eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
💫یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار 💫 🌷اوایل سال 1365 بود. به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه شیراز رفتم. شنیده بودم یکی از رزمندگان قرار است در مورد عملیات والفجر8 گزارش بدهد. وارد سالن که شدم، دیدم سخنران، آقا مهـدی است. باحالت خاص خودش که همراه با تبسم، آرامش، صمیمیت و روحانیت بود، وضعیت نیروها و چگونگی عملیات را تشریح می‌کرد. آن‌قدر کلامش شیوا و جذاب بود، که هیچ صدایی غیر از طنین صداي او در سالن شنیده نمی‌شد. همه محو سخنان آقا مهـدی شده بودند. کار همیشه‌اش بود. در تمام مدت، ارتباطش را با قشر دانشگاهی حفظ می‌کرد. بی‌آنکه از مسئولیت‌هاي خود سخنی بگوید. وقتی جلسه تمام شد، پیش آقا مهـدی رفتم و گفتم: آقا مهـدی چی شد این جلسه را راه انداختید؟ گفت: بر اساس احساس تکلیف. لازم بود فرهنگ جبهه وارد دانشگاه شود! براثر سخنان مستمر ایشان خیلی از دانشجوها و اساتید داوطلبِ اعزام به جبهه می‌شدند 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
وقتی قرار شد به پاس کاردانی‌ها وجانفشانی های مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یابد ودر ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند. همسرش فوق العاده خوشحال شد واو را تشویق کرد تا هرچه زودتربرای انتقال اقدام کند.اما اودر دفتر یادداشتش نوشت : باید بازبان خودش قانعش کنم انتقال به تهران یعنی مرگ من چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. عباس دوران در طول ۲۲ ماه حضور در جنگ ۱۲۰ پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است.  شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند. 🌷 🎊 🍃🌷🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🚩در_محضر_شهدا : مسولیت و بر عهده ماست . امروز متعال به ما کرده ، داده ، عالم تر شدیم ، بیشتری داریم ، بدانید که دشمن را شکست خواهیم داد ، نکنید 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
🌷🕊🍃 گوینـد: شھـادت مہر قبولۍست کـہ بـر دلـت مۍخـورد... شھـدا دلـم لایق مہـر شھـادت نیست💔 امـا‌، شمـا کـہ نظـر کنیـد؛ این ڪویـر تشنـہ دریـا مۍشود.. بـا عطر شهادت 🌷❤️ 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb 🍃پنجشنبه یاد شهدا با ذکر صلوات🍃
🚨 *مراسم میهمانی لاله های زهرایی* 🎊و جشن میلاد حضرت رسول ص و امام صادق (ص)🎊 🔹بزرگداشت سید عبدالرضا و عبدالرسول سجادیان🔹 🎙 : *برادر سید علی سجادیان* برادر *کربلایی ماجد قیم*💢 : *◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام* : ◀️ *پنجشنبه ۲۱مهرماه/ از ساعت ۱۶.۱۵* 🔺🔺🔺🔺🔺 🔺🔺🔺🔺🔺 لطفا *مبلغ مجلس شهدا باشید*
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * (آخر) از بیمارستان خارج شدیم وقتی به راه رفتن آقا مرتضی دقت میکردم فهمیدم که سختی به خودش می دهد که دردش را از من پنهان کند. سوار ماشین شدیم و به سمت خودش بودم هر لحظه که متوجه نگاه های من میشد با یک لبخند جواب میداد. رسیدیم بی‌وقفه به سمت روستای مان شتافتیم‌ . اولین روستایی که در راه ما بود خیرآباد نام داشت که در عزا دگاه آقای ستوده بود در یکی از پارکینگ های کنار جاده نزدیکی هما روستا آقای ستوده ترمز گرد و با نگاهی به صندلی پشت سرش که ما بودیم گفت: آقا مرتضی فکر کردی که اگه با این لباس بیمارستان بخوای به خونه بری چه میشه بنده خدا زمانی که تو را با آنچه را ببینند حتما سکته می کنن!خانم شما لباس همراهتون دارین!!؟ پیشرفت را کرده بودم سر لباس کت و شلوار دامادی را از سایت درآوردن و با آقای ستوده دادم کمک کرد که لباسش را عوض کند و بعد حرکت کردیم به سمت روستای خودمان. نزدیکی‌های روستا برای اینکه خیلی کس متوجه مجموعه نشود دستش را که دور گردنش خود باز کرد از کوچه های خاکی روستا رد شدیم .پدر مرتضی در را باز کرد.نگاهش که به ما افتاد لبخند تلخی زد. _پسرم باز مجروح شدی؟! _شما از کجا میدونید؟! _چند شب پیش خواب دیدم! آقای ستوده لبخند زد:« آقا مرتضی مجنون شده ام می خواست پرتقال پوست بگیره دستش را بریده..» داخل شدیم هیچکی حال و هوای خوش نداشت مادرش که واویلا... _مادر چرا توی طاقچه عکس برادر مرتضی هست ولی عکس خود مرتضی نیست ؟! _چکار کنیم مادر .هرچی اصرار می کنیم که یک عکس بده زیر بار نمیره. _نگران نباشید .انشالله عکسش را بالای درب منزل می زنید. با این حرف مادرش خیلی ناراحت شد و چهره درهم کشید. _خدا کنه اگر انسان می‌ره با شهادت در راه حق بره.شهادت حق مرتضی است. چند دقیقه بعد آقای ستوده خداحافظی کرد و رفت.از آن لحظه به بعد در خانه ما مدام پذیرایی از اقوام و دوستان بود .او مهمانداری می کرد و شبها از فرط درد خواب نداشت و همین جور شبها و روزهای دردناک در پی هم می گذشت. یک روز آقای ستوده و الوانی آمدند مرتضی را برای باز کردن گچ دست و معاینه به شیراز ببرند .در راه برگشت از شیراز حال آقا مرتضی به هم میخورد و به سختی به خانه می آیند.چند دقیقه ای پس از استراحت رو به من کرد . _مقداری آب گرم بیارید می‌خوام دستام رو بشورم. صدایش کردم .آمد کنار حوض.پیراهنش را در آورد با دیدن سینه و پشتش پلم لرزید .دنیا دور سرم چرخید ..آن همه زخم و جراحت .آن همه خون و چرک لخته..جیغ کشیدم : _اینا چیه آقا مرتضی؟! _نگران نباش ..اینا ترکشه از آن روز به بعد بر آفتاب می نشست با سوزن زیر پوستش میزد .سر سوزن به ترکش میخورد اهرمش می کرد بالا .بعدش آنجای پوست را که به شده بود میان دو انگشت می فشرد .تکه سربی با خون و چرک بیرون میزد ... ♥️شادی روح شهید مرتضی جاویدی صلوات http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
💫یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار 💫 🌷توی فاو بودیم، مهدی گفت: علی دقت کردی بعضی از این بسیجی‌ها همه چیزشان را ریختن توی یک چفیه و ساک ندارند‌! - خوب؟ - این بسیجی که هیچی همراهش نیست، همه دنیای پشت سرش را گذاشته کنار و انگار با احرامی آمده لبیک بگه! با خنده گفتم: چه جالب، پس چرا خودت ساک آوردی؟ گفت: این دفعه که ساک آوردم توراهی دارم منتظر بچه‌ام... از ته دل خندید. گفت: اسم اولی راضیه است، می‌خواهم اسم دومی را بگذارم مرضیه، که خداپسند جور بشه، راضیه مرضیه . پائیز بود که مهـدی هم ساکش را گذاشت و با یک چفیه به جبهه برگشت تا به آنچه آرزویش بود برسد و رسید، که هم خدا از او راضی شود و هم او از خدا راضی 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
بر غمزده گان بابِ نجات است بر مرده دلان آبِ حیات است پیغمبرِ ما بَه که چه زیبا فرمود سر چشمه خیر و برکات است ! (ص)🌺 (ع)💫 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پسر شهید سلمان امیراحمدی: بابام برای رهبر و ایران و دین شهید شده. کسی نیست انتقامش رو بگیره ...😭😔 💢شب جمعه است یاد همه صلوات .. 🍃🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 ✨ای عالم و آدم، شده محتاج دعایت خالق، شده همـراه ملائک به ثنایت خاتم که تویی، ما همه در بند رکابت ای جـان دلم جـان دو عالم به فدایت 🌸میلاد پیامبر عظیم الشان اسلام حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) و آقا امام صادق(علیه السلام) مبارک 🌸 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
😂😂طنز جبهه(بخون و بخند)😂😂 تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: ” حیدر حیدر رشید ” چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید. بعد صدای کسی آمد: – رشید بگوشم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! -هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا. من در خدمتم. + اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده‌ام، از یک‌طرف باید با رمز حرف می‌زدم، از طرف دیگر با یک آدم ناوارد طرف شده بودم + رشید جان! از همان‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟ + بابا از همان‌ها که سفیده. – هه هه! نکنه ترب می‌خوای. + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!😳😐😂😂 کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد. هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم. منبع: کتاب رفاقت به سبک تانک 🎊🎊🎊🎊 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
شهادت ۲ مدافع امنیت در بیرم لارستان😭 🛑شعار نویس های مسلح، دو نیروی مدافع امنیت فارس را به شهادت رساندند 🔹سحرگاه امروز ۲ اغتشاشگر حین شعارنویسی با گشت بسیج بیرم روبه‌رو شده و اقدام به تیراندازی با کلت کمری می‌کنند. در این تیراندازی سرگرد نورالدین جنگجو و طلبه بسیجی احمدرضا عرفانی‌‍‌نیا از بسیجیان بیرم به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. شهادتت مبارک 😔🌹 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐ یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار⭐ 🌷دیدم در فکر است و مرتب بچه‌هایش را می‌بوسد. به‌طور غیرمعمول چند بار از من خواست که مراقب خودم و فرزندانمان باشم. دلم به شور افتاده بود و مهـدی با این حرف‌هایش مرا آتش می‌زد. گفت: راستی راضیه این شعر را از کجا یاد گرفته! گفتم: کدام شعر! گفت: توي راه که می‌آمدیم، مرتب این شعر را می‌خواند: بابا آب داد دیگر شعار ما نیست، بابا جون داد، بابا خون داد... این بار اصلاً دوست نداشتم برود. زیرکانه گفتم: آقا مهـدی، شما هفته پیش قول دادید که این هفته مرا به دعاي کمیل ببرید! خندید و گفت: خانمم دعاي کمیل مستحبِ، رفتن به جبهه واجب! خداحافظی کرد و رفت. یکی دو ساعت نگذشته برگشت و شد آب بر آتش. با خنده گفت: قرار شد صبح زود حرکت کنیم. برگشتم تا به قولی که به شما دادم عمل کنم! به‌اتفاق هم رفتیم تا آخرین کنار هم بودنمان هم‌نوا با دعای کمیل باشد. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀مواظب باشید ✨مواظب منافقین داخلی باشید ،نگذارید آنها پا روی خون شهدای ما بگذارند و ثمره خون شهدایمان را پایمال کنند. سردار_شهید_حاج_یونس_زنگی_آبادی🇮🇷 ⃟ 🌹🍃🌹🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 را برای ما جا گذاشتن تا روزی بدانیم از ما بودن هویتشان بود اما دلشان را به زدن راستی خوبی بوده ایم؟ 💔🥀 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
♨️عبرتی زیبا از یک گل ... 💠خانه قدیمی ما، حیاط بزرگی داشت با یک باغچه بزرگ پر از درخت و گل های رنگارنگ. در میان این گل های رنگارنگ یکی از گل ها خیلی چشم آقا رضا را گرفته بود، گل های ریز و سفیدی که به ظاهر هیچ جلوه زیبایی نسبت به سایر گل ها نداشت، گل شب بو یا همان گل محبوبه. یک روز آقا رضا ما خواهر ها را کنار این گل جمع کرد و گفت: «این گل اخلاقی دارد که همه شما دختر ها باید آن را سرلوحه زندگی خودتان قرار دهید!» متعجبانه نگاهی به ظاهر معمولی گل محبوبه انداختیم، هیچ جذابیتی نسبت به سایر گل ها نداشت، جز بوی عطری که تا هوا تاریک می شد تمام خانه را پر می کرد. می گفت این گل تا وقتی روز است و در خانه باز و نامحرمان در حال رفت و آمد هستند، چادر عفاف بر روی خود می کشد و هیچ اثری از او نیست و کسی متوجه او نمی شود. اما شب که شد، وقتی دیگر نفس نامحرمی در خانه نماند، پوشش خود را برای صاحب خانه کنار می زند و چنان عطر دل انگیزی در فضای خانه پخش می کند که هیچ گلی در روز چنین هنری ندارد! همچون این گل باشید، زیبایی و هنرتان را از نامحرم بپوشانید و برای مَحرم شکوفا کنید! 🌷🌱🌷 سردار شهید رضا پورخسروانی 🌱🌱🍃🍃🌱🌱 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
| 📍خودسازی برای تحصیل در حوزه علمیه رفته بود قم . یک روز که به دیدنش رفتم دیدم و زندگیش خیلی ساده است . با سابقه ای که از وضع مالی پدرش داشتم گفتم : محمد شما که وضع مالی تون خوبه پس چرا چیزی برای خودت نداری؟ مگه حرومه که آدم زندگی بهتر از این داشته باشه؟ گفت : تقوا و زهد بدون خودسازی به دست نمیاد اولین چیزی که برای یک طلبه لازمه زندگی کردن مثل پایین ترین قشر جامعه است. 🌷شهید محمد شریفی🌷 🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
⭐ یادی از سردار شهید مهدی ظل انوار⭐ 🌷 بعد از عملیات کربلای 4 بود. قرار بود به‌اتفاق جمعی از برادران پاسدار از شیراز به اهواز برویم. سرصبح بود که صدای زنگ خانه بلند شد. در را باز کردم، آقا مهـدی بود که همراه با دو آمبولانس دنبال من آمده بود. چندثانیه‌ای به‌صورت مهـدی خیره شدم. یاد مادرم افتادم. گفتم: آقا مهـدی یک‌لحظه بایست، سوار نشو، تا من برگردم. سریع توی خانه برگشتم و مادرم را صدا زدم. مادرم چندین بار به من سفارش کرده بود دوست دارم یکی از دوستانت را قبل از شهادت ببینم! مادر که آمد، گفتم: مامان، مگر نمی‌خواستی یک شهید را قبل از شهادت ببینی؟ گفت: آره. گفتم: بیا پشت در. مادرم چادربه‌سر کرد و همراه من به پشت در آمد، مهـدی را نشانش دادم و گفتم: مادر نگاه کن، این آقا مهـدی می‌خواهد شهید بشود! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱 ابراهیم اهل ورزش بود ولی هیچ وقت سعی نداشت و قهرمان و مشهور بشه. بهش می گفتم: مگه بد که آدم قهرمان و مشهور بشه و همه بشناستش!؟ در جواب میگفت: هرکس ظرفیت مشهور شدن رو نداره؛ از مشهور نشدن مهمترین ای که بشیم...! 🌱🍃🌱🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🌷🕊🍃 🌱گاهی باید مکث کرد روی لبخند هایت! نگاه هایت! هر کدامشان پیامی دارند که میتواند نجات دهنده ی حال و روز این روز هایمان باشد... 💔 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
سال ۶۲ بود. مےخواست به جبهه برود. دیدم دارد پسر ۴, ساله اش را هم اماده می کند. گفتم این چه ڪاریه, جبهه ڪه جاے بچه ۴ساله نیس! 😳😳 خندید. اما جدے گفت:امام حسین در راه اسلام طفل شیرخوارش را به میدان برد, ما ڪه هنوز براے اسلام و امام ڪارے نڪردیم!😔 همان سفر پدر و دایے پیرش را هم برد. با خنده مےگفت: فقط ڪه نباید بچه هاے ما بچه شهید باشند, بگذارید ما هم بچه شهید باشیم.😁 *بابی انت و امی و نفسی و ولدی یاحســـ❤️ــــین* 🌹🌱🌷🌱🌷🌱🌹 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻داستان صوتی برگرفته از کتاب «سمیه کردستان» سرگذشت اسارت «شهیده ناهید فاتحی کرجو» http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb ♥️🥀♥️🥀♥️🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔻 حضرت آقا آمده است پشت بیسیم و میخواهد فرمان دهد... 🚨بسیار شنیدنی... 🌱🌷🌱🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb