eitaa logo
گمنام چون مصطفی🇵🇸
623 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
38 فایل
حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرمود:مصطفی عزیزماست @Lilium64 👈👈مدیر کپی آزاد با ذکر صلوات هدیه به شهدای گمنام و حضرت زهرا(سلام الله علیها) لینک ناشناس جهت نظرات،پیشنهاد https://harfeto.timefriend.net/16538503816686
مشاهده در ایتا
دانلود
گمنام چون مصطفی🇵🇸
#مرگ 🖤 ادامه ... پیرمرد عارفی در محله ی ما بود. هرروز در کوچه ها راه می‌رفت و مدح امیرالمؤمنین "عل
🤓 من سه سال از کوچکتر بودم اما همیشه باهم بودیم! دوران کودکی من با طی شد؛ چه دوران شیرینی بود ☺️ پسر ساده و گوشه گیری نبود! همیشه در بین بچه ها بود؛ روحیه ی پرسشگر و فعالی داشت🧐 اهل شوخی و خنده و در عین حال پسر بسیار پر دل و جرئتی بود😀در مقابل مشکلات کوتاه نمی‌آمد💪 از دوران کودکی نبوغ خاصی در حل مشکلات داشت. در برخورد با گرفتاری ها به دنبال راه حل درست و منطقی بود! در دبستان درس میخواندیم! یک روز معلم امتحان گرفت، گفته بود باید پدر شما پایین برگه را امضا کند یا انگشت بزند! نمره ی مصطفی خوب نبود😕 نمیخواست برگه را به پدر نشان دهد؛ برای همین تصمیم گرفت خودش پایین برگه را انگشت بزند😄 کمی فکر کرد و گفت : انگشت من از انگشت بابا خیلی کوچک تره، معلم میفهمه! بعد فکری به ذهنش رسید! استامپ را آورد و روی زمین گذاشت؛ انگشت شست پا را داخل استامپ زد و بعد به پایین ورقه🤣 نمی‌خواهم بگویم کار خوبی کرد😬اما اینکه با تفکر راه حلی برای مشکل پیدا کرد جالب بود😉 البته درس مصطفی همیشه خوب بود؛ کمتر پیش می آمد که نمره اش خور نشود. به روایت علی ردانی پور(برادر شهید) ادامه دارد ... ❤️ @gomnam_chon_mostafa
[✨🌙] 🌿 میگفت: ‏یہ وقتایـے،‌ جورے بقیہ رو‌ ببخشید، ڪہ با‌ خودشون‌ بگن‌ اگہ این‌ بنده‌ے خداست؛ پس‌ خودِ‌ خدا‌ چہ جوریہ:)..؟!🌱 😇💙 @gomnam_chon_mostafa
⟮.▹💥◃.⟯⁦☑️⁩ داشتم‌میگفتم‌🗣این‌ڪوفیان❌ چہ‌ڪردن⁦🗯️⁩ "با‌حسین‌‌(؏)‌"💌 یاد‌خودم‌افتادم🌷یاد‌"‌گناهانم"افتادم😢🍃 چہ‌‌ڪردم❓باقلب‌❤امام‌زمانم‌(عج)⁦❣️⁩" 😔🖐 @gomnam_chon_mostafa
گمنام چون مصطفی🇵🇸
#نوجوانی🤓 من سه سال از #مصطفی کوچکتر بودم اما همیشه باهم بودیم! دوران کودکی من با #مصطفی طی شد؛ چه
🤓 ادامه ... خودش تعریف می‌کرد. میگفت : سال اول دبستان که بودم مادر به مجلس روضه ی زنانه رفت. من هرچه اصرار کردم مرا نبرد😕 میگفت : تو دیگر بزرگ شدی😒 وقتی مادر رفت، من هم چادر خواهرم را سرم کردم و رفتم تو مجلس روضه ی زنانه!😐😂 تا آخر مجلس هم کسی مرا نشناخت😁 روضه که تمام شد همان دم در چادر را برداشتم و گرفتم زیر بغلم! خانم هایی که بیرون می‌آمدند با تعجب به من نگاه نگاه می‌کردند!😌 از چادر سر کردن خوشش می‌آمد😶 یکبار مخفیانه چادر خواهر را برداشت و سرش کرد🤪 کفش های پاشنه بلند او را هم پوشید؛ بعد باهم رفتیم سر کوچه! شاید آن موقع سوم دبستان بود! همینطور به رفت و آمد مردم نگاه میکرد👀 قدش خیلی بلند شده بود! جوان هایی که رد می‌شدند با تعجب به او نگاه میکردند😳 من هم میخندیدم😁 یک دفعه یک ماشین پیکان از سر کوچه رد شد؛ کمی جلوتر ترمز کرد. از اینه ی داخل ماشین نگاهی به کرد. حالا او خانم بلند قدی شده بود که سرش به اطراف میچرخید! راننده دنده عقب آمد آمد شروع کرد به بوق زدن؛ چهره اش را برگرداند. راننده عقب تر آمد و درب ماشین را باز کرد و گفت : بفرما بالا!😎 من کمی آنطرف تر فقط میخندیدم😅 همانطور ایستاده بود و توجهی به راننده نکرد😏 انگار چیزی نشنیده! راننده پیاده شد و... تا سرش را برگرداند و فهمید قضیه جدی شده خیلی ترسید😬 یکدفعه چادر و کفش ها را سر کوچه انداخت و با پای برهنه به سمت خانه پا به فرار گذاشت!🏃🏻‍♂ جوان راننده هاج و واج به داخل کوچه نگاه میکرد!😮 از اینکه یک بچه دبستانی اینطور او را سرکار گذاشته عصبانی بود😡 بعد هم سوار شد و گاز داد و رفت! من و دوستانم فقط میخندیدیم🤣 بعد هم چادر و کفش ها را برداشتم و برگشتم خانه .😌 به روایت علی ردانی پور(برادر شهید) ❤️ @gomnam_chon_mostafa
┄┅─✵💝✵─┅┄ ❣پروردگارا 🔶بااولین قدمهایم برجاده های صبح 🔸 نامت راعاشقانه زمزمه میکنم 🔸کوله بارتمنایم خالی وموج 🔶سخاوت توجاری الهی به امید تو💚 @gomnam_chon_mostafa
⇦ ساده زیستی حضرت علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند تن پوش خود را چندان وصله کرده ام که از وصله کننده اش شرم دارم. روزی گوینده ای به من گفت: آیا زمان دور افکندن آن فرا نرسیده است؟ و من گفتم: دور شو،که بامدادان فردا، شب روان را ستایش کنند. پیرهن از رخ وصال خجل کفن از گریه غسال خجل شب روان مست ولای تو علی جان عالم به فدای تو علی شهریار 📗منابع: نهج البلاغه، الخطب: 158. @gomnam_chon_mostafa
شادی روح شهدا، امام شهدا و ... صلوات... @gomnam_chon_mostafa
"چنین لحظھ اے آرزوستــــ😍 حضرت ماھ❤️🌱 @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از همه زودتر می آمد جلسه تا بقیه بیایند دو رکعت نماز میخواند. یکبار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم نماز قضا میخوندی؟ گفت نماز خواندم که جلسه به یک جایی برسد. همینطور حرف روی حرف تل انبار نشه، بد هم نشد انگار! یاد همه شهیدان سرافراز جاودان وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ @gomnam_chon_mostafa
خودش رو ایجکت نکرد تا هواپیما به مناطق مسکونی برخورد نکنه و تلفات کمتر بشه؛ وقتی می‌گویند ارتش فدای ملت یعنی همین :) 🌷سرهنگ خلبان شهید صادق فلاحی 🌷سرگرد خلبان شهید علیرضا حنیفه زاد
گمنام چون مصطفی🇵🇸
#نوجوانی🤓 ادامه ... خودش تعریف می‌کرد. میگفت : سال اول دبستان که بودم مادر به مجلس روضه ی زنانه رف
👞 نبوغ از همان کودکی مشخص بود؛ برای هر مشکلی راه حلی پیدا میکرد🤓 بیشتر از سنش می‌فهمید! در میان دوستان دبستان کاملا متمایز بود؛ شیطنت های کودکی اش هم در نوع خود جالب بود. به قول امروزی ها هیچوقت کم نمی‌آورد😌 سال ۱۳۵۰ دوران شش ساله ی دبستان به پایان رسید. درحالی که در این مدت هم درس میخواند و هم کار می‌کرد. مثل بسیاری از بچه های آن دوران! برای کار به همراه من به کارگاه کفاشی میرزاعلی می‌آمد. میرزا هرروز تعداد زیادی از میخ های کج شده را به میداد تا با چکش آنها را صاف کند🔨 بارها چکش به انگشتان کوچک او میخورد😢 زیر ناخن هایش خون مردگی ایجاد میشد اما تحمل میکرد😕 من هم با میرزاعلی مشغول کار روی چرم ها بودم. همیشه در اوقات بیکاری کتاب میخواند📚 هیچگاه از کتاب جدا نمیشد👌 بعد از مدتی، میرزا به گفت : برو کنار تشت و چرم ها را خشک خیس کن؛ کاری کن تا حسابی نرم شود! زیر آفتاب و در گرمای تابستان کنار تشت می‌نشست و چرم ها را خیس میکرد🤯 رفتم ببینم چه میکند؛ تعجب کردم! صورتش خیس عرق بود🥵 در آن گرمای طاقت فرسا مشغول مطالعه و کتاب خواندن بود😬 **** میرزاعلی با تعجب خیره شده بود به 😳 بعد هم رو به من کرد و گفت : مرتضی تو به درد کار کردن میخوری، بعد مکثی کرد و گفت : اما این پسر به درد درس خواندن میخوره! درس خواندن تو وجود این پسره😊 گفتم : میرزا، اما خودش دوست داره بیاد سر کار، میخواد کمک خرج خانه باشه! با پایان دوره ی دبستان کم کم کتاب های علمی جای خود را به کتاب های مذهبی داد😇 روح پرسشگر او هیچگاه آرامش نداشت، از همه چیز سوال میپرسید🧐 در همه ی مجالس مذهبی حضور داشت. هیچگاه از بحث های دینی غافل نمیشد. مسجد، محل حضور همیشگی او بود😍 ذهن پرسشگر او در آنجا سیراب میشد. به روایت حاج مرتضی ردانی پور(برادر شهید) ❤️ @gomnam_chon_mostafa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آسان ترین هاست در اذکار اما ... چند دقیقه پای منبر آیت الله بهجت بنشینیم... 🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻 ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌ @gomnam_chon_mostafa
┄┅─✵💝✵─┅┄ خدایا🌻🍃 سرآغازصبحمان را با یاد و نام و امید تو میگشاییم🌻🍃 پنجره های قلبمان را عاشقانه بسویت بازمیکنیم تانسیم رحمتت به آن بوزد🌻🍃 الهی به امید تو 💚 @gomnam_chon_mostafa
⇦ پیشتاز عمل حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: ای مردم! بخدا سوگند من هرگز شما را به هیچ طاعتی فرا نمی خوانم مگر آنکه خود بر شما -در عمل به آن- پیشی می جویم و از هیچ گناهی بازتان نمی دارم و نهی نمی کنم مگر آنکه پیش از شما، خود را از عمل به آن باز می دارم. 📗منابع: نهج البلاغة، الخطب: 173. @gomnam_chon_mostafa
روز مهندس گرامی باد. سردار شهید مهندس مهدی باکری (زاده ۳۰ فروردین ۱۳۳۳ شمسی در میاندوآب - شهادت ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ در جزیره مجنون)، برادر شهیدان علی باکری و حمید باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود. شهید مهدی باکری یک‌ سال بعد از برادرش شهید حمید باکری، در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت رسیده و پیکرش در دجله ناپدید شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍😍 🤔یک شخصی گفت: الله اکبر. 🤔وبعدش دوباره گفت: لااله الله محمدرسول الله. 🤔وبازهم گفت: سبحان الله و بحمده سبحان الله العظیم. 🤔ودوباره گفت: لااله الا انت سبحانک انی کنت من الظالین. این شخص ۷۰۰۰۰ هزار نیکی بدست آورده است. این شخص شما هستین. به همین راحتی☺️ •┈••✾❀🕊🕊❀✾•••• @gomnam_chon_mostafa •┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
🗣️🗣️🗣️خبر ویژه امکان تحصیل طلاب در دانشگاه دانشگاه معارف اسلامی از بین طلاب علاقه مند در رشته های مدرسی، مشاوره، مدیریت و ارتباطات دانشجو می‌پذیرد. درصورت داشتن هر گونه سوال به آیدی زیر مراجعه فرمایید @mhosen105
در كشور عشق مقتدا خامنه ايست فرماندهي كل قوا خامنه ايست ديروز اگر عزيز مصر يوسف بود امروز عزيز دل ما خامنه ايست رهبرم فقط @gomnam_chon_mostafa
حسرت پر کردن این فرم😞🖐🏻 @gomnam_chon_mostafa
.¸¸.•°˚˚°❃◍⃟🇮🇷◍¸.• .¸¸.•°˚˚°❃.¸¸.• 🇮🇷 ✧↭ فرمـان جهــاد ↭✧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از گمنام چون مصطفی🇵🇸
⚘﷽⚘ ⚘الســـــــــــــلام علیکــــــــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)⚘ سلام مولاے من ، مهدے جان سلامے از ذره اے کوچک به روشن ترین خورشید سلامے از قلبے مضطرب به بزرگترین آرامش سلامے از چشمانے منتظر به زهرایے ترین یوسف سلامے از من که تنهاترینم به تو که مولاے منے دردم را میدانے اندوهم را میبینے دلواپسےام را شاهدے صدایم را میشنوے و دعایم میکنے ... در افق آرزوهایم تنها«أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج»را میبینم...
(دعای فرزند شهید)🖐🏼🌱 🔴فروردین 94 که به پابوس امام رضا رفتیم، حسین آقا دائماً به بچه‌ها می‌گفت «دعا کنید بابا شهید بشه.» بچه‌ها هم اشک در چشم‌هایشان جمع می‌شد و بعد که اصرارهای بابا را می‌دیدند، می‌گفتند «باشه. دعا می‌کنیم.» هرچند زینب مقاومت می‌کرد و می‌گفت «اگر شهید شوی من دیگر بابا ندارم!» حسین هم می‌گفت «شهید بشم براتون یه خونه خوشگل می‌خرم تو بهشت تا بیاین.» یک‌بار که از زیارت برگشتیم، محمدمحسن گفت «مامان من برای بابا دعا کردم.» گفتم «چقدر خوب. چه دعایی مامان جان؟» گفت «دعا کردم بابا شهید بشه!» یک لحظه یخ زدم! گفتم «چرا؟» گفت «خب اگه شهید بشه که بهتر از مُردنه!» از حرف‌های پسرم محمد محسن زبانم قفل شد. (شهید مدافع حرم محمد حسین حمزه)♥️ @gomnam_chon_mostafa