eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
3.8هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
564 ویدیو
801 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🔴 روایات مناجاتی 🟡 حدیث ۲۱: پیرامون توسل قال الامام الصّادق (علیه السلام): نَحنُ حَبْلُ اللهِ الذّی قال اللهُ تعالی: و اعتَصمِوا بحبلِ اللهِ جمیعاً و لا تَفرَّقوا. امام صادق (علیه السلام) فرمودند: « ما (اهل بیت) همان ریسمان الهی هستیم که خداوند تبارک و تعالی فرمودند همگی به ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.» 📚منبع: بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۸۴ ۱۴۴۲ .
. 🔳 فضائل امیرالمومنین علیه السلام/۲ 🍂 به اسیر کن مدارا بعد از ساعتی که از ضربت خوردن علی علیه السلام می‌گذشت، حضرت امیرالمومنین علیه السلام چشم گشود می‌ فرمود: ای ملائکه پروردگار من! رفق و مدارا کنید با من. پس حضرت امام حسن علیه‌السلام فرمودند: این دشمن خدا و رسول و دشمن تو ابن ملجم است. حق تعالی تو را بر او قدرت داده است و نزد تو حاضر کرده‌اند او را. چون حضرت را نظر بر آن ملعون افتاد. به صدای ضعیفی گفت: ای بدبخت بر امر عظیمی اقدام نمودی، آیا بد امامی بودم من برای تو که این چنین مرا جزا دادی؟ آیا مهربان نبودم بر تو؟ آیا تو را بر دیگران اختیار نکردم؟ آیا به تو نیکی نکردم و عطای تو را بیشتر از دیگران ندادم؟ آیا نمی‌گفتند مردم که تو را به قتل رسانم و من به تو آسیبی نرسانیدم و در عطای تو افزودم با آن که می‌دانستم که تو مرا خواهی کشت، لیکن می‌خواستم حجت خدای تعالی بر تو تمام شود و خدا انتقام مرا از تو بکشد، خواستم که شاید از گمراهی خود برگردی، پس گمراهی بر تو غالب شد مرا کشتی، ای بدبخت‌ترین بدبختان. پس آن معلون گریست و گفت: یا امیرالمومنین آیا تو می‌توانی کسی را که بر در جهنم است نجات دهی؟ پس امیرالمومنین(ع) برای آن ملعون به امام حسن علیه السلام سفارش کرده و فرمودند: او را طعام و آب بده و دست و پای او را در زنجیر مکن و با او رفق و مدارا کن. چون من از دنیا بروم او را به یک ضربت قصاص کن و جسد او را به آتش مسوزان و او را مثله مکن که دست و پا و گوش و سایر اعضای او را نبری، که حضرت رسول اكرم(ص) فرمودند که: زنهار مثله مکنید اگر چه سگ درنده باشد و اگر شفا یابم من سزاوارترم به آن که او را عفو کنم زیرا که ما اهل‌بیت کرم و عفو و رحمتیم. 📚منبع: منتهی الامال، ج ۱، ص ۱۸۷ ۱۴۴۲ .
. ▪️فضائل شب قدر/۲ 🔸آمرزش گناهان پیامبر خدا صلی الله علیه وآله در تفسیر سوره «قدر» فرمودند: «هر کس شب قدر را احیا بدارد و مؤمن باشد و به روز جزا اعتقاد داشته باشد، تمامی گناهانش آمرزیده می شود.» 📚منبع: تفسیر منهج الصادقین، ج ۱۰، ص ۳۰۸ ۱۴۴۲ .
. ▪️فضائل شب قدر/۱ 🔸نزول ملائکه نزول ملائکه و روح، در شب قدر نشانه شرافت آن بر هزار ماه است. امام باقر علیه السلام فرمودند: «عمل صالح در شب قدر از قبیل نماز، زکات و کارهای نیک دیگر بهتر است از عمل در هزار ماهی که در آن شب قدر نباشد.» 📚منبع ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص ۱۳۳ ۱۴۴۲ .
. ● مناجات شب ۱۹ رمضان ۱۴۰۰ ● سبک شبانگاهان دل محزون، کوله بار گناه، چشمی از خجلت بسته آوردم شب قدر است و به درگاهت قلبی از دنیا خسته آوردم ببین آواره شدم مولا، بی پناهم امشب پناهم ده مرانم از درگه لطفت، به حریمت این دفعه راهم ده • ببین که چشم تر آوردم • شفیعم را حیدر آوردم • ای خدای من ۲ ● الهی العفو یا کریم . . . . . . . . . بحق آن مرد مظلومی که شده امشب دیده اش دریا رود مسجد با دل خسته، زیر لب دارد ذکر یا زهرا س الهی امشب دگر راحت میشوم از درد فراق تو پس از سی سال ای کبوتر من، سینه ام میسوزد ز داغ تو • شده فرقم مثل پهلویت • رخم نیلی گشته چون رویت • فاطمه جانم ۲ ● علی مولا یاعلی مولا . . . . . ‌. . . شعر: حسین محمدی فام✍ سبک اباصالح التماس دعا هر کجا رفتی یاد ما هم باس .
. علیه السلام بند1⃣ توی ظلمت نور مطلق یا حیدر ذکر پیغمبر شده حق با حیدر میبری دلمو تا کجا علی میرسونی منو تا خدا علی تا ابد الهی که نشم ازت جدا علی من خاک قدمتم بی تاب حرمتم مدیون کرمتم علی علی یا علی علی بند2⃣ این شبا تو اعتکاف مِیخونم تا نجف پر میزنم باز می خونم تویی که ساقی کوثری علی آبروی ما رو میخری علی بگو تا حرمت نوکراتو میبری علی هستم‌ روبراه تو هستم در پناه تو مستم از نگاه تو علی علی یا علی علی بند3⃣ عاشقت امشب میخواد مجنون باشه زیر ایوون طلات مهمون‌ باشه سائل تو بودن شهرت منه حرم با صفات جنت منه ذکر علی علی بهترین عبادت منه محتاجم به تو فقط مشتاقم به زیارت خیلی ممنونم ازت علی علی یا علی علی شعر و سبک: حسین نوری انجمن تکیه نوکری مشهد 👇
❣️✨✨✨✨﷽ ✨⭐️🍃 ✨🍂🌺 ✨ 🔹السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ ... 🔹 🔸در كتاب «نَفَسُ المَهْمُومْ» كه پيرامون وقايع عاشورا است، از طبري نقل كرده ايم كه: 🔹شمر بن ذي الجوشن در كربلا حمله كرد و نيزه ي خود را به خيمه ي امام حسين (ع) كوبيد و فرياد زد: آتش بياوريد تا اين خيمه با اهلش را آتش بزنم، بانوان حرم صيحه زدند و از خيمه بيرون آمدند، امام حسين (ع) خطاب به شمر، فرياد زد: آتش مي‌طلبي تا خانه ي مرا به روي بستگانم آتش بزني؟ خدا ترا در آتش دوزخ بسوزاند. 🔸ابومختف (يكي از واقعه نگاران جريان كربلا) مي‌گويد: 🔹سليمان بن راشد از حميد بن مسلم نقل كرد كه گفت: به شمر گفتم:«عجبا، اين كار براي تو صلاح نيست، آيا مي‌خواهي داراي دو خصلت گردي؟ يكي اينكه مشمول عذاب الهي شوي، دوم اينكه كودكان و زنان را بكشي، آيا امير تو از كشتن مردان خشنود نمي شود؟ » 🔹در اين هنگام مردي كه بيشتر از من از شمر اطاعت مي‌كرد، يعني «شبث بن ربعي» به پيش آمد و به شمر گفت: اي شمر! سخني زشت تر از سخن تو نشنيده ام، و در جايگاهي بدتر از جايگاه تو قرار نگرفته ام، آيا مأمور قتل كودكان و زنان شده اي؟! 🔸حميد بن مسلم مي‌گويد: گواهي مي‌دهم كه شمر با شنيدن اين سخن، از سوزاندن زنان و كودكان كه در خيمه بودند،منصرف گرديد. گریز👇👇 ولي جان همه ى عالم فداى اول مظلوم عالم علي عليه السلام: 🔹آن كسي كه كنار درِ خانه ي حضرت علي (ع) آمد، او و اهل خانه اش را تهديد به سوزاندن خانه با اهلش نمود و گفت: 🔸«سوگند به كسي كه جانم در دست او است حتماً بايد از خانه براي بيعت بيرون بيائيد و يا خانه را بر روي شما به آتش مي‌كشم». 🔹بعضي به او گفتند: «فاطمه (س) دختر رسول خدا (ص) و فرزندان رسول خدا (ص) و آثار آن حضرت در خانه است»، پس گواهي مي‌دهم كه او تحت تأثير اين سخن قرار نگرفت و حيا نكرد و از تصميم خود منصرف نشد، بلكه همانگونه كه گفته بود، انجام داد.(١-٢) 📚منابع : ١- رنج ها و فریادهای فاطمه سلام الله علیها (ترجمه بیت الاحزان) صفحات ١٦٠ الى ١٦٤ ٢- نفس المهموم .
♦️♦️فلسفه مصیبت و درد برای مومن امام صادق عليه السّلام فرمود: هيچ مؤمنى نيست مگر اينكه در مدت چهل روز مصيبتى به او مى‏ رسد، يا در مالش يا در فرزندانش و يا درباره خودش و يا اندوهى كه خودش هم نمى‏ داند از كجا آمد و اينها براى اين است كه پاداش به او داده شود. فرمود: در بهشت مقامى هست كه هيچ كس به آن جايگاه نمى‏ رسد مگر اينكه در بدن خود ناراحتى و گرفتارى داشته باشد. 📚منبع: ايمان و كفر، علامه مجلسى- ترجمه عزيز الله عطاردى،‏ ج‏۱، ص۱۲۳ ۱۴۴۳ .
. 3⃣لطف به سگ!👇 ✅نقل است که روزی امام حسن مجتبی(ع) مشغول غذا خوردن بودند که سگی آمد و برابر حضرت(ع) ایستاد. حضرت(ع)، هر لقمه ای که می خوردند، لقمه ای جلوی سگ می انداختند. مردی درخواست کرد که ای فرزند رسول خدا! اجازه دهید این حیوان را دور کنم. امام حسن(ع) فرمود : 📋«دَعْهُ إِنِّی لَأَسْتَحْیی مِنَا للَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یکونَ ذُو رُوحٍ ینْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکلُ ثُمَّ لَا أُطْعِمُهُ» ♦️نه، رهایش کنید! من از خدا شرم می کنم که جانداری به صورت من نگاه کند و من در حال غذا خوردن باشم و به او غذا ندهم.(۱) 📚منبع : ۱)بحار الانوار مجلسی، ج۴۳، ص۳۵۲ .
. 1⃣ متحول شدن مرد شامی با رفتار امام حسن(علیه السلام)!👇 ✅در تاریخ آمده است که؛ 📋«أَنَّ شَامِيّاً رَآهُ رَاكِباً فَجَعَلَ يَلْعَنُهُ وَ اَلْحَسَنُ(ع) لاَ يَرُدُّ» ♦️روزی یکی از اهل شام که به مدینه آمده بود، همین که با امام حسن(ع) برخورد نمود، شروع کرد به ناسزاگویی نسبت به امام حسن(ع) و امام(ع) به او پاسخی نداد تا سخنانش تمام شود. زمانی که سخنان مرد شامی تمام شد، آن حضرت(ع) به مرد شامی سلام کرد و لبخندی زد و سپس فرمود :  📋«أَيُّهَا اَلشَّيْخُ أَظُنُّكَ غَرِيباً وَ لَعَلَّكَ شَبَّهْتَ فَلَوِ اِسْتَعْتَبْتَنَا أَعْتَبْنَاكَ وَ لَوْ سَأَلْتَنَا أَعْطَيْنَاكَ وَ لَوِ اِسْتَرْشَدْتَنَا أَرْشَدْنَاكَ وَ لَوِ اِسْتَحْمَلْتَنَا أَحْمَلْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ جَائِعاً أَشْبَعْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ عُرْيَاناً كَسَوْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ مُحْتَاجاً أَغْنَيْنَاكَ وَ إِنْ كُنْتَ طَرِيداً آوَيْنَاكَ وَ إِنْ كَانَ لَكَ حَاجَةٌ قَضَيْنَاهَا لَكَ فَلَوْ حَرَّكْتَ رَحْلَكَ إِلَيْنَا وَ كُنْتَ ضَيْفَنَا إِلَى وَقْتِ اِرْتِحَالِكَ كَانَ أَعْوَدَ عَلَيْكَ لِأَنَّ لَنَا مَوْضِعاً رَحْباً وَ جَاهاً عَرِيضاً وَ مَالاً كَثِيراً» ♦️ای شیخ! گمان می‌کنم که غریب باشی و گویا بر تو اموری مشتبه شده باشد، پس اگر از ما حلالیت بطلبی و بخواهی که از تو راضی شویم، از تو راضی و خشنود می‌شویم و اگر چیزی سؤال کنی برایت باربر فراهم می‌کنیم و اگر از ما طلب ارشاد و هدایت کنی تو را ارشاد می‌کنیم و اگر بار برداری بطلبی عطا می‌کنیم و اگر گرسنه باشی تو را سیر می‌کنیم و اگر برهنه باشی تو را می‌ پوشانیم و اگر محتاج باشی بی‌نیازت می‌کنیم و اگر رانده شده‌ای تو را پناه می‌دهیم و اگر حاجتی داری حاجتت را برمی‌آوریم و اگر بار خود را به خانه‌ی ما فرود آوری و میهمان ما باشی، تا وقت رفتن برای تو بهتر خواهد بود، زیرا که ما خانه‌ی بزرگ و جاه و مال فراوان داریم. آن مرد وقتی این برخورد را از امام حسن مجتبی(ع) دید، گریست و گفت :  📋«أَشْهَدُ أَنَّكَ خَلِيفَةُ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ وَ كُنْتَ أَنْتَ وَ أَبُوكَ أَبْغَضَ خَلْقِ اَللَّهِ إِلَيَّ وَ اَلْآنَ أَنْتَ أَحَبُّ خَلْقِ اَللَّهِ إِلَيَّ» ♦️شهادت می‌دهم که تو جانشین خدا در زمین هستی و خدا می‌داند که رسالت خویش را در کجا قرار دهد. من پیش از این سرسخت‌ترین دشمن تو و پدرت بوده‌ام، اما الان دوست داشتنی‌ترین شخص نزد من تو هستی.(۱) 📚منبع : ۱)بحار الأنوار مجلسی، ج۴۳، ص۳۴۴ .
. روضه نبش قبر و سر بر نیزه زدن علی اصغر صحیح نیست ✍چهار نقل در مورد لحظه شهادت حضرت علی اصغر(علیه السلام) :👇 1️⃣ابی‌ مخنف(متوفی سال۱۵۷ ه.ق) : «فَأَعطَاهُ إِلَى أُختِهِ وَ قَالَ: خُذِيهِ إِلَيكِ!» امام حسین(علیه السلام) طفل را به خواهرش سپرد و گفت : آن را بگیر!(۱) 2️⃣شیخ مفید(متوفی سال۴۱۳ ه.ق) : «ثُمَّ حَمَلَهُ حَتَّى وَضَعَهُ مَعَ قَتْلَى أَهْلِهِ» سپس امام حسین(علیه السلام) او را بُرد و کنار کشتگان خاندانش قرار داد.(۲) 3️⃣شیخ طبرسی(متوفی سال۵۴۸ ه.ق) : «حَفَرَ لِلصَبِیِّ بِجَفنِ سَيفِهِ وَ رَمَلَّهُ بِدَمِهِ وَ دَفَنَهُ» امام حسین(علیه السلام) با قبضه ی شمشیرش گودالی حفر کرد و آن طفل را در حالی که به خون خود آغشته شده بود، در آن دفن کرد.(۳) 4️⃣سید بن طاووس(متوفی سال۶۶۴ ه.ق) : «فَذَبَحَهُ فَقَالَ لِزِينَبَ(س) : خُذِيهِ!» حرمله تیر را به گلوی او زد و گلویش بریده شد و امام حسین(علیه السلام) به زینب(س) فرمود : این را بگیر!(۴) ✍در مورد جنایات و ظلمهای سپاه یزید(لعنت الله علیهم) علیه اهل بیت امام حسین(علیه السلام) در روز عاشورا شکی نیست، اما با توجه به اینکه ما گزارش روایی و تاریخی در اثبات این ادعا نداریم که فردی اقدام به نبش قبر حضرت علی اصغر(علیه السلام) کرده و سر مبارک را از بدنش جدا کرده باشد، و دلیل و مدرکی هم بر وجود سر این طفل شیرخواره در میان سرهای دیگر شهدا وجود ندارد، نمی توان صحت این روضه ها را تایید کرد، بلکه مسلما نبش قبر حضرت علی اصغر(علیه السلام) از تحریفات عاشورایی است و جایی از آن ذکری به میان نیامده است. 📚منابع : ۱)مقتل الحسین(ع) ابی مخنف، ص۱۷۳ ۲)الإرشاد شیخ مفید، ج۲، ص۱۰۸ ۳)الاحتجاج شیخ طبرسی، ج۲، ص۳۰۱ ۴)اللهوف ابن طاووس، ص۶۹ .
. 🟢 حکایات مناجاتی 4⃣1⃣ توبه حسن لاته يادش بخير آن روزهايى كه در جبهه بوديم، همه اش بياد خدا بوديم، قرآن مى خوانديم، نماز شب مى خوانديم مناجات مى كرديم يك حال عجيبى داشتيم ، به خدا نزديك بوديم ، بدنبال گناه و معصيت نبوديم ، جمع خوبى داشتيم دور هم جمع مى شديم زيارت عاشورا و دعاى كميل و دعاى ندبه و دعاى توسل و... مى خوانديم واقعا يادش بخير.. يك رفيقى داشتيم كه خيلى آدم خوبى بود با خدا بود حال عجيبى داشت همه اش در حال ذكر بود توى خودش بود اسمش حسن لاته بود. يك روز آمد تو سنگرم گفت: حاج آقا يك وصيت نامه دارم دوست دارم شما هم يك توجهى روى آن كنيد اگر مى شود همين الان تشريف بياوريد توى سنگرم. گفتم چشم برويم . آمدم تو سنگرش گفت: حاج آقا اين وصيت نامه من است ولى يك سرِّى بين من و خدا مى باشد و شما قول بده تا وقتى كه زنده هستم به كسى بازگو نكنى . قول دادم، گفت حاج آقا من قبل از انقلاب آدم خيلى بدى بودم و از آن لاتهاى قَهار سرمحله ها و همه را مى زدم و گاهى اوقات شدت شقاوتم زياد مى شد كه بى باكانه داخل حمّام هاى عمومى زنان مى شدم و مشغول گناه و معصيت مى شدم ، خيلى كارهاى ديگر... تا اينكه انقلاب شد و همه بساط گناه و عرق خوارى و مشروب خوارى و... جمع شد بعد هم جنگ شد يك روز داشتم از كنار مسجدى رد مى شدم ديدم جوانهاى كه هنوز صورتشان گرد مونزده بود توى صف ايستاده اند، گفتم : آقا براى چه ايستاده ايد آيا صف مرغ ياگوشت و روغن و... چيزهاى ديگر است گفت: نه اين صف ديدار با خداست . صف عاشقان الى اللّه است. اين حرف چنان در من اثر گذاشت كه از خود بى خود شدم. به خودم گفتم : اى واى بر تو اى حسن همه به ديدار خدا مى روند و تو هنوز از غافله عقبى همه عاشق مى شوند و تو هنوز خوابى تاكى مى خواهى در گندآب دنيا غرق باشى ... خلاصه من هم عاشق شدم تا خدا را ببينم و حال آمدم و از كرده هاى خود پشيمانم توبه كرده ام . ناراحتم الان فهميده ام هر كسى كه مى خواهد مهمانى حق رود بايد با لباسهاى نو و لطيف برود ولى من با بارى از گناه و معصيت هستم لباسهايم آلوده به كثافات دنيوى است، حاج آقا روى بدنم را ببين . يك وقت ديدم پيراهن خود را بالا زد، ديدم روى بدنش عكس زنى را خالكوبى كرده. خيلى ناراحت شدم. گفت حاج آقا كجايش را ديدى، پيراهن پشت سرش را بالا زد عكس مردى را روى كمرش خال كوبى كرده اند من خيلى عصبانى شدم گفت حاج آقا كجايش را ديدى ، ديدم روى تمام دست و پايش را خال كوبى كرده است. من با عصبانيت او را ترك كردم يك وقت صدا زد حاج آقا راضى نيستم سِرّ مرا به كسى بازگو كنى. من توجهى نكردم و به سنگر فرماندهى رفتم فرمانده را نديدم آمدم سنگر خودم رُفقا دورم جمع شدند و هر كدام از درى سخن گفتند يادم رفت كه به حسن لاته سر بزنم. سه و چهار ساعت از اين ماجرا گذشت دوستان يكى يكى متفرق شدند من هم از سنگر خارج شدم كه سرى به حسن لاته بزنم يكى از دوستان صدا زد حاج آقا، حاج آقا! گفتم : بله گفت : الان حسن لاته شهيد شد. گفت : يك ساعت پيش سوار ماشين شد كه برود جلوى دپو كه يك وقت خمپاره اى از طرف عراقيهاى صدّامى توى ماشين مى افتد و حسن لاته شهيد مى شود، ديدم يك كيسه پلاستيك دستش بود نشان داد گفت اين هم بدنش است من خيلى جا خوردم. گفتم : حسن شهادت گوارايت باشد، خدا چه كسانى را مى برد كسى كه توبه كند مثل كسى است كه تازه از مادر به دنيا آمده باشد، اين با آن همه گناه توبه كرد و شهيد شد گريه كنان بطرف سنگرش آمدم وصيت نامه اش را برداشتم آوردم ديدم چه عالى نوشته كه سه جمله توجه مرا بيشتر جلب كرد: يكى اينكه نوشته بود، مادر نارحت نشوى حسن لاته توبه كرد و آخر عاقبت بخير شد. دوم اين كه در مناجاتش با خدا مي گفت خدايا بناست بميريم و امّا اى خدا دوست دارم در راه تو شهيد شوم و تو را ملاقات كنم مى دانم گناه زياد كردم نافرمانى تو را بسيار نمودم اما بيا و دل اين بنده گنه كار خودت را نشكن چون به اميد ديدار تو آمدم مرا نا اميد نكن اى كسى كه غفّار گناهانى بخشنده ذنوبى . سوّم اينكه خدايا حال كه بناست بميرم ، بدنم را روى سنگ غسالخانه بگذارند اين عكسهاى مبتذل روى بدنم هست بيا و آبرويم را بخر تا مردم بدنم را با اين عكسها روى سنگ غسالخانه نبينند يك نگاهى به بدن سوخته و از هم متلاشيش كردم ديدم خدا آبروى حسن لاته را خريده و توبه او را قبول كرده و دعايش را مستجاب نموده و عاقبتش را ختم به خير کرده است. 📚منبع: منبع: قصص التوابین؛ داستان توبه کنندگان؛ علی میر خلف زاده ۱۴۴۳ .
. 🟢 حکایات مناجاتی 5⃣1⃣ توبه‏ ابولبابه‏ زمانى كه جنگ خندق به پايان رسيد، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به مدينه مراجعت كرد. هنگام ظهر امين وحى نازل شد و فرمان جنگ با يهوديان پيمان شكن بنى قريظه را از جانب حضرت حق اعلام كرد، همان وقت رسول اسلام مسلح شد و به مسلمانان دستور دادند: بايد نماز عصر را در منطقه ى بنى قريظه بخوانيد، دستور پيامبر انجام گرفت، ارتش اسلام بنى قريظه را به محاصره كشيد، مدت محاصره طولانى شد، يهوديان به تنگ آمدند، به رسول حق پيام دادند ابولبابه را نزد ما فرست تا درباره ى وضع خود با او مشورت كنيم. رسول خدا به ابولبابه فرمودند: نزد هم پيمانان خود برو و ببين چه مى گويند. ابولبابه وقتى وارد قلعه شد يهوديان پرسيدند: صلاح تو درباره ى ما چيست؟ آيا تسليم شويم به همان صورتى كه پيامبر مى گويد تا هرچه مايل است نسبت به ما انجام دهد؟ جواب داد: آرى، تسليم او شويد، ولى به همراه اين جواب با دست خود به گلويش اشاره كرد، يعنى در صورت تسليم بلافاصله به قتل مى رسيد، ولى از عمل خود پشيمان شد و فرياد زد: آه به خدا و پيامبر خيانت كردم! زيرا حق نبود اسرار را فاش و امر پنهان را آشكار كنم. از قلعه به زير آمد و يكسر به جانب مدينه رفت، وارد مسجد شد، با ريسمانى گردن خود را به يكى از ستونهاى مسجد بست «ستونى كه معروف به ستون توبه شد» گفت: خود را آزاد نكنم مگر اينكه توبه ام پذيرفته شود يا بميرم، رسول خدا از تأخير ابولبابه جويا شد، داستانش را عرضه داشتند، فرمودند: اگر نزد من مى آمد از خداوند براى او طلب آمرزش مى كردم، اما اكنون به جانب خدا روى آورده و خداوند نسبت به او سزاوارتر است، هرچه خواهد درباره اش انجام دهد. ابولبابه در مدتى كه به ريسمان بسته بود روزها را روزه مى گرفت و شبها به اندازه اى كه بتواند خود را حفظ كند غذا مى خورد، دخترش به وقت شب برايش غذا مى آورد و وقت نياز به وضو بازش مى كرد. شبى در خانه ى ام سلمه آيه ى پذيرفته شدن توبه ى ابولبابه به رسول خدا نازل شد: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» . و گروهى ديگر به گناه خويش اعتراف كردند، عمل نيك و بدى را به هم آميختند، باشد كه خدا توبه ى آنان را بپذيرد، همانا خداوند آمرزنده ى مهربان است. پيامبر به ام سلمه فرمودند: توبه ى ابولبابه پذيرفته شد، عرضه داشت: يا رسول اللَّه! اجازه مى دهيد قبولى توبه ى او را من به او بشارت دهم، فرمودند: آرى. ام سلمه سر از حجره بيرون كرد و قبولى توبه اش رابه او بشارت داد. ابولبابه خدا را به اين نعمت سپاس گفت، چند نفر از مسلمانان آمدند تا او را از ستون باز كنند، ابولبابه مانع شد و گفت: به خدا سوگند نمى گذارم مرا باز كنيد مگر اينكه رسول خدا بيايد و مرا آزاد كند. پيامبر آمدند و فرمودند: توبه ات قبول شد، اكنون به مانند وقتى هستى كه از مادر متولد شده اى، سپس ريسمان از گردنش باز كرد. ابولبابه گفت: يا رسول اللَّه! اجازه مى دهى تمام اموالم را در راه خدا صدقه بدهم؟ فرمودند: نه، اجازه ى دو سوم مال را گرفت، فرمودند: نه، اجازه ى پرداخت نصف مال را گرفت، فرمودند: نه، يك سوم آن را درخواست كرد، حضرت اجازه داد . 📚منابع: - تفسير قمى؛ ج ۱؛ ص ۳۰۳ - تفسير برهان؛ ج ۴؛ ص ۵۳۵ - بازگشت به خدا؛ ص ۴۲۳ ۱۴۴۳ .
. ♦️♦️رضایت به مقدرات الهی امام باقر عليه السّلام فرمود: موسى عليه السّلام بيرون شد و با مردى از بنى اسرائيل برخورد كرد و او را با خود بيرون آبادى برد و گفت: شما در اينجا قرار گيريد تا برگردم و بعد دور او را خطى كشيد و سرش را بطرف آسمان بلند كرد و گفت: اى خدا من اين رفيق خود را به تو سپردم و تو بهترين نگهبان و محافظ هستى. بعد از آنجا رفت و با خداوند مناجات كرد و بار ديگر برگشت و مشاهده كرد كه شيرى بر او حمله كرده و شكمش را پاره نموده و گوشت‏هايش را پاره كرده و خونش را آشاميده است، موسى در اين هنگام سرش را بطرف آسمان بلند كرد و گفت: بار خدايا من اين رفيق خود را به تو سپردم و اينك شير آمده و او را پاره پاره كرده است. گفته شد: اى موسى رفيقت در بهشت مقام و منزلتى داشت كه جز با اين وضعى كه اكنون مشاهده مى‏ كنى و اين چنين پاره پاره او را مى‏ نگرى به آن مقام نمى‏ رسيد، اينك بنگر كه او در كجا زندگى مى‏ كند، در اين هنگام پرده‏ هاى طبيعت به كنارى رفتند و موسى او را درجاتى بزرگ و مقامى گرامى مشاهده كرد و گفت: بار خدايا من راضى شدم. امام كاظم عليه السّلام فرمود: شما مؤمن حقيقى نخواهيد بود مگر اينكه گرفتارى و مصيبت را نعمت بدانيد و آسايش و نعمت را مصيبت بشماريد، و شكيبائى در هنگام بلا بزرگتر است از غفلت در هنگام رفاه و تنعم. حضرت رسول صلّى اللَّه عليه و اله فرمودند: مؤمن بايد بلاء را نعمت بداند، و نعمت را بلاء زيرا گرفتارى دنيا نعمت آخرت مى‏ آورد و نعمت دنيا مصائب و گرفتارى‏ ها را در آخرت مى ‏آورد. 📚منبع: ايمان و كفر، علامه مجلسى، ترجمه عزيز الله عطاردى،‏ ج‏۱، ص۱۲۳ ۱۴۴۳ .
. 🟢 حکایات مناجاتی 6⃣1⃣ توبه‏ حسن ظاهر در میان یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه واله جوانی بود که در میان مردم به حسن ظاهر شهرت داشت و کسی احتمال گناه در باره‌اش نمی‌داد. روزها در مسجد و بازار، همراه مسلمانان بود، ولی شب‌ها به خانه‌های مردم دستبرد می‌زد. یک بار، هنگامی که روز بود، خانه‌ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب همه جا را فرا گرفت، از دیوار خانه بالا رفت. از روی دیوار به درون خانه نگریست. خانه‌ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر می‌برد. شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت. او به تنهایی در آن خانه می‌زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می‌گذراند. دزد جوان با مشاهده جمال و زیبایی زن به فکر گناه افتاد. پیش خود گفت: « امشب، شب مراد است. بهره‌ای از مال و ثروت و بهره‌ای از لذّت و شهوت!» سپس لختی اندیشید. ناگهان نوری الهی به آسمان جانش زد و دل تاریکش را به نور هدایت افروخت. با خود گفت: «به فرض، مال این زن را بردم و دامن عفتش را نیز لکّه‌دار کردم، پس از مدّتی می‌میرم و به دادگاه الهی خوانده می‌شوم. در آن جا، جواب صاحب روز جزا را چه بدهم؟!» از عمل خود پشمیان شد. از دیوار به زیر آمد و خجلت زده به خانه خویش بازگشت. صبح روز بعد، به مسجد آمد و به جمع یاران رسول خدا صلی الله علیه واله پیوست. در این هنگام زن جوانی به مسجد در آمد و به پیامبر گفت: «ای رسول خدا! زنی هستم تنها و دارای خانه و ثروت. شوهرم از دنیا رفته و کسی را ندارم. شب گذشته، سایه‌ای روی دیوار خانه‌ام دیدم. احتمال می‌دهم دزد بوده بسیار ترسیدم و تا صبح نخوابیدم. از شما می‌خواهم مرا شوهر دهید، چیزی نمی‌خواهم؛ زیرا از مال دنیا بی‌نیازم.» در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه و آله نگاهی به حاضران انداخت. در میان آن جمع، نظر محبت‌آمیزی به دزد جوان افکند و او را نزد خویش فرا خواند. سپس از او پرسید: «ازدواج کرده‌ای؟» - نه! - حاضری با این زن جوان ازدواج کنی؟ - اختیار با شماست. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله زن را به ازدواج وی در آورد و سپس فرمود: «برخیز و با همسرت به خانه برو!» جوان پرهیزکار برخاست و همراه زن به خانه‌اش رفت و برای شکرگزاری به درگاه خدا، سخت مشغول نماز و عبادت شد. زن، که از کار شوهر جوانش سخت شگفت‌زده بود از او پرسید: «این همه عبادت برای چیست؟! جوان پاسخ داد: «ای همسر باوفا! عبادت من سببی دارد. من همان دزدی هستم که دیشب به خانه‌ات آمدم، ولی برای رضای خدا از تجاوز به حریم عفت تو خودداری کردم و خدای بنده نواز، به خاطر پرهیزکاری و توبه من، از راه حلال، تو را با این خانه و اسباب به من عطا نمود. به شکرانه این عنایت، آیا نباید سخت در عبادت او بکوشم؟!» زن لبخندی زد و گفت: «آری، نماز، بالاترین جلوه سپاس و شکرگزاری به درگاه خداوند است!» 📚منبع: عرفان اسلامی، حسین انصاریان، ج ۸، ص ۲۵۴ ۱۴۴۳
‍ . (ع) مقدمه: امام صادق فرمود نزدیک ترین راهی که می تونه تو رو در خونه خدا برسونه از روضه جد ما ابی عبد الله است. اومد خدمت امام صادق عرضه داشت آقا جان شب قدر از دستم رفت نتونستم عبادتی کنم خواب موندم نزدیک بود نماز صبحمم قضا بشه. دل نگران بود؛ چقدر خوبه آدم یه سعادتی ازش فوت میشه دل نگران بشه بی خیال نباشه. اگه یه شب دیدی جات تو مجلس امام حسین خالیه دل نگران باش بگو چیکار کردم آقا اسمم رو خط زده. آقا فرمود ناراحت نباش دیشب یه عملی داشتی افضل اعماله منِ جعفر ابن محمد راضیم نماز شبم رو با اون عمل تو عوض کنم. فرمود نصف شب تشنه شدی از خواب بیدار شدی بلند شدی یه ظرف آبی برداشتی یه مقدار آب خوردی گفتی بابی العطشان یا ابا عبدالله... بریز آب روان عباس به جسم باغبان یاس ولی آهسته آهسته بریز آب روان سقا به فرق خونی مولا ولی آهسته آهسته حسینم ای کس و کارم عزیز سر به دیوارم بزن ناله عَلَمدارم ولی آهسته آهسته صدای خواهرم گریه همه دور و برم گریه بمیرم آید آن روزی شود کار حرم گریه همه دور تن بابا غریبه نیست بین ما بمیرم زینبم تنها شود ما بین دشمن ها غمی بر قلب من مانده شب هق هق زدن مانده من و بابا کفن داریم حسینم بی کفن مانده امام حسین آب می ریخت، امام حسن بدن بابا رو غسل می داد، یاد مادر زنده شد، اونجا حسن و حسین نگاه می کردند، (کنایه فهما) محل غسل یه آبراهه داره، اسماء میگه من آب می ریختم اما از زیر مغتسل، خونابه جاری بود، ای وای وای... با چه حالی بدن بابا رو غسل دادند، تا رسیدن به پیشانی ورم کرده، این پیشانی ورم کرده رو می دونی کی ارث برد؟ بماند... بدن مولا رو با پنج جامه کفن کردن، (چیه چرا گریه می کنی من که چیزی نگفتم) ای بی کفن حسین... حالا می خوان بدن و داخل قبر بذارن، با چه حالی، (می خوان صورت علی رو رو خاک بذارن) پرده ای از سندس روی قبر کشیده شد، امام حسن از بالای سر پرده رو کنار زد دید انبیا اومدن، حضرت آدم اومده، ابراهیم اومده، پیغمبر اکرم اومده، امام حسین از پایین پا پرده رو کنار زد دید مخدرات اومدن، حضرت حوا اومده، آسیه حضرت مریم، یه وقت یه نگاه کرد دید مادرش فاطمه اومده... این جا بود انبیاء و اولیا اومدن یه جا هم زن خولی می گه: «ديدم از مطبخ نور به آسمان رفته، در مطبخ و باز كردم ديدم دور تنور چهار خانم مجلله نشستن. يكي مي‌گه: "حسين حوا برات بميره"، يكي مي¬گه: "حسين هاجر برات بميره"، يكي مي‌گه حسين: "آسيه برات بميره"، يكي مي‌گه: "حسين مريم برات بميره"، دارن سينه مي¬زنن.» مي‌گه: «ديدم يه وقت از آسمان هودجي از نور پائين آمد، آرام آرام انگار رو بال جبرئيل نشست (الله اكبر) ديدم اين چهار تا خانم طرف هودج رفتن يه خانم قد خميده‌اي آرام از هودج پياده شد، پاهاش داره مي‌لرزه دستاش داره مي‌لرزه، اين خانمها دست به سينه، يه دستم به زير بغل هي مي‌گن: "خانم جان بفرمائيد"، اين خانم اومد كنار تنور نشست ناله اش بلند شد:‌ "حسين مادرت برات بميره".» ... ▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️ .
. حاج غلامرضا سازگار✍ . اگر بسوزی به قعر نارم ز قلب آتش ندا برآرم که من به جز تو کسی ندارم خدای منان خدای غفار الغوث خلصنا من النار (2) . . . هزار کوه گنه به دوشم به دیده اشکم به دل خروشم ندای عفوت بود به گوشم تویی کریم و من گنهکار الغوث خلصنا من النار (2) . . . تمام عمرم گناه کردم که روز خود را سیاه کردم ولی به عفوت نگاه کردم به چنگ عصیان شدم گرفتار الغوث خلصنا من النار (2) . . . ز بار عصیان قدم خمیده ز غصه جانم به لب رسیده مگر ببخشی به اشک دیده عبادتم کم گناه بسیار الغوث خلصنا من النار (2) . . . به دیده اشک و به دل شراره نه تاب آتش نه راه چاره تویی که خواندی مرا دوباره کرم نمودی بر این گنهکار الغوث خلصنا من النار (2) . . . به خون عباس و عون و جعفر به حلق خشک علی‌اصغر به اشک لیلا به فرق‌ اکبر به اشک زینب در آن شب تار الغوث خلصنا من النار (2) . . . اگر رد استم اگر بد استم نه راه زهرا به کوچه بستم نه پهلوی فاطمه شکستم به خون محسن به آل اطهار الغوث خلصنا من النار (2) .👇
. |⇦•آمدم با همه پشیمانی.. و مراسم قرآن به سر گرفتن ویژۀ شب های قدر به نفس استاد حاج منصور ارضی•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و َآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّل فَرَجَهُم» لا حَوْلَ وَلا قُوَّهَ اِلا بِالله اَلعَلِیِّ العَظیمِ ، أَسْتَغْفِرُاللهَ الَّذی لا إِلهَ إِلاّ هُو ، الحیُ القَیوم الرَحمانُ الرَّحیمُ ، ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ بَدیعُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ ، مِنْ جِمیعِ ظُلْمی وَ جُرْمی و إِسْرافی عَلی نَفْسی وَ أَتُوبُ إِلَیْهِ «اَللّـهُمَّ رَبَّ شَهْرِ رَمَضانَ الَّذي اَنْزَلْتَ فيهِ الْقُرْآنَ، وَافْتَرَضْتَ على عِبادِكَ فيهِ الصِّيامَ،*همه خجالتم از آقام اینه من نتونستم یه روزه درست بگیرم، بی گناه ..* صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَارْزُقْني حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرامِ في عامي هذا وَفي كُلِّ عام، وَاغْفِرْ لي تِلْكَ الذُّنُوبَ الْعِظامَ، فَاِنَّهُ لا يَغْفِرُها غَيْرُكَ يا رَحْمنُ یاعَلاّم» اِلٰهی العفو .. آمدم با همه پشیمانی با دو چشم ذلیل و بارانی معصیت کرده ام به آسانی میتوانی که رو بگردانی ولی عبدت خیال کن من را جان زهرا حلال کن من را یاالهی و ربی احسان کن دل من بتکده است ویران کن باز رحمی به غرق عصیان کن روزی‌ام یک سفر، خراسان کن حق همسایه‌ام به گردنم است بی پناهم! پناهِ من حرم است *یا امام رضا .. اول با شما شروع کردیم آقاجان ..* وسط گریه ام تبلور کن خودت این سنگ تیره را دُر کن نان به نرخ تو نیست، آجر کن سفرۀ خالی مرا پُر کن درد خود را نگفته‌ام به کسی آمدم تا به داد من برسی توبه کردم نخست آمده‌ام همه‌اش کار توست آمده‌ام با همین پای سست آمده‌ام اتفاقاً درست آمده‌ام اتفاقاً حسین گفته بیا سجده کن روی خاک کرببلا پای صحبت بده خدای کلیم وقت درمان بده به حال وخیم با علی آمدم به پیشِ کریم بغلم کن تو با تمام بدیم شب قدر است آه و ناله بده نجفم دیر شد حواله بده *از غروب که اومد خونۀ دخترش هی گریه میکرد، هی میومد تو صحنِ حیاط آسمان رو نگاه میکرد ..* حیدر از بس‌که بیقرار همه است فکر خود نیست، فکر کار همه است آن شهیدی که رفت و یار همه است با مناجات خود کنار همه است در دعاها که گریه لازم هست ذکر آمین حاج قاسم هست زینب امشب به فکر تنهایی است زینبی که عجیب بابایی است سفره‌اش پهن شد چه غوغایی است گفت بابا عجب تماشایی است فکر مرحم به زخم یاس کنید تا نرفته است التماس کنید چشم حیدر به دلبر افتاده به روی زخم کوثر افتاده فاطمه دید حیدر افتاده شب قرآن به سر، سر افتاده کاش این غم به آخرش نرسد خبر او به دخترش نرسد کاش محزون و خون جگر نشود اینهمه گریه بی اثر نشود کوچه بازار کوفه شر نشود سر زینب شکسته تر نشود کاش راه عقیله سد نشود معجرش زیر پا لگد نشود شاعر: رضا دین پرور سَيدي اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا مِنْ قَلْبي وَاجْمَعْ بَيني وَبَينَ الْمُصْطَفي وَآلِهِ خِيرَتِكَ مِنْ خَلْقِكَ وَ خاتَمِ النَّبِيينَ مُحَمَّد صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَآلِهِ وَانْقُلْني اِلي دَرَجَةِ الَّتوْبَةِ إلَيكَ وَاَعِنّي بِالْبُكآءِ عَلي نَفْسي *منو کمک کن یکم برا خودم گریه کنم* فَقَدْ اَفْنَيتُ بِالتَّسْويفِ وَالاْمالِ عُمْري*دارم غصه و افسوس میخورم برا عمری که خرج آرزوهام شد* وَقَدْ نَزَلْتُ مَنْزِلَةَ الاْيسينَ مِنْ خَيري *دیگه از خودمم ناامید شدم* فَمَنْ يكوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّي‌*واقعا اگر منو با این بد حالی ببرن تو خاک چیکار کنم* اِنْ اَنَا نُقِلْتُ عَلي مِثْلِ حالي اِلي قَبْري لَمْ اُمَهِّدْهُ لِرَقْدَتي * وَمَا لِى لَاأَبْكِى وَلَا أَدْرِى إِلىٰ مَا يَكُونُ مَصِيرِى،* منو میخوان کجا ببرن ..* وَأَرىٰ نَفْسِى تُخادِعُنِى،*نفسم هی به من میگه حالا عمر داری ..* وَأَيَّامِى تُخاتِلُنِى *روزگار هم با من درست تا نمیکنه ..* وَقَدْ خَفَقَتْ عِنْدَ رَأْسِى أَجْنِحَةُ الْمَوْتِ ؟ *عقاب مرگ بالاسرمِ .. امشب نشد، فردا .. خلاصه این مرگ یهو یقه‌م رو میگیره ..* فَما لِى لَاأَبْكِى ؟ *به من نگید چرا گریه میکنی ..* ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•آمدم با همه پشیمانی.. / و مراسم قرآن به سر گرفتن ویژۀ شب های قدر به نفس استاد حاج منصور ارضی ●━━━━━━─────── اگه با این وضعیت تو قبر برم ..! من هنوز آماده نشدم ..* وَلَمْ اَفْرُشْهُ بِالْعَمَلِ الصّالِحِ لِضَجْعَتي *با عمل صالحم قبرم رو آماده نکردم ..*أَبْكِى لِخُرُوجِ نَفْسِى،*گریه میکنم برا اون ساعتی که نفسِ آخرم رو میکشم .. دیگه کسی کاری ازش بر نمیاد ..* أَبْكِى لِظُلْمَةِ قَبْرِى، * یا نورُ الْمُسْتَوْحِشینَ فِی الظُّلْمِ .. امام علیه السلام می‌فرماید چنان تاریکی قبر وحشت مینداره به دلِ میت .. اصلا زبانش لال میشه .. امام داره گریه میکنه ..!! * أَبْكِى لِضِيقِ لَحْدِى،*خیلی قبرم تنگِ .. حضرت فرمود فشار قبر همه دارن الاّ چند دسته ..* أَبْكِى لِسُؤالِ مُنْكَرٍ وَنَكِيرٍ إِيَّاىَ* آن دو ملک نکیر و منکر میان تا میرسن صداشون یه جوریه خیلی میت میترسه .. تا میگه من ربک؟! کسی نیست جواب بده .. أَبْكِى لِخُرُوجِى مِنْ قَبْرِى عُرْياناً ذَلِيلاً حامِلاً ثِقْلِى عَلَىٰ ظَهْرِى *وقتی منو از قبر بیرون میارن، عریانم .. فقط بالِ اعمالم رو دوشمِ .. الهی العفو ..* کوفه قحطی آب شد حیوانات میمیردن، دیگه آب کم شد همه اومدن درِ خونۀ علی (ع) گفتن آقا دعا کن .. فرمود من دعا میکنم ولی اگر میخواد دعا سریع‌تر مستجاب بشه برید پیشه حسینم .. اومدن خدمت ابی عبدالله، حضرت دعا کرد بارونِ شدید اومد .. همه‌شون گفتن ما تلافی میکنیم .. ای حسین .. بابا مگه بچه چقدر آب میخواست .. بچه شیرخواره دو تا قطره سیرابش میکرد .. چه تلافی کردن .. ای حسین .. قرآن هاتون رو باز کنید اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاَْکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى، أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ *آقامون رو به ما برسون ما دیگه حاجتی نمیخوایم .. قرآن‌هاتون رو به سر بگذارید* اللَّهُمَّ به حق هَذَا الْقُرْآنِ وَ به حق مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ به حق کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ _ ده مرتبه : بکَ یَا اللّهُ .. جل جلاله و عظم شأنه _ الهی! بمُحَمَّدٍ .. صل الله علیه و آله و سلَّم _ الهی!بعَلِیٍّ .. صلوات الله و سلامه علیه _ الهی بفاطِمَهَ سلام الله علیها ..* بی بی جان برا ما و ملت و رهبرمون دعا کن خانم _ الهی! بالْحَسَنِ بن علیٍ .. صلوات الله و سلامه علیه .. _ الهی! بالْحُسَیْنِ .. صلوات الله و سلامه علیه .. *قربونِ لبِ تشنه‌ت برم من ..* _ الهی بعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ .. صلوات الله و سلامه علیه _ بمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ .. صلوات الله و سلامه علیه _ الهی! بجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد .. صلوات الله و سلامه علیه _ الهی بمُوسَى بْنِ جَعْفَر .. صلوات الله و سلامه علیه _ الهی بعَلِیِّ بْنِ مُوسى .. صلوات الله و سلامه علیه _ الهی بمحَمَّدِ بْنِ عَلِی .. صلوات الله و سلامه علیه _ الهی بعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد .. صلوات الله و سلامه علیه .. _ الهی بالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ .. _ يَا أَبَانَا اِسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا " تو برامون دست به دعا بردار،ای بابایِ مهربون...هر کجا هستی اول آقاتون رو صدا بزنید: یابن الحسن .. ده مرتبه: الهی بالْحُجَّةِ .. صلوات الله وسلامه علیه پدری پیر شده دل نگرانِ زینب همه دلشوره‌ی او اشکِ روانِ زینب خواست با پای خودش وارد خانه بشود تا که بازی نکند با دل و جانه زینب دومین بار علی پیش همه خورد زمین ذکر یا فاطمه را روی لبانِ زینب گریه کردن همه شهر، بزرگ و کوچک به دل سوخته و مرثیه خوانِ زینب گریه میکرد ولی معجر او دست نخورد مثل عباس یکی گشته امانِ زینب دیدن آقا ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
حاج منصور ارضی _ باب الحرم.mp3
31.15M
|⇦•آمدم با همه پشیمانی.. و مراسم قرآن به سر گرفتن ویژۀ شب های قدر به نفس استاد حاج منصور ارضی
. |⇦•مراسم احیا .. احیا و قرآن بر سر گذاشتن ویژۀ شبهایِ قدر اجرا شده ۱۴۰۰ به نفس حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── *قرآن هارو مقابل صورت باز کنید، بگو:*اللّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِکِتابِکَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِیهِ، وَ فِیهِ اسْمُکَ الاْکْبَرُ، وَ أَسْماؤُکَ الْحُسْنى، وَ مَا یُخافُ وَ یُرْجى،أَنْ تَجْعَلَنِی مِنْ عُتَقائِکَ مِنَ النّارِ* حاجتِ خودت رو بخواه از خدا، صدر همه ی حاجات، فرجِ امام زمان، با خدا حرف بزن، معلوم نیست شبِ احیاء دیگه زنده باشیم، برا همه ی اونایی که دستشون از دنیا کوتاه شده، برا اونا هم بخواه، برا مریض هایی که رو تخت های بیمارستان خوابیدن هم بخواه، امشب همشون به برکت امیرالمؤمنین لباس عافیت خدا برتنِ آنها بپوشاند....قرآن هارو روی سر بگذارید: *اللَّهُمَّ به حق هَذَا الْقُرْآنِ وَ به حق مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَ به حق کُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِیهِ وَبِحَقِّکَ عَلَیْهِمْ فَلا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّکَ مِنْکَ _ ده مرتبه همه با هم : *بکَ یَا اللّهُ….جل جلاله و عظم شأنه* _ ده مرتبه *الهی! بمُحَمَّدٍ……. صل الله علیه و آله و سلَّم* _ ده مرتبه:*الهی!بعَلِیٍّ…….. صلوات الله و سلامه علیه* عمری‌ست که دم‌ به‌ دم علی می‌گویم در حال نشاط و غم علی می‌گویم یک عُمر، علی گفتم و ان‌شاءالله تا آخر عُمر هم علی می‌گویم _ ده مرتبه: *الهی بفاطِمَهَ …… سلام الله علیها ….* _ این وقتِ شب، یه دونه زائر هم کنارِ قبر امام حسن نیست...*الهی! بالْحَسَنِ بن علیٍ….. صلوات الله و سلامه علیه ….* خدایا! با نابودیِ آلِ سعود این قدمها رو به حرمِ امام حسن برسان... _ * الهی! بالْحُسَیْنِ .....صلوات الله و سلامه علیه * بحق ابی عبدالله، قسمت میدهیم، خدایا! کربلایِ این جمع امضا بفرما _ ده مرتبه:*الهی بعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ… صلوات الله و سلامه علیه ….*آقامون امامِ سجاد، تا لحظه ی آخر گریه کنِ بابایِ غریبش بود، خدایا! بحق آقامون زین العابدین، گریه ی بر ابی عبدالله رو تا دَمِ جون دادن روزیِ ما قرار بده...* _ ده مرتبه:* بمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ… صلوات الله و سلامه علیه ….* _ *الهی! بجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّد…الصادق صلوات الله و سلامه علیه ….* امام صادق علیه السلام می فرمایند: به شفاعتِ ما خانواده نمیرسه، کسی که نمازش رو سبک بشماره... _ *الهی بمُوسَى بْنِ جَعْفَر… صلوات الله و سلامه علیه …* خدایا! هر آنچه زندانیِ بیگناه، گوشه ی زندانها هستند، بحقِ آقامون موسی بن جعفر، وسائل آزادیشون رو فراهم بفرما _ هر کی دلش پر میزنه تویِ حَرمِ امام رضا، کبوترِ دلش رو بفرسته مشهد... قربونِ کبوترایِ حرمت قربونِ این همه لطف و کَرَمِت …*الهی بعَلِیِّ بْنِ مُوسى…المرتضی صلوات الله و سلامه علیه ….* _ *الهی بمحَمَّدِ بْنِ عَلِی…الجواد صلوات الله وسلامه علیه …..* … خدایا! قسمت میدهیم احدی رو امشب نا امید و دستِ خالی بر مگردان _ ده مرتبه:*الهی بعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّد… صلوات الله و سلامه علیه …..* _ ده مرتبه:*الهی بالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ… صلوات الله وسلامه علیه …..* _ آخرین ذواتِ مقدسِ رو میخواهیم دَرِ خونه ی خدا قسم بدیم، هر چقدر کار با امام زمان داری، هر چی میخوای خدا نگاهت کنه بحقِ امام زمان، از پرده ی جگر خدا رو قسم بدیم: ده مرتبه: الهی بالْحُجَّةِ …. صلوات الله وسلامه علیه* آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست هر کجا هست خدايا به سلامت دارش ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
14000211-taheri-ehya.mp3
4.57M
|⇦•مراسم احیا.. مراسم احیا و قرآن بر سر گذاشتن ویژۀ شبهایِ قدر اجرا شده ماه مبارک رمضان ۱۴۰۰ به نفس حاج محمدرضا طاهری
🟢 حکایات مناجاتی 7⃣1⃣ شرح حال فضیل عِیاض(ره) فضیل بن عیاض مرد بزرگی بوده. او سالها در بیابانهای خراسان یک چادری داشت و در آن به عبادت مشغول بود؛ نماز و روزه و ... چند شاگرد هم داشت که به دستور او هر قافله ای از آنجا عبور می کرد این شاگرد ها می رفتند و قافله را می دزدیدند و غارت می کردند و بدین منوال روزی شاگردان و استاد تامین می شد. روزی یک نفر آمد و گفت ای فضیل من از تو تعجب می کنم که هر وقت تو را می‌بینم مشغول نماز و روزه هستی، از طرف دیگر این افراد تو مردم را قتل و غارت می‌کنند و برای تو پول می آورند. اینها چطور باهم می سازد؟ این اجتماع ضدّین است. فضیل برای او این آیه را خواند: وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ (۱۰۲ توبه) یک روز قافله ای از آنجا می گذشت و پیرمردی مقداری پول طلا داشت. او از ترس غارت فضیل و یارانش پولها را به چادرِ در میان بیابان آورد و نمی دانست که این چادر برای فضیل است. دید یک نفر به لباس زهد و اهل تقوا مشغول عبادت است. گفت این کیسه پیش تو امانت باشد تا بعد. رفت. وقتی برگشت دید قافله را دزد زده و هرچه داشتند برده‌اند و دست و پای زن و مرد ها را بسته اند و روی زمین رها کرده‌اند. به سراغ آن چادر رفت تا پول خود را از آن آقا بگیرد که دیده همه دزدها با اموال دزدی شده در چادر هستند و این آقای بزرگ سهم خودش را برداشته و دارد بقیه را تقسیم می‌کند. تا چشم فضیل به پیرمرد افتاد به او اشاره کرد که پولت آنجاست برو بردار. این دزدها به فضیل گفتند ما در قافله درهمی پیدا نکردیم تو چطور این کیسه زر را از دست دادی و به صاحبش برگرداندی؟ او گفت این به ما حسن ظن پیدا کرد و بر این اساس ما را امین می دانست و من نخواستم خلاف حسن ظن او با او رفتار کنم. فضیل گاهی می‌گفت من بالاخره باید توبه کنم تا خدا از گناهانم بگذرد. ما خیلی جنایت می‌کنیم ولی خدا بالاخره باید از گناهان من بگذرد. تا اینکه عاشق دختری شد و نیمه شب برای تصاحب او از دیوار خانه آنها بالا رفت. روی پشت‌بام دید کسی قرآن می خواند و این آیه به گوشش رسید: أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّه؟ آیه ۱۶ سوره حدید سریع گفت: "آنَ، آنَ واللهِ قد آنَ: رسید، رسید، به خدا وقتش رسید." برگشت و توبه کرد. روز و شب گریه و تضرع و رفتن سراغ مردم برای حلالیت و ... سپس آمد مدینه و خدمت امام صادق(ع) رسید و از اصحاب خاص آن حضرت شد. از اولیای خدا شد. 📚منبع: سالک آگاه، علامه سیدمحمدحسین حسینی طهرانی، ج۱ ۱۴۴۳