#حضرت_مسلم_ابن_عقيل ع
زمانى كه حضرت مسلم را بالاي دارالعماره بردند در حال ذكر گفتن بود ،ديدند از گوشه ى چشمش اشك جارى است ،گفتند پسر عقيل اگر شجاعى را مي خواستند مثال بزنند نام تو را مي بردند، چه شده گريه مي كني؟ فرمود گريه ى من براى خودم نيست براى اون آقايي است كه بهمراه خانواده اش عازم اينجاست.
راوى مي گه قبل از شهادت ذكرش عوض شد دائما مي فرمودند السلام عليك يا ابا عبدالله
وقتى مسلم ابن عقيل عليه السلام را با لب تشنه به شهادت رساندند ، بدن مطهرش را ميان كوچه هاى كوفه انداختند و اولين سري كه قبل از سر امام حسين بالاى نيزه رفت سر مطهر حضرت مسلم بود .
?گريز روضه اينجاست
همه مي دانيم هر سلامى جوابي دارد حضرت جواب سلام مسلم رو داد اونم تو گودال قتلگاه بود، راوى مي گه بدن پاره پاره شده بود تا جايي كه نمي توانست بلند شود ، تكيه زد به نيزه ى غريبي روى دو كنده ى زانو بلند شد ، خون تمام بدن رو گرفته ، همه ى اصحاب روى زمين افتادند يك وقت صدا زد ( يا مسلم ابن عقيل يا هانى ابن عروه ، يا زهير ...)
فَقوموا عَن نَومَتِكُم ايها الكِرام
اي ياران حسين بلند شيد ببينيد حسين تنها شده
يه جمله فرمود دل عالم و آدم رو سوزاند
اِدفَعوا عَن حرمِ رسولِ الله
يا حسين يا حسين يا حسين
لا حول ولا قوة الا باالله العلى العظيم
منابع
الارشاد ج٢ ص ٦٣
سوگنامه آل محمد ص١٧٨
گریزهای مداحی روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
تا ریختند تو خونه ی طوعه، (مقتل ا لحسین مرحوم ذهنی) مسلم رو به طوعه صدا زد: مادر ! شمشیر من را بدید، لباس رزم پوشید تا آماده شد، طوعه گفت: آقاجان ! فکر کنم خودتون را آماده ی مرگ کردید، راه چاره ای ندارید، فرمود بله راهی ندارم … .
این صحنه آدم را یاد اون لحظه می اندازد که ابی عبدالله برای وداع آخر از خیمه بیرون آمد، لباس رزم پوشیدند، فرمود: زینب جان ! شمشیر من را بیاور، بی بی رو کرد به بردار، صدا زد: حسین جان ! کاَنَّ آماده ی مرگ شدی، داری می ری؟ فرمود: زینب جان ! راهی غیر این ندارم، امام حسین (علیه السّلام) از خیمه روانه شد، زن و بچه از خیمه بیرون آمدند، دور و بر بابا رو گرفتند، یکی می گه بابا ما را به دست کی می سپاری … .
دید مرکب حرکت نمی کنه، دید سکینه پای اسب را بغل کرده، بابا با دختر مسلم چه کردی؟ من هم دارم یتیم می شم … .
منبع:کتاب گلواژه های روضه
**************
گریزهای مداحی روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
(زبانحال) از سرشب تا صبح دور مسلم می گشت، می گفت تو چقدر بوی حسین می دهی، وقتی ریختند مسلم را دستگیر کردند، خیلی غم تو دل این پیرزن نشست، بردند جناب مسلم را دارالاماره برای شکنجه، سر مسلم را از بدنش جدا کردند، بدن بی سرش را از دارالاماره انداختند رو زمین، طوعه داره تو کوچه دنبال مسلم می گرده، مواجه شد با بدن بی سر که پاهاش را به اسب بستند و تو کوچه ها می کشند، خیلی غصه خورد، این مهمون من بود، چرا اینجور کردند، باید خودش بگه مهمون یه شبه ی من بود، خونه ی من بود، خونه ی من را نورانی کرد، بی دعوت اومد، ولی کاری کرد که من حسینی باشم.
می خوام بگم این اولین مهمون یه شبه ی کوفه نبود، یه خانم دیگه هم دید تو کوفه از تنور خونش نور بلند می شه، خدایا تو خونه ی من چه خبره، چی شده، اومد جلو، درِ تنور را برداشت، دید یه سر بریده است، یه مرتبه دید یه صدایی داره می یاد، صدای مادرانه است، هی داره می گه پسرم
منبع:کتاب گلواژه های روضه
***************
گریزهای مداحی روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
دید از راه دور، دو نفر از سمت کوفه می آیند، صداشون کرد، آقا سلام کردند، جواب سلام را دادند، فرمودند: از کوفه چه خبر؟ گفتند: آقا ! خبری داریم اگر صلاح بدانید در خفا بگیم، آقا فرمودند: ما غریبه ای نداریم همین جا بگویید، گفتند: داشتیم از کوفه بیرون می آمدیم، دیدیم شهر شلوغه، دیدیم یه بدنی را مثله کردند، سرش را بریدند، دست ها را بریدند، بدن پاره پاره، دیدم طناب بستند و می کشند، گفتیم این بدن کیه؟ با کافر این کار را نمی کنند؟ پیغمبر مگر نفرمود: بدن را مثله نکنید، گفتند: این بدن مسلم بن عقیل است.
اما با بدن مسلم هر کاری کردند، دیگه زیر سم اسب نگذاشتند، اومدند گفتند: امیر به ما بیشتر پاداش بده، ما یه کاری کردیم که دیگران نکردند، بیشتر پاداش می خواهیم، مرکب ها را همه نعل تازه زدیم و اینقدر بر بدن حسین (علیه السّلام) تاختیم …
منبع:کتاب گلواژه های روضه
*****************
گریزهای مداحی روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
راوی نقل می کند: وقتی خبر شهادت مسلم (علیه السّلام) را به امام زمان دادند، آقا دست رو دست گرفت، فرمود لاخیر بعدک یا مسلم ! بی خود نبود اول تا به نیزه ی غریبی تکیه داد، اول گفت کجایی مسلم ! مقامش را ببین،؟ امام زمان کجا ظهور می کند؟ از کعبه، حکومتش را کجا تشکیل می دهد؟ مسجد کوفه محل دفن مسلم عقیل است، اینقدر عظمت داره … .
منبع:کتاب گلواژه های روضه
***************
گریزهای مداحی روضه حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام
امشب خود فاطمه (سلام الله علیها) تو رو دعوت کرده، بهت گفته پاشو بیا روضه ی حسین (علیه السّلام)، اگه کربلا می خوای بیا، پسر من روضه خون می خواد، اگه مریض داری بیا …
آخه مدینه هر چی درها را زد، یه نفر در را باز نکرد، ای کاش فقط در را باز نمی کردند، اومدند به علی گفتند از صدای فاطمه خسته شدیم بگو بره تو بیابونا گریه کنه …
اما بازم مردم مدینه، از اول در را باز نکردند، می دونی اما وای از کوفیا، اول دست محبت دادند بعد همه مسلم را تنها گذاشتند چقدر دو رنگی و پستی، خودشون نامه نوشتند بیای، زن و بچتم با خود بیار … .
آری محبت نشونه می خواد، نمی تونی بگی من عاشق ولیّم ، ولی قیمتش را ندی … .
منبع:کتاب گلواژه های روضه
#شب_اول_محرم
.
مداحی_آنلاین_تو_التهابه_و_بی_تابه_بنی_فاطمه.mp3
8.39M
.
💥سبک: #زمینه
🎤مداح: #سید_مجید_بنی_فاطمه
🏴 #حضرت_مسلم(ع)
🏴 #حرکت_کاروان_بسمت_کربلا (ع)
تو التهابه و بی تابه
تو اضطرابه و بی خوابه
فقط رفیقش اینجا انگار
میون کوفه نور مهتابه
دروغ بود ، تموم نامه ها
دروغ بود ، سلام کوفیا
شبونه ، می خونه زیر لب
دروغ بود پسرعمو نیا
نیا که حتی روزاش تاره
نیا که کار زینب زاره
نیا به خاطر شیر خواره
نیا سفیر تو شکسته باله
نیا به جان دختر سه ساله
خدا نیاره حیرون باشی
تو شهر کوفه مهمون باشی
غریب که باشی تازه می فهمی
چجوری میشه دلخون باشی
دروغ بود ، تموم بیعتا
دروغ بود ، همه ارادتا
یه مَردَم ، نبود کنار من
دروغ بود ، پسرعمو نیا
نیا ، که قلبشون تاریکه
نیا ، که کوچه ها باریکه
نیا ، که مرگ من نزدیکه
نیا سفیر تو شکسته باله
نیا به جان دختر سه ساله
از آسمون رسید فریادی
تو عاقبت غریب جون دادی
تو از بالای کاخ کوفه
با صورتت زمین افتادی
شلوغ بود ، پر از سر و صدا
شلوغ بود ، تموم کوچه ها
یه روزم ، رسید تو کربلا
شلوغ بود ، کنار قتلگاه
میاد ، هنوز صدای ناله
حسین ، تو گودی گوداله
حسین ، چرا تنت پاماله
نیا سفیر تو شکسته باله
نیا به جان دختر سه ساله
#شب_اول_محرم
01 فیش روضه شب اول محرم.pdf
350.5K
#روضه_خوانی
📜 فیش روضه
🔺#حضرت_مسلم علیه السلام
منه دربه در چه دری زنم-واحد.mp3
3.14M
#واحد( #دمام_زنی)
منه دربه در، چه دری زنم؟
بانوای
#حاج_عباس_طهماسب_پور
من ِدربه در چه دری زنم زدرت اگرتوبرانی ام؟
تواگربه خانه نخوانی ام چه ثمرزمرثیه خوانی ام
منم و به گوشۀ مأمنت من وتوشه خوشه زخرمنت
چوغبارم و روی دامنت تونشاندی ام نتکانی ام
به حضور وخلوت من تویی همه فخر و عزت من تویی
تو ولیّ نعمت من تویی پی این و آن ندوانی ام
به ره وفا بنشان مرا زمِی وَلا بچشان مرا
سوی باوری بکشان مرا که به داورت برسانی ام
به نمازم اشک غمت وضو نبرم نیاز به هیچ سو
که مرا تو بوده ای آبرو چه به پیری ام چه جوانی ام
توصدا وسوز وگدازمن تونوا وشور وحجازمن
تو بزن تو زخمه به سازمن بکشان به جامه درانی ام
به یقین مرا ز گمان رسان زخطر مرابه امان رسان
نه مرا به نان که به آن رسان مگر از خودی برهانی ام
نبود مرا به جز ازتوکس همه عزتم زتو هست وبس
زشما زدم همه دم نفس تو مگو که من ز شما نی ام!
به فدای خشکی حنجرت سربی تنت تن بی سرت
به نگاه آخر خواهرت نگهی به سوز نهانی ام
من وبیدلی چه تمتعی چه ردیف وبحر وتنازعی
زکسی چومن چه توقعی چه به لفظ ها چه معانی ام
📚« کتاب "گلاب وگل " -حاج #علی_انسانی – ص399 »
.
#حضرت_حمزه
مجمع الذاکرین یاس کبود ؛پیرامون
#شهادت_حضرت_حمزه
جنگ احد و شهادت حضرت حمزه علیه السّلام
در 15 شوال سال سوم هجرت در روز جنگ احد، حضرت سیّد الشّهداء و 69 نفر از مسلمانان به شهادت رسیدند.
در این روز دندان و پیشانی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را شکستند.
فداکاری های امیر المؤمنین علیه السّلام در احد
در این روز بر اثر فداکاریها و شجاعتهائی که أمیر المؤمنین علیه السّلام در دفاع از وجود شریف خاتم الانبیاء صلّی اللَّه علیه و آله و حفاظت از آن حضرت نشان داد 90 زخم بر بدن مبارکش رسید.
این در حالی بود که دیگران فرار کرده بودند، و پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: یا علی، آیا می شنوی که از آسمان مدح تو را می کنند.
یکی از ملائکه به نام رضوان می گوید: «لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی».
أمیر المؤمنین علیه السّلام می فرماید: از خوشحالی گریستم و خداوند سبحان را بر این نعمت حمد کردم.
در این جنگ پیروزی در ابتداء از آن مسلمانان بود، ولی مقداری که به تعقیب دشمن رفتند و میدان خالی شد، بازگشتند و مشغول جمع غنائم شدند و اکثر نگهبانان مخالفت دستور پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله نمودند، و محل نگهبانی خود را رها کردند و مانند بقیه مشغول جمع غنائم شدند.
خالد بن ولید که از سر دسته های کفار در این جنگ بود از همان قسمت با کفار حمله کردند. تعداد اندکی از نگهبانان دره که نرفته بودند شهید شدند و کفار از پشت سر به مسلمانان حمله کردند. فراریان کفار هم تا این وضع را دیدند باز گشتند و حمله به مسلمین شدّت گرفت.
جراحتهای فراوانی بر بدن مبارک پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله رسید و شیطان(خلیفه دوم) فریاد بر آورد که محمّد کشته شده است!
مسلمانان با شنیدن این ندا فرار کردند، و فقط چند نفری از وجود مبارک پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله محافظت می کردند که عبارت بودند از امیر المؤمنین علیه السّلام و أَبُو دُجَانَه که شهید شد و زنی به نام نَسیبَه و انس بن نَضر که تازه از مدینه رسیده بود.
در اینجا بود که این آیه نازل شد: « إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطان بِبَعْضِ مَا كَسبُوا...»
روزى كه دو گروه [در اُحد] با هم روياروى شدند، كسانى كه از ميان شما [به دشمن] پشت كردند، در حقيقت جز اين نبود كه به سبب پارهاى از آنچه [از گناه] حاصل كرده بودند، شيطان آنان را بلغزانيد...
شهادت حضرت حمزه
در این روز جناب حمزه بن عبدالمطلب علیه السّلام عموی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله به شهادت رسید. آن حضرت برادر رضاعی پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بود، چون هر دو بزرگوار از زنی به نام ثُوَيْبَه شیر خورده بودند.
آن حضرت مردی شجاع و با هیبت بود و در این جنگ به دست وحشی و به دستور هند همسر ابوسفیان کشته شد.
هند به خاطر کشته شدن پدر و برادر و عمویش در جنگ بدر، ابتدا قصد نبش قبر مادر پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله را داشت، ولی کفار قریش از ترس نبش قبور امواتشان مانع شدند.
این بود که او وحشی را با وعده هائی به کشتن پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله یا علی مرتضی علیه السّلام و یا حمزه تحریک کرد. وحشی گفت: «از کشتن پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله و پسر عمویش علی علیه السّلام عاجزم، ولی برای کشتن حمزه کمین می کنم.»
او در میدان جنگ با نیزه ای بر سینه و یا شکم مبارک آن حضرت زد و آن حضرت را شهید کرد. وقتی خبر به هند دادند، آن خبیث دستور داد سینه آن حضرت را بشکافد و جگر مبارک آن حضرت را بیرون آورد. وقتی خواست به جگر حمزه دندان بزند دندانهای نحسش کارگر نشد. همچنین هند با خنجری گوشها، بینی و. .. آن حضرت را جدا کرد و به گردن انداخت.
پیامبر کنار بدن حمزه
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله هنگامی که حمزه را با آن وضع دیدند، گریستند و عبای مبارک را روی او کشیدند که خواهرش صفیه او را به آن حال نبیند.
أمیر المؤمنین و فاطمه زهرا علیهماالسّلام و صفیه و دیگران بر آن حضرت گریستند.
پیامبر صلّی اللَّه علیه و آله بر بدن مبارک او نماز خوانده و او را در احد دفن نمودند. بعد از چهل سال که معاویه خواست نهری از احد عبور دهد با قبر حضرت حمزه برخورد نمود و سر بیلها به پای حمزه رسید و فوراً خون جاری شد!
.
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۱۱
📌داستان حضرت یوسف نبی (ع) و روضه ی حضرت زین العابدین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
برابر آیات شماره 95 تا 99 سوره مبارکه یوسف در قرآن کریم
داستان حضرت يوسف و يعقوب (بخش پنجم)
قرآن داستان يوسف را از خواب عجيب و پر معنى او آغاز مىكند و می فرماید: يوسف گفت پدرم! من ديشب در خواب يازده ستاره را ديدم كه از آسمان فرود آمدند و خورشيد و ماه نيز آنها را همراهى مىكردند ، همگى نزد من آمدند و در برابر من سجده كردند . يعقوب پيامبر با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توام با خوشحالى به فرزندش چنين گفت: فرزندم اين خوابت را براى برادران بازگو مكن چرا كه آنها براى تو نقشههاى خطرناك خواهند كشيد... بدانکه پروردگارت تو را بر مىگزيند و از تعبير خواب به تو تعليم مىدهد و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تكميل مىكند….
بازگو كردن سرگذشت براى پدر
در پارهاى روايات آمده است يعقوب از يوسف خواست تا داستان خويش را هنگامى كه با برادرانش به بيرون شهر برده شده بود براى او بازگو نمايد. ابتدا يوسف از پدر خواست تا او را از اين كار معاف دارد ولى هنگامى كه اصرار يعقوب را ديد به بازگوئى شمهاى كوتاه از آن وقايع پرداخت او داستان برهنه كردنش توسط برادران و تهديد با كارد و سپس سقوط در قعر چاه را براى يعقوب بازگفت، پدر وقتى جريان را شنيد بيهوش بر روى زمين افتاد.
بکائون
امام صادق (ع) مىفرمايند: «بكّائين» يعنى كسانى كه بسيار گريستهاند پنج نفر مىباشند ، «آدم(ع)» ، «يعقوب(ع)» ، «يوسف(ع)» ، «فاطمه زهرا (س) » و «على بن الحسين (ع) ».
گريه آدم به خاطر فراق از بهشت بود... و يعقوب در فراق يوسف آنقدر گريست كه بينائى خويش را از دست داد و يوسف نيز آنقدر به خاطر دورى از يعقوب گريست كه زندانيان از ناله او به شكوه درآمدند و اما فاطمه سلام اللَّه عليها در غم از دست دادن رسول اكرم (ص) آنقدر گريست كه اهل مدينه به او گفتند : ناله تو ما را به زحمت انداخته است و از آن پس بود كه دخت گرامى پيامبر به قبرستان شهداء در بقيع پناه مىبرد تا اشك چشمانش را نثار خاك بيابانها سازد . و امام زين العابدين (ع) نيز مدت چهل سال در شهادت پدر بزرگوارش گريست او هيچ طعامى را در برابر خود آماده نمىديد مگر آنكه مدتى بر آن خيره گشته و مىگريست .
✨مورد استفاده (نمونه شعر)
بغضش شکست زخم دلش بی حساب شد
سجاده اش معطر با اشک ناب شد
او سیدالبکاء حسینیه ی خداست
ناگفته های مرثیه بود و کتاب شد
عمری ز داغ روضۀ سخت تنور سوخت
ذره به ذره یاد لب تشنه آب شد
عکس غروب روز دهم بین چشم او
با عکس آن هلال سر نیزه قاب شد
یادش نمی رود بدن بی سر حسین
یا آن محاسنی که به خونش خضاب شد
رگ های روی حنجر زخمی گواه بود
در بردن سر پدر او شتاب شد
سینه زده برای تنش مثل بادها
وقتی که نوحه خوان تنش آفتاب شد
دیگر لبش به آب خنک!!!! نه نخورد و رفت
او روضه دار دائم طفل رباب شد
✨مورد استفاده (نمونه روضه شماره یک)
یعقوب وقتی خبر از یوسف بهش رسید رو کرد به یوسف گفت بابا برادرات باهات چه کردن؟ گفت بابا پیرهنمُ درآوردن، منُ تو چاه انداختن، فرمود: دیگه نمیخواد بگی بسه. تاریخ میگه یعقوب صیحه ای کشید غش کرد
اما دل ها بسوزه ، امام سجاد علیه السلام در فراق یوسفش همه عمر ناله می زد
تا چشمش به آب می افتاد گریه می کرد صدا می زد قُتلَ ابنُ رسولِ الله جائِئا ، آب می آوردن بنوشه تا می دید گریه می کرد روضه می خواند صدا می زد قُتل ابنُ رسولِ الله عَطشانا . . . . حسینُ با لب تشنه کشتن...
اما ... اما امان ازون لحظه ای که می دید قربانی رُ می خوان ذبح کنن جلو می رفت سوال می کرد آیا آبش دادین یا نه؟! می گفتن بله، نالش بیشتر می شد، می فرمود کربلا پدر منُ با لب تشنه کشتن...
✨مورد استفاده (نمونه روضه شماره دو)
می خواین با امام سجاد (ع) گریه کنید ، حضرت چهل سال برا مظلومیت باباش حسین (ع) گریه می کرد.
کنیزش میگه آقا بس نشده اینهمه گریه کردی ، آب می بینی گریه می کنی ، غذا می بینی گریه می کنی ، فرمود: ساکت باش یعقوب یازده پسر داشت یکیش یوسفه چند وقت از نظرش دور شد می دونست یوسف زنده است چشماش از گریه سفید شد وقتی یوسفش دید از هوش رفت اما من سر یوسفم رو بالای نیزه ها . . .
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی
جلد دوم صفحه 208 تا 210 ( و نکات تکمیلی در فصل سوم از جلد سوم)
.
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۱۰
📌داستان حضرت یوسف نبی (ع) و روضه ی حضرت سیدالشهدا علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
برابر آیات شماره 94 تا 96 سوره مبارکه یوسف در قرآن کریم
داستان حضرت يوسف و يعقوب (بخش چهارم)
قرآن داستان يوسف را از خواب عجيب و پر معنى او آغاز مىكند و می فرماید: يوسف گفت پدرم! من ديشب در خواب يازده ستاره را ديدم كه از آسمان فرود آمدند و خورشيد و ماه نيز آنها را همراهى مىكردند ، همگى نزد من آمدند و در برابر من سجده كردند . يعقوب پيامبر با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توام با خوشحالى به فرزندش چنين گفت: فرزندم اين خوابت را براى برادران بازگو مكن چرا كه آنها براى تو نقشههاى خطرناك خواهند كشيد... بدانکه پروردگارت تو را بر مىگزيند و از تعبير خواب به تو تعليم مىدهد و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تكميل مىكند….
سرانجام لطف خدا كار خود را كرد
فرزندان يعقوب پيراهن يوسف را با خود برداشته، همراه قافله از مصر حركت كردند، همزمان با حركت كاروان از مصر، يعقوب تكانى خورد و با اطمينان و اميد كامل صدا زد من بوى يوسف عزيزم را مىشنوم اما گمان نمىكنم شما اين سخنان را باور كنيد.
بعد از چندين شبانه روز، صدا بلند شد بيائيد كه كاروان كنعان از مصر آمده است، قبل از همه بشير (همان بشارت دهنده وصال و حامل پيراهن يوسف) نزد يعقوب پير آمد و پيراهن را بر صورت او افكند، يعقوب در يك لحظه، احساس كرد تمام ذرات وجودش روشن شده است، همه جا را مىبيند. قرآن مىگويد هنگامى كه بشارت دهنده آمد آن (پيراهن) را بر صورت او افكند ناگهان بينا شد! يعقوب با لحن قاطعى به آنها گفت نگفتم من از خدا چيزهائى سراغ دارم كه شما نمىدانيد؟!
✨مورد استفاده
از این قسمت داستان می توان در ذیل اشعاری که به پیراهن حضرت یوسف و بینا شدن حضرت یعقوب اشاره کرده است استفاده نمود و در ادامه به روضه پیراهن امام حسین (ع) گریز زد .
عشق سر در قدم ماست اگر بگذارند
عاشقان را سرِ سوداست، اگر بگذارند
در عقيق لب من موج زند خاصيتى
كه شفابخش مسيحاست، اگر بگذارند
آب بر آتش لبهاى عطشناك زدن
آرزوى من و سقّاست اگر بگذارند
طفل شش ماهه من زينت آغوش من است
جاى اين غنچه همين جاست، اگر بگذارند
اين به خون خفته كه عالم ز غمش مجنون است
تشنه بوسه ليلاست، اگر بگذارند
يوسف مصر وجودم من وَاين پيراهن
جامه روز مباداست، اگر بگذارند
ريشه در خون و شرف نهضت ما دارد و بس
سند روشن فرداست، اگر بگذارند
✨اشاره به داستان و روضه پیراهن امام حسین (ع)
قرآن می فرماید: بعد از سالها «... جاءَ الْبَشيرُ أَلْقاهُ عَلى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصيراً...» بشارت دهنده ای آمد پیراهن یوسف را روی چشمان یعقوب قرار داد، بینا شد.
یک روز هم مدینه، ديدن بی بی زينب (س) آمد كنار قبر رسول الله (ص) ، صدا زد: «يا جَدّا! برای شما از سفر سوغات آوردم.» همه منتظرن ببینند، حضرت زینب (س) چه سوغاتی برای پيغمبر آورده، ديدن (( يه بسته اي را بيرون آورد ، گره بسته رو باز كرد يک پيراهن خون آلود... ))
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی
جلد دوم صفحه 203 تا 206 ( و نکات تکمیلی در فصل سوم از جلد سوم)
#دکتر_محمد_فراهانی
.
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا (شماره نه)
📌داستان حضرت یوسف نبی (ع) و روضه ی حضرت سیدالشهدا علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
برابر آیات شماره 58 تا 69 سوره مبارکه یوسف در قرآن کریم
داستان حضرت يوسف و يعقوب (بخش سوم)
قرآن داستان يوسف را از خواب عجيب و پر معنى او آغاز مىكند و می فرماید: يوسف گفت پدرم! من ديشب در خواب يازده ستاره را ديدم كه از آسمان فرود آمدند و خورشيد و ماه نيز آنها را همراهى مىكردند ، همگى نزد من آمدند و در برابر من سجده كردند . يعقوب پيامبر با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توام با خوشحالى به فرزندش چنين گفت: فرزندم اين خوابت را براى برادران بازگو مكن چرا كه آنها براى تو نقشههاى خطرناك خواهند كشيد... بدانکه پروردگارت تو را بر مىگزيند و از تعبير خواب به تو تعليم مىدهد و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تكميل مىكند….
✨برادران يوسف به سوي مصر
بعد از اینکه خشکسالی شد، مردم نواحى رو به سوى مصر مىنهادند تا براى خود آذوقهاى فراهم سازند. در آن ايام برادران یوسف، برای تهیه آذوغه از کنعان به مصر آمدند و وارد قصر او شدند نتوانستند يوسف را بشناسند. يوسف از آنها پرسيد آيا شما غير از خودتان برادر ديگرى نيز داريد؟ و از آنها خواست تا در مراجعت مجدد به مصر وى را نيز همراه خويش بياورند و إلا بار ديگر پيمانه خويش را پر از غله نخواهند يافت در عين حال به مامورين خويش دستور داد تا كالايى را كه همراه آورده بودند پنهانى در ميان بار شتران آنها قرار دهند تا بار ديگر به مصر بازگردند
فرزندان يعقوب در مراجعت از پدر خويش خواستند تا بنيامين را همراه آنها به مصر بفرستد. يعقوب ابتدا نپذیرفت اما بعد از اینكه اصرار فرزندانش را ديد از آنها پيمان گرفت كه مجدداً بنيامين را به وى بازگردانند و سپس با رفتن او به مصر موافقت نمود. و سفارش نمود تا براى در امان بودن از چشم بد از دروازههاى مختلف وارد شهر شوند.
✨آمدن بنیامین به مصر
فرزندان يعقوب به همراه بنيامين كنعان را به سوى مصر ترك گفتند تا آنكه به نزد يوسف رسيدند، در اين لحظه يوسف دستور داد تا برادرانش بيرون روند و در خلوت خود را به بنيامين معرفى نمود.
كاروان فرزندان يعقوب پس از دریافت غلات آماده حركت بود كه يوسف به يكى از خواجگان خويش دستور داد تا پيمانه غله پادشاهى را پنهانى در ميان اثاثيه بنيامين جا دهد لحظهاى كه فرزندان يعقوب قصد خروج از نزد يوسف را داشتند فرياد كسى را شنيدند كه مىگفت: اى كاروانيان شما متهم به سرقت هستيد جزاى كسى كه مشخص گردد دزد بوده است چيست؟ برادران يوسف قبول كردند تا هر كس كه پيمانه در ميان رحل او پيدا شود زندانى گردد. آنگاه پيمانه پادشاهى را از درون توشه بنيامين خارج ساخته و طبق شرطى كه با فرزندان يعقوب نموده بود او را على الظاهر زندانى ساختند.
فرزندان يعقوب از يوسف خواستند تا بنيامين را آزاد ساخته و يكى از آنها را گروگان خويش گيرد اما يوسف گفت : ما تنها كسى را مسئول مىدانيم كه پيمانه در ميان اثاثيه او پيدا شده است.
برادران يوسف به كنعان بازگشتند اما . . . ، . آنها اينك به كنعان و نزد يعقوب رسيده بودند و جريان را براى پدر تعريف نمودند اما يعقوب به آنها گفت : در حقيقت اين چنين نيست بلكه قلوب شما همان كارى را كه خواستهايد در نظر شما آراسته است... و در فراق يوسف گفت فرزندم بيا كه ديگر وقت ديدن توست ، ديدگان يعقوب از غم فراق سپيد گشته...
مورد استفاده
از این بخش داستان می توان در اشعاری که به داستان نابینا شدن حضرت یعقوب در فراق یوسف اشاره دارد استفاده نمود و از آن به روضه امام سجاد (ع) گریز زد .
✨نمونه شعر :
چشم یعقوب به دیدار تو حیران ماند
یوسف از حسن تو انگشت به دندان ماند
پرده بردار که از شرم تماشای رخت
تا صف حشر قمر سر به گریبان ماند
برتر و بهتر و زیباتر و پاکیزه تری
که بگویم گل روی تو به رضوان ماند
گر چه در دیده ی ما تاب تماشای تو نیست
مهر در ابر روا نیست که پنهان ماند
همه شب بر سر آنم که ز ره آیی و من
جان نثار قدمت سازم اگر جان ماند
یوسف مصر ولا بیشتر از این مگذار
چشم یعقوب به دروازۀ کنعان ماند
چند باید ز فراق تو به حبس دل ما
ناله بیکسی عترت و قرآن ماند
.✨اشاره به داستان و روضه امام حسین (ع)
امام سجاد علیه السلام بعد از واقعه عاشورا ٣٥ سال گریه می کرد و مي فرمود : قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اللهِ جائِعاً، قُتِلَ اِبْنُ رَسُولِ اللهِ عَطْشاناً. یک روز يكي از غلامان مخفيانه نگاه کرد ، ديد آقا به سجده افتاده و گريه مي كنند ، عرض كرد :
(آيا وقت پايان حزن نرسيده است؟) آقا فرمود :
واي بر تو، يكي از دوازده پسر حضرت يعقوب ، از نظرش غايب شد، گريه مي كرد و مي گفت : يااَسَفي عَلي يُوسُفَ وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ وَ هُوَ كَظِيمٌ. من خودم ديدم ، پدر و برادران و عزیزانم را سر بريدند، چگونه گريه نكنم ؟
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۸
📌داستان حضرت یوسف نبی (ع) و روضه ی حضرت رقیه سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
برابر آیات شماره 16 تا 20 سوره مبارکه یوسف در قرآن کریم
داستان حضرت يوسف و يعقوب (بخش دوم)
قرآن داستان يوسف را از خواب عجيب و پر معنى او آغاز مىكند و می فرماید: يوسف گفت پدرم! من ديشب در خواب يازده ستاره را ديدم كه از آسمان فرود آمدند و خورشيد و ماه نيز آنها را همراهى مىكردند ، همگى نزد من آمدند و در برابر من سجده كردند . يعقوب پيامبر با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توام با خوشحالى به فرزندش چنين گفت: فرزندم اين خوابت را براى برادران بازگو مكن چرا كه آنها براى تو نقشههاى خطرناك خواهند كشيد... بدانکه پروردگارت تو را بر مىگزيند و از تعبير خواب به تو تعليم مىدهد و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تكميل مىكند….
یوسف در چاه
برادران ، يوسف را در قعر چاه ، در آنجا كه سكو مانندي براي كساني كه پائين چاه مي روند (نزديك سطح آب) ساخته
مي شود قرار دادند ، به اين ترتيب كه طناب به كمر او بسته ، او را به نزديك آب بردند و رها ساختند.
