eitaa logo
🟢گلزار ادبیات🟢
7.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
268 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌ و کارشناس ارشد ادبیات: عفت ک. (بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان https://eitaa.com/sokhananebozorgan2 کانال دوم‌: #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
شرح یک رباعی مولانا مهمانی تو نیست دو سه روز گزاف خوان تو گرفته است از قاف به قاف گر فتنه شود کسی، معاف است معاف بر شمع کند همیشه پروانه طواف می‌فرماید که: میهمانی ما در این عالم، دو سه روزی بیش نیست؛ اما عجب آن است که برای این مهمانی، صاحب مجلس که حق است سبحانه و تعالی، سفره‌ای برایمان گسترده است که از قاف تا قاف است و همه‌ی عالم است که فرمود: همه را آفریدم برای آدمی و آدمی را برای خود... .‌ در بیت دوم می‌فرماید: اگر کسی دریابد که در این عالم میهمانِ کیست و چه سفره‌ای برای او پهن کرده اند و از درک این معنی و معرفت عاشق شود و دیوانه شود، او را از هفت بار گردیدن گِرد کعبه‌ی سنگ و گِل معاف دارند. پروانه‌وار گرد شمع وجود یار بگردد و بگردد چندان که خواهد، تا فرو افتد! ... ای عزیز، اگر کسی از عشقِ معشوق دیوانه گردد و پروانه‌وار گرد او بگردد، همه‌ی عالم، گرد کعبه‌ی حقیقی که دل نازنین اوست، طواف کنند و این رازی عجیب است که معلوم نیست شمع است که عاشق است و می‌سوزد، یا پروانه است که گرد شمع می‌گردد و می‌گردد و از عشق می‌میرد. جواب این است که اصلاً عاشق و معشوق و عشق یکی‌اند و وحدت اندر وحدت است: تفرقه برخیزد و شرکِ دُوی وحدت است اندر وجود معنوی چون بدو زنده شدی، آن خود وی است وحدت محض است، آن شرکت کی است؟ (مولانا، مثنوی، دفتر چهارم) 📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۳۵۰ و ۳۵۱، رباعی ۴۴۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا ای آن که تو بر فلک وطن داشته‌ای خود را ز جهانِ پاک پنداشته‌ای بر خاک، تو نقش خویش بنگاشته‌ای وان چیز که اصل توست، بگذاشته‌ای! خطاب به آدمی و انسان است که وطن اصلی او، آستان حق و کبریاست و "حُبُّ الوطنِ مِن الایمان" اشاره بدان است: هر نفس آواز عشق، می‌رسد از چپّ و راست ما به فلک می‌رویم، عزم تماشا که راست؟ ما به فلک بوده‌ایم، یار مَلَک بوده‌ایم باز همان جا رویم، جمله که آن شهر ماست خود ز فلک برتریم وز ملک افزون‌تریم زین دو چرا نگذریم؟ منزل ما کبریاست... در بیت دوم می‌فرماید که: تو وطن اصلی خود و کبریا و آستان حق را فراموش کرده‌ای و خاک را چسبیده‌ای و آن چیزی که اصل توست و آن عشق و نیازمندی است، رها کرده‌ای و نمی‌دانی که آدمی را برای بندگی و عبودیت و عشق‌ورزی و وصل و لقا آفریده‌اند؛ نه برای باشیدن بر خاک و محبت به آن و دوری و هجران: آمد موج اَلَست، کشتی قالب ببست باز چو کشتی شکست، نوبت وصل و لقاست (مولانا) مولانا در مثنوی می‌فرماید: از دَم حُبُّ الوطن بگذر، مَایست که وطن آن سوست، جان، این سوی نیست گر وطن خواهی، گذر آن سوی شَط این حدیثِ راست را کم خوان غلط 📚📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، سید احمد بهشتی شیرازی، ص ۳۹۸ و ۳۹۹، رباعی ۵۰۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🟢 شرح یک رباعی از مولانا 🟢 از سید احمد بهشتی شیرازی آن شاه که خاک پای او تاج سرست گفتم که فراق تو ز مرگم بَتَرست اینک رخ زرد من گوا، گفت: برو رخ را چه گِله‌ست؟ کار او همچو زرست! می‌فرماید: به محبوب و معشوقم، حضرت انسان کامل، عرض کردم که: فراق و دوری از تو مرا از مرگ بدتر باشد. گواه من، همین رخ زرد است که می‌بینی. فرمود: برو که رخ زردت را گِله و شکایتی نیست؛ که همچون زر است و کارش همچون زر، رونق دارد! ای عزیز، معشوقان، نیازمندی و شکستگی و تواضع و افتادگی عاشق خویش را دوست دارند. ایشان را به جاه و مال و زور نمی‌توان به دست آورد؛ بلکه به سیمِ سرشک و زرِ چهره می‌توان از ایشان برخوردار شد. 📚📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، سید احمد بهشتی شیرازی، ص ۴۰۴ و ۴۰۵، رباعی ۵۰۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا از سید احمد بهشتی شیرازی آن کس که تو را به چشم ظاهر بیند چون مؤمن پاک را، که کافر بیند منگر تو به چشمِ خُفته در بیداران کاین چشم، نه آن است که او سِر بیند می‌فرماید: محسوسات را به چشم ظاهر توان دید؛ ولی اسرار خدای را به چشم دل باید نگریست. نمی‌بینی که آن کسانی که به چشم ظاهر می‌نگرند، مؤمنان پاک را کافر می‌بینند؟ تو به چشم خفته که چشم ظاهر است، در بیداران که عاشقان و عارفان و مؤمنانند، نگاه مکن؛ در غلط افتی. این، نه آن چشمی است که اسرار حق بیند. اسرار حق را به چشم دل توان دید. درِ دل باید باز شود؛ چشمِ دل باید گشاده گردد و آن، در عالمِ عشق باشد: چشم دل باز کن که جان بینی آنچه نادیدنی است، آن بینی گر به اقلیم عشق روی آری، همه آفاق، گلسِتان بینی! (هاتف اصفهانی) 📚📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، سید احمد بهشتی شیرازی، ص ۳۶۸، رباعی ۴۶۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا از سید احمد بهشتی شیرازی امشب برو ای خواب، اگر بنشینی، از آتش دل، سزای سِبلَت بینی ای عقل، برو که تو سخن می‌چینی ای عشق، بیا که سخت باتمکینی! سبلت و سبیل برکندن، کنایه از تنبیه و مجازات کردن است. سبیل کسی را هم دود دادن، کنایه از همین معنی است. می‌فرماید: ای خواب، اگر نروی و بر جای باشی و بنشینی و چشم‌هایم را فروبندی، آتشِ دلم مجازاتت کند و سبلتت را دود دهد و برکنَد. در بیت دوم می‌فرماید: ای عقل، برو که تو سخن‌چینی و نَمّامی و ای عشق، بیا که تو با تمکین و محترم و عزیزی. در پرده، عقل جزوی را خواب و غفلت، و عشق را بیداری و هوشیاری می‌فرماید. 📚📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۴۱۸، رباعی ۵۲۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🟢 شرح یک رباعی از مولانا 🟢 از سید احمد بهشتی شیرازی در مغز فلک، چو عشق تو جا گیرد تا عرش، همه فتنه و غوغا گیرد چون روح شود جهان، نه بالا و نه زیر چون عشق تو روح را ز بالا گیرد ای عزیز، فلک و ملَک و عرش و کرسی، همه در آدمی است. اصل، جان و روح و روان اوست؛ تن او، فرع است. می‌فرماید: چون عشق خدای در فلکِ مغز و دل و جان تو جای گیرد، در عرش و کرسیِ دلِ تو که همان عرش و کرسی خداست - که فرمود: در آسمان و زمین نگُنجم و در دلِ مؤمن خویش گنجم: لایَسَعُنی سَمائی و لا اَرضی و وَسِعَنی قَلبُ عَبدی المؤمن - فتنه و غوغایی برپا گردد و جهان و کل عالم را صاحب روح و جان بینی. نه بالا مانَد تو را و نه زیر و از کشش معشوق و عشق پاک تو، روح تو بالا گیرد و با شاهِ وجود، متحد شود و در عالم وحدت درآیی و همه‌ی ذرات عالم را در ذکر بینی و گریه و خنده‌ی سنگ شنوی. 