فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️حاج قاسم زنده تر شد🌷
👈رفتہ ولی...
شک نکنید ...
جبہہ پر از دلاوره✌️
👌مالک اشتر علی هنوز کنار رهبره!
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
💞زوج جوانی کہ
آغاز زندگیــــ♡ـــشان را
معطر ڪردند
به عِطر شــــــهدا🌷
🍃 سه شنبه 6خرداد
#گلزار_شهدای_کرمان 🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
دلت که گرفت💔
با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
این زمینیـ🌎ها
در کارِ #خود مانده اند
#شهیدان_ناظرند💫
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
✍امام علی(علیه السلام) :
کسی که در جستجوی #عیوب_پنهانی دیگران باشد،
خداوند او را از دوستی دل های مردم محروم می کند.
📚شرح غررالحکم، حدیث ۸۸۰۰
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت "مادرشهید"
🔹صفحه۱۹۱_۱۹۰
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
#پارت_هشتاد_و_سوم🦋
((شیمیایی اول_بیمارستان لبّافی نژاد))
چند ماهی گذشت. #غلامحسین و محمّدشریف از #جبهه برگشتند، تقریبا از سال ۶۲ داشت به پایان میرسید که همسرم مرا صدا زد:
«خانم!...اینجا بشین کارت دارم.»
دل تو دل من نماند، چون از قیافش معلوم بود مرا برای شنیدن یک خبر تلخ آماده میکند.
کنارش نشستم :«بفرما حاج آقا!
من سراپا گوشم.»
گفت:« متاسفانه #محمّد_حسین مجروح شده و الان هم توی بیمارستان لبّافی نژاد تهران بستری است.»
گفتم:« چرا تهران؟! مگرکرمان چطور بود که او را به تهران فرستادند؟»
گفت:« نمیدانم خانم !
میگویند شیمیایی شده و فقط بیمارستان های تهران امکانات لازم برای بستری شدن چنین مجروحینی را دارند.»
حال غلامحسین خوب نبود و معلوم بود که خیلی دمغ است😔.
از کنارش بلند شدم و به حیاط خانه رفتم.
برای اولین بار بود که این کلمه را میشنیدم « مجروح شیمیایی.»
برای دیدن محمّدحسین بیقراری میکرد، پنهان از چشم همسرم عقده های دلم را خالی کردم و بعد اومدم کنارش: « میخواهم به ملاقاتش بروم.»
گفت :«حالا شما مقدمات سفر را آماده کن ! ان شاءالله به زودی حرکت
می کنیم.»
چیزی نگذشت که راهی تهران شدیم.
فقط #خدا بود که از حال دلم خبر داشت.
وقتی رسیدیم، وارد بیمارستان که شدم، حال خودم را نمی فهمیدم.😥
چهره مظلوم محمّدحسین لحظهای از جلوی چشمم دور نمی شد.
قلبم تند تند میزد و دنبال اتاقی میگشتم که محمّدحسین در آن بستری بود.
از جلوی اتاقی رد شدم.
یک مرتبه صدای محمّد حسین را شنیدم که گفت :« مادر جان!...من اینجا هستم ،بیا اینجا!»
من تند برگشتم و داخل اتاق را نگاه کردم، دیدم محمّدحسین روی تخت خوابیده است .
هراسان به طرفش رفتم ،با دیدن وضعیّت او تمام بیمارستان روی سرم چرخید و برای اینکه تعادلم بر هم نخورد، روی صندلی کنارش نشستم.
دستانش را بوسه می زدم.
بغض گلویم را گرفته بود و تا لحظاتی هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد.😔
چشمانش بسته بود و اشک چشمم را نمی دید. برای اینکه ناراحت نشود، بغضم را پنهان کردم و به حضرت زینب (سلام الله علیها) متوسل شدم تا بتوانم صبور باشم.🤲
همچنان که اشک می ریختم یک مرتبه یادم آمد که محمّدحسین چگونه با چشمان بسته مرا دید و صدا زد.
