شوره زاریست دلم ،دشت غزل خیز که نیست
بی حضورت غزلم شعر دل انگیز که نیست
شده دنیا قفسم می گذرد عمر ولی
زندگی کنج قفس خاطره آمیز که نیست
شهریاری دگرم هر غزلش شرح من است
حال من خوشتر از آن شاعر تبریز که نیست
یا هم آغوش گلی یا تنت از جنس گل است
مثل عطر خوش تو بوی دلاویز که نیست
بیقرار تو اَم و بی خبر از حال منی
مثل پیمانه ی من صبر تو لبریز که نیست
کرده خون چشم تو هر بار دلم را بس نیست؟
خم ابروست بر آن خنجر چنگیز که نیست
#سعید_اصلانی
#عضوکانال
@golchine_sher
عالم شده مست و مات ودیوانه ی صبح
برداشته خورشید،سر از شانه ی صبح
تا قله ی عشق پر بزن، حالا که
بر گونه ی تو نشسته پروانه ی صبح
#آذین_قانع
@golchine_sher
همینکه از دل من آه میرسد کمکم
پتوی ابر، روی ماه میرسد کمکم
تو غنچهای من شمعم، تو زندگی من مرگ
به ما نسیمِ سحرگاه میرسد کمکم
اسیرِ قعرِ نگاهِ تو یکشبه نشدم
که چاهکن به تهِ چاه میرسد کمکم
تو ناخنی اگر از گوشتم جدا بشوی
کسی شبیه تو از راه میرسد کمکم
تو میروی، نگران نیستم که این شبِ محض
به صبح، بی یا با ماه میرسد کمکم
#جواد_افرا
@golchine_sher
میانِ شادیِ دیدار و انتظار، یکی
همیشه قسمتِ مرد است از این دو کار یکی
هزار دوست غمم را شنیده است ولی
نیامدهست به یاری از این هزار یکی
به سویت آمدهام با دو همسفر در راه
دلِ شکسته یکی، جانِ بیقرار یکی
تو پادشاهِ همه عالمی به تنهایی
من از میانِ گدایانِ بیشمار یکی
به بامِ هیچکسی جز تو پر نخواهم زد
که نیست مثلِ تو در خلق روزگار یکی!
#سجاد_سامانی
@golchine_sher
به خاک پای امیرالمومنین علی(ع)
هر عاشقی که لایق وصل نگار نیست
هر دل؛ برای عشق علی بیقرار نیست
گاهی برای جار زدن از ولای او
جایی رفیع تر ز بلندای دار نیست
باید چگونه گفت که فضلش بیان شود؟!
مردی که قدر او به کسی آشکار نیست
سوزانده است هُرم نگاهش عقیل را
در عدل او که صحبت ایل و تبار نیست
شاهی که همنشین فقیران کوفه است
جاه و مقام در نظرش اعتبار نیست
فهمیده اند مرحب و عَمرو از نگاه او
از خشم ذوالفقار مجال فرار نیست
با افتخار نوکر این خانواده ایم
گفتن ز غیر آل علی افتخار نیست
#عباس_جواهری_رفیع
#عضوکانال
@golchine_sher
باز هم این روزها دل ناشکیبی می کند
تا مدینه می رود اما غریبی می کند
آسمان بارانی و چشم زمین لبریز اشک
مثل تو قبر غریبت هم نجیبی می کند
گندمی از مِهر تو در خاطر این شهر نیست
کفتر دل باز حس بی نصیبی می کند
من نمی دانم چرا هرروز مردی آشنا
درهوای خانه ی خود هم غریبی می کند
جایتان خالی چه کدبانوی خوبی زینبت
بیش از سنّش چه رفتار عجیبی می کند
درمیان چادرِ خاکی چه افلاکی شدست
اشک ریزان یا حبیبی یا حبیبی می کند
#اکــرم_نورانی
#عضوکانال
@golchine_sher
اى خوش بحال و روز كسانى كه گاهگاه
دارد به لب تبسمى از لطف، يارشان
من نيستم حسود، ولى رشك ميبرم
بر آن كسان كه يار بود در كنارشان
آنانكه دل به يار ِ سفر كرده مىدهند
آواره مىشوند چو ما از ديارشان
اى باد صبحدم! به عزيزان من بگو
دل گويدم كه كار ندارم به كارشان
سوزد دلم ز دورى و در ديده مىكشم
روزى اگر نسيم بيارد غبارشان
ما داغ هجر ديده و خورديم خون دل
از دست مردمى كه تفو بر تبارشان
عشّاق داغديده نخواهند لوح گور
بعد از وفات لاله دمد بر مزارشان
#مهدی_اخوان_ثالث
@golchine_sher
برای_او
بعد از نگاه سرد او در چشم من باران گرفت
او رفت و با این رفتنش از دست من دامان گرفت
مثل نگاهش ناگهان دستان گرمش را گرفت
جان کندم و می دید او که گریه هایم جان گرفت
من التماسش کردم و او مرگ را در من ندید
تا گم شدم درهای و هو دست از دلم آسان گرفت
تنها غذای سفره ام یک لقمه نان عشق بود
هم برد با خود عشق را هم از دلم دندان گرفت
امکان ماندن داشتم حتی فقط با یک نگاه
او رد شد از دنیای من او رفت این امکان گرفت
سرداست خاک گورها سرداست اما می روم
شاید در آغوش لحد احوال من سامان گرفت
#علی_الواریان
#عضوکانال
@golchine_sher
گم میشوم در سرزمین بیقراریها
آنسوی دریای سیاه سازگاریها
بر روی شن ها مینویسم دوستت دارم
رسم کهن سالیست این نامه نگاریها
امواج می شویند رد دستخطم را
دنیا پر است از قصه ی بی اعتباری ها
آنسوی دریا خانه ی خورشید میسوزد
در آتش بیتابی چشم انتظاریها
از دست و پا افتاده ام، دیگر نمی کوشم
بگریزم از بند جنون مثل فراریها
قلبم در آغوش قفس آواز می خواند
مانند قلب فارغ از بند قناریها
دست دل من نیست! شعرم با تو می آید
زیباست اما حال این بی اختیاریها
#سرخوش_پارسا
@golchine_sher
اگر کسی مرا خواست
بگویید رفته بارانها را تماشا کند.
و اگر اصرار کرد؛
بگویید برای دیدن طوفانها رفتهاست!
و اگر باز هم سماجت کرد،
بگویید رفتهاست تا دیگر باز نگردد.
#بیژن_جلالی
@golchine_sher