eitaa logo
گلچین شعر
14.3هزار دنبال‌کننده
815 عکس
281 ویدیو
12 فایل
ارتباط با ادمین: @noroz_ad کانال دوم ما @robaiiyat_takbait
مشاهده در ایتا
دانلود
( پرانتز‌ باز‌ طوطی‌ شاد‌ باشد‌ الهی‌ خانه‌ اش‌ آباد‌ باشد‌ پرانتز‌ را‌ نمی بندم‌ که‌ باید پرنده‌ ‌‌توی‌ بیت‌ آزاد‌ باشد‌... @golchine_sher
سیب ها سوگوارند و انارها زخمی... اینجا چشمان هر زنی آینه را سرخ می بیند! @golchine_sher
اگرچه یاد ندارم که دفعه‌ی چندم مرا شکستی و... آه از نگاه این مردم! به گیسوان پریشان خود نگاه بکن که شرح حال من است این کلاف سردرگم! حکایت منِ دور از تو مانده، این‌گونه‌ست: خمار و خسته‌ام و نیست قطره‌ای در خُم! همیشه عطر تو بی‌تاب کرده جانم را چنان که باد بپیچد به خوشه‌ی گندم به سر هوای تو دارم، خدا گواه من است اگر رسیده نمازم به رکعت پنجم! @golchine_sher
دلی دارم که هر چندش بیازاری نیازارد نه دل سنگست پنداری، که "آزردن" نمی‌داند @golchine_sher
زیر رگبار تگرگ پرِ پرواز شکست می‌چکید خون زِ تن آینه‌ها تشنگی از در و دیوار شقایق می‌ریخت "غزه" آغوش شهادت شده بود! در نگاه غم هر زیتونی یک درختی بی‌سر ریشه‌اش اما سبز اشک از دیده‌ی تب‌دار غزل می‌بارید شانه‌های شب شعرم به تمنای وجود قدرتی می‌خواهد تا شود مرهم این زخم عمیق! @golchine_sher
به طوفان می کشد دلبر ، دلِ دریایی ما را که غیر از او نمی فهمد کسی شیدایی ما را هزاران دسته گل پروردم و چیدم سرِ راهت بیا امشب تماشا کن چمن آرایی ما را به ظاهر شاد و خرسندم خلافِ باطنم امّا کسی باور نمی دارد غمِ تنهایی ما را فروغِ حُسنِ دلبر را تماشا کرده ام بسکه منوّر کرده است امشب دلِ سینایی ما را میانِ قطره اشکم روی خود را دید با لبخند و گفت: آیینه ات داده نشان ، زیبایی ما را چو شمعی شسته ام دست از خودم در راهِ جانبازی بیا امشب تماشا کن تو بی پروایی ما را ندیدم بهتر از وامق کسی در عاشقی صادق کجا داند به جُز ( شایق) غمِ عذرایی ما را @golchine_sher
آشفته دلان را هوس خواب نباشد شوری که به دریاست به مرداب نباشد هرگز مژه برهم نَنَهد عاشق صادق آن را که به دل عشق بُوَد خواب نباشد در پیش قَدَت کیست که از پا ننشیند یا زلف تو را بیند و بی تاب نباشد چشمان تو در آینه ی اشک چه زیباست نرگس شود افسرده چو در آب نباشد گفتم شب مهتاب بیا نازکنان گفت آنجا که منم حاجت مهتاب نباشد @golchine_sher
گرگ وقتی در لباس میش پنهان می‌شود جای سگ، کفتار هم دلسوز چوپان می‌شود گاه با یک شعله‌ی کوچک به وقت فتنه ها جنگلی می‌سوزد و گاهی بیابان می‌شود فتنه گاهی در لباس شیخ های لندنی می‌رود در زیر یک عمامه پنهان می‌شود در میان فتنه بعضی از خواص انقلاب مهره‌ی بازیِ دشمن بین میدان می‌شود سفره ها خالیست اما صبر باید پیشه کرد صبر تا وقتی جگر مهمان دندان می‌شود هرکدام از ما هزاران آرمان میهنیم شیشه وقتی بشکند خشمش دوچندان می شود @golchine_sher
از جهان وحش نا امید صبح و ظهر و عصر و شب شهید در میان قطع آب و برق سیل بمب فسفر سفید حال و روز غزه کربلاست ثانیه به ثانیه عزاست این همه جنایت بشر سازمان نا ملل کجاست!؟ «مرگ بر نواده ی یزید مرگ بر یهود غاصب پلید» غزه مشق روضه خوانی است در تلاش زنده مانی است افتخار قوم بی وجود قتل عام «معمدانی» است در نبرد بین خیر و شر ناظرند جمع کور و کر تف به حامیان پولکی بر حقوق ظاهرا بشر! «مرگ بر نواده ی یزید مرگ بر یهود غاصب پلید» شب دوباره پر ستاره شد کودکی که تکه پاره شد از کسی صدا نیامد و باز وقت استخاره شد غزه بار روی گُرده نیست زنده باد آنکه مرده نیست! هرکسی سکوت کرده است جنس شیر پاک خورده نیست «مرگ بر نواده ی یزید مرگ بر یهود غاصب پلید بحث سرزمین مادری است جنگ، جنگ نابرابری است خیبر است و راه فتح آن دست بچه های حیدری است صبر ما به سر رسیده است وقت روئیَت سپیده است کاش رو کند خدا سریع آنچه را که آفریده است از ستم به لب رسیده جان دست مان به سوی آسمان دفع هرچه فتنه می شود با قدوم صاحب الزمان «العجل یا صاحب الزمان العجل یا صاحب الزمان» @golchine_sher
مات چشمان توأم؛ اما دلم درگیر نیست از تو ای‌یوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیست این شکاف پشت پیراهن شهادت می‌دهد هیچ‌کس در ماجرای عشق بی‌تقصیر نیست از تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی: رفیق! آنچه در «تعریف» ما گفتی کم از تحقیر نیست هر زمانی روبروی آینه رفتی بدان در پریشان بودنت این «آه» بی تاثیر نیست قلب من! با یک تپش برگشت گاهی ممکن است آن‌قَدَر ها هم که می‌گویند گاهی دیر نیست @golchine_sher
هدایت شده از احمد ایرانی نسب
به روی دست آوردم دل غم پرور خود را صدف از سینه اش بیرون کشیده گوهر خود را دلم را ساده اندیشانه از پیکر در آوردم چنان اندیشه ای که اشعری انگشتر خود را منم آن واعظی که سالها با نان دین خوردم شبیه موریانه پایه های منبر خود را و روز حشر ، مانند مسلمانی که از غفلت به جمع انبیاء نشناخته پیغمبر خود را به جای نافله با شعرهایم توبه میخوانم به اشک خویش میشویم تمام دفتر خود را سرم بر شانه ی مُهر است ، در آغوش سجاده و غسلِ اشکهایم میکنم پا تا سر خود را بر این سجاده ی تب دار از شرم پشیمانی میان سجده چون ققنوس سوزاندم پر خود را به این امید که جان می‌سپارم بین آغوشت کشاندم تا سحر این سجده های آخر خود را کانال اشعار احمد ایرانی نسب در ایتا👇 https://eitaa.com/ahmadiraninasab کانال اشعار احمد ایرانی نسب در تلگرام👇 https://t.me/ahmadiraninasab
هدایت شده از رباعی_تک بیت
از عشقِ تو سرتاسر من لبریز است هر گونه تو را وصف کنم ناچیز است مانند بهاری که نفس می بخشی قلبی که برایت نزند پاییز است @robaiiyat_takbait
زیباییِ صد صحنِ کبوتر، چشمت مستیِ هزار و عشق ساغر چشمت برخیز طلوع بامدادان آمد صبح است و سلام می دهم بر چشمت @golchine_sher
قطعا بیابان می شود دریای بعد از تو با آه معنا می شود آوای بعد از تو از بس که آزادی! قفس دور است از نامت خاک اسارت بر سر دنیای بعد از تو آن خام مغزی که گریزان شد از آغوشت_ درگیر آرامش نشد هرجای بعد از تو از هر نظر سنجیده ام ،اصلا نمی گنجد حتی تصور کردن فردای بعد از تو حتی غریبی بین ما، ایران مظلومم جمهوری اسلامی ام،ای وای بعد ازتو... @golchine_sher
تصور می کنم توی خیالم خنده هایت را که شاید بشنوم از گوشه ی خوابم  صدایت  را بیابان در بیابان می دَوم با چشم اشک آلود به اميدی که درراهی ببینم رد پایت را من ودلشوره ها وبی قراری های بعد از تو در آوردم  از این بی تابی ام حرص خدایت را که  باران می شود در این کویر این دشت بی باران که می‌گوید پس از من  جمله ی جانم فدایت را دلی افسرده دارم تشنه ی لبخند زیبایت تحمل کن کمی این عاشق سر در هوایت  را @golchine_sher
دوستت دارم و در آخر سطر نقطه‌ای نمی‌گذارم @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیباست روزگار اگر با تو سر شود با ارزش است جان به فدایت اگر شود باز ای بهار فصل بهار آمد و تو نه بازآ که ابر روی ِسرت بارور شود از هر کجا که می‌گذری باغ می‌شود سبز از تو دشت و دره و کوه و کمر شود ما که ندیده عاشق روی شما شدیم برگرد تا ارادت‌مان بیشتر شود اوج هنر رسیدن آدم به عشق توست سخت است صاحبِ هنری بی هنر شود زین بیشتر سقوط نکرده است آدمی زین بیشتر مباد، بشر بی تو شر شود @golchine_sher
کرده ست دلم هوای آدم برفی خالی ست چقدر جای آدم برفی بدجور دلم گرفته ای برف ببار دل تنگ شدم برای آدم برفی @golchine_sher
ابر می‌بارید بر آینده‌ی دلگیر من خنده می‌زد کاتب تقدیر بر تدبیر من! اشک می‌آمد به استقبال ما وقت وداع سخت می‌لرزید در چشمان او تصویر من شرم اگر مانع نمی‌شد، بیشتر می‌دیدمت بگذرند ای کاش چشمان من از تقصیر من با سخن‌چینی مرا از چشم او انداختند ساده‌لوحان غافلند از آه پر تأثیر من مُصحفی هستم میان مکتب کج فهم‌ها هرچه می‌خواهند می‌گویند در تفسیر من هیچ ابری موجب خاموشی خورشید نیست روسیاه است آن که کوشیده‌ست در تحقیر من @golchine_sher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای آن‌که دراین دوران، مطلوب طلب‌هایی منظور من از « یا مَن اَرجُوهِ » رجب‌هایی با خلوتیان عشق، هم‌صحبت هر روزی با اهل سحر تاصبح، هم‌ناله‌ی شب‌هایی چرخ همه‌ی عالم با اذن تو می‌گردد تو علت معلولی، اسباب سبب‌هایی درحسرت شادی‌ها، مانده دل ما یک‌عمر ما‌ غم‌زده‌ی هجریم، تو فصل طرب‌هایی عمری‌ست که در دل‌ها، جای تو شده خالی هرچند که در ظاهر، ذکر همه لب‌هایی در پیچ‌وخم سختی، سامان‌ده وضع ما در شور تب دنیا، آرامش تب‌هایی هم در عجب از قبل و هم در عجب از بعدیم تو نقطه‌ی آغاز و پایان عجب‌هایی... @golchine_sher
دریایی و یادآور رودی مادر لالایی عشق را سرودی مادر گنجی و بهشت زیرپاهایت بود جز رنج چه برداشت نمودی مادر!؟ @golchine_sher
شک منی، یقین منی، نیستی مگر؟ انگاره های دین منی، نیستی مگر؟ هم قبله ی نماز منی، هم نیاز من... چون مهر بر جبین منی، نیستی مگر؟ پیوسته با کمان دو ابرو میان شهر عمری است در کمین منی، نیستی مگر؟ با آن شکوه شرقی و با این غم نجیب بانوی سرزمین منی، نیستی مگر؟ من مستحق نیش تو ام، دیگری چرا؟ محصول آستین منی، نیستی مگر؟ هر وقت می نویسم و هر جا که شاعرم ایهام و نقطه چین منی، نیستی مگر؟ @golchine_sher
کسی چه می داند؟ شاید ابرها دستمال خیس آفتاب هستند در روزهای بارانی وقتی دلتنگ مهتاب می شود @golchine_sher