هوا تاریک روشن بود، راه افتادم در میانه ارتفاع به پست امداد رسیدم
دیدم چند مجروح را آماده کردند تا هلیکوپتر بیاید.
حاج رسول استوار هم زخمی بودند. بین ایشان و همرزمش بگو مگو بود.
ایستادم ببینم ماجرا چیست. متوجه شدم امدادگران میخواهند حاج استوار را اول بفرستند ولی او به شدت مخالفت میکرد و میگفت اول بسیجیها و پاسدار وظیفهها را بفرستند،میگفت: اگر دوباره هلیکوپتر آمد من میروم.
من به راه خودم ادامه دادم، بعد که پیگیر شدم گفتند هلیکوپتر برای بار دوم نیامد .
یکی از رزمنده ها بعدها به من گفت همین نرفتن باعث شد که زخم حاج استوار عفونت شدید کند. که این چندمین بار بود که حاج استوار زخمی شده بود.
عجیب اینجاست که این سردار عزیز هیچ پرونده جانبازی در هیچ جا ندارد و هرگز برای کمیسیون تعیین درصد جانبازی به جایی مراجعه نکرده بود.
#شهید حاج رسول استوار محمودآبادی
#شهدای_فارس
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سی_سوم
زبیر دست از کار کشیده بود و نگاهم میکرد. هنوز هوا زیاد تاریک نشده بود و به نحوی امکان دیدن محل اصابت نارنجک وجود داشت. بچه ها الله اکبرگویان تیراندازی میکردند به زبیر گفتم:
- می خواهم آن جا را بزنم.
دستم روی ماشه رفت و نارنجک از اسلحه جدا شد و لحظاتی بعد کنار یک سنگر فرود آمد و منفجر شد مابقی نارنجک ها را نمی دانم کجا و چگونه زدم میخواستم زود نارنجک ها را پرتاب و تیراندازی را شروع کنم.
نارنجک دومی و سومی نیز پرتاب شد. وضعیت از آن حالت اولیه خارج شده بود ابتدا از طرف دشمن واکنشی انجام نگرفت اما رفته رفته باران تیرهای دشمن شروع کرد به باریدن تیرهای سرخ و نارنجی به این سو و آن سو می رفت. صدای زوزه ی تیرهای رسام و انفجار خمپاره های زمانی آمان از همه بریده بود. بچه ها با شور و شوق میجنگیدند یا حسین یا حسین زخمیها به گوش می رسید. برخی که با تجربه تر بودند فریاد می زدند
_الله اکبر بگید
فرماندهی دسته ما لحظه ی اول شهید شد .حسین اسماعیلی فرماندهی گروهان مدام بین این طرف و آن طرف در تکاپو بود. میخواستم نارنجک چهارم را روی اسلحه سوار کنم که متوجه شدم در پوش اسلحه به خاطر فشار شدید گاز باروت پرت شده است. دنبال آن میگشتم که اسلحه ای کنارم افتاد سرم را بالا گرفتم در زیر نور منور لطیف طیبی را دیدم. نگاهش کردم از شاهرگ گردنش خون روی چفیه ی سفیدرنگش می ریخت. لحظه ای به خود لرزید انگار دلش نمیخواست به زمین بیفتد در کنارم نقش زمین شد. دست از کار کشیدم همه ی هوش و حواسم متوجه لطیف بود. زیر نور منور افتاده به من نگاه می.کرد هم این طور که داشت نگاهم میکرد یک دفعه حواسش متوجه جای دیگر شد و نگاهش را به سمت دیگری انداخت.
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌نحوه شهادت مظلومانه آیتالله مدرس به روایت استاد انصاریان
✍️به مناسبت ۱۰ آذر سالروز شهادت آیت الله سید حسن مدرس
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🍃🕊🌹🕊🍃━━━┓
🆔🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹خواب دیدم بالای کوچه مراسم عزاداری امام حسین است و مردم سینهزنی میکنند. خانمی دنبال من آمد و گفت: بیایید با شما کار دارند. رفتم. خانم مؤمنهای ایستاده بود. کاغذی هم دستش بود. تا من را دید گفت: ما منتظر شما بودیم.
گفتم: با من چهکار دارید؟
کاغذ را به دست من دادند و گفتند: این نامه را امامزمان دادند تا شما امضا کنید.
نامه را گرفتم و امضا کردم. صبح بود که خبر شهادتش را آوردند. گفتند برای دیدار شهید به ساختمان توحید سپاه بیایید. رفتیم. تابوت شهدا را گذاشته بودند. یکییکی اسم شهدا را خواندند. اسم سید عبدالرضا را آوردند و گفتند: مادر شهید برای دیدار فرزندش بیاید.
یاد حرفهای سید رضا افتادم که گفت: مادر یکوقت دشمنان و منافقان را با گریهزاری خودت شاد نکنی. خودم را محکم گرفته بودم که اشک نریزم. رفتم روی سکو ایستادم، بلندگو را گرفتم و گفتم: من از مادر وهب کمتر نیستم که بخواهم چیزی را که در راه خدا دادهام حتی نگاه کنم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹باز شروع حملات رژیم ملعون اسرائیل و باز وداع مادران با فرزندان در فلسطین...
در این روز جمعه برای ظهور منجی عالم و نجات مردم مظلوم فلسطین دعا فراموش نشود 🙏
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
شهادت هدف نیـســت...
هدف اینه کـه عَلَم اسلام رو
بــه اسم #امـٰام_زمان «عج» بالا ببریــد
حالا اگـه وسط این راه شهـید شـدید
فدای سرِ اسلـٰام!
شهید#حاج_قاسم_سلیمانی🕊🌹
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🌷🕊🍃
-وتاابـدبہآنـانکہپلاکشـانرااز گردنخـویشدرآوردنـدتـٰامانند مادرشـانگمنامبمـانندمدیونیم!✨
#فاطمیه🏴
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
💠حسین برای جوانان محل بزرگتر و الگو بود. همه دوستش داشتند. محال بود کسی با وجود حسین جرأت خلاف در محل داشته باشد. هر وقت رد می شد، عطر دل انگیزش هوا را معطر می کرد. خیلی مقید به نماز جمعه بود. حتی مستحبات نماز جمعه را رعایت می کرد
💠نیمه شب بود که به اتفاق عده ای از هم محله ای ها به گلزار شهدا رفتیم. در میان قبور شهدا می چرخیدیم که چشم مان افتاد به یک قبر خالی. حسین گفت: بچه ها من دوست دارم در این قبر بخوام. رفت درون قبر. گفتیم: سنگ لحد هم می خواهی؟
گفت: اره اما تنهایم نگذارید!
رویش را با سنگ لحد پوشاندیم. اتفاقی افتاد که برای چند دقیقه مجبور شدیم از آنجا دور شویم. آنقدر سرگرم شدیم که حسین را یادمان رفت. سریع برگشتیم. آوردیمش بیرون. گفت: بچه ها من حال خوشی دارم. فکر کنم به زودی من را اطراف همین قبر خالی دفن می کنید!
خیلی نگذشته بود که نزدیکی همان قبر دفن شد.
🌹🌱🌹🌱
#شهید حسین معتمدی
#شهدای_فارس
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سی_چهارم
هنوز زبان من بند بود که
لطیف شروع به حرف زدن کرد آرام و شمرده گفت:
_السلام علیک یا ابا عبدالله....
دو، سه بار دهانش باز و بسته شد و به شهادت رسید .
آن زمان سلام گفتن لطیف برایم قابل فهم نبود. هر گاه آن لحظه را در ذهن مرور میکردم دچار حالت عجیبی میشدم. نوع رفتار لطیف مانند کسی بود که در مقابل انسانی بزرگ عرض ادب میکند. یک دفعه حواس و نگاهش را از من میگرفت و به سمت دیگری خیره شد.
انگار مرا لایق سخن گفتن ندانست .یک دفعه دیدم که شهباز طیبی بر بالین لطیف آمده است.
پرسید:
- لطیفه ؟
پاسخ دادم: - بله!
شهباز نشست و های های گریست. سپس چفیه خود را بر صورت لطیف کشید و از آن جا دور شد. لحظه ای که به خود آمدم احساس کردم که از آن دنیا به این دنیا برگشته ام و از این رو به آن رو شده ام دست و پایم را گم کرده بودم. انگار لطیف روح مرا هم با خود برده بود. وقتی که خود را زنده ،دیدم چشمم به اسلحه ام افتاد .آن را برداشتم و خیلی زود در پوش آن را پیدا کردم و جوفی پرتاب نارنجک را از لوله جدا کردم. خشاب تیر جنگی را کوبیدم .جایش دست پاچه و عصبانی بودم انگار آدمی که از همه روزگار طلبکار باشد ،سرم را از خاکریز بالا کشیدم و دندانهایم را به هم فشردم و با فشار
انگشت گلوله ها را به سمت دشمن شلیک میکردم انگار لطیف طیبی میگفت:
_بزنید وقت تنگ است
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترا
تمدن غرب
برا اینکه مسیر
انسانسازی رو متوقف کنه
دست گذاشته روی قدرتمندترین
کارخانهی انسانسازی
یعنی زن و دختر.
نبرد آخرالزمانیِ
تمدنی شروع شده.
دعوا سر انسانه.
اگه تو این برگریزان،
زیر پای عابرها نیفتید
اسطوره خواهید شد.
#حسین_یکتا
🌱🌷🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
جنایتی هولناک در شجاعیه/ بمباران بلوکهای مسکونی و شهادت بیش از صدها نفر
🔹ارتش جنایتکار "اسرائیل" باز هم دست به جنایت و کشتاری دیگر علیه مردم غزه زد.
🔹الجزیره اعلام کرد که جنگندههای اسرائیلی چند بلوک مسکونی را در محله شجاعیه در شرق غزه به طرز وحشیانه و جنونآمیزی با دهها موشک ویرانگر و قوی بمباران کردند که به گفته شاهدان عینی بیش از صدها نفر در این جنایت به شهادت رسیدند.
🔹هنوز آمار شهدای این کشتار فجیع مشخص نیست.
🚨دعا برای مردم مظلوم غزه فراموش نشود 😭
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
مادر است دیگر...
مادر فلسطینی با وجود جراحت شدید به دلیل بمبارانهای رژیم صهیونیستی، دختر خردسال خود را در آغوش گرفته…
#غزه
🌱🍃🌱🍃🌱
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#یلـــداے_همــدلے
🔹🔹🔹🔹
در ایامی که متعلق به بی بی حضرت فاطمه (س) می باشد می خواهیم یلدا را بهانه ای برای کمک به نیازمندان شهر نماییم ....
خیرین و بانیان خیر، از همین الان لطفا همت کنید تا بتوانیم در هفته آخر آذرماه یک بسته معیشتی مناسب جهت نیازمندان تحت پوشش تهیه نماییم
یا زهرا ....
🔹🔸🔹🔸🔹
شماره کارت جهت مشارکت👇👇
6037997950252222
*بانک ملی . بنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام*
🔹🔺🔹🔺🔹
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃
نوشتـہ هایم هم
بے تابتـان هستند !
صبـح 🌤بخیـر بگویید ....
تا صبـحگاهم با عطـرِ نفسِتـان
آغـاز شود...
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی🕊
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
دست راست شهید حسن باقری بود. همین همراهی، او را متخصص
اطلاعات عملیات کرده بود. شناسایی را در هر کاری ضروری می دانست
و همیشه می گفت تا می توانید شناسایی کنید و بعد عملیات.
حاج قاسم هم خیلی دوستش داشت، چون حاج رسول مرد عملیات های سخت بود.
یک بار وسط بحبوحه جنگ سوریه، حاج قاسم وارد سنگر شده بود و دیده بود حاج رسول نقشه اسرائیل را گذاشته وسط و دارد نقشه عملیاتی طراحی می کند.
بهش گفته بود: چه می کنی حاج رسول؟ گفته بود:
دارم نقشه عملیات حذف اسرائیل بعد از داعش را طراحی می کنم. حاج قاسم گفته بود: وسط این شلوغی جنگ و حضور داعش؟ حاج رسول پاسخ داده بود: فرضش که محال نیست. ان شاءالله با فرماندهی شما
اون روز هم میاد.
سردار شهید عبدالرسول استوار
#شهداےفارس
#ایام_شهادت
🍃🌷🍃🌷
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#خاطرات_دفاع_مقدس*
#نویسنده_محمد_محمودی*
#گلابی_های_وحشی
#قسمت_سی_پنجم
نیروهای گروهان یکی یکی شهید و مجروح میشدند و دشمن مقاومت میکرد. ستونی از نیروهای گردان امام مهدی (عج) از پشت خاکریز مجاور نهر عبور میکردند تا دشمن را دور بزنند و درگیری را شدت دهند در آن لحظات یکی از نیروها به دوستانش می گفت:
_بچه ها آیه و جعلنا تلاوت کنید تا دشمن ما را نبیند.
آن قدر با اعتماد این سخن را بر زبان جاری می ساخت که گویی به او الهام شده بود .
عملیات و نبرد ادامه داشت یکی دیگر از بستگان لطیف
آر پی جی گرفت و خود را از پشت خاکریز به آن طرف انداخت .
هر چه دوستانش میگفتند :«فلانی نرو کشته میشوی!» قبول نکرد و بعد از چند لحظه صدای شلیک موشک آر پی جی او شنیده شد.
فریاد
می زد:
- بچه ها موشک بیاورید این جا جای خوبی است!
بچه ها به سرعت خود را به او رساندند .هیچ کس کوتاهی نمیکرد .
آقای چناری در حالی که داشت قبضه خمپاره شصت خود را در کنار ما آماده تیراندازی میکرد فریاد معاون گروهان را که شنید به من و زبیر گفت:
_بچه ها مواظب قبضه باشید تا من نوروزی را که مجروح شده بیاورم, یکی از بچه ها به آقای چناری گفت:
_آقا این چه موقع دنبال مجروح رفتنه بیا و خمپاره را راه اندازی کن.
با تشر آن رزمنده آقای چناری به کنار قبضه برگشت و اقدام به تیراندازی کرد .هنوز فریاد مادر مادر نوروزی می آمد. رزمنده ای در میان دود و دولاغ رگباری بست و
حرکت کرد ،اسمش حمزه بود . از ناله های نوروزی عصبانی شده بود و گفت :چرا داد و فریاد میکنی؟ روحیه ی بچه ها را خراب میشه... این کارا خوب نیس!
#ادامه_دارد ...
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻کودکی که در هنگام خواب زخمی شده و از عمویش می پرسد : عمو دارم خواب میبینم یا بیدارم ؟😭
#کودکان_مظلوم
#غزه
#فلسطین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج 🙏
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید سید عبدالرضا سجادیان⭐️
🌹با بچههای مسجد قرار داشتیم، هفتهای یک روز به گلزار شهدا و سر مزار دوستان برويم. روز جمعه بود. بهاتفاق [شهید] حمیدرضا جمالی فرد، به گلزار شهدا رفتیم. به کنار مزار سید رضا که رسیدیم، عطر عجیبی، شبیه عطر گل محمدی در اطراف مزار پیچید. به حمید گفتم: چه بوی عطر عجیبی اینجا میآید!
حمید گفت: مگر نمیدانی؟
- امامزمان (عج) برای زیارت تشریف آوردند!
با تعجب نگاهی به حمید کردم و گفتم: من که شک ندارم آقا سر مزار شهدا میان، اما مطمئنی الان آقا اینجاست؟
سکوت کرد و لبخندی زد. دستش را روی سینه گذاشت و با صداي حزينش شروع به دادن سلام به امامزمان (عج) کرد. چند لحظه بعد، آن بوی خوش به همان ناگهانی که آمده بود، مثل نسيم گذشت و رفت. حمید آرام گفت: آقا رفت!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
پدر؛ دختری ...💔
شهیدمدافعحرم؛سیدمصطفیصادقی
#شهدا شرمنده ایم
💢پیکر مطهر شهید پس از ۸ سال تفحص و به وطن برگشت
🌱🍃🌱🍃🌱🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
وقتی حسین به خانه آمد، از درجه و این حرفها پرسیدم. گفت: «درجهی خوب و ممتاز رو #شهدا گرفتن.
من و امثال من باید تلاش کنیم تا به درجهی اونا که یه درجهی خدائیه برسیم. اگه بخوایم برای خودمون اسم و رسم درست کنیم که باختیم!»
سردارمدافعحرم
شهیدحاج#حسین_همدانے🌹
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz