.
📋 صلی علیک ملیک السماء
#روضه_امام_حسین (ع)
کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*گفت چنان فشاری بهت میاد که شیری که روز اول از مادرت خوردی از بدنت بیرون میزنه، استخونات خورد میشه...
(حالا هی شوخی بگیر این حرفا رو، حالا هی بگو بابا آخه تو رو چه به این حرفا، تو هنوز وقت داری٬ اینقدر حالا عمر کنی؛
چقدر تو رفیقامون بودن جوون بودن مردن. یهو طرف مرد، اصلا فکرشم نمیکردی.)
عزرائیل اومد پیش حضرت موسی، فرمود عزرائیل اومدی منو ببینی یا جانمو بگیری؟
گفت اومدم جانتو بگیرم، روحت رو قبض کنم. گفت به من مهلت بده، من با خونوادهم وداع کنم. گفت بهت مهلت نمیدم...
حضرت به سجده افتاد؛ صدا زد خدا بهم اجازه بده میخوام با همسر و بچههام و مادرم وداع کنم؛ خدا به عزرائیل دستور داد که بهش مهلت بده...
اومد پیش مادرش وداع کنه٬ گفت کجا میخوای بری؟
گفت سفری درپیش دارم٬ سفر آخرته. مادرش گریه کرد، حضرت هم گریه میکرد.
اومد پیش همسر و بچههاش، به همسرش هم همینو فرمود؛ اینقدر گریه کرد خدا ندا داد موسی میخوای بیای پیش من چرا گریه میکنی؟ نکنه میترسی؟!
عرضه داشت خدا، آخه بچههامو دارم میبینم گریهم میگیره؛ یاد بچههام دلمو میسوزونه، میگم بچههام بعد از من چطوری میخوان زندگی کنن؟....
(دلت کجا رفت؟..)
میگه دیدم ابیعبدالله اون لحظهای که تو گودال افتاده بود، با همون حال بیرمقش با یه نیزه شکسته آروم آروم خودشو بلند کرد، دید این لشکر داره میره سمت خیمهها، یه مرتبه با همون صدای بیجوهرهش صدا زد هنوز حسین زندهست؛ اول بیاید منو بکشید بعد سمت خیمههام برید...
(چی داشتم میگفتم، کجا رفتیم...)
حضرت موسی وداعش که تموم شد گفت اگه میخوای جونمو بگیری من آمادهم.
فرمود چطوری جونتو بگیرم؟ از زبانت شروع کنم؟
گفت از زبانم؟! زبانی که بدون واسطه با خدا صحبت میکرد؟
گفت خب از دستات جونتو میگیرم؛ گفت دستایی که تورات دستشو گرفت؟
گفت از پاهات!؟ گفت از پاهایی که همیشه دائم تو مسیر کوه طور بود٬ میرفت با خدا ملاقات کنه؟!
میگه حضرت همینطور که گفتگو میکرد با عزرائیل٬ عزرائیل نارنجی در آورد به حضرت موسی داد، گفت بو کن از دنیا برو.
حضرت موسی نارنج رو بو کرد و از دنیا رفت؛ ملائکه از حضرت موسی سؤال کردن جون کندن رو چطور دیدی؟!
فرمود مثه گوسفندی که زنده زنده پوستشو از بدنش جدا کنن...
واقعا بچهها خوش به حال اونایی که مثل رسول ترکها جون دادن.
میگه همینطور که تو اتاق پاهاش دراز بود یهو دیدن پاهاشو جمع کرد، آروم آروم دستاشو آورد رو سینهش؛
هی به در نگاه میکرد میگفت خوش گلدی، خوش اومدی آقا... یهو دیدن گفت "السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه"
چی میشه لحظهی آخر مرگمون یه اجازه بدن فقط یه سلام بدیم.
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه...
قربون جون کندت برم آقا؛ قربون اون لحظهای که لبات خشک بود، قربون اون لحظهای که هی صدامیزدی جگرم میسوزه...
میگه چندین نفر اومدن دور گودال، همه ظرف آب آوردن، این آبها رو روی زمین ریختن، گفتن آب بهت نمیدیم بخوری؛
آی حسین....
همچین که اون نانجیب اومد تو گودال، یه صحبتهایی رد و بدل شد بیچاره کرده عالم رو؛
همچین که نشست رو سینهی حسین، آقا صدا زد منو میشناسی؟ گفت آره. میدونی جدم کیه؟ گفت آره همهی اصل و نصبت رو میشناسم؛ تو حسینی، فرزند فاطمهای، نوهی پیغمبری، بابات علیه.
ابیعبدالله صدا زد من شنیده بودم که بابام فرمود سگ روسیاهی که روش اینقدر سیاهه و بدقیافهست میاد تو رو میکشه، حالا فهمیدم کیه.
تا این حرفو زد اون نانجیب جری شد، گفت با من بودی؟!
(من نمیگم عین مقتل میگه)
تا ابیعبدالله این حرف رو زد بدنشو برگردوند، گفت حالا که این حرف رو زدی به این راحتی نمیکشمت، یه کاری میکنم تا قیام قیامت اسمم همهجا ثبت بشه؛ این خنجر رو گذاشت گردن حسین، از قفا داره سرو میبره...
حسین...
بعضیا دیگه از گریهی زیاد بیحال شدن، تو فقط می شنوی بیحال شدی، یه عدهای اونجا میدیدن، بچهها دم خیمه ایستادن دارن نگاه میکنن، زینب بالای تل ایستاده داره نگاه میکنه
(میدونی چی گفت؟ بذار حرف اخرمو بزنم)
دستاشو رو سرش گذاشت صدا زد:
یا جداه
صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ
هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ
مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ
(بعدیش میکشهها)
وَ بَناتُکَ سَبایا
یعنی دختراشو بردن اسیری...
حسین ....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#گریز_مناجاتی
#امام_حسین
.
.
#دهه_محرم
#روضه_مكتوب
#روضة_الذاكرين
#کمیل_کاشانی
🔸مجلس اول
🔸(امام زمان و روضه محرم)
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها بعدد ما احاط به علمک
یا ایها العزیز مسنا و اهلنا الضر و جِئنا ببضاعة مزجاه فاوف لنا الکیل و تصدق علینا ان الله یجزی المتصدقین.
بجز نگاه تو بر زخم سينه مرهم نيست
اسير عشق تو را كار با دو عالم نيست
ببين كه غرقه درياى اشك شد دل من
به بيقرارى چشمم فرات و زمزم نيست
تو اى مسافر صحراى نا کجا برگرد
كه قرنها غم و دلواپسى ما كم نيست
اگر که حال من خسته را سوال کنی
به غیر دوری دیدار روی تو غم نیست
عنایتی که تحمل کنیم هجران را
مقدمات وصالت اگر فراهم نیست
براى منتظران ظهور تو آقا
جگر گدازتر از روضه ی محرم نيست
تا کی در انتظار بنشینیم و لحظه شماری کنیم؟ ناامیدی در قاموس ما نیست اما خسته شدیم. خسته از زخم زبانها و طعنههایی که آزارمان میدهد. (متی احار فیک یا مولای)، سرگردانی و حیرت سخت است، مگر نگاه تو تسلایمان دهد. (وانظر الینا نظره رحیمه)
صاحب عزا، محرم جدت رسیده است
هنگام سوز ماتم جدت رسیده است
صاحب عزا، به رخت سیاهم نگاه کن
بر اشک گرم و شعله آهم نگاه کن
پیوسته در عزای حسین آه میکشی
هر صبح و شام ناله جانکاه میکشی
بر کربلا و روضه آن گریه میکنی
خون جای اشک دیده روان گریه میکنی
مولا شنیدهام که در آن جمعه ظهور
تکیه کنی به کعبه غمت را کنی مرور
با اهل عالم از غم خون خدا بگو
از لالههای پرپر دشت بلا بگو
تکیه به دیوار کعبه میزند بین مقام و حجر الاسود میایستد و فریاد میزند آنگونه که عالم هستی میشنود.
الا یا اهل العالم انا الصمصام المنتقم
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین قتلوه عطشان
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین طرحوه عریانا
الا یا اهل العالم ان جدی الحسین سحقوه عدوانا
تمام روضههای کربلا را در سه جمله خلاصه میکند. عطش و برهنه رها کردن و پامال کردن پیکر حسین زیر سم اسب ها. یابن الحسن، شما کربلا را (در عالم ظهور) ندیده بر این سه روضه میسوزید! آه امان از دل عمه جانتان زینب که این سه مصیبت را با تمام وجودش لمس کرد و دید. اوج ابتلای زینب عصر عاشورا بود وقتی که دستها را روی سر گذاشت و نگاهی به سمت مدینه کرد و ناله زد . یا رسول الله هذا حسینک...
در موج خون فتاده به صحرا حسین توست
در بین دشمنان، تن تنها حسین توست
از بس که زخم خورده و صد پاره پیکر است
نشناسمش، به من بگو آیا حسین توست؟
صل الله علیک یا اباعبدالله الحسین
#شب_اول_محرم #امام_زمان #امام_حسین
.