برای اینکه سکوتم را بشکنم،گفتم:«مادرجان! تو که چشمات بسته بود و آشنایی هم که توی اتاقت نبود...ما هم که سر و صدایی نداشتیم، از کجا فهمیدی من از در اتاق رد شدم؟»
گفت :«مادر فراموشش کن! دیگر نمیخواهد بپرسی.»
گفتم: «به من که مادرت هستم باید بگویی، چارهای نیست.»
گفت :«مادر! از همان ساعتی که از کرمان راه افتادی، متوّجه حرکت شما شدم و تا الان آمدن شما را حس
می کردم.»
خیلی متعجّب و متحیّر شدم😳.
محمّدحسین آن ،روز حتی نوع ماشینی را که ما با آن به تهران آمده بودیم برایم گفت، امّا بیشتر از این به سوالاتم جواب نداد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار:
#شهید_مسعود_خاقانی
و
#شهید_محمد_ابراهیم_کوشکی_نژاد
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@GSK_Admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه نهم حاج قاسم تعریف می کرد: حاج اح
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🔴راه دهم
خیلی دوست داشت یک زمانی ،یک جایی،یک حالی نصیبش شود.
می دانست که چه کار کند!
🍃خود #حاج_قاسم می گوید:
همیشه دلم می خواست کف پای مادرم را ببوسم ،ولی نمی دانم چرا این توفیق نصیبم نمی شد.
آخرین بار قبل از مرگ مادرم که دیدنش آمدم، بالاخره سعادت پیداکردم و کف پای مادرم را بوسیدم ،باخودم گفتم که حتما رفتنی ام که خدا توفیق داده و این حاجتم بر آورده شد.
قطره قطره اشک از چشم حاجی می چکید روی صورتش .
آرام دستش را بالا آورد و اشک ها را پاک کرد و لب زد:
نمی دانستم دیگر این پاهای خسته را نخواهم دید تا فرصت بوسیدن داشته باشم.
🍁خیلی از جوان ها ،قد وبالا که پیدا می کنند ،مدرک و قدرت و زیبایی که نصیبشان می شود ،
دیگر ادب واحترام را کنار می گذارند.
🌼اولین گام انسانیت ،فهم رموز عالم است؛
و
🌼 والدین رمز بزرگ سعادت فرزندان است.
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📚منبع کتاب: حاج قاسم
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
دلت که گرفت💔 با رفیقی درد و دل کن ⇜که #آسمانی باشد این زمینیـ🌎ها در کارِ #خود مانده اند #شهیدان_ن
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷
⏳تو عاشقی یا #شهدا عاشقن؟!
حاج آقا ما عاشق شهداییم ..🖐
بابا!!!
عاشق رو معشوق به خونه دعوت میڪنه؟
یا معشوق، عاشق رو به خونه دعوت میڪنه؟
اصلا فهمیدی شهدا عاشقت شدن؟!
حاج آقا این حرف رو نزن!
این حرف خیلی گنده ست به دهن ما ..
ما؟؟
یعنے اونا مارو ..؟😔
آقا از بی ڪسی عاشقت شدن.❤️
امام زمان(عج) به شهدا گفت:
"بچه ها شما لتراب به مقدم ها فدا شدین؛
میتونین برین چندتا جوون برای من پیدا ڪنین 👈لِمُستَشهَدینَ بَینَ یَدَیه"؟👉
ما میخونیم شهیدِ تو بغل امام حسین(ع) جون داد!
بچه ها میدونین امام زمان داره برای بغلش،
آدم آماده میڪنه؟🙃
حیفه ها بمیری هاا ❗️
خاڪِ عالم بر سر بچه هاے این دور و زمونه ڪه بمیرن !
باید شهــ🕊ـــید بشن ..
اونم «مستشهدین بین یدیه» بشن.
بچه ها حیفه ..!
