داستان یک مثل
گوسالهی بسته را میزند!
در موردی گفته میشود که کسی زورش به مرد نیرومند نرسد، به ناتوان حمله کند. مانند: زورش به خر نمیرسه، پالان خر را برمیداره!
میگویند: ملانصرالدین، دو تا گوساله داشت. یکی از آنها، طناب را پاره و فرار کرد. ملانصرالدین چوب را برداشت و محکم به سر و کلهی گوسالهی دیگر کوبید.
به او گفتند: آن یکی گوساله فرار کرده؛ تو چرا این حیوان را میزنی؟ گفت: اگر این را ول کنم، صد درجه از آن بدتره!
ضربالمثلهای معروف ایران، مهدی سهیلی، ص ۱۵۶.
#داستانمثل
#گوسالهیبستهرامیزند
#مهدیسهیلی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303