شرح یک رباعی از مولانا
تا شمع تو برفروخت، دیوانه شدم
با صبر، ز دیدن تو بیگانه شدم
در روی تو بیقرار شد مردمِ چشم
یعنی که پری دیدم و دیوانه شدم
این شمع که میفرماید، شمع دین، علی مرتضاست(ع):
ای امیرالمؤمنین، ای شمع دین، ای بوالحسن
ای به یک ضربت، ربوده جان دشمن از بدن
(سنایی)
این شمع که میفرماید، شمع افلاک و زمین، شهسوار هَل اَتیست:
ای جان باغ و یاسمین، ای شمع افلاک و زمین
ای مُستَغاثُ العاشقین، ای شهسوار هل اتی
... مولانا به حضرت مولا(ع)میفرماید: تا شمسالدین تبریزی از راه رسید و شمع روی تو را برایم روشن کرد و اسرار وجودت را برایم فاش نمود، دیوانه و با صبر، بیگانه شدم.
در بیت دوم رباعی میفرماید: چنان مردمک چشمم از دیدن روی پرفروغ و مُشَعشَع تو، بیقرار شد که مثل پریدیدگان دیوانه شدم.
📚📚📚📚
باغ اسرار خدا، شرح رباعیات مولانا، بهشتی شیرازی، ص ۸۰۷ و ۸۰۸، رباعی ۱۰۳۵.
#علیمرتضی(ع)
#شرحرباعیمولانا
#بهشتیشیرازی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303