انواع رمان 📚📚📚
۱۹ - رمان ناحیهای
رمانی است که به کیفیت و مختصات جفرافیایی بومی و ناحیهای، وفادار بماند و بر محیط و قلمرو خاصی تمرکز یابد. در این نوع رمان، ناحیه و مردمانی که در آن زندگی میکنند، پایهی داستان است و نویسنده میکوشد به درستی، آداب و سنتها و باورها و اعتقادات و فرهنگ توده و تاریخ آن ناحیه را نشان بدهد.
از نویسندگان خارجی، میتوان تاماس هاردی انگلیسی و ویلیام فاکنِر آمریکایی را نام برد. از میان نویسندگان ایرانی، صادق چوبک و محمود دولتآبادی، بیشتر از سایر نویسندگان، به رمان ناحیهای توجه داشتهاند و اغلب آثار آنها، از این نوع رمان است؛ از جمله تنگسیر نوشتهی چوبک و کلیدر اثر محمود دولتآبادی.
ادبیات داستانی، جمال میرصادقی، ص ۴۶۷.
#انواع_رمان
#رمان_ناحیهای
#جمال_میرصادقی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از عباس
💚یا اَباصالِحَ المَهدی💚
🌷
چهخوش که سر برسد انتظارِ فردایی
ز پشتِ ابر ، درآیی مَهِ تماشایی !
مباد ، خوشتر ازین گر عِذار بنمایی
که غایب از نظری ، غایتِ تمنّایی
❤️
"عباساشرفیپویا"
چقدر زود دیر میشود
از دکتر قیصر امینپور
حرفهای ما هنوز ناتمام...
تا نگاه میکنی
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آن که باخبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر میشود
آی...
ای دریغ و حسرت همیشگی!
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
یک نفر که تا همین دو روز پیش، امینپور، ص ۷۱.
#قیصر_امینپور
#زوددیرمیشود
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی
هر آن چه دانی که هرآینه، معلوم تو گردد، به پرسیدن آن، تعجیل مکن که هیبتِ سلطنت را زیان دارد.
چو لقمان دید کاندر دست داود
همی آهن، به مُعجز، موم گردد
نپرسیدش چه میسازی که دانست
که بی پرسیدنش، معلوم گردد
لغات:
تعجیل: عجله.
هیبت: شکوه و بزرگی.
سلطنت: تسط، چیرگی.
داود: اشاره به زرهسازی حضرت داود دارد.
کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۸۷.
#گلستان_سعدی
#آداب_صحبت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتی از هوشنگ ابتهاج(ه . ا. سایه)
منم و شمع دل سوخته، یا رب، مددی
که دگر باره، شب آشفته شد و باد گرفت
آینه در آینه، برگزیدهی شعر ه. ا. سایه، به انتخاب دکتر شفیعی کدکنی، ص ۱۲۲.
#هوشنگ_ابتهاج
#شمع_دل
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
کار رعیت، با عدالت اصلاح میشود.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۳۱.
#امام_علی(ع)
#عدالت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آرایههای ادبی💐💐💐
تَشطیر
تشطیر، یعنی نصف کردن و در اصطلاح این فن، آرایهای است که در آن، هر مصراع به دو پاره، بخش و به صورتهای زیر، در آن سجع آورده میشود:
الف - در پایان همهی پارهها، سجعی یکسان میآید:
نه هر کِلکی شکر دارد، نه هر زیری زَبَر دارد
نه هر چشمی نظر دارد، نه هر بحری گُهر دارد
(مولوی)
ب - در دو پارهی مصراع اول، سجع برابر است و سجع پارهی سوم، همانند قافیه است:
مده ای رفیق پندم، که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی، که چه میرود نهانی
(سعدی)
ج - فقط در دو پارهی مصراع اول، سجع میآید:
گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم، از یاد برفت آنها
(سعدی)
د - فقط در دو پارهی مصراع دوم، رعایت سجع میشود:
دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شد
نه به وصل میرسانی، نه به قتل میرسانی
(سعدی)
بدیع در شعر فارسی، دکتر عَقدایی، ص ۴۰ و ۴۱.
#آرایههای_ادبی
#تشطیر
#بدیعدرشعرفارسی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
یک رباعی از جلیل صفربیگی
در دفتر شعر من، صدا پنهان است
یک رود پر از ستاره در جریان است
من در سر خود، ابر زیادی دارم
جیبِ کلمات من، پر از باران است
واران، گزیدهی اشعار جلیل صفربیگی، ص ۱۸۸.
#شعر
#باران
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
قربانِ حواس جمع😂😂
حسن آقا، در کافهای نشسته، مشغول خوردن چایی بود که یکی از دوستانش، سراسیمه وارد شد و گفت: حسن آقا، تو این جایی؟ زنت دارد میمیرد. بیچاره موقعی که میخواست از نردبان بالا برود و مرباها را روی گنجه بگذارد، به زمین افتاد و در حال مرگ است.
حسن آقا، دیگر سر از پا نشناخته، استکان را روی میز گذاشت و نفسزنان به طرف منزلش دوید. در بین راه، دائماً به خودش میگفت: خدایا، چه طور شده است؟ من که از این قضیه، سر در نمیآورم. کدام گنجه؟ در منزل ما که گنجه نیست. من که یادم نمیآید مربا پخته باشیم. نردبان از کجا آمد؟ توی منزل ما که نردبان وجود ندارد. ناگهان حسن آقا ایستاد و با صدای بلند، به خود گفت: دهه، دهه، من که اصلاً زن ندارم.
طنز و نطنز، جواد کیانی، ص ۱۲.
#طنز
#حواس_جمع
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
نیلوفر
از محمدکاظم علیپور
نه خواب تُرد شاخهای را شکستم
نه چوبی لای لانهی زنبورها فرو کردم
و نه هرگز
ترانههایم را
به پای خوکان ریختم
نیلوفرم
سربرآورده از مرداب
اما
ریشه در زلالترین آبیها دارم.
ترانه و مفرغ، گزیدهی اشعار محمدکاظم علیپور، ص ۶۹.
#نیلوفر
#مرداب
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
به مناسبت روز بزرگداشت رودکی🌹🌹🌹
بزرگان ادبیات فارسی📚📚📚
رودکی(پدر شعر فارسی)
ابو عبدالله جعفر بن محمد، در اواسط قرن سوم هجری، در قریهی رودک در ماوراءالنهر و در نزدیکی سمرقند به دنیا آمد و به این سبب، او را رودکی سمرقندی خواندهاند.
طبق برخی از روایات تاریخی، رودکی همچون هومر، نامدارترین حماسهسرای یونان باستان و سرایندهی منظومههای ایلیاد و اُدیسه، نابینا بوده؛ اما از سخن رودکی، برنمیآید که همهی عمر نابینا بوده است. او حافظهای قوی داشت و در هشت سالگی، قرآن را حفظ کرد و به شاعری پرداخت. علاوه بر آن، صدای خوشی نیز داشته و به نوازندگی چنگ و بربط نیز پرداخته است. پس از کسب شهرت و محبوبیت رودکی، امیر بخارا، نصر بن احمد سامانی، شیفتهی هنر و قریحهی او شد و رودکی را مقرّب درگاه خود گردانید.
رودکی را پدر شعر فارسی و پایهگذار سبک خراسانی نامیدهاند. برخی، اشعار او را بیش از یک میلیون بیت نوشتهاند و گروهی، صدهزار بیت که امروزه، فقط ۵۵۰ بیت از مآخذ کهن، به دست ما رسیده است. علاوه بر سرودن قصیده، غزل، مثنوی و قطعه، او کلیله و دمنه را هم به نظم در آورده که از آن، ابیاتی پراکنده موجود است. وفات این شاعر را در سال ۳۲۹ هجری نوشتهاند. آرامگاه او، در تاجیکستان است.