قرآن مىگويد: در اين هنگام ما به يوسف ، وحى فرستاديم، و دلداريش داديم و گفتيم غم مخور ، روزى فرا مىرسد كه آنها را از همه اين نقشههاى شوم آگاه خواهى ساخت ، در حالى كه آنها تو را نمىشناسند.
برادران يوسف شب هنگام ، گريه كنان به سراغ پدر رفتند و گفتند : پدر جان ما رفتيم و مشغول مسابقه شديم و در اين هنگام گرگ یوسف را دريد ! و پيراهن يوسف را با خونى دروغين آغشتند . آنها پيراهن برادر را كه صاف و سالم از تن او به در آورده بودند خون آلود كرده نزد پدر آوردند، پدر همينكه چشمش بر آن پيراهن افتاد، همه چيز را فهميد...
مورد استفاده این بخش داستان را در اشعاری که اشاره به داستان حضرت یوسف کرده است، به عنوان مقدمه روضه می توان مورد استفاده قرار داد؛
✨نمونه شعر اول :
آنکه دائم هوس سوختن ما می کرد
کاش می آمد و از دور تماشا می کرد
فال من ، یوسف گمگشته اگر می آمد
با دل مرده ی من کار مسیحا می کرد
گرچه پرونده ی اعمال سیاهی دارم
کاش می آمد و با این همه امضا می کرد
من اگر منتظر واقعه ی او بودم
کِی قرار دل ما امشب و فردا می کرد
کاش می آمد و یک شب وسط سینه زنی
در عزای پدرش ناحیه نجوا می کرد
✨نمونه شعر دوم :
باران چشمان تو را باران ندارد ای آسمان که بارشت پایان ندارد
هرروز یعقوبی ز داغ یوسفی که
پیراهنی را هم از او کنعان ندارد
حداقل آبی بنوش آقا که چشمت
دیگر برای گریه کردن جان ندارد
هنگام قران خواندنت هم گریه کردی
بر حرمتی که قاری قرآن ندارد
✅اشاره به داستان
وقتی یوسف پیامبر را برادرانش در چاه انداختند ، حضرت یوسف از هوش رفت ، خدا به جبرئیل خطاب کرد ، به شکل یعقوب ، بر یوسف نازل شو تا وقتی به هوش می آید نترسد ، وقتی یوسف چشمانش را گشود ، دید در آغوش پدرش یعقوب قرار دارد ، صدازد : بابا برادرانم مرا به روی زمین انداختن د، سیلی به صورتم زدند ، مرا با پای برهنه روی خار و سنگ بیابون دواندند ، می خواستند سر از بدنم جدا کنند... اینجا طاقت جبرئیل تمام شد، و صدا زد : من طاقت شنیدن ندارم ...
✨نمونه روضه اول :
( از ناقه افتادن حضرت رقیه (س) )
عرضه بداریم یا جبرائیل ! چه حالی داشتی اون لحظه ای که دختر سه ساله حسین سر بابا را روی نیزه دید، صدا زد :
«يا أبَتَاهُ قَتَلوُكَ ظُلماً وَ عُدوَاناً وَ سَمُّوكَ بِالخَارِجِي» بابا! کشتنت ، تو را خارجی نام نهادند؛ چه کردند؟ یک وقت نانجیبی ، این دختر را از روی ناقه به زمین انداخت ...
✨نمونه روضه دوم :
( ناقه افتادن حضرت رقیه (س) )
وقتی از بالای چاه دست یوسفُ گرفتند، درون چاه آویزانش کردند، با یه طنابی کمرشُ بستند؛ فریاد زد نکنه پدرمُ از این قصه با خبر کنید، به شما خشمگین می شه، نگید به پدرم... لج کردند طنابُ قطع کردند، از بالا افتاد درون چاه اما تا قبل از این که به ته چاه برسه، به امر الهی جبرئیل خودشُ رسوند تو چاه، بالشُ پهن کرد، آروم یوسف اومد رو بال جبرئیل، غذای بهشتی براش آورد، کنار این بچه بود...
بچه از بالا بلندی بیفته باید جبرئیل بیاد، باید بالشُ فرش کنه، اما نانجیب ، رقیه رُ با سیلی از بالای مرکب به زمین انداخت، هی نازدانه داد می زد عمه...
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی
جلد دوم صفحه 176 تا 179 ( و نکات تکمیلی در فصل سوم از جلد سوم)
.
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۷
📌داستان حضرت یوسف نبی (ع) و روضه ی حضرت علی اکبر سلام الله علیه (بخش اول)
بسم الله الرحمن الرحیم
برابر آیات شماره 4 تا 13 سوره مبارکه یوسف در قرآن کریم
داستان حضرت يوسف و يعقوب
قرآن داستان يوسف را از خواب عجيب و پر معنى او آغاز مىكند و می فرماید: يوسف گفت پدرم! من ديشب در خواب يازده ستاره را ديدم كه از آسمان فرود آمدند و خورشيد و ماه نيز آنها را همراهى مىكردند ، همگى نزد من آمدند و در برابر من سجده كردند . يعقوب پيامبر با لحن آميخته با نگرانى و اضطراب اما توام با خوشحالى به فرزندش چنين گفت: فرزندم اين خوابت را براى برادران بازگو مكن چرا كه آنها براى تو نقشههاى خطرناك خواهند كشيد... بدانکه پروردگارت تو را بر مىگزيند و از تعبير خواب به تو تعليم مىدهد و نعمتش را بر تو و آل يعقوب تكميل مىكند….
وداع یعقوب با یوسف
يعقوب دوازده پسر داشت كه دو نفر از آنها يوسف و بنيامين از يك مادر بودند كه راحيل نام داشت ، يعقوب نسبت به يوسف محبت بيشترى نشان مىداد ، زيرا در او ، آثار بزرگی و نبوت نمايان بود .
برادران یوسف از اين موضوع سخت ناراحت بودند و حس حسادت ، برادران را به طرح نقشهاى وادار ساخت . آنها نزد پدر آمدند و از او خواستند اجازه دهد ، یوسف با آنها به خارج از شهر برود.
يعقوب گفت من مايل نيستم يوسف با شما بيايد ، به این دلیل كه دورى يوسف براى من غم انگيز است و مىترسم گرگ فرزند دلبندم را بخورد و شما سرگرم بازى و تفريح باشيد.
سرانجام برادران پدر را قانع كردند و صبحگاه نزد پدر آمدند و یوسف را با احترام و محبت فراوان برداشتند و حركت كردند.
مىگويند : پدر تا دروازه شهر آنها را بدرقه كرد و آخرين بار يوسف را به سينه خود چسبانيد ، قطرههاى اشك از چشمش سرازير شد ، برادران یوسف تا آنجا كه چشم پدر كار مىكرد دست از نوازش و محبت يوسف بر نداشتند، اما هنگامى كه مطمئن شدند پدر آنها را نمىبيند ، يك مرتبه عقده آنها تركيد و تمام كينههائى را كه ، سالها روى هم انباشته بودند بر سر يوسف فرو ريختند ، از اطراف شروع به زدن او كردند و او از يكى به ديگرى پناه مىبرد ، اما پناهش نمىدادند!.
مورد استفاده
این بخش داستان را در اشعاری که اشاره به داستان حضرت یوسف کرده است، به عنوان مقدمه روضه وداع می توان مورد استفاده قرار داد؛ مثل شعر زیر :
در ماتمش كليم و مسيحا گريستند
افزون از آن چه آدم و حوا گريستند
تنها بر او نه جن و ملك نوحه گر شدند
مرغ هوا و ماهى دريا گريستند
گرگ اجل چو اكبر يوسف لقا دريد
آن دم عزيز مصر و زليخا گريستند
چون شد روانه شاه شهيدان سوى مصاف
اندر قفاش عترت طاها گريستند ...
هم سوز نالههاش دل چرخ پير سوخت
هم چشم زخمهاش بر اعضا گريستند
چون ماند زيب دامن زهرا به روى خاك
آن دم رسول و حيدر و زهرا گريستند ...
در قتلگه ز ديدن تنهاى كشتگان
سرها به روى نيزه اعدا گريستند
از استماع نوحه زينب گريست نوح
نوعى كه هود و صالح و يحيى گريستند
در گريه خيل ماتم و در خنده كوفيان
اينها همى به خنده و آنها گريستند
✨اشاره به داستان
موقع وداع یعقوب و یوسف، نوشتند: حضرت یعقوب تا دروازه شهر یوسف را بدرقه كرد، برای آخرين بار يوسف را به سينه خود چسبانيد، قطرههاى اشك از چشمش سرازير شد.
اشاره به روضه وداع حضرت علی اکبر (ع)
کربلا هم لحظه وداع یعقوب و یوسف کربلا ، دیدند علی اکبر (ع) جلو آمد ، اجازه میدان گرفت؛ امام بی درنگ اجازه داد ، اما دیدند یک نگاه جانسوزی به دلبندش کرد ، با دو انگشت سبابه به آسمان اشاره کرد و عرضه داشت :
اَللّهُمَّ کُن اَنتَ الشَّهیدُ عَلَیهِمِ ، فَقَد بَرَزَ اِلَیهِم غُلامٌ اَشبَهُ النّاس خَلقاً و خُلقاً و مَنطِقاً بِرَسولِکَ وَ کُنا اِذا اَشتَقنا اِلی نَبِیِّک نَظَرنا اِلَیه .
«خدایا شاهد باش ، که به سوی آنها جوانی رفت که از نظر جمال و کمال و سخن گفتن ، شبیه ترین مردم به رسول تو است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو بودیم به چهرة علی اکبر می¬نگریستیم».
اما ساعاتی بیشتر نگذشت که صدای ناله یوسف کربلا بلند شد:
یا اَبَتاهُ عَلَیکَ مِنِّی السَّلامُ هذا جَدِّی رَسُولُ اللهِ یَقرَئُکَ السَّلامُ و یَقُولُ عجِّلِ القُدُومَ اِلَینا.
:«ای پدر! سلام بر تو باد، هم اکنون این جدّ من رسول خدا (ص) به تو سلام می رساند و می¬فرماید : به سوی ما شتاب کن»
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی
جلد دوم صفحه 176 تا 179 ( و نکات تکمیلی در فصل سوم از جلد سوم)
.
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۶
📌داستان حضرت سلیمان نبی (ع) و روضه ی طفلان بی بی زینب و حضرت سیدالشهدا سلام الله علیهم
بسم الله الرحمن الرحیم
برابر آیات 17 تا 19 و 23 تا 42 سوره مبارکه نمل در قرآن کریم درباره حضرت سلیمان علیه السلام
حضرت سلیمان یکی از پیامبران الهی است که خداوند حكومتى با امتيازات ويژه و مواهبى بزرگ در اختيار او گذارد كه برخی از آنها عبارت است از :
1 ـ تسخير بادها به عنوان يك مركب راهوار
2 ـ تسخير موجودات سركش (جن) و قرار دادن آن در اختيار او
3 ـ مهار كردن گروهى از نيروهاى مخرب، مثل شیاطین
سليمان نامهاى بسيار كوتاه برای ملكه نوشته و هنگامی که نامه به دست ملکه سبا رسید محتوايش چنين بود: به نام خداوند بخشنده مهربان... توصيهام به شما اين است برترى جوئى در برابر من نكنيد، و به سوى من آئيد و تسليم حق شويد
پس از دعوت و آمدن نمایندگان ملکه سبا با تحف و هدایا سپس بازگشت آن ها به حضور ملکه سبا . . . . و در هنگامى كه ملكه سبا وارد ملک سلیمان و دستگاهش شد ، كسى اشارهاى به تخت ملکه سبا كرد و گفت: آيا تخت تو اين گونه است؟ ملكه سبا گفت گويا خود آن تخت است! و بلافاصله افزود: و ما پيش از اين هم آگاه بوديم و اسلام آورده بوديم!
موارد استفاده
بیشترین اشاره به داستان هایی که درباره حضرت سلیمان و در تاریخ نیز ثبت شده است ، در مرثیه های عاشورایی، اشاره به انگشتر خاتم حضرت سلیمان و گریز به مقتل امام حسین (ع) می باشد؛ در اشعار نمونه یک ؛
بودند ديو و دد همه سيراب و، مىمكيد
خاتم ز قحط آب، سليمان كربلا
گشتند حلقه، لشكر افزون زمارومور
خاتم صفت به گرد سليمان كربلا
خاتم برفت از كفش آن سان كه جبرييل
بر زدفغان: ز دست سليمان، نگين فتاد ...
اكبر آمد العطش گويان ز راه
از ميان رزمگه تا پيش شاه
كاى پدر جان از عطش افسردهام
مىندانم زندهام يا مردهام؟!
پس سليمان بر دهانش بوسه داد
اندك اندك خاتمش بر لب نهاد
مهر آن لبهاى گوهر پاش كرد
تا نيارد سرّ حق را فاش كرد
«هر كرا اسرار حق آموختند»
«مهر كردند و دهانش دوختند»
انتخاب شعر نمونه دوم :
گفت عمه این تن صد چاک کیست
این به روی خاک گشته خاک کیست
گفت عمه این بدن را سر کجاست
گر سلیمان است انگشتر کجاست
انتخاب نمونه شعر و روضه سوم
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق می رسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
عیوق ( نام ستاره ای نورانی و سرخ رنگ است و عرب آن را به فاصله و دوری مثال می زند)
راوی میگه اون موقعی که شمر ملعون اومد بالاسرش ، حضرت هی به خیمه ها نگاه می کرد، یعنی خدایا بچه ها چی میشن؟ هی می گفت من هنوز زنده ام .
شاید . . . ، شاید . . . مادر پهلو شکستش اومد گفت حسینم دیگه به خیمه ها نگاه نکن . . . ، اما خیمه ها هم یه خبرایی بود ، ام کلثوم، زینب، دخترا هر کسی یه جور واویلا می گفت. وامحمدا وا علیا وا حمزتا واجعفرا ، نمی دونم کی اونجا صدامی زد وا امّاه . . .
انتخاب نمونه شعر و روضه چهارم (دو طفلان زینب- س)
ای رباب ای نجمه ای اهل حرم
بچه ها رفتند پیش مادرم
خوب شد رفتند در راه حسین
ور نه می مردند از داغ حرم
خوب شد مولا قبول هدیه کرد
ورنه می کردم چه خاکی بر سرم
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۶ 📌داستان حضرت سلیمان نبی (ع) و روضه ی طفلان بی بی ز
.👆
از صبح که شد قبل از علی اکبر، ابی عبدالله رُ صدا زد یه گوشه ای گفت داداش بزا بچه های من اول برن، اینا انقدر بی تابن! ، آماده ی جنگ شدن . اومدن جلوی ابی عبدالله حضرت فرمود : شما برید ، یه جوری سراشونُ پایین انداختن آروم آروم اومدن طرف خیمه شروع کردن گریه کردن، زینب دید دارن گریه می کنن فرمود : بلندشین، آماده شین، از میدون نرین کوتاه نیاین پاشین بیاین من یه راهی بلدم دنبال من بیاین، لشکر دیدن زینب از خیمه بیرون اومد اما این بار خیلی محکم داره میاد
سلیمان از مورچه یه ران ملخی قبول کرد. مورچه ران ملخُ آورد، سلیمان نبی با موجودات حرف می زد ، فرمود اینو برا چی آوردی؟ گفت یا نبی الله ارزشمندترین چیزیه که داشتم برات آوردم، سلیمان ران ملخُ قبول کرد ، حالا بچه هامُ قبول نمی کنی؟ نوشتن تا بی بی اسم مادرُ قسم داد حضرت اذن میدان دادن ، بچه ها رفتن ، اما لحظه ای بعد جنازه دو آقازاده . . .
خوب شد دیگر نمی بینند که
تازیانه می خورد بر پیکرم
خوب شد دیگر نمی بینند رفت
بر سر نیزه سر تاج سرم
خوب شد دیگر نمی بینند سوخت
خیمه و اطفال و موی و معجرم
اینکه اینک بین خیمه خامشم
از حسین خود خجالت می کشم
***
نکته لازم به ذکر اینکه پیرامون انگشتر خاتم حضرت سلیمان، افسانه هایی ذکر شده است که بایستی مداحان اهل بیت (ع) به آن توجه کنند و آن اینکه در بعضی از مطالب جعلی توصیفی برای این انگشتر ذکر شده كه « گويا تمامى قدرت و حكومت آن حضرت وابسته به آن بوده است، به طورى كه وقتى يكى از شياطين ، آن را از وى ربود، سليمان تا مدتى از قدرت و حكومت معزول شد و شيطان به جاى او بر سرير سلطنت نشست. بسيارى از مفسران، اين افسانه را در تفسير آيه 34 و 35 سوره ص نقل، و در واقع، اين دو آيه را با اين قصه تفسير كرده اند. در حالیکه اين داستان، از اسرائيليات است و با دو آيه مزبور ارتباطى ندارد.»
موضوع دیگری که در داستان حضرت سلیمان در اشعارحسینی بدان پرداخته شده است، داستان مورچه و سلیمان است، چنانچه قرآن می فرماید: «...سليمان و لشكريانش به وادى مورچگان رسيدند. بزرگ آنها خطاب به مورچگان گفت: بخانههاى خود درآئيد تا سليمان و سپاهيانش شما را پايمال نكنند چرا كه آنها متوجه حضور شما نيستند. سليمان از گفتار آن مورچه تبسمى كرد و گفت: خداوندا مرا بر نعمتى كه به من و والدينم ارزانى داشتهاى توفيق ده تا شكرت را ادا نمايم و عمل شايستهاى را بجاى آورم كه مورد رضايت تو باشد و مرا با رحمت خود در زمره بندگان نيكوكارت قرار ده»
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی
جلد دوم صفحه 276 (نکات تکمیلی : فصل سوم از جلد سوم)
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۵
📌داستان حضرت صالح نبی (ع) و روضه ی حضرت سیدالشهدا و طفل شیرخواره سلام الله علیهما
بسم الله الرحمن الرحیم
برابر آیات 34 تا 38 سوره مومنون و 62 سوره مبارکه هود در قرآن کریم درباره حضرت صالح (ع) و پی کردن ناقه
ابو بصير از امام صادق (ع) روايت كرده که فرمودند: ... ( قوم ثمود به حضرت صالح گفتند :) ما به تو ايمان نمىآوريم مگر كه از دل اين صخره ، ماده شترى حامله برايمان بیرون بیاوری... جناب صالح (ع) نيز بر طبق خواسته آنها معجزهاى كرد و ماده شتر آبستنى را از آن صخره بيرون آورد.
اشاره به داستان
خداوند متعال ناقه صالح را از دل کوه بیرون آورد ، تمام قوم ثمود از شیر این ناقه روزی خوردند ، تا شاید منکران با دیدن این کرامت هدایت بشوند ؛ اما این قوم ، نه تنها این ناقه را پی کردند ، بلکه بچه او را نيز کشتند ، نقل شده همه مردم جمع شدند ، هر کس رسید ، یک ضربه شمشیری به این ناقه زد...
مورد استفاده
از این بخش داستان در اشعاری که به ناقه حضرت صالح (ع) اشاره شده است می توان استفاده کرد ، مثل ابیات زیر :
ز زنگ هستى خود ساده ساز لوح ضمير گرت هواست كه گردد زغيب نقش پذير
به راه پر خطر عشق پامنه، كآن جا گذار بر دم تيغ است و راه بر سر تير
حديث محنت آن تشنگان غرقه به خون حكايتى است كه نتوان نمودنش تقرير
عجبتر از همه شرح غم على اصغر كه گر جوان شنود، از ملال گردد پير
فشاند خون گلويش به سوى چرخ برين به گريه گفت كه: اى ايزد سميع و بصير
فصيل ناقه صالح به رتبه برتر نيست ازين صغير كه گرديد كشته بى تقصير
(محيط) شرح غمى را چسان تواند گفت كه از شگفتى نتوان نمودنش تقرير
اشاره به روضه امام حسین (ع)
کربلا هم امام ایستاده بود تا نفسی تازه کند ناگهان با سنگ به پیشانی حضرت زدند ، آقا دامن عربی را بلند کرد تا خون پیشانی را پاک کند، یه وقت با تیر سه شعبة زهر آلود بر سینة مبارک زدند... تیر را گرفت و از پشت بیرون آورد و خون مانند ناودان جاری شد . ضعف بر بدن آقا غلبه کرد، از هر طرف به امام حمله کردند، یکی به شانه چپ ضربه زد ،
دیگری بر شانه راست، سنان بن انس جلو آمد، نیزه¬اش را بر گلوی آن حضرت فرو برد و سپس نیزه را بیرون آورد و بر استخوانهای سینه¬اش کوبید و تیر بر حلقوم او وارد ساخت، که آن حضرت بر روی خاک زمین افتاد.
اشاره به روضه حضرت علی اصغر (ع)
کربلا هم نه تنها حسین بن علی (ع) را کشتند ، بلکه به طفل شیرخواره هم رحم نکردند؛ یه وقت دیدند حسین فاطمه (س) ناله می زند علی اصغرم :
...لَا يَكُونُ أَهْوَنَ عَلَيْكَ مِنْ فَصِيلٍ...
تو از بچه ناقه صالح كمتر نيستى!
هَوَّنَ عَلَيَّ مَا نَزَلَ بِي أَنَّهُ بِعَيْنِ اللَّهِ
آنچه اندوه مصيبت را برايم آسان كند ، اين است كه خداوند مىبيند
قَالَ الْبَاقِرُ (ع) فَلَمْ يَسْقُطْ مِنْ ذَلِكَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْض.
امام باقر عليه السّلام فرمود: «از اين خون ، قطرهاى به روى زمين نريخت.»
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی
جلد دوم صفحه 141
(نکات تکمیلی : فصل سوم از جلد سوم)
#دکتر_محمد_فراهانی
.
.
📎متناسب سازی #قصص #انبیاء الهی با #شهدای_کربلا ۴
📌داستان حضرت نوح (ع) و روضه ی #حضرت_حر علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم مىفرماید :
-فرمان صادر شد و آب از درون تنور جوشيدن گرفت ! در اين هنگام به نوح فرمان داديم كه از هر نوعى از انواع حيوانات يك جفت (نر و ماده) بر كشتى سوار كن تا در غرقاب، نسل آنها قطع نشود. و همچنين خاندانت را جز آنها كه قبلا وعده هلاك آنها داده شده و نيز مؤمنان را بر كشتى سوار كن.
-سرانجام لحظه نهائى فرا رسيد و ابرهاى تيره سراسر آسمان را فرا گرفت، باران شروع شد، از سوى ديگر سطح آب زير زمينى بالا آمد و از هر گوشهاى چشمه خروشانى جوشيدن گرفت. و به اين ترتيب آبهاى زمين و آسمان به هم پيوستند و بزودى سطح زمين به صورت اقيانوسى در آمد و كشتى حضرت نوح (ع) با سرنشينانش نجات یافتند.
-از این فراز داستان می توان در تفسیر اشعاری که در آن به طوفان نوح اشاره شده است، استفاده نمود؛ مثل ابیاتی از قبیل این بند :
طوفان نوح سر نزد از كربلا عجب
از چشم اشكبار شهيدان كربلا
از روزگار، شكوه دلا! چند مىكنى
بنگر به روزگار شهيدان كربلا
اشاره به داستان
پيغمبر اکرم (ص) فرمود
إِنَّ مَثَلَ أَهْلِ بَيْتِي فِي أُمَّتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ فِي قَوْمِهِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَرَكَهَا غَرِق...
اهل بيت من در ميان امّتم چون كشتى نوحند كه هر كس به آن كشتى درآمد، نجات يافت و آن كسى كه به آن پناه نبُرد غرق شد
اشاره به روضه
یکی از کسانی که به کشتی نجات سیدالشهداء ملحق شد و نجات پیدا کرد، حرّ بن یزید ریاحی است. صبح عاشورا وقتی استغاثه امام را شنید، بدنش لرزید، توبه کرد و حضرت توبه اش را پذیرفت، از امام اجازه گرفت، آمد سمت خیمه ها، به بانوان عرض کرد: « من آن کسی هستم که سر راه شما را گرفتم، دلهای شما را شکستم، الان پشیمانم، به شما پناه آورده¬ام، من را ببخشید، مبادا نزد حضرت زهرا(سلام الله علیها) از من شکایت کنید.» حرفهای جانسوز حرّ ، بانوان را منقلب کرد، صدای ناله و شیونشان بلند شد و برایش دعا کردند.
به جایی رسید این بنده تائب خدا که لحظات آخر ، دیدند امام حسین (ع) سر او را به دامن گرفته ، خون صورتش را پاک می¬کند و می¬فرماید :
اَنتَ الحُرٌّ کَما سَمَّتکَ اُمُّکَ وَ اَنتَ الحُرُّ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ.
« تو آزادی همانگونه که مادرت تو را آزاد نامید ، تو در دنیا و آخرت آزاد هستی »
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی تالیف آقای دکتر فراهانی
جلد دوم صفحه 118 (نکات تکمیلی : فصل سوم از جلد سوم)
.
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۲
📌داستان حضرت آدم (ع) و روضه ی حضرت علی اکبر علیه السلام ( بخش اول )
💐بسم الله الرحمن الرحیم💐
از این بخش داستان می توان در تفسیر برخی عبارات ادعیه و زیارات استفاده کرد؛ من باب مثال در دعای ندبه، بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر اکرم و اهل بیت پاکش، شرح حال مختصری از انبیاء و اولیای الهی بیان می شود.
و می شود این گونه عنوان نمود :
قابيل بعد از آن به خانه بازگشت و آدم (ع) كه ، هابيل را همراه او نديد از فرزند كوچكش پرسید ،
قابيل ناگزير او را به محل قتل برادرش آورد و پرده از جنايت خويش برداشت، نوشته اند آدم در فراق فرزندش چهل شبانه روز گريست.
پس از اشاره به حالات حضرت آدم بعد از قتل هابیل، به روضه حضرت علی اکبر علیه السلام اشاره می شود .
آنجایی که امام حسین علیه السلام به بالین فرزند آمد و هفت مرتبه فریاد زد:
«آه وا ولدا ، آه واعلیا ، وا ثمرةَ فؤاداه ، ولدی قتلوک» « فجعل یمسعُ الدَّمَ علی ثنایاهِ الشَّریفَه»
دست می برد و خونها را از دهان مبارک فرزندش پاک می کرد:
«فوضع خده علی خده و قال: یا بُنَیَّ لَقَد اِسترحتَ مِن هَمِِّ الدُّنیا و غَمِّها و بَقِیَ اَبُوکَ فَریداً وَحِیداً.»
صورت بر صورت او گذاشت و فرمود: از غم و غصه دنیا راحت شدی ولی پدرت را تنها گذاشتی .
«قَتَلَ اللهُ قَوماً قَتَلوکَ»
خدا بکشد قومی را که تو را کشتند
«عَلَی الدُّنیا بَعدَکَ العَفا»
بعد از تو دنیا ارزشی نداره ...
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی جلد دوم صفحه 118 (نکات تکمیلی : فصل سوم از جلد سوم)
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. 📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۲ 📌داستان حضرت آدم (ع) و روضه ی حضرت علی اکبر علیه ا
.
📎متناسب سازی قصص انبیاء الهی با شهدای کربلا ۲
📌داستان حضرت آدم (ع) و روضه ی حضرت علی اکبر علیه السلام ( بخش دوم )
خداوند متعال می فرماید: «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِمات»
خدای متعال کلماتی را برای توبه به آدم آموخت و آن حضرت با توسل به آن توبه كرد و خدا نيز توبه او را پذيرفت چرا كه او تواب و رحيم است.
آری جبرئيل به آن حضرت فرمود خدا را به این ذوات مقدسه قسم بده! بگو:
يَا حَمِيدُ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ- يَا عَالِي بِحَقِّ عَلِيٍّ يَا فَاطِرُ بِحَقِّ فَاطِمَةَ- يَا مُحْسِنُ بِحَقِّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ مِنْكَ الْإِحْسَان.
تا نام مبارک حسين را به زبان آورد اشكهايش جارى شد و قلب مباركش شكست، به جبرئيل گفت: چرا وقتى نام پنجمى ايشان را ذكر مي كنم قلبم مي شكند و اشكم جارى مىشود!؟ جبرئيل گفت: اين پسر تو دچار يك مصيبتى خواهد شد كه مصائب ديگر در مقابل آن كوچك خواهند بود: حسين در حالى شهيد مىشود كه عطشان، غريب، تنها، بىياور و بىمعين خواهد بود. اى آدم! اگر تو او را مي ديدى و مي شنيدى كه مي گفت: وَا عَطَشَاهْ وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهْ- حَتَّى يَحُولَ الْعَطَشُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ السَّمَاءِ كَالدُّخَانِ- يعنى آه از عطش! آه از بىياورى! كار تشنگى آن حضرت به جائى مي رسد كه آسمان به نظرش مثل دود خواهد آمد. كسى جوابش را نمی دهد مگر با شمشير، تا اينكه سر آن حضرت را از قفا بریدند، خيمههايش را به يغما مي برند، سر مبارك وى و يارانش را در شهرها ... ، زن و بچههايش را به اسيرى ...
📚منبع: سلسله کتب آموزش مداحی
جلد دوم صفحه 118 (نکات تکمیلی : فصل سوم از جلد سوم)
.
.
📎نحوه متناسب سازی توسل روضه بین انبیاء الهی و شهدای کربلا ۱
❇️قصص انبیا در قرآن کریم
📌نحوه متناسب سازی روضه سید الشهدا (علیه السلام ) و نبوت حضرت نوح (ع)
🔴اشاره به داستان
حضرت نوح نهصد و پنجاه سال خون دل خورد، کتک خورد، ناسزا شنید، صبر کرد؛ تا امت را نجات دهد؛ اما این قوم لجوج، نه تنها به آن حضرت ایمان نیاوردند و او را یاری نکردند، بلکه ایشان را مسخره می کردند، لذا آخر الامر حضرت نوح(ع) آنها را نفرین کرد و عرضه داشت:
...رَّبِّ لَا تَذَرْ عَلىَ الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا
اى پروردگار من، هيچ يك از كافران را بر روى زمين باقی مگذار!
🔴اشاره به روضه
اما وجود مقدس سید الشهداء(ع) تا آخرین لحظات شهادت حتی به فکر هدایت قاتل خود بود؛ فلذا هنگامى كه شمر روى سينه امام قرار گرفت حضرت به او فرمود: واى برتو مى دانى من كيستم؟ گفت: تو حسين پسر على و فاطمه زهرائى و جدّت محمد مصطفى است!؛ فرمود: واى بر تو، تو كه حسب و نسب مرا مي شناسى چرا مرا مى كشى؟! گفت: اگر ترا نكشم جايزه يزيد را كهِ بگيرد، فرمود: كداميك براى تو بهتر است، شفاعت جدم يا جائزه يزيد،؟ گفت: یک ششم درهمی از جائزه يزيد براى من دوست داشتنى تر است از تو و جد تو!!
فَقالَ الحُسَينُ اِذا کانَ لابُدَّ مِن قَتلِی فَاسْقِنِی شَربَةً مِنَ الماءِ.
:«اکنون که ناگزیر به کشتن من کمر بسته¬ای، با شربت آبی مرا سیراب کن».
شمر ملعون گفت: امكان ندارد به خدا سوگند يك قطرة از آب به كامت نمى رسد تا از غصه کشته شوى...
📚منبع : سلسله کتب آموزش مداحی جلد دوم صفحه 130 الی 140 ( نکات تکمیلی فصل سوم از جلد سوم )
#حکایات #قصص #انبیا
.
.
#تخریب_بقیع
علل و چگونگی تخریب بارگاه ائمه بقیع(ع)

وهابی ها که بدعت گزاری در دین را از بنیانگزار بدعت در دین یعنی معاویه به ارث برده اند. همان کسی که پیامبراعظم(ص) در باره او فرمودند: «لتَتَخِذَنَّ یا مُعاوِیه اَلبِدعَهُ سُنَّهً وَالقُبحُ حَسناً أکلُکَ کثیرٌ و ظُلمُکَ عَظِیمٌ» تو بدعت را به جای سنّت و زشت را به جای زیبا خواهی گرفت. خوردنت زیاد و ظلم تو بزرگ خواهد بود. وهابی ها زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت پرستی می دانند و به شدت با آن مبارزه می کنند. تمام اندیشه های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می دانند. اینک وهابیت با همکاری آمریکا و صهیونیسم با طرح نو و البته بسیار سست و به دلیل اسلام هراسی و حس حقارت و حسادت نسبت به پیشرفت شیعیان و منابع غنی زیرزمینی و آثار باستانی ارزشمند و تمدنی کهن، نوچه های خود را به نام القاعده و طالبان روانه مبارزه با مسلمانان، به خصوص شیعه کرده است، تا از این طریق به چپاول ثروت بسیار غنی و آثار تاریخی آنها بپردازند.
منبع : پاسدار اسلام، شهریور ماه 1396؛ شماره ۴۲۵- ۴۲۶ , مؤمنی، محمّد
مقدمه
وهابیت که با کنار گذاشتن تمام مذاهب و کشیدن شمشیر تکفیر به روی مسلمانان و ملحق کردن جامعه اسلامی به جمع کفار، تمام تلاش دینی خود را در مبارزه با موضوعاتی مانند زیارت، توسل و شفاعت خلاصه کرد و با پیوند اخوت و دوستی با آل سعود که خود را صاحبان قدرت و ثروت در تمامی ممالک اسلامی می دانند، به مسلمانان نسبت شرک و کفر داد.
بدین طریق این گروه خشن، متعصب و بی منطق، خون پیروان اهل بیت(ع) را مباح دانستند و تخریب قبور مطهر پیشوایان آنان را بر خود واجب کردند و موج غربت و ظلمت را در بقیع به وجود آوردند. امروز در اثر جهل و نادانی این قوم، از آن حرمی که روزی با گنبد و بارگاه کهن و سر به فلک کشیده اش و با ضریح زیبا و ظریفش در میان سایر بقاع مانند ماه شب چهارده در میان ستارگان می درخشید و بر همه مقابر موجود در مدینه نور و روشنایی می بخشید و از آن گنبد و بارگاه که محل نزول رحمت الهی و برکات آسمانی و محل دعا و نیایش پیامبر(ص) بود اثری باقی نمانده است.
آری سنگ و قبر این مزار گویای مظلومیت اهل بیت(ع) و شیعه و یاد آور غم و اندوه بی پایان عاشقان خاندان عصمت و طهارت است. بقیع محل نزول وحی الهی بود که به بیابانی خشک مبدل شد و خانه ها و بناهایی که پی ریزی آنها برای نماز و تقوا بود و اساس آنها برای نیل به حسنات ایجاد شده بود به دست وهابیت ویران گردید.
آنها کسانی هستند که بدعت گزاری در دین را از بنیانگزار بدعت در دین یعنی معاویه به ارث برده اند. همان کسی که پیامبراعظم(ص) در باره او فرمودند: «لتَتَخِذَنَّ یا مُعاوِیه اَلبِدعَهُ سُنَّهً وَالقُبحُ حَسناً أکلُکَ کثیرٌ و ظُلمُکَ عَظِیمٌ» تو بدعت را به جای سنّت و زشت را به جای زیبا خواهی گرفت. خوردنت زیاد و ظلم تو بزرگ خواهد بود.[1] اینک این فرمایش پیامبر درباره وهابیت و آل سعود مصداق پیدا کرده است. از ویژگی آنان این است که: «الَّذینَ یَصُدُّونَ عَن سَبیلِ اللَّهِ وَ یَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ کافِرُون»[2] هستند.
اینک این پرسش در اذهان تداعی می شود که علت انحراف این فرقۀ فاسد از بدو پیدایش تا کنون چیست؟ بی تردید می توان علت آن را در کلام نورانی حضرت علی(ع) جست و جو کرد که فرمودند: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ - یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ - وَ یَتَوَلَّی عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَی غَیْرِ دِینِ اللَّه»: همانا آغاز پدید آمدن فتنه ها، هوا پرستی و بدعت گذاری در احکام آسمانی است، نوآوری هایی که قرآن با آن مخالف است و گروهی «با دو انحراف یاد شده» بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که بر خلاف دین خداست.»[3]
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #تخریب_بقیع علل و چگونگی تخریب بارگاه ائمه بقیع(ع)  وهابی ها که بدعت گزاری در دین را از بنیانگ
.
یکی از مهم ترین دیدگاه های وهابیان که همواره مورد مخالفت شیعه بوده، این است که طلب شفاعت از انبیا و اولیای الهی شرک است. آنان معتقدند که طلب شفاعت از پیامبر(ص) عبادت غیرخدا محسوب می شود و مصداق شرک است. همچنین موضوع توسل را در ذیل مبحث شفاعت مطرح و عمل شیعیان را بدعت و شرک تلقی کرده اند. آنان زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت پرستی می دانند و به شدت با آن مبارزه می کنند. تمام اندیشه های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می دانند.
از جمله عوامل مهم تخریب قبور مطهر، استناد وهابیت به ظواهر آیات و به خصوص روایات است. آنان که زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت پرستی دانسته اند، در راه مبارزه با آن از هیچ کوششی دریغ نکرده اند. به تصور آنان اگر گنبدها تخریب و دیوارهای حرم اهل بیت(ع) برداشته شوند، مردم، به خصوص اهالی حرمین از دایره شرک و کفر بیرون می آیند و در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار می گیرند. آنها که به بهانه عمل به دستورات سلف صالح به قدرت رسیده اند، با صراحت برخلاف دستورات آنها عمل کرده و در نهایت فتوا به تخریب اماکن مقدس داده اند. جریان فتوا به تخریب به این صورت بود:
«پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره در ماه رمضان ۱۳۴۴ ق. شیخ عبداللَّه بُلَیهد، قاضی القضاتشان را از مکه به مدینه اعزام داشتند تا موضوع تخریب مزارات و مقابر موجود در مدینه را با علما و سران این شهر مطرح و موافقت آنها را ولو به ظاهر جلب کند. پس از موفقیت او در این مأموریت در هشتم شوال ۱۳۴۴ق، دستور دادند همه گنبدها و زیارتگاه ها را در مدینه و اطراف آن ویران کنند. از دستورات اکید وهابیت این بود که باید هر گنبدی به دست خادمین آن مرقد مطهر تخریب شود. آنها برای تبلیغ و تشویق هتک حرمت به ائمه مظلوم(ع) بقیع مبلغ هزار ریال مجیدی دستمزد پرداخت می کردند. با عمل آنها، در زیارتگاه ها چیزی جز خاک و سنگ باقی نماند. کار دشمنان اهل بیت(ع) به جایی رسید که از ترس عاقبت اعمال خود ناچار شدند از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت محمد(ص) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کنند».[5] بی تردید این عملکرد وهابیت ناشی از دشمنی با اهل بیت رسول الله(ص) و دوستی با دشمنان آنان، به خصوص معاویه و خاندان او سرچشمه می گیرد.
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #تخریب_بقیع علل و چگونگی تخریب بارگاه ائمه بقیع(ع)  وهابی ها که بدعت گزاری در دین را از بنیانگ
.
ریشه های اعتقادی تخریب بقیع
اعتقادات وهابیت نشأت گرفته از افکار و عقاید خوارج، مذهب حنبلی، کلام اشعری و دیدگاه های ابن تیمیه است و بدین وسیله از تلفیق همه آنها مذهب خود ساخته و پوشالی وهابیت را به وجود آورده اند.
یکی از مهم ترین دیدگاه های وهابیان که همواره مورد مخالفت شیعه بوده، این است که طلب شفاعت از انبیا و اولیای الهی شرک است. آنان معتقدند که طلب شفاعت از پیامبر(ص) عبادت غیرخدا محسوب می شود و مصداق شرک است. همچنین موضوع توسل را در ذیل مبحث شفاعت مطرح و عمل شیعیان را بدعت و شرک تلقی کرده اند. آنان زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت پرستی می دانند و به شدت با آن مبارزه می کنند. تمام اندیشه های وهابیت حول محور توحید و شرک است، لذا استغاثه به غیر خدا و طلب شفاعت از پیامبران و اولیا و توسل به آنان و زیارت قبور را منافی با توحید و هر یک را از مصادیق شرک می دانند.
از جمله عوامل مهم تخریب قبور مطهر، استناد وهابیت به ظواهر آیات و به خصوص روایات است. آنان که زیارت قبور و ایجاد بنا بر مراقد را مظهر شرک و بت پرستی دانسته اند، در راه مبارزه با آن از هیچ کوششی دریغ نکرده اند. به تصور آنان اگر گنبدها تخریب و دیوارهای حرم اهل بیت(ع) برداشته شوند، مردم، به خصوص اهالی حرمین از دایره شرک و کفر بیرون می آیند و در مسیر پرستش خداوند یکتا قرار می گیرند. آنها که به بهانه عمل به دستورات سلف صالح به قدرت رسیده اند، با صراحت برخلاف دستورات آنها عمل کرده و در نهایت فتوا به تخریب اماکن مقدس داده اند. جریان فتوا به تخریب به این صورت بود:
«پس از تسلّط وهابیان بر مدینه منوره در ماه رمضان ۱۳۴۴ ق. شیخ عبداللَّه بُلَیهد، قاضی القضاتشان را از مکه به مدینه اعزام داشتند تا موضوع تخریب مزارات و مقابر موجود در مدینه را با علما و سران این شهر مطرح و موافقت آنها را ولو به ظاهر جلب کند. پس از موفقیت او در این مأموریت در هشتم شوال ۱۳۴۴ق، دستور دادند همه گنبدها و زیارتگاه ها را در مدینه و اطراف آن ویران کنند. از دستورات اکید وهابیت این بود که باید هر گنبدی به دست خادمین آن مرقد مطهر تخریب شود. آنها برای تبلیغ و تشویق هتک حرمت به ائمه مظلوم(ع) بقیع مبلغ هزار ریال مجیدی دستمزد پرداخت می کردند. با عمل آنها، در زیارتگاه ها چیزی جز خاک و سنگ باقی نماند. کار دشمنان اهل بیت(ع) به جایی رسید که از ترس عاقبت اعمال خود ناچار شدند از خراب کردن گنبد و بارگاه حضرت محمد(ص) و کندن ضریح آن بزرگوار خودداری کنند».[5] بی تردید این عملکرد وهابیت ناشی از دشمنی با اهل بیت رسول الله(ص) و دوستی با دشمنان آنان، به خصوص معاویه و خاندان او سرچشمه می گیرد.
پیشینه تاریخی وهابی گری
منشأ ظهور و بروز این جریان انحرافی به زمان احمد بن حنبل رئیس مذهب حنابله در قرن هشتم هجری بر می گردد. احمد بن تیمیه (۶۶۱-۷۲۸ق) این جریان را به طور گسترده تری مطرح کرد و بر اساس عمل به ظواهر قرآن و حدیث زیارت قبور را ممنوع اعلام و بوسیدن و مسح مزارات را حرام و مایه شرک تلقی کرد. عقاید او شبیه و منطبق با افکار خوارج و مخالف با دستورات قرآن بود. ابن تیمیه پس از چند بار زندانی شدن در مصر و شام، سرانجام در سال ۷۲۸ ه. ق. در زندان دمشق از دنیا رفت.[6]
پس از ابن تیمیه شاگرد مشهور و صمیمی او «ابن قیّم جوزی (متوفای ۷۵۱ ق. )» نقش او را به عهده گرفت. کوشش او نیز بی نتیجه ماند تا اینکه بعد از چهار قرن افکار ابن تیمیه و ابن قیم توسط محمد بن عبدالوهاب نجدی (۱۱۱۵-۱۲۰۶) بر سر زبان ها افتاد. او در راه دعوت مردم به وهابیّت با محمد بن سعود پیمان بست که رشته دعوت و امر دینی از آنِ محمد بن عبدالوهاب و زمام حکومت در دست محمد بن سعود باشد. بدین وسیله آنان با تحریف حقایق دست به کتمان واقعیت ها زدند و از اینجا بود که به بهانه حرام بودن توسل، شفاعت خواهی و ایجاد بنا بر روی قبور، جنایات خود را آغاز کردند.[7]
حکومت آل سعود
حکومت وهابیون را می توان به سه دوره تقسیم کرد. در این سه دوره فقط به جنایاتی که منجر به هتک حرمت و تخریب قبور مطهر اهل بیت(ع) شده است، اشاره می شود.
الف. تأسیس دولت آل سعود در درعیه
در این دوره وهابیان از سال ۱۱۶۰ تا سال ۱۲۳۵، به مدت هفتاد و پنج سال حکومت کردند و پنج پادشاه در این دوره به قدرت رسیدند.[8]
عبدالعزیز بن محمد بن سعود و یارانش در سال ۱۲۱۶ به کربلا یورش بردند و بعد از قتل عام مردم، ضریح مطهر امام حسین(ع) را شکستند، به قبر آن حضرت جسارت و بقعه را تخریب کردند.[9] آنها در سال ۱۲۱۷ ق. بعد از تصرف مکه، بسیاری از ضریح ها و قبوری که گنبد و بارگاه داشتند، تخریب کردند و همین عمل را با قبور مدینه به ویژه بقیع انجام دادند و در مدت سه روز تمام آثار اسلامی را از بین بردند.[10] همچنین عبداللَّه بن سعود دیگر پادشاه این دوره در سال ۱۲۱۷ ق. با لشکری به کربلا هجوم برد و هزاران نفر را سر برید.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #تخریب_بقیع علل و چگونگی تخریب بارگاه ائمه بقیع(ع)  وهابی ها که بدعت گزاری در دین را از بنیانگ
.
. سپس اشیای حرم مطهر را غارت و ضریح امام حسین(ع) را ویران کرد.[11]
ب. دوره عزلت وهابیان
در دوران حکوت عبداله بن سعود بود که امیر مصر، محمدعلی پاشا، فرزندش ابراهیم پاشا را با لشکری به حجاز فرستاد تا لانه فساد وهابیون را درهم شکند. ابراهیم پاشا در سال ۱۲۳۱ق، تهاجم خود را آغاز کرد و بسیاری از سران آل سعود را کشت؛ سپس عبداله بن سعود و خانواده اش را به قاهره تبعید کرد و او را دار زد و بدین وسیله بساط اولین دولت وهابی برچیده شد[12] و تا هشتاد سال نتوانستند همانند گذشته قدرت نمایی کنند.
ج. آغاز دور جدید فرمانروایی آل سعود
این دوره با فعالیت عبدالعزیز بن عبدالرحمان بن فیصل معروف به ابن سعود (پایه گذار کشور عربستان سعودی) و نخستین پادشاه این کشور آغاز شد.[13] او در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ ق. بر اساس فتوای عبدالله بن بُلیهد، بزرگِ علمای نجد دستور تخریب تمام قبور مکه و مدینه، به ویژه بقیع را صادر کرد و بدین وسیله همه قبور مطهر با خاک یکسان شدند.[14] او در جمادی الاولی ۱۳۵۲ق، سرزمین حجاز را به نام کشور پادشاهی عربستان سعودی (المملکه العربیه السعودیه) معرفی کرد.
تاریخچه بقیع
بقیع به معنای زمین وسیعی است که دارای انواع درختان باشد؛ لذا آن را جنه البقیع [باغستان بقیع] نیز گویند.[15] برخی بقیع را از بقعه گرفته اند؛[16] زیرا قبور آن بقعه دارند. بقیع را از آن رو «بقیع الغرقد» نامیده اند که نوعی درخت خاردار در آنجا می روییده و نامش «غرقد» بوده است.[17]
در ابتدا این مکان قبرستان مردم یثرب بود و قبل از اسلام اموات خود را در آن به خاک می سپردند. پس از اسلام، تنها به دفن اموات مسلمانان اختصاص یافت.[18]
مردم مدینه که از قبل اجساد درگذشتگان خود را در نقاط مختلف و در دو گورستان عمومی به نام گورستان «بنی حرام» و «بنی سالم» و گاهی در داخل منازل خود دفن می کردند، با رسمیت یافتن بقیع به مناسبت دفن جسد عثمان بن مظعون و ابراهیم فرزند رسول خدا(ص)، مردم به ویژه صحابه به آنجا توجه کردند.
بدین وسیله صحابه و یاران رسول خدا(ص) به تدریج خارها و ریشه درخت های موجود در بقیع را قطع و اموات خود را آنجا دفن کردند. در آن زمان مردم مدینه اموات خود را داخل خانه دفن می کردند و در میان این خانه ها تنها خانه عقیل بن ابی طالب بود که مورد توجه پیامبر(ص) و افراد سرشناس قرارگرفت. این خانه گرچه از نظر ساختمانی یک خانه مسکونی و منتسب به عقیل بن ابی طالب بود، اما در عین حال به آرامگاه خصوصی و خانوادگی اقوام و فرزندان رسول خدا تبدیل شد.
اولین کسی که در داخل آن دفن شد، فاطمه بنت اسد و پس از آن عباس عموی پیامبر بود. پس از آنها پیکر پاک و مطهر چهارتن از ائمه هدی(ع) در این بیت به خاک سپرده شدند. این خانه در زمان پیامبر(ص) و شاید مدتی بعد از آن در ابتدای بقیع بوده است. پیامبر(ص) در جایی نزدیک به آن می ایستاد و به اهل قبور سلام می داد و دیگران نیز به پیروی از آن حضرت، همان جا می ایستادند و به دفن شدگان بقیع احترام می کردند.
البته هاشمیان به تناسب ارتباطشان با همدیگر و انتسابشان به رسول خدا«ص» در یک نقطه معین و جایگاه مخصوص و در کنار هم دفن شده اند. به طور مثال قبور ائمه چهارگانه با قبر عباس و فاطمه بنت اسد در یک نقطه و در کنار هم و همسران پیامبر(ص) در یک نقطه معین و رقیه و ام کلثوم دختران پیامبر در کنار هم دفن شده اند. در مجموع این بخش به نام «مقابر بنی هاشم» معروف شده است.[19]
ساخت بنا بر قبور
از عصر رسول خدا(ص) هر قبیله ای تلاش می کرد برای حفظ قبور علما و صحابه خود بنا و بقعه ای هر چند کوچک بسازند. این روند ادامه داشت تا اینکه برای حفظ قبر عباس بن عبدالمطلب بنایی روی آن ساختند. از آنجا که قبر عباس در کنار قبر چهار امام و فاطمه بنت اسد بود، بقعه یاد شده یکجا بر روی همه آنها بنا شد.[20]
حرم، گنبد و ضریح های بقیع
گنبد و بارگاه حرم ائمه بقیع که از استحکام بسیار بالایی برخوردار بود و به مدت هشتصد سال آسمان مدینه به نور آن منور بود به دستور مجدالملک ابوالفضل اسعد بن محمد ابن موسی البراوستانی القمی وزیر برکیارق از سلاطین سلجوقی ساخته شده است. تاریخ نگاران زمان اتمام ساختمان و بنای گنبد را در اواخر قرن پنجم به ثبت رسانده اند.[21]
اولین ضریح
تاریخ تقریبی ساخت اولین ضریح همزمان با ایجاد بقعه ائمه بقیع، در نیمه دوّم قرن پنجم هجری بود و به دستور مجدالملک ساخته شد.[22]
ضریح دوم
این ضریح مسلماً پس از قرن دهم ساخته شده، ولی متأسفانه از تاریخ و همچنین از مشخصات سازنده آن هیچ اثری به دست نیامده است.[23]
ضریح سوم
در اصفهان ضریح دیگری از فولاد برای قبور ائمه بقیع به صورتی ظریف و زیبا ساخته شد که در قسمت های بالای آن اسمای حسنا با آب طلا و خط زیبا ترسیم شده بودند. این ضریح پس از جلب موافقت دولت عثمانی به وسیله دولت ایران و انتقال آن به جدّه، روی ضریح قبلی نصب شد.[24]
.
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #تخریب_بقیع علل و چگونگی تخریب بارگاه ائمه بقیع(ع)  وهابی ها که بدعت گزاری در دین را از بنیانگ
.
ویژگی های حرم ائمه بقیع قبل از تخریب
قبر نورانی این چهار امام، در بقعه بزرگی قرار داشت که به طور هشت ضلعی ساخته و داخل گنبد آن سفیدکاری شده بود.[25] این قبّه دو در داشت که یکی از آنها هر روز برای زیارت باز می شد. دور بقیع نیز حصاری بود که دو در داشت. یکی از این دو روبروی بقعه ائمه(ع) و دیگری روبروی در ورودی شهر مدینه[26] قرار داشت.
حرم شریف بقیع مانند سایر حرم ها دارای خادم، کفش دار و زیارتنامه خوان های متعدد و همچنین دارای ضریح، روپوش، چلچراغ، شمعدان و فرش بود؛ اما بر خلاف حرم سایر ائمه، بقیع صحن و سرا نداشت.[27] برای حفظ حرم بقیع با این خصوصیات در طول اعصار مختلف بارها تعمیر صورت گرفت تا اینکه در سال های ۱۲۲۱ و ۱۳۴۴ق، توسط وهابی ها تخریب شد که شرح آن خواهد آمد.
تخریب بقیع در ادوار تاریخ
مروان بن حکم نخستین کسی بود که به برداشتن سنگ قبر اولین مدفون بقیع یعنی «عثمان بن مظعون» اقدام کرد. این سنگ قبر با دست مبارک پیامبر«ص نهاده شده بود.[28] براین اساس می توان او را جزو اولین کسانی به حساب آورد که قصد تخریب بقیع قبر ائمه(ع) را داشته اند.
وهابیان، بار نخست در سال ۱۲۲۱ ه. ق. بخشی از بناهای قبرستان بقیع را ویران کردند، آنان پس از طرد شدن از سرزمین حجاز به وسیله نیروهای عثمانی، تجدید قوا کردند و با تکمیل سلطه خود بر حجاز، در هشتم شوال سال ۱۳۴۴ ه. ق. تمام این بناها و گنبدها و آثار را ویران کردند و اموال و اشیاء گران قیمت موجود در این اماکن را به تاراج بردند و نه تنها در مدینه، بلکه در هر جا گنبد و بارگاه و زیارتگاهی بود، ویران کردند.[29]