📚📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۴۲۳ و ۴۲۴، رباعی ۵۲۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🟢 شرح یک رباعی از مولانا 🟢 از سید احمد بهشتی شیرازی چون صبح، ولای حق دمیدن گیرد جان در تن زندگان، پریدن گیرد جایی برسد مرد که در هر نفسی بی زحمت چشم، دوست دیدن گیرد! می‌فرماید: چون آدمی، از ظلماتِ هستی خویش بیرون آید و داخل انوار نیستی و بندگی شود، صبح ولایت حق بر او دمیدن گیرد که: اَللّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا یُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّور. (بقره، ۲۵۷) یعنی، چون قبل از مُردن، از خود بمیرد و مُوتوا قَبلَ اَن تَمُوتوا را ببیند، جان کهنه‌‌ی او، پریدن گیرد و جانی تازه یابد. آن گاه از اهل وحدت شود و به جایی رسد که در هر نفسی، بی زحمت چشم، حضرت احدیت را در مظاهر ببیند و با او سخن گوید. در این مرحله، چون از او پرسند که: آیا خدای را می‌بینی؟ همچون مرشدش، شاه اولیا (ع) می‌فرماید که: من خدای نادیده را نپرستم. 📚📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۴۲۵، رباعی ۵۳۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا از سید احمد بهشتی شیرازی بیرون نگری صورت انسان بینی خلقی عجب از روم و خراسان بینی فرمود که اِرجِعی، رجوع این باشد؟ بنگر به درون که به‌جز انسان بینی اشاره است به آیات ۲۷ تا ۳۰ سوره‌ی فجر (۸۹): یا اَیَّتُهَا النَفسُ المُطمَئِنَّة اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیَةََ مَرضیَّة فَادخُلی فی عِبادی وَ ادخُلی جَنَّتی. (ای روح آرامش‌یافته، خشنود و پسندیده، به سوی پروردگارت بازگرد و در زُمره‌ی بندگان من داخل شو و به بهشت من درآی.) مولانا می‌فرماید: اگر به بیرون و ظاهر انسان نگری، خلقی بینی از روم و خراسان و جاهای دیگر که حریصند و کفور و جاهل و ظالم و ظلم‌پذیر و دشمن یکدیگر و ... ! این‌ها می‌خواهند به حضرت پاک و ربِ خویش بازگردند؟ رجوع این است؟ بعد، خود پاسخ می‌دهد که به درون‌ها بنگر و به دل‌ها نگاه کن که چه دل‌های پاک و جان‌های نازنین است در میان این خلقان عجب که قناعت به خدای می‌کنند و راضی‌اند و اطمینان یافته‌اند که محبوبی در عالم است که مُحبان او، جز به لقای او راضی نمی‌شوند و حتی حضور فرشتگان را در دل خویش نمی‌پذیرند و تنها او را می‌خواهند؛ چنانکه ختمی مرتبت فرمود: لا راحَةَ لِلمؤمنِ مِن دونِ لقاءِ الله. من که ملول گشتمی، از نفَس فرشتگان قال و مقال عالمی، می‌کشم از برای تو (حافظ) 📚📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، سید احمد بهشتی شیرازی، ص ۴۱۸ و ۴۱۹، رباعی ۵۲۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا از سید احمد بهشتی شیرازی مگذار که وسوسه زَبونت گیرد چون مار، به حیله و فسونت گیرد تا آن مَهِ بیچون کند آهنگِ گرفت حیران شود آسمان که چونت گیرد! می‌فرماید: نگذار که وسوسه‌ی نفس و هواها به زبونی‌ات کشد و همچون مار، به حیله و افسون، زهر در تن و جانت جاری کند. اگر از وسوسه‌ی نفس و هواها و عقلِ عقیله و حسابگر خلاص شوی و راحت یابی، آن گاه آن ماهِ بیچونی که شاه اولیاست، آهنگِ گرفتن تو و به آسمان کشیدنت کند. چنان بالا‌کشیدنی که آسمان حیران بماند که چگونه برمی‌گیرد و چگونه برمی‌بَرَد! 📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۴۲۶ و ۴۲۷، رباعی ۵۳۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا از سید احمد بهشتی شیرازی از نوح سفینه‌ای است میراثِ نجات گردان و روان میانه‌ی بحر حیات