eitaa logo
گلچین شعر
14.5هزار دنبال‌کننده
874 عکس
305 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
من به زبانِ اشکِ خود می‌دهمت سلام و تو بر سرِ آتشِ دلم همچو زبانه می‌روی..! @golchine_sher
دلم از غصه لبریز است بی تو هوا اینجا غم انگیز است بی تو بیا تا گل دهد هر شاخه ی خشک تمام سال ، پاییز است بی تو @golchine_sher
کنج آغوش تو گیتار به رقص آمده است خانه ام با در و ديوار  به رقص آمده است می‌خورد بوسه ی باران به لب پنجره ام ناودان در شب ِدیدار به رقص آمده است با قدم های خوش آهنگ تو از اوّل شب "سبزه میدان" سر ِ بازار به رقص آمده است   لطف کن اینهمه آویشن و بابونه نخر دیدم از بوی تو عطّار به رقص آمده است! عطری از دامن گلدار تو پیچیده به شهر که ته ی باغ، سپیدار به رقص آمده است ساعت مرگ کنارت به عقب افتاده! زندگی _ با تب تکرار_ به رقص آمده است الکل چشم تو گیرایی خاصی دارد مست شد واژه  و خودکار به رقص آمده است! @golchine_sher
با آنکه بی دلیل رها میکنی مرا آنقدر عاشقم که نمی پرسمت چرا؟ در پیچ و تاب عشق، به معنای هجر نیست رودی ز رود دیگر اگر می شود جدا خون می خوریم در غم و حرفی نمی زنیم ما عاشق توایم همین است ماجرا خوش باد روح آنکه به ما با کنایه گفت گاهی به قدر صبر بلا میدهد خدا حق با تو بود هرچه بکوشد نمی رسد شیر نفس بریده به آهوی تیزپا ای عشق! ای حقیقت باورنکردنی؛ افسانه ای بساز خود از داستان ما @golchine_sher
به هر جانب که رو آرم، نظر بر چشم او دارم که صید زخمی از صیاد خود غافل نمی گردد @golchine_sher
نگاه پنجره ها بود و کوچ سرخ کبوتر و آسمان همه در داغ آفتاب شناور چه دست های سیاهی که دیو شوم بر انگیخت به انهدام پرنده ،به قتل عام صنوبر پرنده پر زد و تا فرصت همیشه سفر کرد و دشت سهم عطش شد، پر از ترانه ی پر پر شبی رسید ،شبی با هزار قصه ی زیبا شبی که عاطفه شد ، در نگاه ماه منور به باغ خندی خورشید ، عاشقانه صمیمی من و تو هم نفس هم ، من و تو مثل برادر هوا هوای عطش بود و کوچ سرخ پرستو ولی من و تو نشستیم گنج خانه مکدر نگاه پنجره ها بود و کوچ سرخ کبوتر و بعد از آن سخنی نیست از چفیه و سنگر @golchine_sher
خود را ز صف نفس رها باید کرد دل را حرم امن خدا باید کرد خواهی اگرت نماز مقبول افتد ای دوست به عشق اقتدا باید کرد «درود» @golchine_sher
🌺🍃تا ساحل چشمت🌺🍃 من و دل کندن از تو در سرم هرگز نمی گنجد خیال کوچ در بال و پرم هرگز نمی گنجد به پای سرو کوهی می‌رسد نیلوفری روشن شب مرداب، در چشم ترم هرگز نمی گنجد نوشتی وقت رفتن شد ولی در باورم هر روز خیال این که از تو بگذرم هرگز نمی گنجد اطاعت می کنم آقا ولی در ابر چشمانم بهاری را که با خود می برم هرگز نمی گنجد دلم را گرچه وسعت داده ای تا ساحل چشمت در امواجت دل عاشق ترم هرگز نمی گنجد من و طوفان این شب گریه های آخرین دیدار نگاهت در نگاه آخرم هرگز نمی گنجد بگیر از من میان دفترم شیرازه ی جان را غمت در پاره های دفترم هرگز نمی گنجد.. من از نعلینِ ابن مهزیارت* سرمه می سازم خیال دوری ات در خاطرم هرگز نمی گنجد *تشرف علی بن مهزیار اهوازی به محضر امام زمان (عج)
نه بر لبم ترانه ای، نه حس عاشقانه ای نمیرسد بهار من، که سر زند جوانه ای در انتظارت ای گلم، کنار جاده میروم نمی رسد ولی چرا، ز تو مرا نشانه ای (مبین) @golchine_sher
عید ما منتظران خورده گـره با غـم تـو ای فدای تــو و این سینه ی پـُر ماتم تو کاری از پیش نبردیم و فقط جار زدیم بین این مدعیان هست کسی محرم تو؟ @golchine_sher
هر بیت که از چشم تو افتاد غزل شد هر مسئله‌ای در خم ابروی تو حل شد درچشم من و در غزلیات تو جاریست هر چیز میان منو تو رد و بدل شد عشقم شتری بود که خوابید دم در این بار درِ خانه‌ی تو جنگ جمل شد هر ماه کنار تو پر از مهر گذشت و یک عمر کنار دل تو ماه عسل شد ای تاجِ سرم دختر زیبای شمالی تو آمدی و نام سرم تاج محل شد @golchine_sher