگی، احساس اسارت دارد
هر که از بند تو ای عشق، رها می ماند
#جواد منفرد
@golchine_sher
سیب خُوردیم و بهِشت اَزَل اَز کَف دادیم
وای بَر ما که زَمین خُوردهی مادَرزادیم...
#مهدی_زکیزاده
@golchine_sher
به هرکس می رسم
نام تو را با ذوق می گویم
شبیه اولین تکلیف یک طفل دبستانی..!
#سیدتقی_سیدی
@golchine_sher
من حلالت کرده ام
چون توی قرآن خوانده ام
آیه ی شراً یَرَه
بدجور جبران می کند...
#مهرداد_تکلو
@golchine_sher
از پشت تلفن آخرین صدایت را شنیدم
خداحافظی چسبیده به گوش هایم
رهایم نمی کرد
این سرما نبود
سردی جوابت
دستم را لرزاند
از پشت تلفن
آخرین صدایت را شنیدم
تو مرا رها کردی
من اما گریه نکردم
من از شدت بغض
اشک نریختم
شعر گفتم.
#تهمینه ظروفی
@golchine_sher
لحظه های با تو بودن قابلِ توصیف نیست!
میتوانی با وجودت عشق را معنا کنی
#محرم_زمانی
@golchine_sher
چه قدر ساده به هم ریختی روان مرا!
بریده غصه ی دل کندنت امان مرا
قبول کن که مخاطب پسند خواهد شد
به هر زبان بنویسند داستان مرا
گذشتی از من و شب های خالی از غزلم
گرفته حسرت دستان تو، جهان مرا!
سریع پیر شدم! آن چنان که آینه نیز
شکسته در دل خود صورت جوان مرا!
به فکر معجزه ای تازه بودم و ناگاه
خدا گرفت به دست تو امتحان مرا!
نه تو خلیل خدایی، نه من چو اسماعیل
بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا!
تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد
بیا و تلخ تر از این نکن دهان مرا
چه روزگار غریبیست، بعد رفتن تو
بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا
تو نیم دیگر من نیستی؛ تمام منی
تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
#امید_صباغ_نو
@golchine_sher
آتش گرفته دست من از دست های تو
دیدی چقدر زود شدم مبتلای تو؟
آواز باد و نم نم باران و لحن گُل
چون نغمه ای خلاصه شده در صدای تو
وقتی حضور ماه نباشد، ستاره چیست؟
خاموش می کنم همه را در ازای تو!
وقتی لباس هم به تنت تنگ می شود
پس حق بده که این دل کوچک برای تو...
باید به دُورِ هر کس و هر چیز خط کشید
باید نفس کشید فقط در هوای تو
یک عُمر زندگی کن و آنگاه آخرش
با شوق حاضرم که بمیرم به جای تو
آتش بزن عزیز، تنورت همیشه گرم!
لطفاً قبول کن که بسوزم به پای تو!
#محمد_فرخ_طلب_فومنی
@golchine_sher
زخمم بزن، که زخم مرا مرد میکند
اصلا برای عشق سرم درد می کند
زخمم بزن که لااقل این کار ساده را
هر یار بی وفای جوانمرد می کند
آن جا که رفته ای خودمانیم هیچ کس
آن چه دلم برای تو می کرد میکند؟
در را نبسته ای که هوای اتاق را
باد خزان حوصله دلسرد میکند
فردا نمی شوی که نمی دانی عشق تو
دارد چه کار با من شبگرد می کند
خاکستر غروب تو هرروز در افق
آتش پرست روح مرا زرد می کند
عاشق بکش که مرگ مرا زنده میکند
زخمم بزن که زخم مرا مرد می کند
#نجمه_زارع
@golchine_sher
ای که گفتی عشق را ،
از یاد بردن سخت نیست
عشق را شاید،
ولی هرگز مَرا نشناختی...
#فاضل_نظری
@golchine_sher
دو قدم مانده که پاییز به یغما برود
این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود
آخرین جرعهءجام است و شبم طولانیست
چه کنم این همه غم از دل تنها برود
دل پر حسرتی از این همه یلدا دارم
کاش یک بار بیایی تو و غمها برود
راه برگشتنی ای ماه به مردابت نیست
مثل رودی که بنا نیست به دریا برود
دل من بود که در گوشهء تنهایی سوخت
هر کسی شرم ندارد به تماشا برود
عاشقی کردنمان دردسری بیش نبود
عشق ای کاش که از دهکدهء ما برود
هر که معشوقه برانگیخت گوارایش باد
دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود ...
#فرامرز_عرب_عامری
@golchine_sher
هر چیز را می شود
حاشا کرد...
جز عطر آن کسی
که دوستش داری...
#نزار_قبانی
@golchine_sher
کاش این همه از دسترسم دور نبودی!
خورشید نبودی و پر از نور نبودی!
ای کاش که هم رنگ تو بودم من و ای کاش
بر پیرهنم وصلهی ناجور نبودی!
گفتند شما مال همید... آه! چه می شد
ای چشمِ تر! این قدر اگر شور نبودی؟
پر بود، پر از آهوی یک ساله در و دشت
در شهر اگر این همه ساطور نبودی
صیاد که با دست پر آمد... تو چطوری؟
ای صیدِ بد اقبال که در تور نبودی!
#پانته_آصفایی
@golchine_sher