eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 شب جمعه ... صفای دیدن شش ‌گوشه‌ی تو... می‌ارزد... بر همه دار و ندار کلّ عالَم! کاش می‌شد قسمت ما؛ یااباعبدالله! 🌿❤️ 🌿 🌿❤️ 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 اےمنجے‌ دل‌هاے‌خزان‌دیده‌کجایے کےمے‌رسد‌آن‌ جمعه‌موعود‌بیایے... 『 اَلسـلامُ‌عَلَيْـكَ‌اَيُّہاالاِْمـامُ‌الْمَاْمـوُنُ‌✋🏻 』 🌤⃟🔗¦↫ مولای من✨" 💚 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷روزهای اوج شور و نشاط انقلابی مردم بود. ان شب بیخوابی زده بود به سرم. خانه ما کوچک بود و فرزندانم زیاد. نیمه شب دیدم, اصغر بلند شد و رفت سراغ یخچال. بی صدا دو لقمه نان پنیر گرفت و بعد برادرش حسن را هم بیدار کرد. ارام لقمه نان و پنیر را خوردند و رفتند سمت حیاط. بی صدا بلند شدم و رفتم پشت پنجره ببینم چه کار می خواهند بکنند. نم نم باران می بارید. هر دو زیرباران لباسشان را در اورده بودند. اصغر شروع کرد با پارچ روی حسن اب ریختن. بعد حسن روی اصغر. فهمیدم غسل می کنند. رفتم توی حیاط. گفتم یخ می کنید این چه کاریه, نصف شب, زیر بارون! با شرم گفتن مامان, امروز تظاهراته, می خوایم با غسل بریم. وقتی صبحانه نخورده رفتند, فهمیدم ان لقمه نان و پنیر هم سحری انها بوده. تا چند روز خبری از آنها نشد. ان روزها مزدوران رژیم دست به اسلحه شده و مردم را به تیر می بستند. دلم شور هر دو را می زد. چند روز بعد اصغر برگشت. حسن را هم مجروح در بیمارستان پیدا کردم... حسن, روز پیروزی انقلاب شهید شد, اصغر چهار سال بعد در عملیات محرم. ☝️وصیت کوتاه حسن چند ساعت قبل از شهادت: بنام الله. مادر، پدر، همفكران اگر موفق به ديدار حق شدم و خون ناقابل خود را در راه الله بر زمين ريختم برايم لباس عزا نپوشيد بلكه لباس سفيد يا سرخ بپوشيد، شادى كنيد كه آن روز، روز شادى و دامادى من است. والسلام 21/11/57 🌱🌷🌱 هدیه به شهیدان غلام حسن و علی اصغر اتحادی صلوات 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
هدایت شده از شهدای غریب شیراز
1_1634640027.mp3
15.44M
داستان روزانه هر روز یک قسمت 📗کتاب صوتی " قسمت 7⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
38.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صبح روز بيست و يكم بهمن‌ماه، حاشيه‌ي اروندرود صف طويل بچه‌ها با آرامش و اطمينان، وسعت جبهه‌ي فتح را به سوي فتوحات آينده طي مي‌كردند و خود را به صف مقدم مي‌رساندند... و تو از تماشاي آنان سير نمي‌شوي. خيلي شگفت‌آور است كه انسان در متن عظيم‌ترين تغييرات تاريخ جهان و در ميان سردمداران اين تحول زندگي كند و از غفلت هرگز در نيابد كه در كجا و در چه زماني زيست مي‌كند. اينجاست كه تو به ژرفناي اين روايت عجيب پي مي‌بري و در مي‌يابي كه چگونه معرفت امام زمان، شرط خروج از جاهليت است. ببين كه عصر جاهليت ثاني چگونه در هم فرو مي‌ريزد، و ببين كه چه كساني راه تاريخ را به سوي نور مي‌گشايند. بچه‌هاي محله‌ي تو و من، همان‌ها كه اينجا و آنجا، در مدرسه و بازار و مسجد و نماز جمعه مي‌بيني، با همان سادگي و صفايي كه در دعاي توسل اشك مي‌ريزند، تكبيرگويان به قلب سپاه دشمن مي‌زنند و مكر شياطين را يكسره بر باد مي‌دهند. لحظه به لحظه با رزمندگان اسلام در عملیات والفجر ۸ 🇮🇷ایام عملیات والفجر ___________ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خمینی فرمود: بروید ببینید امشب چه کسانی الله اکبر می‌گویند، من دست اینها را می‌بوسم ✍ امشب جهاد هست ‌‌‌... . یک برای انقلاب .... خود را امشب در لشکر آخرزمانی قرار دهیم ✅ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐️به یاد شهید محمد حسین (امیر) مهدی زاده ⭐️ قرار بود اولین دوره تخصصی غواصی اَتک (حمله) در پادگان آموزشی سید الشهدا(ع) بندرانزلی برپا شود. با توجه به اینکه غواصی در عمق زیاد، نیاز به آمادگی بدنی خاصی داشت، قبل از شروع آموزش، از نیروها آزمون های مختلفی گرفته می شد که نیم بیشتر نیروها در این آزمون ها رد می شدند.. امیر با اینکه شکم و روده هایش در عملیات پیش پاره شده بود برای این دوره اسم نوشته بود. وقتی فهمیدم با تعجب گفتم: خبر داری چه تست هایی قراره بگیرن؟ با لبخند و تکان دادن سر تأیید کرد که می دانم. گفتم: تو که می دانی چرا الکی میای؟ خندید و گفت: امتحانش که ضرری نداره، شاید خدا خواست و من هم قبول شدم. یکی از آزمون ها اتاق فشار بود، یک استوانه فلزی که غواص وارد آن می شد و فشار را زیاد می کردند، که معادل فشار عمق های مختلف آب بود، امیر با سرسختی که داشت و تحمل درد زیاد، از این آزمون هم موفق بیرون آمد و وارد دوره تخصصی غواصی شد! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 رهبر معظم انقلاب: الله اكبر ملت ايران لحن و نواى خاصى دارد. چون الله اكبر پيغمبر است، الله اكبر بت شكن است، چون به معناى ناچيز و بى‌مقدار داشتن بتهاى زور و زر است، چون به معناى رشادت و شجاعت يک ملّت در مقابل استكبار جهانى است. 🇮🇷 🇮🇷🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🚨تا دقایقی دیگر طنین 🌹پای کار نظام هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: ۲۲ بهمن، در حکم است؛ زیرا در آن روز بود که نعمت ولایت، اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهی، برای ملت ایران صورت عملی و تحقق خارجی گرفت... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 فرا رسیدن سالروز پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ايران مبارک باد. 🎊🎈🎊🎈🎊🎈 ﻫﻴﻴﺖ ﺷﻬﺪاﻱ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﺷﻴﺮاﺯ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 می‌آیم چون پرچم ایران کفن ماست و چون حاج قاسم گفت جمهوری اسلامی حرم است 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🔰کلاس پنجم دبستان و شیفت عصر بودم. به دلیل نزدیکی اذان ظهر و شروع مدرسه آن روز نتوانستم در خانه نماز بخوانم. در راه مدرسه تمام فکر و خیالم پیش نماز بود، برای همین قبل از وارد شدن به مدرسه راهم را کج کردم و رفتم به تکیه شاهزاده منصور در خیابان تیموری و با خیال راحت نماز ظهر و عصر را خواندم و بعد با آسودگی خاطر به سمت مدرسه امیرکبیر، که در انتهای کوچه بود رفتم. وقتی رسیدم زنگ خورده بود. 🔶ناظم با چوب دستی که تازه از درخت بریده بود و هنوز بوی چوب تازه می داد کنار در ایستاده بود و بچه هایی را که دیر رسیده بودند تنبیه می کرد. با ترس و اضطراب از چهارچوب در قدیمی مدرسه پا داخل حیاط گذاشتم. صدای بچه های دیر آمده و چوب ناظم بر دست هایشان نشسته بود مدرسه را پر کرد بود.تا چشم ناظم به من افتاد گفت: « خسروانی چرا دیر کردی؟» جوابی نداشتم،  ناظم هم  تا جا داشت با چوبش مرا زد. اما هر ضربه ای بر بدنم جای درد، لذتی زیبا در وجودم می پیچید، ارزش آن چوب خوردن را داشت. *راوی: شهید ﭘﻮﺭﺧﺴﺮﻭاﻧﻲ * رضا پورخسروانی 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
⭐یادی از سردار شهید محمد حسین(امیر) مهدی زاده⭐ برای گذراندن دوره غواصی در بندر انزلی بودیم. هر روز باید مسافتی 500 متری از ساختمان ها، تا دریا را پیاده طی می کردیم. این مسیر ماسه ای بود و ما که پای برهنه بودیم تا به دریا برسیم، از نفـــــس می افتادیم. یکی از وسایلی که باید با خودمان می بردیم، موتور قایق ها بود. موتور قایق سنگین بود و باید دو نفر دو سمت آن را می گرفتند و این مسیر را طی می کردند. امیر به سمت آنها رفت. گفت: موتور را بزارید روی دوش من! - نمیشه، دو نفری هم حمل این موتور سخته! - یا علی بگید بزارید! نشست. موتور قایق را روی دوشش گذاشتند. با دو دستش دو سمت موتور را گرفت. یا علی گفت و ایستاد. بعد هم پا برهنه، در میان ماسه ها شروع به حرکت کرد و یک نفس تا ساحل رفت. کار هر روزش بود، یک بار موتور را تا ساحل می آورد. بعد از تمرینات و غواصی، دوباره آن را روی دوش می گذاشت به ساختمان ها بر می گرداند. همیشه جان خودش را فدای دیگران می کرد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫شب جمعه.. 21 بهمن ماه 61 است حالا هیچ چیز مهم تر از زیارت سید الشهدا برای رزمندگان در کانال کمیل نیست.. مقتل خوانی اینجا حال و هوای دیگری دارد اما اینجا خود مقتلی است که نیاز به نوحه ندارد.. ✨ابراهیم با رمقی که داشت فرازهایی از دعای کمیل را می خواند و بچه ها زجه می زدند و برخی از هوش می رفتند.. صدای ابراهیم فقط به شماری از افراد می رسید.. 🍁نیمه های شب بود که آتش باران های دشمن شروع شد اما ابراهیم با یک دیدبانی کوتاه متوجه شد که اطراف کانال سوم درگیری است.. در این وضعیت بچه های گردان حنظله وارد عمل شده بودند و این درگیری هم موفق نبود .. بسیاری از بچه های حنظله هم در این شرایط به شهادت رسیدند و به اسارت رفتند.. روزگار آخرین گل های سرزمین را یکی یکی پر پر می کرد و شب می رفت تا روز 22 بهمن را به ارمغان آورد.. 💐روزی که ابراهیم ردای شهادت می پوشد و تشنگی ها و خستگی هایش را با جام شیرین شهادت رفع می کند.. 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌹22بهمن سالروزشهادت ابراهیم هادی 🌹وصیتنامه:خدايا عشق به انقلاب اسلامي ورهبرانقلاب چنان دروجودم شعله‌وراست كه اگرتكه‌تكه‌ام كنندويازير سخت‌ترين شكنجه‌هاقرارگيرم،اوراتنهانخواهم گذاشت 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃 گاهے‌بعضی‌نگاه‌ها... چشـــــــم‌دل‌را رو‌بسوےِخـدابازمےڪند! مخصوصاً‌اگر‌آن‌نگاه از‌قابِ‌چشمانےآسمانے‌باشد... 🥀💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شب عملیات والفجر ۸ بود. در حال اماده شدن برای عملیات بودیم. سردار قنبر زاده,فرمانده گردان, بی سیم زد که سردار(شهید )مسلم شیرافکن) پیام داده, برادرش, محسن را شب اول نبرید. سریع رضا حیدری که رفیق فابریک محسن بود را فرستادم تا جریان را به محسن بگوید! چند دقیقه بعد دیدم این نوجوان با عصبانیت به سمت من امد. گفت اقای مهدوی رضا چی میگه, چرا من نباید بیام؟ گفتم دستور فرماندهیه, قایق ها جا نداره... بغضش ترکید, اشک روی گونه اش شروع به غلطیدن کرد و گفت چرا من, منم می خواهم بیام! ناگهان پایش سست شد و افتاد روی زمین. رضا رفت زیر بغلش را گرفت. گریه می کرد و با لهجه کازرونی التماس می کرد. هی می گفت اقای مهدوی ههههاااانمبری؟ می گفتم نه ! شاید صد بار این خواهش تکرار شد. کلافه شدم, سرشان داد زدم و رفتم سمت گروهان... یک مرتبه محسن دوید جلویم با اشک گفت:دیشب خواب حضرت زهرا(س) را دیدم. به من گفت تو میای پیش خودم! تعجب مرا که دید ادامه داد:به قران اگه دروغ بگم. اگه نبریم شکایتت رو می کنم! خیلی با جذبه وجدی می گفت. یک مرتبه بدنم شل شد. بی اختیار گفتم: برو آماده شو بیا! رضا گفت: بچه بدو که آخر گرفتی! من مبهوت نگاه این دو نوجوان کم سن وسال می کردم و بی اختیار اشک می ریختم. همان شب عملیات والفجر هشت هردو پر کشیدند. بعد از عملیات فهمیدم که رمز عملیات هم " " بود. 🌹🍃🌹🍃 , فارس شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۱ 🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
1_1635647610.mp3
15.44M
داستان روزانه هر روز یک قسمت 📗کتاب صوتی " قسمت 8⃣ http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃🌸🍃🌸🍃🌸
35.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥لحظه به لحظه با عملیات والفجر ۸ 🌷 به روایت سیدشهیدان اهل قلم سیدمرتضی آوینی آفتاب باز هم پايين‌تر آمده است و دل‌ها مي‌خواهند كه از قفس تنگ سينه‌ها بيرون بزنند. انتظار سايه‌اي از اشتياق بر همه چيز كشانده است. همه‌ي كارهاي معمولي پر از راز مي‌شود و اشيا حقيقتي ديگر مي‌يابند. نان همان نان است و آب همان آب است، و بچه‌ها نيز همان بچه‌هاي صميمي و بي‌تكلف و متواضع و ساده‌اي هستند كه هميشه در مسجد و نماز جمعه و محل كارَت و اينجا و آنجا مي‌بيني. اما در اينجا و در اين ساعات، همه‌ي چيزهاي معمولي هيبتي ديگر پيدا مي‌كنند. تو گويي همه‌ي اشيا گنجينه‌هايي از رازهاي شگفت خلقت هستند، اما تو تا به حال در نمي‌يافتي. امان از غفلت! 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb