17 اردیبهشت -صبحانه.mp3
17.97M
🎧صوت کامل برنامه #صبحانه_ایرانی
📺 #شبکه_دو
🎞 #جلسه_پنجم
📅 #هفدهم_اردیبهشت
📋با موضوع «#صفین»
موضوع بحث:
📄 راه تشخیص نفاق
#طباخیان
4_5785337659429750016.mp3
5.9M
#با_حمزه_علیه_السلام
#سخنرانی_کوتاه
#15شوال
◼️ مقام رفیع حضرت حمزه علیهالسلام
🔘 حجتالاسلام #شیخ_حسن_علم_الهدی
.
#حجت_الاسلام_رفیعی
✍ #حضرت_حمزه علیهالسلام، شخصیت مورد افتخار ائمه است. شخصی خدمت پیامبر گرامی اسلام آمد و گفت یا رسولالله! خدا به من فرزندی داده، اسمش را چه بگذارم؟
🔶 پیامبر فرمودند حمزه که محبوبترین اسم نزد من است. پیامبر گاهی میفرمود بهترین برادرانم علی علیهالسلام و بهترین عموهای من حمزه است.
🔹گاهی هم ایشان میفرمود روز قیامت همه پیاده میآیند، اما چند نفر سواره وارد محشر میشوند. یکی خود من هستم، یکی علی علیهالسلام است، یکی حضرت زهرا سلاماللهعلیها و دیگری حمزه است.
🔸 در لسان ائمه و روایات همواره شخصیت حمزه علیهالسلام مورد افتخار و احتجاج بوده است؛ مثلاً، امیرالمؤمنین علیهالسلام بعد از سقیفه فرمودند امروز حمزه و جعفر نیستند و من تنها شدم. در واقع، منظورشان این است که اگر این دو نفر بودند شاید سقیفه اتفاق نمیافتاد.
.
حجت الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی.mp3
14.36M
◼️ عزاداری #شهادت_حضرت_حمزه سیدالشهدا علیه السلام - 1444
🔻سخنران: حجت الاسلام و المسلمین #دکتر_رفیعی
📅شنبه14 شوال 1444
16/ اردیبهشت/1402
🕌 مسجد اعظم قم
.
#روضه_حضرت_ام_البنین سلام الله علیها _ حاج #حسن_خلج
◼️◼️◼️◼️
ای مادر،چهار آفتاب ادرکنی ....
*یا ام البنین*
ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ....
*ما رو دریاب بی بی*
زهرای سرای بوتراب ادرکنی ....
ما دست به دامان توییم ای بانو...
*درد دارا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،دلتنگا،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،گداها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،بی پناها،گوشه کنار صدای نالشون بلند شد،پناهنده ها گوشه کنار اومدن دامن بی بی رو گرفتن، حق داری خوب جایی اومدی، هر سال میومد در خونه ی قمر بنی هاشم،خرج سالشو از عباس می گرفت،میرفت...." اون سالم مثل هر سال،طبق عادت همیشه ، در خونه ی عباس و کوبید،کنیزک اومد درو باز کرد،چی میخوای؟عرض کرد: برو به مولا و آقات بگو گدای هر ساله اومده..." میگه آقا خرج سالمو بده برم... مرد سائل دید کنیز بغضش ترکید،شروع کرد گریه کردن،گفت خانم من جسارتی نکردم شما ناراحت شدید؟! من گدای عباسم ، اومدم خرج سالمو از آقام بگیرم و برم.... کنیزک با همون حالت اشک و ناله و بغض گفت ای مرد دیگه در این خونه رو نزن! چرا؟ چی شده؟آقام از من ناراحته؟؟ آقام گفته منو رد کنی؟کنیزک جواب داد نه" آقای تو خیلی آقاتر از این حرفاس، اما آقای تو رو لب تشنه کنار علقمه .... با مشک پاره .... عمود به سرش زدن .... تیر به چشمش زدن ...." مرد سائل گفت باورم نمیشه این حرفایی که شما میزنی من آقامو هر سال می دیدم ، اون پهلوونی که من دیدم،مگه کسی حریفش میشد،عمود به سرش بزنه؟!! گفت آخه ای مرد تو خبر نداری،اول دست چپ و راستش و قطع کردن ..... "دست خالی نریا،هر کی کربلا میخواد دامن عباس و بگیره ...."
یاابوالفضل،ابوالفضل،ابوالفضل الدخیل...
اون گداها و سائلی که میومد در خونت،گدای خوبی نبود،خرج سالشو میخواست از شما، آقاجان ما خرج نسل مونو از تو میخوایم ،آقا نکنه تو نسل ما یکی باشه،حسینی نباشه... یا ابوفاضل...... تو نسل ما همه دیوانه های حسین باشن،اسم عباس میاد بیچاره بشن، یا ابوالفضل.....سائل سرشو انداخت پایین آرام آرام از خونه ی قمر بنی هاشم فاصله گرفت و دور شد اما با خودش زمزمه داره ، حالا چی کار کنم؟جواب زن و بچه ام رو چی بدم؟ زن و بچه م امیدوار بودن بیام پیش تو در خونه تو دست پر برگردم، حالا برم چی بگم؟چی جواب بدم؟ از اون طرف کنیز درو بست رفت داخل منزل خانم ام البنین پرسید کنیزک کی بود در میزد؟عرض کرد بی بی جان (می خواست بی بی رو ناراحت نکنه) کسی نبود ،رفت،فرمود وقتی سوال میکنم جواب منو بده" خانم یه سائلی بود برا گدایی اومده بود" فرمود سائل که آنقدر معطلی نداره؟چی میگفت؟تو چی گفتی؟ دیگه مجبور شد عرض کنه بی بی جان این سائل میگفت من هر سال میومدم،خرج سالمو میگرفتم از آقا قمر بنی هاشم، منم مجبور شدم بگم دیگه عباسی نیست ...." اونم رفت. یه وقت دیدم سراسیمه ام البنین چادر به سر کرد تو کوچه دوید،دنبال مرد سائل آقا.. آقا.. آقا.. بایست،برگشت دید خانم ام البنین ، چه فرمایشی دارید؟فرمود عباس مرده،مادرش که نمرده؟!! تا من هستم هر سال بیا سهمتو از من بگیر ، برادرا دست بندازیم گوشه ی چادر ام البنین رو بگیریم،مادره،مادری می کنه ،امروز گدایی کن بگو بی بی جان شما یه نگاه کن، منم یکم مثل شما امام شناس بشم، منم بفهمم حسین یعنی چی؟برا اینکه شما بودی وقتی خبر آوردن ام البنین عون و کشتن،گفتی از حسین چه خبر ، جعفر رو کشتن،از حسین چه خبر، عباس رو کشتن،گفت میگم از حسین چه خبر؟؟؟*
ای مادر چهار آفتاب ادرکنی ...
زهرای سرای بوتراب ادرکنی ...
ما دست به دامان توییم ای بانو
یا فاطمه ی بنی کلاب ادرکنی ...
*روزها میومد کنار قبرستان بقیع، چهار تا صورت قبر می کشید زیر لب زمزمه ای داشت،خیلی معطلتون نکنم، دلاتون آماده س، ان شاالله بریم بقیع کنار قبر ام البنین اونجا برات بگم با ریشه کن شدن وهابیت .... زمزمه میکرد، چی کار کردی پسرم؟!!*
باور نمی کنم که زمین خورده ای پسر 2
تشنه کنار مشک تهی مرده ای پسر...
*پسرم ، پسرم....
عباس و خلف وعده ،نه باور نمیکنم، مگه میشه پسرم قول آب بده، بره و دیگه بر نگرده ......*
حسین .....
#حاج_حسن_خلج
#روضه_حضرت_ام_البنین_علیهم_السلام
#روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام
#حضرت_ام_البنین
#کنیز
.
.
💠 #حکایات
در زمان علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء، از علمای بزرگ نجف اشرف، قحطی عجیبی آمد و مردم محتاج باران شدند؛ اما هرچه دعا کردند، اثری نداشت. تا اینکه به حضور شیخ آمده و از او خواستند دعا كند. شیخ جعفر در حرم امیر مؤمنان-علیه السلام- دست به دعا برداشت و عرض نمود: ای مولای من! مردم محتاج باران می باشند؛ با این همه نماز و دعا، مردم اثری ندیده اند. از خداوند بخواهید عنایتی بفرماید.
در عالم رؤیا، شیخ به محضر حضرت مشرف شد و امام-علیه السلام- فرمود: شیخ جعفر! مردی قهوه چی در بین راه كوفه و نجف است. بگو او در مراسم دعا شركت كند. شیخ بیدار شد و از اینکه از بین این همه عالم و عارف در حوزه علمیه نجف ، امام-علیه السلام- یک قهوه چی را انتخاب کرد، شگفت زده شد .
طبق فرمایش امیر مؤمنان-علیه السلام- در بین راه كوفه و نجف ، مرد قهوه چی را پیدا نمود. شب را در قهوه خانه گذراند. شیخ دید این مرد، فردی عادی است و نماز معمولی می خواند؛ نه دائم الذكر است و نه اعمال ویژه ای انجام می دهد. مثل مردم عادی هم دعا می كند. به همین جهت، از مقام معنوی او با آن زندگی معمولی متحیر شد . نزد قهوه چی آمد و گفت: ای مرد! تو چه ارزشی پیش خداوند داری که مولایمان امیر مؤمنان تو را وسیله استجابت دعا قرار داده است؟ علت جایگاه بلندت را بگو. چگونه به چنين مقامي دست يافته اي؟
قهوه چی گفت: در دوران جوانی شاگرد قهوه خانه بودم. مادرم گفت: آرزو دارم تو را داماد كنم. پولی جمع كردم و به مادرم دادم. او دختری برایم خواستگاری كرد. مقدمات عروسی من مهیا شد؛ اما شب زفاف، عروس را خیلی مضطرب و متوحش یافتم. گفتم: چرا ناراحت و مضطرب هستی؟ گفت: واقعیت این است که سرمایه عفت را از دست داده ام و این راز را هیچ كس جز خدا نمی داند. حال خود دانی!
از این آزمون به خداوند عالم پناه برده و استمداد طلبیدم و گفتم: خداوندا! الآن بهترین وقت است كه برای رضای تو رازداری کرده و از افشای این موضوع صرف نظر كنم و آبروی این زن مسلمان را حفظ کنم . هیچ نگفتم و به همسرم قول دادم كه چنانكه تا به حال كسی ندانسته، از حالا به بعد هم كسی نخواهد دانست.
سال ها از آن آزمون سخت می گذرد و تا به حال با آن زن زندگی می كنم. احدی جز خدا ماجرا را نمی داند تا اینکه الآن شما اصرار کردید و من امر شما را اطاعت کردم .
علامه شیخ جعفر كاشف الغطاء با تحسین رازداری وی، گفت: ای مرد! به خدا در آزمون مهمی برنده شده و عمل بزرگی را تسلیم خدا كرده ای! حالا بیا دعا كن! قهوه چی به میان جمعیت آمد و دست به آسمان بلند كرد و گفت: خدایا! مردم محتاج رحمت تو هستند. علی-علیه السلام- پیغام داده که من دعا كنم. از پیشگاه تو برای خود و مردم طلب عفو می كنم. باران رحمت خویش را نازل فرما! دست های مردم بلند بود كه ابرها در آسمان ظاهر گردید و باران رحمت الهی آغاز شد .(۱)
.
8303299059066.mp3
17M
#شور
#زائر_کربلا
با تو آتیشم خوبه
زائرت میشم خوبه
کربلا جاییه که کوچه گَردیشم خوبه
مست عطر یاس بودم
کوهی از احساس بودم
اربعینو اطرافِ شارعُ العباس بودم
روبروی پرچم یادمه شارِعُ المُخَیَم یادمه
کربلا میخواستم از حسین اولِ محرم یادمه
اشک زائرارو یادمه آره اون شبارو یادمه
کوچه های پر رفت و آمدِ شهر کربلارو یادمه
حسین آقا همه میرن تو میمونی برام
مگه هوای مارو کم داشتی
مگه به خوبی تو شک داریم
با همه ی سینه زنای تو
خاطره های مشترک داریم
حسین آقا همه میرن تو میمونی برام
****
آبروداری کردی اشکمو جاری کردی
تو همونی که یک عمر واسم هرکاری کردی
پدرم روت حساسه خوبیاتو میشناسه
نون و آبِ رو سفرش از مُضیفُ العباسه
دل شکسته بودم یادته زار و خسته بودم یادته
بچگیم که زنجیر میزدم پشت دسته بودم یادته
سفره دار عالم یا حسین روزی حلالم یا حسین
از نگاه لطفت میرسه رزق ماه و سالم یا حسین
فکر و خیال نون شب حتی
فکر تو رو ازم نمیگیره
چقدر خوش سعادته آقا
کسی که واسه ی تو میمیره
حسین آقا همه میرن تو میمونی برام
.................
هر کسی حال و روزتو بدونه گریه میکنه
مرد همونه که برات زنونه گریه میکنه
هر دفعه که دلم برات میگیره حسین
پا میشم و نگاه به این لباس میکنم
یه سال و نیمه واسه ی لب خشک تو
خواب میبینم به شمر التماس میکنم
(بگو چکار کنم تا تو را خلاص کنم
به شمر بزنم یا که التماس کنم
بگو چکار کنم تا
****
هیچکسی اندازه ی من باهات خاطره نداشت
هیچکی به اندازه ی تو برام دلهره نداشت
طاقت کهنه خنجر و رگ حنجره نداشت
صدام میزدی ولی صدات جوهره نداشت
به جای مادر روضه برات خوندم و
لالایی واسه بچه هات خوندم
.
👈 خاطرات عجیب از سوگواری هندوها
✔️ به روایت استاد #علی_ابوالحسنی_منذر🔻
○ عزاداران هندی در آتش و پایی که نمیسوخت!
▪️شب پنجم محرم 1409، در شهر لکهنو، شخصاً شاهد انجام مراسم عزاداری «آگ پَرماتم» (یعنی عزاداری داخل شدن در آتش) بودم. مراسم مزبور از این قرار است:
▪️قبلاً گودالی تقریبا به عمق 20 سانتی متر، عرض 1 متر و طول 3 متر کنده و از عصر روز چهارم محرم در آن هیزم خوش سوخت (هیزم جنگلی) می ریزند و آتش می زنند تا خوب بسوزد و مشتعل شود. پس از نماز مغرب و عشا، عده ای غسل کرده وبه سینه زنی می پردازند و با فریاد «یا حسین، یا حسین» ، با گامهایی آرام و آهسته، پای برهنه داخل گودال آتش می شوند، و این در حالی است که هیزمهای مشتعل در گودال، همگی کاملاً سرخ شده و به صورت گُل آتش در آمده است و افزون بر آن، چندتن نیز اطراف گودال نشسته و آتش را باد می زنند تا به هنگام ورود عزادران در آن، خاکستری روی گُلهای آتش ننشسته باشد!
▪️در میان عزادارانی که - به عنوان عزای سالار شهیدان و همدردی با اهل بیت داغدار وی(علیهما السلام) - داخل گودال آتش می شوند، افراد گوناگون با سنین مختلف، از کودکان 7- 8 ساله گرفته تا پیر مردان 60-70 ساله به چشم می خورند. جالب آن است که عزادران مزبور با پای کاملاً برهنه و بدون کفش و جوراب، وارد آتش می شوند و طول تقریباً سه متر را آرام آرام بر روی گُلهای بسیار داغ آتش می پیمایند ولی آتش هیچگونه صدمهای به پایشان نمی زند!
📚 منبع: کتاب مهاتما گاندی؛ همدلی با اسلام، همراهی با مسلمین اثر استاد ابوالحسنی منذر (ره)، ص 522.
.
4_453035005807952563.mp3
5.52M
💥 اختصاصی | بعد از حدود نیم قرن
🎧 روضه جانسوز حضرت حمزه (ع) از زبان آیت الله شیخ قاسم اسلامی (ره) .