من بی تو نیستم، تو بی من چه میکنی؟
بیصبح ای ستارهی روشن چه میکنی؟
شب را به خوابدیدن تو روز میکنم
با روزهای تلخ ندیدن چه میکنی؟
این شهر بی تو چند خیابان و خانه است
تو بین سنگ و آجر و آهن چه میکنی؟
گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد
میپوشمش هنوز، تو بر تن چه میکنی؟
من شعله شعله دیدهام ای آتش درون
با خوشه خوشه خوشهی خرمن چه میکنی!
پرسیدهای که با تو چه کردم هزار بار
یک بار هم بپرس تو با من چه میکنی؟!
#مژگان_عباسلو
@golchine_sher
هدایت شده از رباعی_تک بیت
میخواستم که سیر ببینم تورا نشد!
ای چشمِ بیقرار چه جای خجالت است
#حسین_دهلوی
@robaiiyat_takbait
بر پَرتو روی یار، گُل بايد ریخت
چون جلوه هر بهار، گل باید ریخت
صبح است و طلوع دیگری آمده است
بر خالق روزگار، گل بايد ریخت
#محمدعلی_هادیان_ندوشن «درود»
#عضوکانال
@golchine_sher
این همان خانه ی قدیمی ماست،آمدم خسته پشت دیوارش
چه کج افتاده روی کاشی ها شبح پیرمرد گچ کارش
این همان کوچه است وباز فقط، سنگفرشی عریض تر دارد
این همان کوچه و نمی بینم، دو سه گنجشک بر سپیدارش
این همان خانه است و مادر نیست تا بیاید به پیشواز پسر
می تراود از این حیاط اما بوی چادر نماز گلدارش
این اتاقی که تا ستاره ی صبح، شاهد شب نخوابی من بود
پسری بود نیمه جان از درد، مادری تا سحر پرستارش
در شب شاهنامه می خواندم، در همین خانه، خوان پنجم را
زن جادوگر آفتابی بود، پهلوان محو زخمه ی تارش...
گاه گاهی حماسه می خواندم،داستان هایی از "رییسعلی"
و در اوهام خود تفنگ به دست،درپس نخل های دلوارش
چه مُردَّد میان شک و یقین، چشم بر کارگاه کوزه گری
دیدم آنجا سبوی خیام ست، بر سرم ریخت ابر انکارش
دست من را کشید خواهر و با هق هق از حال و روز مادر گفت
که محمد حسین! کاری کن، می کشد سرفه های کشدارش
بعد زنگ حساب، سیل آمد و بر آن پل نرفته، افتادم
مادرم آمد و به کوچه گریست، که خدایا خودت نگه دارش
بعد از آن سال ها من آمده ام، من همان کودک یتیمی که
قلکش را شکسته و دارد ترس بی مورد از طلبکارش
من و احمد مسیر مدرسه را چه سراسیمه می دویم امشب
من که جامانده خط کشم به اتاق، او به جدول گم است پرگارش
در همین خانه است کودکی ام، در سکوت اتاق کوچک من
می شوم با تمام موجودی ضرب در زندگی خریدارش
#محمدحسین_انصاری_نژاد
#عضوکانال
@golchine_sher
ذوقی نداشت عطر بهاری که رفتنی ست
دلخوش شدن به قول و قراری که رفتنی ست
باران پشت شیشه و نقاشی دو قلب
با دست خیس، روی بخاری که رفتنی ست
جز رنج بی دلیل به یادم نمانده است
از خاطرات روزشماری که رفتنی ست
چون جاده دل نبند به هر رهگذر که نیست
در ایستگاه، عشق قطاری که رفتنی ست
با روزهای رفته فراموش کن مرا
دستی بکش به گرد و غباری که رفتنی ست
ما غیر داغ، باغ و بهاری نداشتیم
باغی که رفتنی ست، بهاری که رفتنی ست....
#عبدالجبارکاکایی
@golchine_sher
زیباست فاطمه، چه دل آراست فاطمه
آیینه ای برای تماشاست فاطمه
از بوسه های سبز پدر تازه میشود
مادر برای حضرت باباست فاطمه
در سجده بود و گفت علی جان بگویمت....!
یعنی که سر محشر کبراست فاطمه
پنهان ترین راز خدا بوده از ازل
گنجی نهانی است ،معماست فاطمه
مهریه اش شراب طهورای آبهاست
باران و نور و چشمه و دریاست فاطمه
عالم به گرد چادر او می کند طواف
مشعر ،منا و کعبه و بطحاست فاطمه
گل کرده غنچه های اجابت به رنگ عشق
عطر گلاب و مادر گلهاست فاطمه
لولا..... لما خلقتکما عین راز بود
حوریه ای که جلوه ی طاهاست فاطمه
ناسوت را کشیده به لاهوت با دعا
دستان عرش سبز معلاست فاطمه
مزد رسالت است ولی بعد مصطفی
در بین جمع یکه و تنهاست فاطمه
هیزم ،سقیفه،خانه ی حیدر، فشار در
دلواپس ولایت مولاست فاطمه
الجار ثم دار .....که ای تو حدیث عشق ؟
مهرت قسم روایت انشاست فاطمه
یک ،سوم از سلاله ی سادات شد شهید
مظلومه مثل حضرت مولاست فاطمه
ماه و شراب و آب و قنوت است مهر او
دنیا که هیچ جنت وعقباست فاطمه
او بازتاب نور خدا بوده در زمین
ریحانه است و کوثر و زهراست فاطمه
هرگز نگیر مهر خودت را بهار نور
ذکر مدام روی لب ماست فاطمه
#زینب_حسامی
#عضوکانال
@golchine_sher
این که از عشق تو فرمان ببرم شیرین است
سالم از معرکه اش جان ببرم شیرین است
زندگی بی تو محال است! محال است! محال !
عمـــر را با تو به پایان ببرم شیرین است
#عــلی_صــفری
@golchine_sher
زمین و ماه و ستاره مطیع امر علیست
"به هر کجا که روی آسمان همین رنگ است"
#میلاد_الماسی
#عضوکانال
@golchine_sher
زینب است او شفیعه ی دوسرا
مثل مادر یگانه بی همتا
کس ندیده به علم وحلم و ادب
دختری مثل دختر زهرا
#اعظم_کلیابی
#بانوی_کاشانی
#عضوکانال
@golchine_sher
این دوستانی که دم از جنگ می زنند
از تیرهای نخورده چرا لنگ می زنند
هم سفره های خلوت آن روزها ببین
این روزها چه ساده به هم انگ می زنند
هر فصل از وحشت رسوا شدن هنوز
مارا به رنگ جماعتشان رنگ می زنند
یوسف به بدنامی خود اعتراف کن
کز هر طرف به پیرهنت چنگ می زنند
بازی عوض شده و همان همقطارها
از داخل قطار به ما سنگ می زنند
بیهوده دل مبند بر این تخت روی آب
روزی تمام اسکله ها زنگ می زنند
#روزبه_بمانی
@golchine_sher