[ حاج حسین یکتا ]
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
@ostad_daneshmannd; ..mp3
4.11M
《امانتی به نام والدین》
استاد دانشمند 🎤
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شهید_محمود_اخلاقی 🍁 محمود بود و دلسوزی هایش! دلسوزی هایی که گاهی، فراتر از مرزها به پیش میرفت...🕊
#آیا_میدانید_که
شهید علی اکبر محمدحسینی درمراسم تشییع
جنازه شهید محمود اخلاقی چه گفت⁉️
"روز عاشورا همه روزه بودیم.
تاسوعا و عاشورا، غسل شهادت کرده بودیم؛
که برادرمان، شهید محمود اخلاقی،
ظهر عاشورا وقتی شهید شد، روزه دار بود!
گریه کنید بر این شهیدان و بر امام حسین(ع) ،به خدا ثواب دارد.
من یک چیز به شما بگویم، محمود گفت:
بچه ها برویم غسل شهادت کنیم، میخواهیم برویم پیش آقایمان حسین(ع)..😍
محمود رفت و ما تنها ماندیم!😔
با کی نماز بخوانیم؟
با کی زیارت عاشورا بخوانیم؟
محمود برخیز...!
محمود...😭"
#شهید_محمود_اخلاقی
#شهید_علی_اکبر_محمد_حسینی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💠 #گلزار_شهدای_کرمان "شهید سلیمانے، چهرهی بینالمللی #مقاومت است؛ و همهی دلبستگان مقاومت، خونخوا
#گلزار_شهدای_کرمان 🦋
« خداونـــدا ..
مرا از وصول به آنان محروم مفرما!😔 »
#حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃شهید در ڪلام شهید🍃 💬ما افتخار میکنیم #شهید_مغفوری ،ڪه امروز قبرش امامزادهی شهرمان است، مال ماست..
🌺فرازی از دست نوشتهِ
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری :
آنچه ڪه در طول زندگے انسان از اهمیت فوق العاده اے برخوردار است،
داشتنِ #اخلاص است ؛
لذا توجه داشته باشید ڪه هرڪار انجام مےدهید،
با اخلاص باشد.👌
دقت داشته باش ڪارهایے ڪه به عهده شما واگذار مےشود، به خوبے انجام دهے
و به احدے با چشم حقارت ننگرے
ڪه [چه] بسا او از اولیاء الله باشد..؛
به احدے توهین نڪنے ڪه او از
سربازان مهدی (عج) به شمار مےرود.
مواظب باش ڪه بخاطر مسائل بیهوده و پوچ
با ڪسی به بحث و جدل ننشینے و از ناحق دفاع نکنی!
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_يَا ثَارَالله الحَمْدُلله💔
|حالم خوبه شب های هیئت|
#شب_جمعه
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی"
🔸به روایت "مادر شهید"
🔹صفحه ۱۹۳_۱۹۲
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
#پارت_هشتاد_و_چهارم 🦋
((اعزام به خارج))
بعد از شیمیایی اول به اصرار مسئولین لشکر، محمدحسین برای ادامه درمان به خارج اعزام می شود.
در پاریس، محمّدحسین با یکی از دوستان دوران تحصیلش در مدرسه شریعتی برخورد میکند.
آن دوست در مدّت اقامت محمّدحسین،او را راهنمایی میکند.
شهر را نشانش میدهد وهرجا که نیازی بود به عنوان مترجم به او کمک میکند.
او محمّد حسین را به خوبی میشناخت،از هوش و استعدادش با خبر بود و سابقه موفّقیّت های درسی اش را میدانست؛به همین سبب زمانی که محمّدحسین می خواهد به ایران برگردد، پیشنهاد عجیبی به او میدهد:
«تو به اندازه کافی جنگیده ای ،دو بار مجروح شده ای ،به نظر من تو وظیفه خودت را به طورکامل انجام داده ای، دیگر کجا میخواهی بروی؟ همین جا بمان!
اینجا میتوانی درس بخوانی و آینده درخشانی داشته باشی.
من آشنایان زیادی دارم، قول میدهم هر امکانی که بخواهی برایت فراهم کنم.»
محمّدحسین تشکّر میکند و در جواب میگوید :«اینجا برای شما خوب است و دشت های داغ #جبهه های جنوب ایران برای من.🤗
دنیا و مافیها همه برای اهل دنیاست؛
امّا حسین، پسر #غلامحسین ،آفریده شده برای #دفاع و تا #جنگ است و من زنده ام،
توی جبهه ها می مانم .»
هنوز دوماهی از رفتنش نگذشته بود که زنگ زد و گفت به زودی به ایران برمیگردد.
چشمانش کاملا خوب نشده بود. دکتر برایش عینکی تجویز کرده بود که نمره اش به راحتی پیدا نمیشد و آن دفعه هم به مصیبت و بدبختی در قم شیشه را پیدا کردیم.
چند وقتی که حالش بهتر شد، به جبهه برگشت...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار:
#شهید_علی_بیگ_زاده
و
#شهید_محمد_کاظم_صفاریان
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@GSK_Admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه دهم خیلی دوست داشت یک زمانی ،یک ج
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🔴راه یازدهم
سال ۱۳۸۴؛ در منزل #شهید_محمدرضا_عظیم_پور
📃داماد بزرگ خانواده، جواد روحاللهی، از رهبر انقلاب درخواست میکند:
که انشاءالله فردای قیامت همه ما را که اینجا هستیم شفاعت کنید.
🔸امام خامنهای میگویند: ما چهکارهایم که شما را شفاعت کنیم؟
پدر و مادر شهید باید من و شما را شفاعت کند....
🌱ما سعادتمان به این است و آرزویمان به این است مشمول شفاعت خوبانی از قبیل: این #شهدا و امثال اینها باشیم.
🔸بعد آقا خم شدند و با نگاهی به حاج قاسم سلیمانی گفتند:
این آقای حاج قاسم هم از آنهاییست که شفاعت میکند انشاءالله....
#حاج_قاسم_سلیمانی سر پایین میاندازد و با دو دست صورتش را میپوشاند.
🔸- بله! از ایشان قول بگیرید، به شرطی که زیر قولشان نزنند!
همه میخندند، همه به جز سردار سلیمانی که خجالتزده☺️ سر به زیر انداخته.
#رهبر_انقلاب ادامه می دهند :
چون امکانات ایشان، امکانات قول دادن و شفاعت کردنشان، الان خیلی خوب است.(یعنی حالت مجاهدت او در جهاد اصغر و اکبر) اگر همین را بتوانند نگه بدارند، مثل همین چهل، پنجاه سالی که نگه داشتهاند؛ خیلی خوب است.
👌🏻این هم یک هنریست که ایشان دارند...
بعضیها خیال میکنند که در دوره پیشرفته و سازندگی و توسعه و نمیدانم فلان و فلان، دیگر باید آن قید و بندهایی که اول کار داشت را رها کنند. نفهمیدند که هر دوره ای که عوض میشود، تکلیفها و نوع مجاهدت عوض میشود؛ اما روحیه مجاهدتی که آن روز بوده، آن نباید عوض بشود.
روحیه مجاهدت اگر عوض شد، آدم میشود مثل آدمهایی که وقتی جنگ بود، در خانههایشان پای تلویزیون نشسته بودند فیلم🎥 خارجی تماشا میکردند.
لحظاتی سکوت میشود و جمعیت حاضر به فکر میروند.
🔸جواد روحاللهی میگوید:
چند ماه بعد از آن دیدار، ماه رمضان، در مراسم افطاری هرساله حاج قاسم به بچه های جبهه و جنگ همان جلویِ در از ایشان قول شفاعت خواستم.
حاجی میخواست دست به سرم کند، که گفتم: حاجی! والله اگر قول ندهی، داد میزنم و به همه مهمانها میگویم آقا درباره تو آن روز چه گفتند؟ حاج قاسم که دید اوضاع ناجور میشود؛ گفت: باشد، قول میدهم؛ فقط صدایش را در نیاور!
🌸ثبات قدم:
یعنی ایمانت محکم تر ،روحیه جهادیت مستدام تر،اخلاصت بیشتر،رشد فکری و بصیرتت افزون تر شود .
یعنی متکبر نشوی،متواضع بشوی.
یعنی دچار شک وشبهه نشوی، خسته ودلزده نشوی،غرنزنی وادامه راه را پشت سر #ولی_فقیه بروی.
نه جلوتر ونه عقب تر!
📚منبع کتاب:حاج قاسم
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
💞زوج جوانی کہ آغاز زندگیــــ♡ـــشان را معطر ڪردند
#گلزار_شهدای_کرمان
🌺چه خوبه جوانی را صرف نوکری شهدا کنی.....
✨و برای آغاز زندگی گلزار شهدا را که قرار دل خادمین است مبدا قرار دهی....
✅با آرزوی خوشبختی و عاقبت بخیری
دعای آسمانیان بدرقه راهتان...
#هشتم_خرداد
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#فرازی_از_وصیتنامه 🌹
پدر ومادر وبرادر در #شهادت من صبور باشید.
صبرے چون زینب ...❤️❤️
🍃که فرزندی وبرادری داشتید که در راه خدا دادید،🍃
عزیزانم امیدوارم که در #شهادت من خانه را چراغانی کنید، قبرم را نورانی سازید✨ وبه یاد شب اول عروسی خوش باشید، چون آن شب شب اول قبر من است، شب خوشبختی وشب شادی🌱🌱
آری عزیزانم برای من ماتم زده نشوید شاد باشید...🌷
#شهید_احمد_فیوجی
#سالروز_شهادت
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃 آیت الله بهجت 🔖دینداری انسان وقتی معلوم می شود که بر سر دو راهی دنیا و آخرت ، و متابعت هوای نفس
منتظرفرج باشیم🌹
وقتی سرما میخوریم نه عطر گل ها را میفهمیم، نه مزه غذاهای خوشمزه را.
ویروس گناه هم همینطوره.🍃
باعث میشه ما از عطر #انتظار که با ارزش ترین عبادت هست لذت نبـریم و مزه شیرین این عبادت و بقیهی عبادتها را نچشیم. 🍃
تا دیر نشده به فکر درمان باشیـم ، تا لـذت منتظر مـولا بودن را احساس کنیم✨
مرحوم آیت الله بهجت میفرمود:🌹
باید منتظر #فرج باشیم ، ولی با مقدماتش...
و این را هم می دانیـم که ضعیفیم و طاقت ابتلائات سخت را نداریم ؛ لذا از خدا بخـواهیم که شیعه بعد از این دیگر به ابتلائات بیشتر ، مبتلا نشود.
و اهمّ مقدمات انتظار فرج راکه توبه و طهارت از گناهان است ، تحصیل کنیم.🍃🍃🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
1_3395352.mp3
2.79M
🔊 صوت مهدوے
📝 "اشک آهو برای امام زمانش"
📌 بسیار زیبا و تاثیرگذار
🍃خدا بهت بگه ای بنده ام ؛ اگه تو تکه تکه بشی، ظهور #امام_زمان یک دقیقه میوفته جلوتر!!! میپذیرے؟؟؟🍃
👤 استاد رائفی پور
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
اربابجانم🍃✨🌺
میگݧگناهیعنےخداحافظحـسیـݧ✋🏻
ولے مݧ میگم وقتے گنآه میڪنے
ارباب نگاهٺ میڪنه رو به بقیه
میگه ایݧ یڪۍ با مݩ. مآلِخودمه❤️
تو گناه میڪنۍ ولے آقا یجوری با
عشق نگاهٺ میڪنه ڪه راه بهٺ
نشوݧ میده میشۍ مجنوݧِحسین
نمیدونے چجورۍ..😔
ولے به خودت میاے میبینے
همه زندگیت شده حسین
آرزوت شده #کربلا ...✨
به خودٺ میای و میبینے
همهی این محبت ها و اثراتش
همش از کرامت یه آقاست...
اگــر نوڪر حسین(ع)شدیم از عنایت امام حسنہ🌹
اینِ معجزهی اربابツ
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت "مادرشهید"
🔹صفحه ۱۹۵_۱۹۴
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاط
#پارت_هشتاد_و_پنجم🦋
((عینک))
این دفعه چهار ،پنج ماه #جبهه بود .
وقتی برگشت، دیدم عینکش همراهش نیست.
محمّدعلی، برادرش، پرسید:« محمّدحسین عینکت کجاست؟! چرا به چشمت نمیزنی؟ مگر دکتر نگفت آن را بر ندارد و مرتب هم برای درمان به تهران بیا؟»
گفت:«راستش آن را گم کردم .»
برادرش گفت:« مگر میشود؟!»
با کمال تعجب شروع کرد به تعریف کردن:« در یکی از شب هایی که برای شناسایی روی ارتفاعات #دشمن رفته بودم ،با دو نفر از برخورد کردم تا آمدم به خودم بجنبم ،بالای سرم رسیده بودند.»
من هم مجبور شدم که درگیر شوم.
اول یکی از آنها را زدم و به پایین پرت کردم ،اما دیگری سماجت کرد و با مشت و لگد به جان هم افتادیم .
در همین حین ضربهای به سرم خورد و بی حس روی زمین افتادم.
آن عراقی هم از فرصت استفاده کرد و پاهایم را گرفت و به طرف پرتگاه کشاند.
دیگر رمقی برایم نمانده بود که از خود دفاع کنم.
آن ضربه کاملا گیجم کرده بود .
کار را تمام شده می دیدم.
با دستانم سعی می کردم جایی را بگیرم و نگذارم مرا روی زمین بکشد، اما فایده ای نداشت.
دیگر تقریباً به لبه پرتگاه رسیده بودم .
در همین موقع عراقی که اصلاً متوجه پشت سرش نبود، پایش به سنگ گرفت و تعادلش را از دست داد.
پایم را رها کرد تا خودش را نجات بدهد،
اما قبل از اینکه بتواند کاری بکند به پشت رو زمین افتاد از لبه پرتگاه به پایین دره پرت شد .
من هم بیهوش روی زمین افتادند و دیگر چیزی نفهمیدم.
وقتی به هوش آمدم دو ،سه ساعتی گذشته بود و تا حدودی نیرویم را به دست آورده بودم .
بلند شدم و به سختی خودم را به نیروهای خودی رساندم.
وقتی حالم بهتر شد ،تازه متوجه شدم از عینکم هم خبری نیست و در همان درگیری آن را از دست دادم .
به نظرم گاهی اوقات محمّدحسین از #شهادت و خطر صحبت میکرد و میخواست ما برای شنیدن این حرفها طبیعی شود.
واقعا هم چنین شده بود من سالها بود خودم را برای شنیدن خبر شهادت او آماده کرده بودم ،اما در همه این سالها به این فکر بودم که فراقش را چگونه تحمل کنم.
او حتی محل خاکسپاری #پیکر پاکش را به برادرانش نشان داده بود، اما باورش برای من سخت بود.
در یکی از روزهایی که محمّدحسین به مرخصی آمد، قرار شد که ما برای درمان چشمانش به تهران برویم چون حال عمومی اش خوب نبود و چشمانش درد داشت .
دستور چنین شد که برادرش محمد علی او را با ماشین به تهران ببرد.
وقتی برگشتند، محمّدعلی به من گفت:« مادر ! خیلی به حال محمّدحسین غطبه میخورم.»
گفتم:« چرا؟ چی شده؟»
گفت :«در طول مسیر که میرفتیم، حال محمّدحسین بدتر شد .
چشمانش به شدّت درد گرفته بود و اذیتّش میکرد.
او همیشه با صحبتهای شیرینش برای من راه راکوتاه و سفر و سختیهای سفر را آسان میکرد......
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman