هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(السّلامُ عَلَيْكَ يٰا عَلِیّ بْنِ اَبیطٰالِب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
« فزتُ و رَبّ الکعبه »
پور بوسفیان چو از بیداد و کین
داد حکم قتل ِ میر مؤمنین
ابن ملجم جانی رذل و شریر
یافت مأموریت قتل امیر
گرگ دون از حیله ی روباه پیر
گشت اندر بیشهٔ حق شیر گیر
هیجده شب چون که بگذشت از صیام
شد به سوی کوفه بن ملجم ز شام
دل به قتل مرتضی بی تاب داشت
چونکه طرح قتل در محراب داشت
تیره شب زین ماجرا ناشاد شد
روز هم غمگین ازین بیداد شد
شب ازین وحشت به کندی میگذشت
روز هم شد کُند ، اندر بازگشت
شب نبُد راضی به قتل مرتضیٰ
پس به پیمودی به حِدّت راه را
روز هم از این جنایت ، بیم داشت
زین سبب پا را به کُندی میگذاشت
عاقبت شب شد به روز از خدعه زور
وانگهی ، ظلمت مسلّط شد به نور
زاغِ شب سوی جنایت پر کشید
تا که قویِ روز را در بر کشید
چون سیاهی در سپیدی جا گرفت
دزدِ جان ، در این زمان مأوا گرفت
روز و شب چون رنگِ ضدین آمدی
دزدِ جان ، بین الطلوعین آمدی
عاقبت ، بین الطلوعین از درنگ
دامنش آلوده شد بر قتل و ننگ
سارقِ جان امیرالمؤمنین
این زمان بنمود در مسجد کمین
داشت ننگ از قتل مولی گرچه شب
لاجرم شب شد به قتل وی سبب
روز را زین قتل اگر عار آمدی
با شب اندر جُرم، همکار آمدی
هر دو در قتلِ علی ، گشته شریک
همعنان شد در جنایت زشت و نیک
زشتی شب گر شهادت آفرید
نیکی روزش ، سعادت آفرید
آنکه شد مولود، در کعبه به ناز
شد شهید حق، به محراب نماز
از ولادت تا شهادت ، مرتضیٰ
از قضای حضرت حق بُد رضا
زین سبب وقت شهادت آن امیر
گفت: راحت گشتم از دنیای پیر
"فزت"ُ فرمود آن شهید راه دین
پس "و رَبّ الکعبه" گفت آن شاه دین
آری ، آری از ستم ، آسوده شد
از شکنج و رنج و غم آسوده شد
رفت و قدرش بر بشر معلوم گشت
گیتی از عدل علی ، محروم گشت
عدل رفت و عادل غمخوار رفت
شیر یزدان ، حیدر کرّار رفت
زین مصیبت ، خلق گریان علی ست
(شمس قم) دایم نواخوان علی ست
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(السلام عليك يا علی بن ابیطالب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شاہ ملک لافتی)
خدا تا آفرینش را به پا کرد
علی را شاهِ مُلک اتقیا کرد
جهان، دیوانه ی روی علی بود
خدا هم مستِ گُلروی علی بود
علی اسطورۀ خلقِ خدا شد
تجلّی گاهِ ذاتِ کبریا شد
پس از حج در غدیر خم پیمبر
جِهازِ اُشتران را کرد منبر
سپس دستِ علی را بُرد بالا
یگانه شاهِ مُلکِ لافتیٰ را
بگفتا : بعد من مولای تان اوست
بداریدش چو جان خویشتن دوست
عدو در جمع ، بَخّن یا علی گفت
ز مکر و حیله های ممتلی گفت
اگرچه تهنیت_گو گشت آن دم
کمر بر دشمنی میبست محکم
که با دنیاپرستان دغل کار
شدند از کینه هم پیمان و همکار
ا***
چو از حکم نبی بیتاب گشتند
نقاب جهل ، بر مهتاب گشتند
ولایت را ، ز مولا غصب کردند
خزف را جای گوهر نصب کردند
علی در انزوا ، گردید تنها
ز مکر و کینه و تزویرِ شورا
چه شورایی که قَطّاع الطّریقاند
شریکِ دزد و با مردم رفیقاند
سقیفه نام آن شورای پَست است
همه آشوب ها از آن نشست است
چو خفاشند با خورشید، دشمن
سیه کارند در هر کوی و برزن
کز انسانیت و مردی به دورند
به دور از فکر و تدبیر و شعورند
چه گویم زین عناد بی نهایت ...
ز غصب و اینهمه بغض و جنایت
غریبانی که خود را خویش خواندند
شغالانی که خود را میش خواندند
سفیهانی که در جوش و خروشند
همه گندم نما و جو فروشند
نمیبینی درین قومِ سیه دل
اگر عمری رَوی منزل به منزل
که در راہ خدا کاری نمایند
ز محنتدیدگان یاری نمایند
ا***
خلافت بود چون بر غاصبان گنج
به پایان گشت آن دوران بغرنج
خلافت، باز - از آنِ علی شد
اگرچه در غدیر خم ولی شد
ولایت مَسندِ آن مَه جبین بود
ولی بود و امیرالمؤمنین بود
علی ، یار و مددکارِ فقیران
یگانه یار و غمخوارِ عسیران
علی شیرِ خدا خیبرگشا بود
ولی اللہ و صِهرِ مصطفا بود
زمین غَرّہ زِ زیب فرّو جاهش
قمر خیرہ ، به اشراقِ نگاهش
علی ، نان آور خوانِ ضعیفان
یتیمان را پدر بودی ز احسان
چو دشمن تشنهٔ خون علی بود
دلش از زهر کینه ، ممتلی بود
به قتل وی ز جهل و مکر و افسون
بشد مأمور ، ابنِ ملجم دون
به مسجد شد چو آن رذلِ بداختر
بخفت اندر کمینِ قتلِ حیدر
علی در خواب خوش تا دید او را
بخواندش بر نماز آن زشتخو را
به دست خویش وی را کرد بیدار
اگرچه بود خود ، واقف بر اسرار
به سجدہ رفت تا شاہ ولایت
مهین خورشید رخشان هدایت
همانگاهی که همراز خدا شد
ز ضرب تیغِ کین فرقش دوتا شد
چو فرقِ شاہ مردان غرق خون گشت
شفق در خون نشست و لالهگون گشت
قلم بی تاب شد از ظلم گردون
که شد محرابِ کوفه دجلهٔ خون
نگو مسجد که مسجد بیستون شد
نگو کوفه ، که کوفه واژگون شد
نوای فُزتُ رَبِّ الکعبه از فرش
به همراہ علی میرفت بر عرش
نیستان در نیستان، ناله سر شد
درختِ معدلت را ، خم کمر شد
شکست آیینه ی عدل الهی
به سنگ جهل، با تیغ تباهی
هزار اُف بر تو ای چرخ نگونسار
که گشتی با اجل اینگونه همکار
عدالت رفت و مولا رفت و ما را
نماندہ جز غم و رنج و مدارا
علی را کِی شناسد کس به عالم
به جز ذاتِ خداوندِ معظم
اَبرمردی که مانندش محال است
چو ذات حضرت حق بیمثال است
اگر خورشید ، از مغرب در آید
دگربارہ جهان چون او بزاید
جهان دونپرور است و بی مروّت
نبندد با کسی عقد اُخوّت
نفاق و فتنهها پیوسته باقیست
تبر در کینه ی سرو و اقاقیست
چو رفت از این جهان (ساقی) مستان
خماری شد حدیث مِی پرستان
خوشا روزی که مهدی باز آید
جهان با عدل او دمساز آید
زمستان طی شود آید بهاران
به پاس دیدهٔ چشم انتظاران
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1384
http://eitaa.com/shamssaghi
(علی و شب)
نیمه شب زمزمهای هست بلند
که مرا میگسلد بند از بند
هست جانسوزتر از نالهی نی
کرده صد ناله به یک زمزمه طی
چه روانبخش صدایی دارد
شور عشق است و نوایی دارد
نغمه هایی که ز سازش خیزد
شور در چنگ دوعالم ریزد
بس که با شور و نوا دمساز است
به سماوات طنین انداز است
آسمانها همه با آن عظمت
رفته زین حال فرو در حیرت
چرخ سرگشته و آوارهی او
چشم پروین پی نظارهی او
خیره گردیده ازین جلوه سپهر
پرتو زهره و نور مه و مهر
دشت و صحرا همه در بهت و سکوت
که بلند است نوای ملکوت
این نوای ابدیت، از کیست
شاید آهنگ مناجات علیست
بنهادم قدم آهسته به راه
تا مگر گردم از این راز آگاه
دیدم آنسوی که نخلستانیست
اثر از ظلمت شب پیدا نیست
همه از جلوهی حق مستور است
جلوات است و سراسر نور است
دیدم آن سر ځلق الافلاك
روی اخلاص نهادهست به خاک
نیمه شب خلوت، رازی داری
با خدا راز و نیازی داری
"کای خدا باز شب تار آمد"
شب تاریک پدیدار آمد
همه در بستر راحت خفتند
روی در پردهی شب بنهفتند
هرکسی رفته به خواب ناز است
ليك درهای تو هر سو باز است
ای خدایی که نوازنده تویی
بگشا در که گشاینده تویی
تا تویی پادشه بندہ نواز
نبرم هیچ کجا روی نیاز نیست
غیر از تو نیست مرا ملجایی
جز سر کوی توام مأوایی
شادروان غلامحسین جواهری (وجدی)
http://shaeranqom.blogfa.com
آتش عشق علی(ع)
گرچه من سوختهام از اثر آذر خویش
دل من باز بود گرم به خاکستر خویش
دولت بندگی شاه ولایت دارم
کرده ام چاکری دهر نبی مفخر خویش
ای امیر همه میران و شهنشاه جهان!
نظری کن به عنایت به سوی چاکر خویش
یا علی! آتش عشق تو سراپایم سوخت
لطف کن لطف به من قطرهای از کوثر خویش
یا علی! گر نظری بر من مسکین نکنی
چه کنم؟ یا که چه خاکی بکنم بر سر خویش
تا نگه پاک و مطهر فکنم بر رخ دوست
شستشو کردمش از چشمهی چشم تر خویش
من نه آنم که روم از در تو جای دگر
گر برانی به هزاران سببم از در خویش
بس همین فخر (وفا) را به دوعالم تا کرد
خاک پای علی و آل علی افسر خویش
شادروان محمود شریف صادقی (وفا)
http://shaeranqom.blogfa.com
(شوق زیارت نجف و کربلا على)
ای نوربخش محفل عشق و صفا على
سرچشمهی محبت و مهر و وفا على
ای مظهر فتوت و میزان عدل و داد
وی جوهر مروت و كان سخا على
رکن و حرم به يمن قدوم تو محترم
ای کعبهی عبادت و روح دعا على
عمری بوَد که گوشه نشین در قلوب ماست
شوق زیارت نجف و کربلا على
با دسترنج خویش به ویرانههای تار
بودی چراغ کلبهی هر بینوا على
مظلومهای چو فاطمه چشم فلک ندید
مظلومتر نیافت به غیر از تو یا على
پروانهسان بسوختی از داغ فاطمه
او هم به حفظ جان تو گشته فدا على
آن ساعتی که سقط جنین گشت محسنش
میزد صدا به یاری خود فضه را على
ای رهبری که گشت به محراب بندگی
پیشانیات ز تیغ شقاوت دوتا على
باشد که شام ظلمت قبر (حیات) را
روی منوّر تو ببخشد ضيا على
شادروان میرزا محمد حیاتبخش
http://shaeranqom.blogfa.com
در مدح امیرالمؤمنین علی (ع)
ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین
مغز خاک از نهکت مشکین لبانت خوشه چین
موجهای از ریگ صحرایت صراط المستقیم
رشتهای از تار و پود جامهات حبل المتین
غنچهی پژمردهای از لاله زارت شمع طور
قطرهی افسردهای از زمزمت درّ ثمین
در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر
در حریم قدس یک پروانهات روح الامین
مصرع برجستهای دیوان موجودات را
از حَجر اینک نشان انتخابت بر جبین
میهمانداری به الوانهای نعمت خلق را
چون خلیل الله داری هر طرف صد خوشه چین
طاق ابروی تو را تا دست قدرت نقش بست
قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین
مردم چشم جهان بین سپهر اخضری
جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین
شش جهت چون خانهی زنبور پرغوغای توست
کهکشان از نوشخند توست جوی انگبین
عالمِ اسباب را از طاق دل ، افکندهای
نیست نقش بوریا در خانهات مسندنشین
تا به کف نگرفته بود از سایهات رطل گران
در کشاکش بود از خمیازه رگهای زمین
با صفای جبههی صاف تو از کم مایگی
چون دروغ راست مانند است صبح راستین
آب شوری در قدح داری و از جوش سخا
میکنی تکلیف خلق اولین و آخرین
از ثبات مقدم خود عذرخواهی میکنی
پای عِصیان هر که را لغزید از اهل زمین
روی عالم را ز برگ لاله داری سرختر
گرچه خود چون داغ میپوشی لباس عنبرین
بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا
بر امید آن که خدّام تو را بوسد زمین
گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست
نقش دیوار است اینجا شهپر روح الامین
تا ز دامنگیریات کوته نماند هیچ دست
میکشی چون پرتو خورشید دامن بر زمین
هر گنهکاری که زد بر دامن پاک تو دست
گرد عِصیان پاک کردی از رخش با آستین
ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کردهای
چون به رحمت ننگری در سینههای آتشین؟
تا به روی خاکِ تردامن نیفتد سایهات
پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین
تا شبستان فنا جایی نَاستد چون شرر
گر به روی آتش دوزخ فشانی آستین
انبیا چندین چه میکوشند در تعمیر تو؟
گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین
در هوای حسن شورانگیز آب زمزمت
جمله از سر رفت دیگ مغزهای آتشین
نیستی گر مهردار رحمت پروردگار
چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟
هست اسماعیل یک قربانی لاغر ، تو را
کز نم خونش نکردی لاله گون روی زمین
گر زبان ناودانت چون قلم میداشت شق
پاک میشد از غبار معصیت ، روی زمین
تا درِ تکلیف بر روی جهان واکردهای
در پس درمانده است از شرم، فردوس برین
در حریم جنت آسای تو اهل دید را
در نظر میآید از هر شمع جوی انگبین
ناودان گوهر افشانت ز رحمت آیهای است
از حریم لطف، نازل گشته در شان زمین
گر نهای روشنگر آیینهی دلها، چرا
جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟
ایمناند از آتش دوزخ پرستاران تو
حقگزاری شیوهی توست ای بهشت هشتمین
غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست
برنچیند دانهای بی ذکر مرغی از زمین
هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن
چون درِ رحمت نداری گر چه دربان در کمین
می زنی یک ماه دامن بر میان در عرض سال
می دهی سامان کار اولین و آخرین
هیچ تعریفی تورا زین به نمیدانم که شد
در تو پیدا گوهر پاک امیرالمؤمنین
بهترینِ خلق بعد از بهترین انبیا
ابن عم مصطفی ـ داماد خیرالمرسلین
تا ابد چون طفل بی مادر به خاک افتاده بود
ذوالفقار او نمی برید اگر ناف زمین
خانهی زنبور دل بی شهد ایمان مانده بود
گر نمیشد باعث تعمیر او یعسوب دین
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان
تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین
در زمان رحمت سرشار عِصیان سوز تو
مَدّ آهی میکشد گاهی کرام الکاتبین
نقطهی بسم اللهی فرمان موجودات را
در سواد توست علم اولین و آخرین
شهپر رحمت بود هر حرفی از نام علی
این دو شهپر برد عیسی را به چرخ چارمین
سرفراز از اول نام تو عرش ذوالجلال
روشن از خورشید رویت نرگس عین الیقین
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست
جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین
حضرت صائب تبریزی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(السّلام عليك يا علی بن ابیطالب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شاه لافتیٰ)
تا تیغ کین به فرق امام مبین رسید
فریاد درد و غم به سپهر برین رسید
در سجدهگاهِ حق به سرِ خانه زاد عشق
تیغ پلید و زاده ی ملجم ، ز کین رسید
شمشیر کفر و ظلم چو فرق علی شکافت
پژواک "قَد قُتِل" ز فلک بر زمین رسید
نبوَد عجب که زخم جگرسوز آن خبیث
بر قلب پاک رَحمة لِلعالمین رسید
مضروب شد تمامیِ اعضای کاینات
زآن ضربتی که بر سر سلطان دین رسید
شهباز عرش را چو شکستند بال و پر
مرغان عشق را نفَس واپسین رسید
از انقلاب ضایعه ی قتل شیر حق ...
گرد عزا به دیده ی روح الامین رسید
از خون سر مُحاسن خود را خضاب کرد
چون روز وصل حیّ جهان آفرین رسید
ارکان قلعه ی فلک از هم گسیخت چون
ضربت به بام قُبّهی حِصن حَصین رسید
شمع فروغ بخش شبستان علم و دین...
خاموشیاش ز فرقهی بی علم و دین رسید
آه و فغانِ جنّ و مَلَک در غم بشر
گویا فراتر از فلکِ هفتمین رسید
مُنشق شد آن جبین که بهشوق وصال حق
روز ازل ، به رتبهی حق الیقین رسید
شال عزا ، به گردن اولاد مرتضیٰ ...
از فتنهی معاویه ، خصم لعین رسید
تنها نه در عزا ، حَسنیناند و زینبین
کاین غم به جنّ و انس و نبات و نبین رسید
ای روزگار ! اُف به تو کز دست جور تو
این زخم جانگزا به دل مسلمین رسید
از بهر صیدِ شیر خداوند ذوالجلال
روباه شرک و زندقه اندر کمین رسید
دون پرور است دهر ، که سنگ جفای او
گه گه ، پی شکستن دُرّی ثمین رسید
دردا ز خَرمن غم آن شاه لافتیٰ....
(شمس قمی) به مرثیهاش خوشهچین رسید
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از ابوالفضل عامری
شمع گشتم همه شب ، تا سحرگه سوختم
تا به تو پروانه رسم عاشقی آموختم
سوختم از هجر و بهر خود نجستم چاره ای
لاجرم خود جامهء صبری به تن دوختم
تا کنم ثابت تو را ای دوست که اندر عاشقی
پاکبازم جز تو دیگر آرزو را سوختم
تا نگردد سرد و خاموش این دل از مهر رُخَت
آتش عشقت دمادم در دلم افروختم
بهر آن دُر گرانمایه همه هستی خویش
در رهت ای نازنین ارزان همه بفروختم
تا که دیدم تیر مژگان کمان ابرویت
یکسره تیر بلایت را به جان بر تو ختم
دولت عشقش علائی شد سبب کز اشک و آه
خوشدلم ره توشه بهر آخرت اندوختم
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از ابوالفضل عامری
امام زمان علیه السلام
گفتم که بی قرار تو باشم ولی نشد
تنها در انتظار تو باشم ولی نشد
گفتم به دل که جلب رضایت کند، نکرد
گفتم که جان نثار تو باشم ولی نشد
گفتم میان جذر و مد اشک و آهِ شب
در گردش مدار تو باشم ولی نشد
گفت که میرسی تو من هم دعا کنم
در دولت تو یار تو باشم ولی نشد
گفتم که تا اجل نرسیده ست لحظه ای
در خیمه ات کنار تو باشم ولی نشد
گفتم که خاک پای تو را تاج سر کنم
چون خاک رهگذار تو باشم ولی نشد
گفتم به قدر اه دل دلشکستگان
در عهد و روزگار تو باشم ولی نشد
گفتم دعا کنم که بیایی ببینمت
مانند مهزیار تو باشم ولی نشد
گفتم که شمیم ماه محرم که میرسد
در روضه بی قرار تو باشم ولی نشد.
سید مجتبی شجاع
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از ابوالفضل عامری
(فرازی از یک مثنوی بلند علوی)
کوفه بشکن بغض چندین ساله را
با دل خود آشنا کن ناله را
بغض خود بشکن که باید خون گریست
باید امشب شط شد و جیحون گریست
ناله و فریاد نه ، پرخاش کن
راز شب های علی را فاش کن......
بی علی ، شب ناشکیبی می کند
چون من احساس غریبی می کند
صبر از صبر علی در حیرت است
بی علی غم هم اسیر غربت است
کوله بارش بوی گندم می دهد
زندگی را یاد مردم می دهد
بس که تنها بود و همرازی نداشت
سر به گوش چاه غربت می گذاشت
بس که دارد از علی در سینه راز
مانده از حیرت دهان چاه ، باز
کوفه باور کن که کوفی نیستیم
ما که اِبنُ الوَقت و صوفی نیستیم
هرچه می دانی بیا با ما بگو
تا سحر بنشین و از مولا بگو
امشب است آن شب که کس نشناخته است
این شب قدر است و بس نشناخته است
یاد کن یاد آن به دل نزدیک را
خاطرات روشن و تاریک را
با دل تو غم گره خورد ای دریغ
در تو روح زندگی مرد ، ای دریغ.....
آسمان دارد به کف فانوس ماه
کرده گم خورشید خود را ، آه ! آه !
شمع می شد ، آب می شد ، می گداخت
نخل های کوفه اورا می شناخت
باغبان مهربان نخل ها
رفت و آتش زد به جان نخل ها
راستی ای نخل های سر به زیر
زندگانی سخت باشد بی امیر
یادتان بادا ز هیهات علی
بانگ تکبیر و مناجات علی....
ظلمت آن شب قصد جان نور کرد
نور حق را تا ابد مستور کرد
کُشته ی توفان کین شد شمع طور
آه آه از دست نزدیکان دور
بی فروغش گرچه تاریکیم ما
لیکن از دوران نزدیکیم ما
امشب است آن شب که عشق و عدل و داد
شد ز شمشیر مرادی ، نامراد
فرق حق را تیغ بیدردی شکافت
تارَک مردی به نامردی ، شکافت
پشت حق زین مایه بیدردی شکست
ای دریغا حُرمت مردی شکست
کوچه های کوفه تاریک است و تار
لحظه ای هستی نمی گیرد قرار
کودکان را بنگر و افغانِ شان
کاسه های شیر در دستانِ شان
تا گلویی تر کند امشب اسیر
شیر حق لب را نیالاید به شیر
هرکه شب آوای پایش می شنید
بوی نان از دست هایش می شنید
خوان احسان بهر عام و خاص داشت
یک طبق نان ، صد طبق اخلاص داشت ....
داشت سر بر خاک آن روح سجود
نیستی تیغ آخت بر فرق وجود
غوطه زد در خون خود آن چاره ساز
پاره شد از فرق او فرق نماز
در خروش آمد فرات و ، خون گریست
شط به فریاد آمد و ، جیحون گریست
گاهِ دیدار آمد و چون گُل شکفت
گوهر فُزتُ وَ ربِّ الکعبه سُفت
چون خدارا خانه زاد کعبه بود
تا دم آخر به یاد کعبه بود....
شعر استاد محمدعلی مجاهدی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از ابوالفضل عامری
کوفه وکربلا
پدر را در گلیمی از کنار منبر آوردند
پسر را درحصیری غرق خون و بی سر آوردند
علی را کوفیان کشتند درمحراب و بعد از آن
برای کشتن فرزند او ،صد لشگر آوردند
اگرخورشید را شق القمر کردند درکوفه
همان شق القمر را کربلا بر اکبر آوردند
تمام دشت از خون ابوالفضل علی پُر شد
ز بس باران تیر کینه برآن پیکر آوردند
ز فولادی که شد شمشر و برفرق علی آمد
به دست حرمله تیری برای اصغر آوردند
چقدر این کوفیان پستند کز بعد حسین او
ز گوش کودکانش گوشواره ها در آوردند
سه ساله بود و پا پُر آبله، رخسار و تن نیلی
چه روزی با اسیری بر سر این دختر آوردند
«وفایی» چون که خطبه خوانی زینب به گوش آمد
همه درکوفه می گفتند گویا حیدر آوردند
حاج سید هاشم وفایی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از ابوالفضل عامری
تقدیر دوست
طبیبا مداوای مولا چه شد
بگو حال بیمار زهرا چه شد؟
طبیبا بگو حال او چون شده؟
که جان و دل ما زغم خون شده
چرا چشم خود را کمی وا کند؟
ز حسرت به زینب تماشا کند؟
گهی زیر لب او نیایش کند
گهی قاتلش را سفارش کند
چرا از سخن گفتنش شد خموش
دمادم چرا می رود او ز هوش؟
طبیبا غم او مرا می کُشد
چرا او به زحمت نفس می کِشد؟
چرا کاسه ی شیر،پس می زند
طبیبا چرا بد نفس می زند؟
شرر بر دل ما غم او زند
بود همچو شمعی که سوسو زند
طبیبا رضایم به تقدیر دوست
که هستی هستی تمامی از اوست
حاج سید هاشم وفایی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از ابوالفضل عامری
بارغم
تا بیابان نجف، او را شبانه می برند
مثل زهرا نیمه ی شب ، مخفیانه می برند
آن که عمری بارغم بر روی شانه می کشید
حال جسمش را غریبانه به شانه می برند
باز هم داغ مزار مخفیانه تازه شد
چون علی را هم به قبری بی نشانه می برند
بچه های داغدیده از کنار تربتش
بار سنگین غم او را به خانه می برند
کوفیان کشتند حیدر را، ولی در کربلا
اهل بیتش را چرا با تازیانه می برند
کودکان خسته ی او را به جرم بی کسی
بی بهانه می زنند و بی بهانه می برند
ای «وفایی» آل عصمت ،در ره احیای دین
حرف خود را بر در حی یگانه می برند
حاج سید هاشم وفایی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از ابوالفضل عامری
حقیقت عدل
اگرچه زخم سرش راتمام مي ديدند
ولي ز زخم عميق دلش نپرسيدند
كسي نخواست بپرسدچراسرش بشكافت
اگرچه مردم بي دردكوفه مي ديدند
شبي نخفت علي ازغم جهالت خلق
ولي تمامي آنان ز جهل خوابيدند
بهار عمرعلي شدخزان وگل نشدند
دوباره درره اوخار فتنه پاشيدند
نرفت رنگ سياهي بُرون ازآن دلها
زداغ سُرخ علي گرسياه پوشيدند
به غيراهل ولايت، هنوزهم آنان
اسير وسوسه واهل شك وتريدند
علي ست چون شب قدر خدا كه اين مردم
زقدرو منزلتش نكته اي نفهميدند
علي حقيقت عدل است وتا ابد زنده است
برای محوحقیقت اگرچه کوشیدند
خداگواست كه دركربلا همين مردم
شکوفه های علي رابه نيزه هاچيدند
چه روزگار غريبي بودكه بعدازاو
به اشك زينب او اهل كوفه خنديدند
دلم گرفته «وفایی»بیاکه گریه کنیم
به احترام غمی که به شیعه بخشیدند
حاج سید هاشم وفایی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(ماه میهمانی خدا)
فلک ! شستند در خون رأس سلطان ولایت را
ز کین خفاش ها کُشتند خورشید هدایت را
بیا بنگر که در ماه خدا در مسجد کوفه
دو تا کردند فرق ماه ایثار وشجاعت را
کسی که خَلق عالم بود محتاج عطای او
ز پا انداختند او را ، بیا بنگر قساوت را
علی کانون عشق ومهربانی بود ای کوفه
بپرس از ابن ملجم علت ظلم و شقاوت را
علی! ای اُسوهی مِهر و وفا و مظهر رأفت
که جز تو کس نخواهد گفت اسرار عدالت را
نهادی پای، در مسجد به شوق سجده بر داور
ولی با نغمه ی"فزت و رب" خواندی خدایت را
صبورانه به یاد کوچه و مسمار ِ در خواندی
ولی هفت آسمان نشنید این بغض رسایت را
الا ای مظهر صبر و رضا مولا چهسان دیدی
به ظهر روز عاشورا ، تو نقشی از قیامت را؟
چه بگذشته خدایا بر دل مولا کنار در
بگو ای( عامری )خون نامه ی سرخ شهادت را
دلنوشته ابوالفضل عامری قم
https://eitaa.com/gom121/2271
(ناله های حیدر)
شبها به یاد محنت و اندوه زهرا
بر زانوی غم مینهد مولا سرش را
فریاد زهرا پشت در آتش به دل زد
فضه خذینی گفت ، با آهی مشدد
بر گِرد او جمع اند اطفال پریشان
از داغ مادر جملگی با آه و افغان
مولا نوازش میکند اطفال خود را
شاید کند درد یتیمان را مداوا
با غربت و غم در بقیع و در مدینه
میسوزد و از غم بکوبد روی سینه
بعد از وفاتِ آن گل باغ پیمبر
طبق وصیتنامه با دستان حیدر
در خاک، دور از چشم نامحرم شبانه
مدفون شد آن آرام جانها مخفیانه
پرپر نمود ،اهل سقیفه یاس حیدر
از بعد زهرا قلب مولا گشت مضطر
پیمان شکن بودند ونامرد وستمکار
نفرین بر آن قوم پلیدِ پستِ خونخوار
پهلوی یاس وحرمت احمد شکستند
درهای رحمت را بروی خویش بستند
مولا که قلبش کوهی از آتشفشان بود
نور دوچشم خاتم پیغمبران بود
آهسته و آرام ، با ذکر شبانه
با چاه نجوا مینماید مخفیانه
دیگر مگو ای (عامری) تو از مدینه
مسمار در آتش زده بر قلب و سینه
دلنوشته ابوالفضل عامری
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
(شریک غم حیدر)
نیتش بود شریکِ غم حیدر باشد
فاطمه، آن که گل باغ پیمبر باشد
جرم او یاوری حضرت مولایش بود
بود بیدار ، به راه حق و هرگز نغنود
چقَدر زجر از این قوم کشید آن بانو
دردم این بود که دشنام شنید آن بانو
گرچه غمخوار بشر بود به رسمی نیکو
سهم او گشت ز کفار ، شکست بازو
خُرد شد سینهاش از ضربت نیش مسمار
شعله ور گشت در ِ خانهاش از دشمن زار
(عامری) از دل و جان راه علی را دریاب
که بجز عشق علی ، عیش جهان هست سراب
دلنوشته ابوالفضل عامری
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث