eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.5هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
612 ویدیو
835 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ 🌼لزوم هم‌دردی با مؤمنان ✍آیت الله بهجت (ره) : سعدی می‌گوید: بنی‌آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار مرحوم حاج شیخ عباس قمی در سفینة‌البحار روایتی نقل می‌فرماید که گویا این شعر اقتباس از آن است. اگر کسی در امثال و حِکم و اشعار تتبع کند، می‌تواند مجموعه بزرگی از آثار جمع‌آوری نماید. در روایت این مضمون آمده است که: گاهی مؤمن به غصه و اندوه مبتلا می‌شود و سبب آن را نمی‌داند. سبب آن ابتلا مؤمن دیگری است به بلایی در اقصی نقطه‌های عالم. و گاهی رفع بلا از او، موجب شادی مؤمنین دیگر است. و گاهی یک مؤمن موجب رحمت و برکات برای مؤمنین دیگر می‌شود. آیا با این همه بلاها که برای مسلمانان به‌خصوص برای شیعه وارد می‌شود، ما نباید هیچ غم و اندوه داشته باشیم؟ آیا باید بی‌تفاوت باشیم؟! یا باید حال ما در نگرانی و ناراحتی مثل این باشد که بلا بر سر خود ما می‌بارد؟! 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۰۰ ‌‌‌‌ ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ ✅خواص‌ سوره‌ توحید ✍امام رضا (علیه السلام):هر کس هنگام بیرون رفتن از خانه، ده بار سوره قل هو الله احد بخواند، پیوسته در حفظ و نگهدارى خداوند است تا به خانه اش برگردد. 《برکات این سوره زیاد است.》 امام صادق علیه السلام: هر کس سه روز بر او بگذرد و سوره توحید نخواند بند ایمان از او برداشته می شود و اگر در آن حال بمیرد، کافر است. 📚المحاسن/ج1/ص95 📚 اصول کافى/ج4/ص320 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. عنایت (سلام الله علیها)به زائران مرقد مطهرش . ✍حجت الاسلام والمسلمین مرحوم شیخ عبدالله موسیانی، از مرجع عالیقدر مرحوم آیت الله مرعشی نجفی نقل کردند که : . شب زمستانی بود که من دچار بی‌خوابی شدم. خواستم حرم بروم، دیدم بی موقع است. آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم. در عالم خواب دیدم خانمی وارد اتاق شد (که چهره مبارکشان را به خوبی دیدم، ولی آن را توصیف نمی‌کنم) به من فرمود : . «سید شهاب ! بلند شو و به حرم برو؛ عدّه ای از زائران من پشت در حرم، از سرما هلاک می شوند، آنها را نجات بده» . ایشان می فرمایند: من به طرف حرم راه افتادم. دیدم پشت درِ شمالیِ حرم (طرف میدان آستانه) عدّه‌ای زائران اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباس‌های مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند می لرزند. درب را زدم، حاج آقا حبیب (که جز خدّام حضرت بود) با اصرار من درب را باز کرد. من از مقابل و آنها هم از پشت سر من وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب شدند. من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجّد وضو ساختم. 📗 فروغی از کوثر ، صفحه ۵۵ . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
85-Tasharofe Farde Lal_Haj Qodratollah Latifinasab.mp3
5.15M
🔸مرد لالی که با امام زمانش حرف زد! 📚 به نقل از مرحوم لطیفی نسب (رییس هیات امنای مسجد مقدس جمکران)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5_6332100044321195935.mp3
9.83M
🔴 قسمت شانزدهم وظایف منتظران 🎙️ ‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 📋سه‌شعبه خورد به مَشکی ‌و آبرویی ریخت (ع) (س) کربلایی سیدرضا نریمانی ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ سه‌شعبه خورد به مَشکی ‌و آبرویی ریخت رشیدِ اهل حرم از خجالت آب شده عمو کجاست که ببیند به جای جرعه‌ی آب طناب حرمله‌ها قسمت رباب شده یکی‌یکی همه‌ی اهل حرم می‌رفتند و به شهادت می‌رسیدند. عباس کمک حسین میاد این کشته‌ها و شهدا رو برمی‌گردونه. هرجایی میره یه آهی میکشه پس کِی نوبت من ميشه؟! -دیگه همه رفتن هیشکی نمونده... اینقدرم مودبه؛ با ادب اومد محضر سیدالشهدا دست به سینه - آقاجان «لَقَدْ ضاقَ صَدْرِی» دیگه نمیتونم تحمل کنم - سینه‌ام تنگ اومده میذاری منم برم میدان؟! بعضی از روایات میگن همون لحظه سکینه «سلام الله علیها» با یه مَشک اومد وارد خیمه شد. - بابا جان! دیگه آبی نمونده؛ بچه‌ها دارن از تشنگی تلف میشن. همچین که عباس این حرف و زد ابی عبدالله یه نگاهی به داداشش کرد - «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِی» روایت میگه:« فَبَکاء بُکاءً شَدیداً. اینقدر ابی عبدالله گریه کرد، این صورت خیس... - داداش! تو باید کنار من باشی تا وقتی این عَلَم بالاست؛ تا وقتی این پرچم دستِ توئه کسی نمیتونه نگاه چپ به خیمه‌هام بندازه... اجازه رو گرفت؛ ابی عبدالله هم مَشک و داد دستش. - داداش! حالا که می‌خوای بری برو برای این بچه‌ها آب بیار. مَشک و گرفت زد به دل لشکر... همچین که رسید به شَریعه رو زمين نشست این مَشک‌ و داخل آب قرار داد؛ مَشک‌ و پر از آب کرد. انداخت رو شونه‌ش دست برد زیر آب‌، آب و آورد تا مقابل صورت همچین که اومد بخوره یهو «فَذَکَرَ عَطَشَ الحُسَینِ»... یهو یاد جمله‌ی باباش افتاد. - امیرالمومنین بهش فرموده بود:« عباسم! یه وقت بدون حسینم جای نری؟! - یه وقت اگه حسینم تشنه بود بدون حسین آب نخوری؟! تشنگی حسین‌ و بچه‌های حسین اومد توو نظر عباس، آب و رو آب ریخت. مَشک ‌و برداشت از شَریعه زد بیرون؛ اما بعضیا میگن حرمله فریاد زد:« اگه یه قطره‌ی این آب به خیمه‌ها برسه، یه نفرتونم زنده نمی‌مونید»... از پشت یکی از این نخل‌ها یه نامردی بیرون اومد؛ دست راست عباس ‌و انداخت یکم. جلوتر دست چپ... این مَشک ‌و به دندان گرفت؛ هنوز امید عباس ناامید نشده. هی صدای بچه‌ها توو گوشش میاد صدا میاد:« اَلعَطَش، اَلعَطَش» - هی زیرِ لبش میگه:« دارم میام رقیه، دارم میام سکینه جان، علی‌اصغر دارم میام آب‌ و بهتون میرسونم».... خودش و انداخت؛ روایت میگه:« مَشک ‌و گرفت به دندان، خودش و حائل مَشک کرد هرچی تیر می‌خورد به بدن می‌خرید؛ به جانش می‌خرید. فَلذا توو روایت نوشتن بدن عباس «کَل قُنفُذ» مثل خارپشت شد. یکم اومد جلوتر اما چهار هزار تیراندازاند خیلیه. چهار هزار تیرانداز همه یه هدف‌ و نشونه گرفتن؛ همه دارن عباس‌و میزنند. ( نمیدونم چندتا تیر بهش خورده)؛ اما یکی از این تیرا به مشک عباس خورد. این آبا شروع کرد قطره قطره هی میچکه؛ یه تیر دیگه این آبا از مَشک رو زمین ریخت... «ای مَشک مَریز آبرویم» - خجالت بکش ای آب؛ لبای اصغر‌ و مگه ندیدی؟! - خجالت بکش ای آب؛ مگه لبای خشک رقیه رو ندیدی؟! - چرا داری این‌جوری میکنی؟! دیگه تموم شد، دیگه مرگ عباس همین لحظه‌ بود... مرگ امام حسن و خودش فرمود اون لحظه‌ای بود که توو کوچه‌ها مادرم و جلو چشمام می‌زدند... مرگ عباس همون لحظه‌ای بود که تیر به مشکش خورد. هی میگفت:« کاشکی من رو زمين می‌افتادم‌ این‌جوری با این وضع به خیمه‌ها نمی‌رسیدم؛ یهو اون نامرد تیر سه‌شعبه رو برداشت چشم عباس رو نشونه گرفت... آخه امام سجاد فرمود:« رَحِمَ‏ اللّه عَمّی الْعَبَّاس، نافِذَ البَصيرَةِ». روایت میگه وقتیم که زمين افتاده بود؛ هر تکونی که میخورد لشکر فرار میکرد. با چشماش، با غضبش دشمن و رد میکرد. از این چشما خیلی می‌ترسیدن، حرمله گفت:« این چشما سهم منه؛ من بلدم چیکار کنم ». - خاصیت تیر سه‌شعبه اینه، وقتی که پرتاب میشه می‌چرخه؛ در حین حرکت می‌چرخه تا عمق وجود هدف‌ و میزنه. همچین که این تیر به چشم خورد... یه شیءای توو چشمت میره سریع دست میزنی از خودت دفاع میکنی، اما دست نداره. رو اسب نشسته دید خیلی اذیتش میکنه؛ این تیر‌ و بین دو زانو قرار داد؛ آخ تا سرو خم کرد... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ یه روزی مدینه خندیدن؛ کربلا هم خندیدن. - یه روز مدینه مادرم و توو کوچه‌ها زدن و خندیدن؛ علقمه هم عباس شو زدن و خندیدن. - مگه زدن خنده داره؟! - مگه کسی ضعیف‌کشی میکنه میخنده؟! جوری بود که سوار مرکب که می‌شد، اصلا این پاها توو رکاب نمی‌رفت؛ انقدر پاهای مبارک بلند بود...