اندر دل از آن بحر بِرُسته‌ست نبات اما چون دل، نه نقش دارد نه جهات اشاره است به این گفته‌ی حضرت ختمی مرتبت (ص) که فرمود: مَثَلُ اَهلِ‌بَیتی کَسَفینَةِ نوحِِ مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ. یعنی مثل اهل‌بیت من، همچون کشتی نوح است؛ هر کسی بر آن سوار شد، نجات یافت و هر کس از آن روی گرداند، غرق شد. مولانا می‌فرماید: یکی از میراث‌های محمد رسول الله (ص) کشتی اهل‌بیت اوست که کشتی نجات است. اگر کشتی نوح بر آب‌ها روان بود و بر ساحل ارس بر کوه جودی بر زمین نشست، کشتی نجات میراث رسول، گردان و روان در دریای حیات است و تا قیام قیامت باشد و عاشقان بر آن سوار شوند و نجات یابند. در بیت دوم رباعی می‌فرماید: در دل من، از آن بحری که کشتی نجات پیامبر در آن شناور است، شاخه‌ای از نبات اسرار و معارف بررُسته است؛ اما همچون دلم، نه نقش دارد و نه جهات دارد. 📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۴۴۹، رباعی ۵۶۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا از سید احمد بهشتی شیرازی مر تشنه‌ی عشق را شرابی‌ست، مترس بی آب شدی؟ پیش تو آبی‌ست، مترس گنجی تو، اگر بیت خرابی‌ست، مترس بیدار شو از جهان، که خوابی‌ست، مترس می‌فرماید: آن که تشنه‌ی خوبی و خدا و عشق است، او را شراب ویژه‌ای است؛ چه جای ترس از بی آبی! اگر هم در این عالم، بی آب و بی آبرو شود نزد خَلقان، او را آب و آبرویی است نزد خدای که نباید از آن بترسد. بعد می‌فرماید: ای سالک، تو عالَم کبیری و جانان تو که در میان جان توست، گنج توست. از خرابی تن چه می‌ترسی؟ بیدار شو که جهان و آنچه در اوست، جز خواب و خیالی بیش نیست. مولانا می‌خواهد بفرماید: اگر عاشق حقّید و از دوستان اویید، آن عشق و آن دوستی، گنج شماست؛ نترسید و غمگین مباشید: اَلا اِنَّ اَولیاءَ اللهِ لا خَوف عَلَیهِم و لا هُم یَحزَنون (یونس،۶۲) آگاه باشید که بر دوستان خدا بیمی نیست و غمگین نمی‌شوند. 📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۴۲۸، رباعی ۵۳۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شرح یک رباعی از مولانا از سید احمد بهشتی شیرازی جایی که در او چون تو نگاری باشد کفر است که آن جای قراری باشد عقلی که تو را بیند و از سر نرود سرکوفته با، که زشت ماری باشد! خطاب به حضرت ختمی مرتبت (ص) است که نگار عارفان و عاشقان اوست: نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه، مسأله‌آموز صد مُدرّس شد (حافظ) به حضرت مصطفی (ص) می‌فرماید: جایی که همچون تو نگار و معشوقی باشد، کفر است که در آنجا قراری باشد و آدمیان، بی‌قرار و بی‌دل و عاشق نشوند. عقلی که تو را ببیند و از سر نرود و صاحب خود را، دیوانه و شیدای تو نکند، آن عقل، همچون ماری سرکوفته باد! ای عزیز، محمد رسول الله (ص) معشوقِ حضرت احدیت است سبحانه و تعالی؛ که عاشق، جز به معشوق خود سوگند نخورد: لَعَمرُکَ اِنَّهُم لَفی سَکرَتِهِم یَعمَهون (سوره‌ی حجر، آیه‌ی ۷۲) به جان تو سوگند که آن‌ها در مستیِ خویش، سرگشته‌اند: خورده‌ست خدا ز روی تعظیم سوگند به رویِ همچو ماهت (جمال‌الدین اصفهانی) جایی که خداوند جلّ جلاله، عاشق و بی‌قرار بنده‌ی نازنین خود است، آیا از کفر و مُدبِری و بخت‌برگشتگی نیست که آدمی، عاشق و بی‌قرار او نباشد؟ 📚📚📚 باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۴۹۹ و ۵۰۰، رباعی ۶۱۸. (ص) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303