eitaa logo
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
2.3هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
82 فایل
﷽ زمانــ رفتنی است با #قرآن زمان را ماندنی کنیم🚫 کانال #آموزشی آیدی ما 👇 @Mohmmad1364 بهترین نیستیم اما خوشحالیم که بهترینها ما را برگزیده اند💚 باحضور حافظان قرآنی 🎓 کپی از مطالب آزاد است ♻ گروه آموزشی رایگان حفظ داریم تاسیس 14 آبان 1397
مشاهده در ایتا
دانلود
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرازهای زیبای قرآن تلاوت خاشعانه دلربا بسیار زیبا وتاثیر گذار الشیخ سورة الواقعة مُّتَّكِئِينَ عَلَيْهَا مُتَقَابِلِينَ۱۶ اهل بهشت به گونۀ متقابل و رو برو بر این تخت ها تکیه می زنند تا با هم صحبت کنند، اُنس بگیرند و از نعمت ها بیشتر لذّت برند. @goranketabzedegi
🔴پندهای عارفانه🔴 ♦️شماره ۱۳ 🔸کم نیستند افرادی که برای رسیدن به خوشبختی و شادکامی در حیات مادی و معنوی هیچ گونه نقش و مسئولیتی را برای خود در نظر نمی گیرند و تنها دیگران را مقصر کمبودها و ناکامی های زندگی خود قلمداد می کنند، این در حالی است که اگر انسان با چشم بصیرت و واقع نگر به حیات پیرامون خود بنگرد متوجه خواهد شد که نقش او در رسیدن به این مهم بسیار کلیدی و اساسی است. 🔹خدای متعال در قرآن کریم گوشه ای از رسالت انسان در قرآن را این چنین متذکر شده است: «إِنَّ اللَّهَ لا یغَیرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِم‏؛[2] (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتى) را تغییر نمى‏ دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند!». 🔸«یک قانون کلى و عمومى را بیان مى‌‏ کند، قانونى سرنوشت‏‌ ساز و حرکت آفرین و هشدار دهنده! این قانون که یکى از پایه‌‏ هاى اساسى جهان بینى و جامعه‌‏ شناسى در اسلام است، به ما مى‏‌ گوید مقدرات شما قبل از هر چیز و هر کس در دست خود شما است، و هر گونه تغییر و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام در درجه اول به خود آنها بازگشت مى‏‌ کند».
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
✅قرآن ی جا هم به خاله میگه مادر👌 اینو نمیگم ببینم کیا میدونن 😊 حافظای مجلس، مسلطین به قرآن، گوگل
جواب سوال ✅ ی جاهم به خاله میگه مادر « فَلَمَّا دَخَلُوا عَلى يُوسُفَ آوى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ... وَ رَفَعَ أَبَوَيْهِ » ✅ مادر حضرت یوسف موقع دنیا اومدن بنیامین از دنیا رفت و حضرت یعقوب با خواهر خانومش ازدواج کرد 🔹اینجا قرآن به مادر جدیدشون که خالشون باشه میگه مادر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 (زادهٔ ۱۷ سپتامبر ۱۹۱۷ – درگذشتهٔ ۲۴ نوامبر ۱۹۸۰) قاری قرآن مشهور مصری بود. معمولاً از وی در کنار عبدالباسط، منشاوی و مصطفی اسماعیل به سبب تأثیر گذاری در جهان اسلام به عنوان یکی از چهار قاری بزرگ دوران معاصر نام برده می‌شود. 📌وی نخستین قاری بود که قرآن را به صورت ترتیل قرائت و بر روی نوار کاست ضبط کرد. 🖌محمود خلیل الحصری در مصر متولد شد به دلیل اینکه پدرش حصیر باف بود حصری نام داشت. او در هشت سالگی قرآن را به‌طور کامل حفظ کرد و در ۱۲ سالگی به حوزه علمیه طنطا رفت بعد از مدتی وارد دانشگاه الازهر قاهره شد. 💎او در انتخاباتی که در سال ۱۹۴۴ میلادی برای شناسایی بهترین قاری قرآن در رادیو مصر برگزار شد از بین ۲۰۰ نفر قاری رتبه نخست را کسب کرد این قاری مصری در سال ۱۹۶۸ میلادی به‌عنوان رئیس اتحاد قاریان جهان اسلام انتخاب شد. 🖤 او در ۲۴ نوامبر ۱۹۸۰ در مسافرتی که به کشور کویت داشت درگذشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرآن نور است✨️ انسان اگر در ذهنش نور باشد معلوم است که موثر است من امتحان کرده ام ؛ کسانی که با قرآن مانوسند.. کم یا زیاد، کمتر گناه میکنند... همین اُنس با قرآن💖 انسان را از گناه باز میدارد. (آیت الله العظمی سبحانی) @goranketabzedegi
🔴 مشت خدا از همه بزرگ‌تره 🔹دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی رو به‌طرف بقال دراز کرد و گفت: مامانم گفته چیزایی که در این لیست نوشته رو لطفاً بهم بدین، اینم پولش. 🔸بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته‌شده در کاغذ رو فراهم کرد و به دست دختربچه داد. 🔹بعد لبخندی زد و گفت: چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به‌عنوان جایزه برداری. 🔸ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد! 🔹مرد بقال که احساس کرد دختربچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه، گفت: دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلات‌هاتو بردار. 🔸دخترک پاسخ داد: عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها رو بردارم، می‌شه شما بهم بدین؟ 🔹بقال با تعجب پرسید: چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟ 🔸دخترک با خنده‌ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره! 🔹خیلی از ما آدم‌بزرگ‌ها، حواسمون به‌اندازه‌ یک بچه کوچک هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت آدم‌ها و وابستگی‌های اطرافشون بزرگتره. @goranketabzedegi
سه داستان زیبای 3 ثانیه ای 🌸🍃 روزى روستاييان تصميم گرفتند براى بارش باران دعا كنند در روزيكه براى دعا جمع شدند تنها يك پسربچه با خود چتر داشت. 👈این یعنی ایمان... كودك يك ساله اى را تصور كنيد زمانيكه شما اورابه هوا پرت ميكنيد او ميخندد زيرا ميداند اورا خواهيد گرفت. 👈اين يعنى اعتماد... هر شب ما به رختخواب ميرويم ما هيچ اطمينانى نداريم كه فردا صبح زنده برميخيزيم با اين حال هر شب ساعت را براى فردا كوك ميكنيم. 👈 اين يعنى اميد... برايتان "ایمان ، اعتماد و امید به خدا" را آرزو ميکنم ...
یک امتحان ساده براى ارزیابى خودتون جاى ساعت دیوارى خونتون رو عوض کنین، می‌بینید که تا ماه ‌ها هنوز روى دیوار ناخودآگاه دنبالش می‌گردین !⏰ ذهن شما براى قبول و پردازش تغییر یک ساعتِ ساده و بى ‌احساس ، نیاز به چند ماه زمان داره ! پس انتظار نداشته باشید تغییرات بزرگتر رو در زمان کوتاه و بدون مشکل انجام بدید... @goranketabzedegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قــرآنــــ کتابـــ زندگی📚
#من_میترا_نیستم #قسمت_سی_و_پنجم چند روز پیش از عید، مهران که نگران وضع ما بود اسباب و اثاثیه خانه
حمید یوسفیان در خرداد سال ۶۰ شهید شد. جنازه او را به اصفهان آوردن و در تکه شهدا دفن کردند. شهادت حمید خیلی دلم را سوزاند اگر حمید و خانواده‌اش به ما کمک نمی‌کردند معلوم نبود که سرنوشت من و بچه هایم چه می شد. ما در مراسم تشییع جنازه حمید شرکت کردیم و کنار مادرش بودیم ولی زینب آن روز امتحان داشت و نتوانست به تشییع جنازه بیاید اما به من و مادربزرگش خیلی سفارش کرد و گفت شما حتما شرکت کنید. بعد از امتحانات خرداد هم با شهلا سر قبر حمید یوسفیان رفتند مادر حمید چند روز بعد از شهادت پسرش خواب دید که شهیدی آمده و صندوق صندوق میوه روی قبر حمید گذاشته است. مادر حمید می گفت توی خواب این شهید را خوب می‌شناختم انگار خیلی با ما آشنا بود. من و بچه ها مرتب برای شرکت در دعای کمیل و زیارت عاشورا به تکه شهدا می رفتیم زینب علاقه زیادی به شهدا داشت. هر بار که برای تشیع آنها به گلزار شهدای اصفهان می رفت مقداری از خاک قبور شهدا را می‌آورد و تبرکی نگه می‌داشت زینب هفت میوه درخت کاج و هفت تا خاک تبرکی شهدا را در بین وسایلش گذاشته بود. هنوز در محله دستگرد بوداه زینب برای زیارت به تکه شهدا رفتیم زینب مرا سر قبر زهره بنیانیان از شهدای انقلاب برد و گفت مامان نگاه کن فقط مردا شهید نمیشن زنها هم شهید میشن. زینب همیشه ساعت ها سر قبر زهره بنیانیان می‌نشست و قرآن می‌خوانم ماه آخر که در محله دستگرد بودیم مینا و مهری همراه مهران پیش ما آمدند. دخترها راضی به آمدن نمی‌شدند می‌ترسیدند برادرشان برای خارج کردن آنها از آبادان نقشه کشیده باشد اما مهران قول داد آنها را به آبادان برگرداند. همزمان با آمدن بچه ها بابای مهربانم از ماهشهر به اصفهان آمد او تصمیم گرفت خانه ای در اصفهان بخرد. شرکت نفت برای خرید خانه وام می‌داد این موقعیت خوبی بود که از مستاجری رها شویم. بابای مهران قصد داشت که با وام در شاهین شهر اصفهان خانه بخرد تعداد زیادی از کارگرهای بازنشسته شرکت نفت خوزستان در آنجا خانه خریده بودند ادامه دارد