نمونهای از اشعار رودکی
چهار چیز، مر آزاده را ز غم بِخَرد
تنِ دُرُست و خویِ نیک و نامِ نیک و خرد
هر آن که ایزدش این هر چهار، روزی کرد
سزد که شاد زیَد شادمان و غم نخورَد
☘☘☘☘☘
با داده قناعت کن و با داد بزی
در بندِ تکلّف مشو، آزاد بزی
داد: عدالت. بزی: زندگی کن.
با تلخیص از چهل چراغ، شکوری، ص ۱۷ - ۲۰.
#بزرگداشت_رودکی
#بزرگان_ادبیات_فارسی
#رودکی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخن عیسی (ع) در خشم
از مثنوی مولوی
گفت عیسی را یکی هشیارسر:
چیست در هستی، ز جمله، صعبتر؟
گفت: ای جان، صعبتر، خشم خدا
که از آن، دوزخ همیلرزد چو ما
گفت: از این خشم خدا، چه بوَد امان؟
گفت: ترک خشم خویش، اندر زمان
لغات:
صعب: دشوار، سخت.
اندر زمان: فوری.
مثنوی معنوی، مولوی، به کوشش دکتر برزگر خالقی، ج ۱، ص ۵۵۳.
#مثنوی_معنوی
#مولوی
#عیسیوخشم
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
جنگ هستهای😂
از حسامی محولاتی
میشود جنگ هستهای بر پا
گر چه از جنگ، جمله بیزارید
میوهی هستهدار اگر خوردید
هستهی میوه را نگه دارید
رنگینکمان طنز، حسامی محولاتی، ص ۱۱۸.
#شعر_طنز
#جنگ_هستهای
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
هدایت شده از علیرضا تیموری
یار من کاج خریده است و چو بابانوئل
خنده رو ، صاحب لبخند ملیحی شده است
کل سال است مسلمان ، ولی چون دیده
روز میلاد مسیح است ، مسیحی شده است
علیرضا تیموری
🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲🌲
میلاد حضرت عیسی مسیح بر همگان مبارک
بیتی از مهدی سهیلی
تو بر پشت زمین، گر روی خوش بر خلق بنمایی
چو باران بر سرت بارد، درود آسمانیها
هزار خوشه عقیق، مجموعهی شعر مهدی سهیلی، ص ۹۴.
#مهدی_سهیلی
#روی_خوش
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
امام علی - علیه السلام - فرمودند:
خوشاخلاقی، روزیها را بر انسان فرو میبارد.
غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۳۴.
#امام_علی(ع)
#خوشاخلاقی
#روزی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان یک مثل📚📚📚
میان پیغمبرها، جِرجیس را پیدا کرده است!
موش بینوایی، در چنگ گربهای گرفتار آمد. خواست تدبیری بیندیشد تا خود را از دام بلا برهاند. زبان به عجز و لابه گشود و خطاب به گربه گفت: ای گربهی عزیز و مهربان، تو خود میدانی که من در مقابل تو، جانور ضعیفی بیش نیستم و خلاصی از چنگال تو، برایم محال و غیرممکن است؛ اما بهتر نیست که مرا، حلالوار طعمهی خود سازی تا هرگز دچار عذاب وجدان نگردی و در آن جهان نیز از کیفر گناه خود برهی؟
گربهی تیزهوش، بدون آن که لب از هم بگشاید، از گوشهی دهان پرسید: برای اجرای این مقصود، چه باید کرد؟ موش پاسخ داد: قبل از آن که مرا در زیر دندانهایت خُرد کنی، نام یکی از پیامبران را بر زبان جاری ساز تا به حرمت نام وی، خونم بر تو حلال گردد و من نیز کمتر رنج ببرم.
گربه به فراست دریافت که هر گاه دهان باز کند و نام یکی از پیامبران را بر زبان رانَد، موش فرصت یافته، از چنگ وی خواهد گریخت. فکری کرد و در حالی که موش را در زیر دندانهای خود، محکمتر فشرد، گفت: جرجیس. با ادای این کلمه، نه تنها دهان خود را باز نکرد، بلکه فشار بیشتری بر دندانهای خود وارد آورد و موش بیچاره را دو قطعه نمود. خون از بدن موش بینوا جاری شد و در حالی که آخرین نفس را میکشید، گفت: میان پیغمبرها، جرجیس را پیدا کرده است!
دوازده هزار مثل فارسی، دکتر شکورزاده، ص ۹۱۹.
#داستان_مثل
#جرجیس_پیامبر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتهایی از حافظ
نه هر که چهره برافروخت، دلبری داند
نه هر که آینه سازد، سکندری داند
نه هر که طرفِ کُلَه، کج نهاد و تند نشست
کلاهداری و آیین سروری داند
تو بندگی چو گدایان، به شرط مُزد مکن
که دوست خود، روشِ بندهپروری داند
غلام همت آن رندِ عافیتسوزم
که در گداصفتی، کیمیاگری داند
وفا و عهد، نکو باشد ار بیاموزی
و گر نه هر که تو بینی، ستمگری داند...
نکات:
بیت ۱ - چهره برافروختن: چهره را سرخ و آرایش کردن.
آینهی اسکندر: آینهای بود از هنرهای ارسطو که بر سر منارهی اسکندریه نصب کرده بودند. این آینه، از جنس آینههای کُروی بوده است برای نمایاندن اشیای دور و ربطی به فانوس دریایی که در شب برای راهنمایی کشتیها بر بالای برج بلندی نصب میکردند، نداشته است.
بیت ۲ - طرف: گوشه.(بنا به ضرورت وزن، ر باید ساکن خوانده شود.)
کلاه کج نهادن: کنایه از فخر و مباهات کردن، خود را بزرگ دانستن.
تند نشستن: خشن و غضبناک نشستن.
کلاهداری: پادشاهی و تاجداری. کلاه در این جا به معنی تاج است.
بیت ۴ - رند: شخصی که ظاهرش در ملامت و باطنش در سلامت باشد.
عافیت: سلامت و رستگاری، زهد و پارسایی.
گداصفتی: تهیدست و نیازمند بودن.
کیمیاگری: ناقص را کامل کردن.
با تلخیص از شاخ نبات حافظ، ص ۴۱۵ و ۴۱۶.
#حافظ
#شاخنباتحافظ
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
داستان کوتاه📚📚📚
دارایی همسر
روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مالاندوزی کرده و پول و دارایی زیادی اندوخته بود، قبل از مرگ به زنش گفت: من میخواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم. او از زنش قول گرفت که تمامی پولهایش را به همراهش در تابوت دفن کند. زن نیز قول داد که چنین کند.
چند روز بعد، مرد خسیس، دار فانی را وداع کرد. وقتی مأموران کفن و دفن، مراسم مخصوص را به جا آوردند و میخواستند تابوت را ببندند و آن را در قبر بگذارند، ناگهان همسرش گفت: صبر کنید. من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم. بگذارید این صندوق را هم در تابوتش بگذارم. دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند، به او گفتند: آیا واقعاً حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟
زن گفت: من نمیتوانستم بر خلاف قولم عمل کنم. همسرم از من خواسته بود که تمام داراییاش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم. البته من تمامی داراییهایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم. در مقابل، چکی به همان مبلغ، در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم تا اگر توانست آن را وصول کرده، تمامی مبلغ آن را خرج کند.
هزار داستان، ج ۲، ص ۱۹۰.
#داستان_کوتاه
#دارایی_همسر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتهایی از کمال اجتماعی جندقی
آیم چو به گلزار، تو را میبینم
در کوچه و بازار، تو را میبینم
هر جای گذر کنم، به هر گوشه نظر
تا چشم کند کار، تو را میبینم
اسمِ گُل، جندقی، ص ۱۶۲.
#اسم_گل
#تو
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303