eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
8.1هزار دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
756 ویدیو
1هزار فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. |⇦•طور سینا بوده... ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج محمدرضا طاهری ●━━━━━━─────── طور سینا بوده گویا سینه ی این سرزمین ساکن این خاک بوده مدتی عرش برین هفت پرده خلق شد از سجده بر این آستان بارگاه قدس بر این خاک می ساید جبین کعبه مشغول طواف خیمه گاه اقدس است با نوای ادخلو ها بسلام آمنین فخر بفروشد زمین کربلا بر آسمان چون که با خون حسین بن علی گشته عجین نام هایش قاضریه، عَقْر یا کرب و بلا *تا رسیدن به این سرزمین، حضرت رو کرد به یه پیرمردی، فرمود: ساکن اینجایی؟ بله آقا! حضرت فرمود: نام این سرزمین چیه؟ گفت: آقاجان! اینجا رو قاضریه میگن. نام دیگه اش، نینوا هم میگن. نام دیگه ای هم داره، شاطی الفرات هم میگن. نام دیگه گفت: عَقْر هم میگن. عقر و معنا کنیم به معنای پاره پاره شدن. حضرت یه بار اینجا گفت: "اعوذ بالله من العقر..." باز سرشو آورد بالا، فرمود: نام دیگه ای هم داره؟ گفت آقاجان اینجا رو کرب و بلا هم میگن. یه وقت دیدن حضرت یه آهی کشید. همه رو زینب داره می بینه ها. صدا زد،" اعوذ بالله من الکرب و البلا..." یه دست به محاسن شریفش کشید فرمود:" انا لله و انا الیه راجعون" اینجا روایت آورده: "و تنفَّست سُعَداه..." یه وقت دیدن حسین به نفس نفس افتاد. اینجا که ارباب به نفس نفس افتاد یادش افتاد از اون لحظه ای که گفت معاویه اومدم پشت در، صدای نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم. معاویه صدا نفس کشیدنا شو می شنیدم. اما چنان با لگد به در زدم...* نام هایش غاضریه، عقر یا کرب و بلا هر کدام از نام ها با مقتلی گشته قرین آیه های قدر می آید با هم کربلا کاروانِ آیه های نور قرآن مبین یک به یک حوریه ها مستوره و بین حجاب پرده دار محمل آن ها یلِ ام البنین شد مَطاف نُه فلک قنداقهٔ شش ماهه اش حاجی گهواره ی او آسمان هفتمین آمده زهرای مرضیه به استقبال شان پیشواز کاروان آمد امیرالمومنین *همه با ادب اومدن صف کشیدن. چه خبره ؟ عمه سادات میخواد از محمل پیاده بشه. زودتر از همه، عباس همه رو کنار زد. کنار برید. خودم باید نوکریش رو بکنم. پاشو رکاب کرد...* پای بگذارد به روی خاک چون ناموس دهر *قبل از عباس یه نفر اومده...* بال بگشاید به زیر پای او روح الامین *جبرئیل هم اومده نوکری این خانمو بکنه...* خیمه زد غم در دل زینب به هنگام نزول آسمان ها نیز از اندوه او اندوهگین *عمه سادات به دور و بر نگاه کرد. داداش اون مهمونی که میگفتی اینجا بود؟ با سر نیزه هاشون اومدن به استقبال ما...* گفت: بانو! این زمین بوی جدایی می دهد می رسد بر گوش جان از این زمین آهی حزین مریم و آسیه و هاجر عزادارت شدند نوحه خوانی میکند زهرا برایت اینچنین .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج محمد رضا طاهری•✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻ *چیزی نگذشت بر عمه سادات.وقتی اینطوری با اجلال از محفل پیاده اش کردن. حالا نانجیب ها میخوان این زن و بچه رو از کربلا ببرن. یه وقت زینب دور و برشو نگاه کرد. هرچی نگاه کرد دور تا دور نامحرما حلقه زدن. یه روزی تو این حلقه علی اکبر بود، قاسم بود، عباس بود، عون بود. حالا نگاه میکنه شمر ایستاده، حرمله ایستاده، سنان ایستاده، ساربان ایستاده این انگشترو نشون کرده. یه وقت دختر امیرالمومنین نهیب حیدری زد، وقتی این نانجیب ها جلو اومدن دستا رو بخوان ببندن. فرمود: کنار برید، زینب هنوز نمرده. خودم دستای همرو می بندم. عمه جان دستتو بیار جلو قربونت برم. هی یک به یک دستا رو بست. آخ حسین... یه مرتبه یادش افتاد ا ازون لحظه ای که رسیدن گفت داداش اینجا کجاست؟ گفت:" ههنا والله مذبح اطفالنا مقتل رجالنا" اینجا رو وقتی ابی عبدالله داشت میگفت یه مرتبه خودش زد زیر گریه. "ههنا والله سُبی نسائنا" زن و بچه مونو اسیر میکنن. گفت: حسین! از آنچه میترسیدم سرم اومد داداش. یک به یک عمه سادات دستا رو بست. حالا زینب خودش تنهای تنها. همه رو خود بی بی سوار برد ناقه های عریان کرد، گفت حالا داداش نوبت منه. آی غیرت الله. اومد بالا گودال. گفت حسین...* گیسوانت را بدست باد دادی عاقبت حنجرت را داده ای بر خنجر شمر لعین خاک بر رخساره خد التریب من نشست آه ای شیب الخضیبم آه مَقطوع الوَتین *چقد این رگ ها رو نامرتب بریدن. با همین یکی دوتا اگه بهره اشکتو گرفتی گرفتی...* آه از وقتی که دست سُفله گان افتاده بود خیمه و عمامه و انگشتری شاه دین یا غیاث المستغیثینِ لب تو چکمه خورد *خوشبحال اونایی که نفهمیدن. تو گودال داره مناجات میکنه. نانجیب نذاشت مناجاتش تموم شه...* نیزه ها خوردی به وقت گفتن هل من معین خاک بر سر ریخته کرب و بلا وقتی شنید رو بگیرد زینب پرده نشین با آستین *حالا تو همین فضا ذهنتو ببر عمه سادات رو با این حال بردن کوفه. "و دخلت زینب علیها السلام علی ابن زیاد" تو مجلس نامحرمان. حسین... *"صلی الله علیک یا سیدنا المظلوم یا اباعبدالله. صلی الله علیک یا سیدنا الغریب" این یدونه رو با مادرش بگو "صلی الله علیک یا سیدنا العطشان "حسین ..ای بی کفن حسین...* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•با گریه بر غریبی او... و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده نفسِ کربلایی مهدی رعنایی ●━━━━━━─────── "السلام علیکم یا اهل بیت النبوه " ان شاءالله شب دوم محرمیه قبل اینکه به عاشورا برسی کاسه ی گداییتو برات پر کنه ابی عبدالله.. این حسینشو می‌خوام کمک من کنی اسمتو بنویس. فردای محشر خدا رو چه دیدی.. یه وقت می‌بینی پرونده اتو باز کردن تو پرونده نوشته نوحه خوان ابا عبدالله. هر چی با خودت فکر می‌کنی که من تو دنیا همچین سمتی نداشتم. پرونده‌ها رو میارن جلوت باز می‌کنن میگن نه تو نوحه خونه حسینی. هرچی میگی بابا من نوحه خون نبودم. پرده‌ها رو از جلو چشمت کنار می‌زنن امشبو نشونت میدن میگن همین که این روضه خونه می‌خوند تو باهاش همنوا می‌شدی یه دونه این حسینا رو می‌گفتی زهرا خوشش اومده گفته اسم اینم بنویسید تو نوحه خونه‌های حسینم.. حالا هرکی می‌خواد اسمش ثبت و ضبط بشه بسم الله...* گفتیم وقت شادی و وقت عزا حسین.. تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین.. در وقت مرگ چهره ما دیدنی‌تر است از اشک‌های شوق ملاقات با حسین هنگام غسل دادن ما روضه خوان بگو عالم فدای بی‌ کفن کربلا حسین با گریه بر غریبی او خاکمان کنی *آخه کربلا کسی نبود براش گریه کنه هر کی گریه می‌کرد از این زن و بچه میزدنش اما امشب تو رو کسی نمیزنه موقعی هم که می‌خوان من و تو رو خاک کنن هرکی آزاده می‌تونه گریه کنه کسی کتک نمیخوره اینا فقط مال کربلا بود مال کوفه بود مال شام بود..* با گریه بر غریبی او خاکمان کنید بر ریگ های داغ تنش شد رها حسین وقتی به سمت قبر سرازیر میشویم مشکل گشای ماست در آن تنگنا حسین .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── نوکر به اسم و رسم خودش بی علاقه است بر سنگ قبر ما بنویسید یا حسین *شب دوم محرم مثل یه فردایی زن و بچه می‌رسن کربلا. کاشکی می‌شد ما هم با زن و بچه می‌رسیدیم فردا کربلا. وقتی می‌خواستن از مدینه حرکت کنن امام حسین اباالفضل رو فرستاد جلو گفت خواهرم زینبو تو برو بیار.. کجاوه رو، رو شتر درست کردن قبل از اینکه زینبو سوار کنن امام حسین رفت تو کجاوه ببینه جای زینب یه وقت نادرست و ناخوش نباشه. اول امام حسین رفت تو کجاوه نشست تا مطمئن شد جای خواهر خوبه اومد پایین. اباالفضل رفت داخل خونه شبه تاریکه کسی نیست اصلاً تو مدینه تو کوچه‌ها کسی تردد نداره اما غیرت رو نگاه کن جوونای بنی هاشمو صدا کرد زنا رم گفت بیان از این طرف و اون طرف در خونه کوچه درست کردن زینب مجلل از این کوچه حرکت کنه کسی قد و بالای خواهر امام حسینو نبینه. «جونم اگه گریه داری بلندا آی شمایی که اشک دارید بلند برای امام حسین گریه کنید مورد رحمت خدایید من نمیگم امام صادق می‌فرماید: رحمت خدا به اون کسی که برای جد ما و روضه‌های جد ما بلند بلند گریه کنه امام صادق دعاتون کرده» اومدن نزدیک کجاوه شدن تو مقتل نوشته یه بازوی زینب رو حسین گرفت، یه بازوشم علی‌اکبر گرفت، بلند کردن زینب رو مثل یه ملیکه مثل یه شاهزاده سوار کجاوه کردن. این کاروان حرکت کرد به سمت کربلا..تو راه چقدر عاشقانه نگاه می‌کرد برادر رو. اما این زینبه ناموس ابی عبدالله صدا بلند کنه نه والله تو مقاتل نوشتن یه کوبه‌ی چوبی کنار محمل زینب گذاشته بود ابی عبدالله.. کار داشت زینب صداشو بلند نمی‌کرد. نه اینکه زینب صدا بلند کنه بگه من اینو می‌خوام این کارو دارم نه.. کوبه چوبی رو تکون می‌داد زودی اباالفضل میومد جلو کجاوه ی زینب جانم سیدتی و مولاتی زینب کارشو می‌گفت امرشو می‌گفت اباالفضل میگفت: "سمعاً و طاعتا " امر زینب اجرا می شد..بیاین بریم‌کربلا.. همچین که مثل فردا روزی رسیدن صدا کرد ابی عبدالله رو حسین جان دلم آشوبه برادر، حسین جان اینجا کجاست؟ بوی خون میاد، حسین جان بوی جدایی میاد آروم کرد زینبو آروم کرد زینبو..روز دوم محرم کربلا حسین زینب و آرام کرد زینبم خیالش راحت بود سایه بالای سر داره اما بذار همون روضه‌ای رو بخونم که حضرت زهرا سفارش کردن به اون روضه خون تو عالم رویا گفت: چه روضه‌ای بخونم؟ گفتن روضه وداع حسینمو بخون اما مثل یه روز عاشورایی همچین که سوار ذوالجناح اومد بره میدون دید صدایی از پشت سر میاد چی میگه "مهلاً مهلا یا ابن الزهرا " برگشت دید زینبه از ذوالجناح پیاده شد دست ولایتی رو گذاشت رو سینه زینب، زینبی که تا الان می‌گفت صبر کن نرو میدان حالا صدا زد می‌خوای بری برو اینجام هنوز امید داره سایه‌ی سر داره اما ساعاتی بعد...* هوا ز جور مخالف چو غیرگون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد «زن و مرد پیر و جوون کوچیک و بزرگ هر جا صدای من کمترینو می‌شنوید دستتو بیار بالا سرت یه ناله که تا الان تو عمرت نزدی بزن سه مرتبه بگو یا حسین ..» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ ↜.👇
. |⇦•محمل نگه دارید... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده نفسِ حاج ●━━━━━━─────── محمل نگه دارید یاران یار اینجاست بیت‌الحرام و کعبهٔ دلدار اینجاست محمل نگه دارید و جان‌ گیرید برکف زیرا خدا را وعدهٔ دیدار اینجاست محمل نگه دارید زیرا تشنگان را آب از دم شمشیرِ آتش بار اینجاست محمل نگه دارید که از خون شهیدان دامان صحرا سر به سر گلزار اینجاست میقات اینجا، کعبه اینجا، زمزم اینجا رُکن و حرم سعی و صفا هر چهار اینجاست اینجا نبود و ذات حق ما را صدا کرد اینجا نه بوی سر که باید سر فدا کرد حاجیان جمعند دور هم، همه پس کجا رفته حسین فاطمه؟ او به جای موی سر، سر می‌دهد قاسم و عباس و اکبر می‌دهد آوَرَد حجّی که قربانش کنند در یَم خون سنگ بارانش کنند کعبه‌اش، خون زمزمه اش، اشک شبش در قفایش ناله‌های زینبش میقات اینجا، کعبه اینجا، زمزم اینجا رُکن و حرم سعی و صفا هر چهار اینجاست ما را بُود از حجِّ کعبه، برتر اینجا باید طواف آریم دورِ دلبر اینجا از تیر گردد سینه‌هامان چشمه چشمه وز تیغ گردد ارباً اربا اکبر اینجا هم ناله‌ها گردد پامال خزان‌ها هم غنچه گردد روی دستم پَرپَر اینجا داغ عطش مانَد به لب‌های سکینه خون می‌چکد از بازوی آب‌آور اینجا از خنجر و شمشیر و تیر و نیزه و سنگ آید هزاران زخم روی زخم اینجا اینجا بُوَد بر روی قلبم جای نیزه اینجا رَوَد سرهای ما، بالای نیزه سری به نیزه بلند است در برابر زینب خدا کند که نباشد... سر برادر زینب اینجا کند در موج خون زینب نظاره بر جسم مجروح و گلوی پاره پاره *هی صدا میزنه "ءأنت أخی؟ ءأنت إبن والدتی؟ یومٌ علی صدر المصطفی، و‌ یوم علی وجه الثری" اینجا بسوزد خیمه‌های ما در آتش وز دامن دُردانه‌ها خیزد شراره خلخال بیرون آورند از پای طفلان خارج شود از گوش زن‌ها گوشواره اینجا تسلای دلِ هر نازدانه کعب نی است و سیلی است و تازیانه اینجا شود سرهای ما از تن بریده اینجا شود سرها به خاک و خون کشیده اینجا نوامیس خدا در مَقتل خود جسم مرا شویند با اشک دو دیده اینجا کنار کُشتهٔ عباس، باید خیزم ز جای خویش با قد خمیده *حسین....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
. |⇦•اختیار دل ماست... ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ کربلایی ●━━━━━━─────── اختیار دل ما هست بدستان خودش هر که در مجلس او آمده دعوت دارد حرم اوست به هر جا که بر او گریه کند کربلایش بخدا این همه وسعت دارد روز محشر که غنیمت نخرند از آدم پیرهن مشکی ما هست که قیمت دارد گریه کردیم برایش که خودش فرموده اشک چیزیست که بر زخم طبابت دارد * به اون عاشق دلسوخته به اون ولی خدا حضرت فرمود: به شیعیان ما بگو اگه می خواید زخمای تن من خوب بشه برا من گریه کنید برای من اشک بریزید چون اشک تون مرهم این زخمای منه.* دست جمعی به سرش ریختن این مردم همه رفتن ولی شمر سماجت دارد *آری کربلا همان سرزمینیه که ابن عباس میگه در صفین بین راه رسیدیم سرزمین نینوا. امیرالمؤمنین از خستگی قدری خوابش برد.ابن عباس میگه یوقت دیدم هراسان از خواب پرید.*هی صدا می زد حسینم "غریباً وحیدً فریدا"ابن عباس میگه سئوال کردم آقا جان چی شده چه خوابی دیدید اینجوری هراسان از خواب پریدید؟ آقا فرمودند: ابن عباس خواب دیدم اینجا حسینم بین خون داره دستو پامی زنه.همین کربلایی که روز دوم محرم کاروان امام حسین می رسه اینجا همونجاییه که پیغمبر وعده اش رو داده امیرالمؤمنین به حضرت زهرا وعده اش رو داده. تو شکم مادرش فاطمه بود.چون پیغمبر رسید دید گریه می کنه فاطمه سئوال کرد چرا دخترم گریه می کنی ؟عرضه داشت بابا چند روزه جگرم با این بچه ای که تو شکممه سوخته.مگه چی میگه؟ عرضه داشت میگه" انا الغریب "من غریبم مادر پیغمبر پا بپای فاطمه گریه می کرد دلداریش می داد. گفت: آیا چیز دیگری هم گفته که امروز اینقده جزع و فزع می کنی ؟ گفت بابا امروز همش میگه" انا العطشان انا العطشان، انا العطشان، انا العطشان" مادر من تشنمه پیغمبر فرمود: صبر کن من خودم برات میگم این بچه دلیل داره هی غربتش رو میگه تشنگیش رو میگه. پیغمبر فرمود: فاطمه جان یه جایی حسینم رو می کشند که دو تا نهر آب از کنارش رد میشه تشنه اس ولی کسی به پسرم آب نمیده.اینقدر مادر و پدر گریه کردن برا این مصیبت. خیلی ابی عبدالله سخت بدنيا اومده تو شیش ماهگی وقتی حضرت زهرا گذاشتش توی گهواره روایته میگن آخه ما عادتمون اینه مادر کنار گهواره می‌شینه یه چیزی میگه.. لالا لالا لا لا لالا لا لا لالا. یعنی اصلش همینه مادر باید برای بچه لالایی بخونه اما این پسر فرق داره مادر بجای لالایی می دونی چی می خوند..هی میگفت کربلاکربلا کربلاکربلا..یه چیزی پیغمبر گفت که کربلا اتفاق می افته فاطمه یادش نرفت.. کربلااااااا کربلااااااا کربلا.اونوقت گفت یا رسول الله اولش تا شنید بین دو نهر آب سر از بدنش جدا می کنن گفت من این بچه رو نمی خوام. اگه قراره بچمو اینطور بکشن بخدا بدنيا نیومده نمی خوامش پیغمبر فرمود: صبر کن. چرا ؟چون یه نویدی پیغمبر داد.فرمود: مهدی! آن منجی عالم که قراره بیاد دادرس همه عالم باشه از صلب حسینه غصه نخوری حسینم رو شهید می کنن به فجیع‌ترین وضع حسین منو می کشند اما فاطمه جان بچه های حسین یکی پس از دیگری حجت خدا روی زمین می شن تا مهدی صاحب الزمان بدنيا بیاد و منجی مهم بود برای حضرت زهرا تا اینو شنید آروم شد* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ کربلایی محمد عطااللهی ●━━━━━━─────── یه سئوال کرده گفت: بابا فقط می خوام بدونم مادرم دلم آروم بشه آیا کربلا کسی هست کمکش کنه ؟کسی بچه امو یاری می کنه شما هستی؟ امیرالمؤمنین، من هستیم؟ فرمود: هيچکی نیست در عالم باطن هستیم ولی در عالم ظاهر نیستم. پس کی برا حسینم عزاداری می‌کنه..پیغمبر من و شما عزادارا رو گفته یه عده جمع می شن آخر الزمان مثل مادر مرده ها مثل جوون از دست داده ها برا حسینت گریه می‌کنن اینقده خوشحال شد فاطمه.عرض کرد یا رسول الله! والله قیامت تا دونه دونه شون رو شفاعت نکنم بهشت نمیرم.رسید کربلا هفت مرکب عوض کرده دید حرکت نمی کند زهیر را صدا کرد. زهیر سئوال کن ببین این سرزمین چه نامی داره.بزرگای قوم را جمع کردن یکی صدا زد آقا اینجا رو غاضریه میگن، یکی گفت اینجا رو نینوا میگن ،یکی گفت شاطی الفرات میگن اسمای مختلف آوردن نه انگار میدونه باید کجا بیاد فرمود: آیا نام دیگری دارد یا نه؟ یوقت پیرمردی بلند شد صدا زد کربلا. تا اسم کربلا رو آورد فرمود: همینجاس عباس خیمه ها رو بزن..* کربلا مهمون از راه اومده آب و جارو کن مسیر حرمو می دونی که واجبه نگه داری حرمت این حرم محترمو قدماشون رو روی چشات بذار اهل بیت عترت و نبوتن دامن پاکشونو رها نکن این خونواده سخاوتن عزت و کرامته الهی شونه هر امیر و شاه رو بنده می کنه یه سه ساله توی این قافله هست که نگاش مرده رو زنده می کنه حواست باشه که هیچ نامحرمی سایه مخدراتو نبینه کربلا کاشکی می شد کاری کنی تا رباب شط فراتو نبینه خاطرت باشه که زینب از حسین نباید یه لحظه هم جدا شه وقتی می خواد از ناقه پیاده شن حواست خیلی به بچه ها باشه خدا اون روز رو نیاره بچه‌ها طرف گودی قتلگاه برن با پاهایی که مثل گل نازکه روی خارای بیابونا برن میگه جمع شدن دیدن همه از محملا پیاده شدن یه محمل موند چون تشریفاتش فرق می کنه اونم محمل زینبه..حالا نوبت زینب رسید فرمود: همه برن کنار رکابدار ابوالفضله..آین محمل فرق داره دختر امیرالمؤمنین نشسته ابن خانم پنجاه وشس ساله تا حالا کسی قامتشو ندیده وقتی پیاده شد نذاشت پاش مستقیم به زمین بخوره تا اومد پایین دید علمدار زانو زده رکابشو گرفته علی اکبر یه طرف قاسم یه طرف با یه تشریفاتی‌ آوردنش عقیله بنی هاشم رو..تا رسید کربلا گفت حسین من که نرفته بودم جز مجلس زنانه برگرد تا نبینم دشنام و تازیانه *آخ برگرد برگرد برگرد یه دلشوره ای گرفت تا پیاده شد ازناقه یه وقت دید طبل جنگ می زنن آی گریه کن آماده ای یا نه ..گفت: ای کاش مینوشتی ما شیر خواره داریم یا دختران کوچک در این عماره داریم گر محملی عروسی با گاهواره داریم نه راه نه پای راه رفتن نه راه چاره داریم *رباب رو نشون حسین داد گفت رحم کن به این مادر* لب‌های ما از امروز از آفتاب خشکید تا دید حجم لشکر از اضطراب خشکید برگرد ای برادر شیر رباب خشکید «حسین جان حسین جان» .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•دلیل گریه ها... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ حاج ●━━━━━━─────── به این گریه‌ها اجازه بده دلیل غمِ عمیقم حسین چه خوبه همش بخونم تو رو بگم زیر لب عزیزم(رفیقم) حسین... باز چرا رو زمین تنِ تو رو کشوندن باز چرا، شعله‌ها خیمه‌ها رو سوزوندن وایِ من، دخترات میون خیمه موندن یا حسین یا حسین شهیدِ نینوایی یا حسین یا حسین شهیدِ کربلایی *فردا رسید کربلا؛ با احترام زینب رو پیاده کردند فرمود: "اِنزِلوا"همه پیاده بشید. "هاهْهُنا مَحَطُّ رِحالُنا و مَسفَکُ دِمائنا"اینجا خون ما رو روی زمین می ریزند."و مذبحُ اطفالنا"اینجا سر بچه هامو جدا می کنند.* میگن نیزه‌ها، واسه همدیگه: حسین اومده، مهیا بشید سه شعبه‌ همش،نگاه می‌کنه به شیش ماهه و گلویی سفید ربابو که دید... دشنه‌ها حاضرن برای کشتن کی؟! مرکبا منتظر که رد شن از تنِ کی؟! عده‌ای،در کمین برای پیرهن کی؟! "کربلا،کربلا... مراقبِ حسین باش..." کمی اونطرف، یه گوداله که از اشکِ زنی، قیامت شده که ده روز بعد، می‌بینن همه تنی زیر پاست، که غارت شده جسارت شده... آه از اون،پاره تن که روی خاکه بی‌جون که کفن،میشه با غبارِ این بیابون نیزه‌ها، از تنش جدا نمیشن آسون یا حسین یا حسین شهیدِ کربلایی یاحسین یا حسین شهیدِ نینوایی : ✍ نغمه پرداز: 🎼 .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
2_1152921504663392783.mp3
زمان: حجم: 1.99M
مناجات 1 🔸ای روح دین! حقیقت ایمان! بیا، بیا 🔸ای جان جان و مصلح کل جهان! بیا 🔸تنها امید عترت و قرآن، بیا، بیا 🔸خورشید، تا به کی، در پس ابرها، نهان؟ 🔸«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» یابن الحسن... شب دوم محرم... کجا شال عزا به گردن انداختی آقا... کجا برا جد غریبت عزاداری میکنی... 🔸ای پر ز اشک چشم تو صحرا، بیا، بیا 🔸ای سینه سوز ناله زهرا، بیا، بیا 🔸ای آرزوی زینب کبری، بیا، بیا 🔸تا چند سرو قامت دخت علی، کمان؟ 🔸«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» آقا این روزها... همه دارن شما رو صدا میزنند.. امام زمان... 🔸مولا، کنار چاه، صدا میزند تو را 🔸زهرا، به سوز و آه، صدا میزند تو را اگه الان گوش دل باز کنیم... صدای آقامون امیرالمؤمنین به گوش می رسه... صدای ناله ی مادرمون زهرا به گوش می رسه... هی صدا میزنه... پسرم مهدی کجایی... یا بن الحسن... 🔸زینب به قتلگاه، صدا می زند تو را از فردا وقتی کاروان ابی عبدالله وارد کربلا میشه... دیگه گریه های خانم زینب کبری هم شروع ميشه 🔸زینب به قتلگاه، صدا می زند تو را 🔸زخم عزیز فاطمه گوید به صد زبان 🔸«عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» (شاعر: غلامرضا سازگار_میثم) صدات رو آزاد کن... هر کجای این مجلس نشستی... زن و مرد... پیر و جوان... ما هم امام زمانمون رو صدا بزنیم... (یا صاحب الزمان....)
. 1 🔸الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم 🔸نه تنها سر برایت بلكه از سر بهتر آوردم شب دوم محرمه... یواش یواش کاروان ابی عبدالله به کربلا نزدیک میشه... مثل فردایی... روز دوم محرم... وقتی کاروان به سرزمین کربلا رسیدن ابی عبدالله فرمود... نام این سرزمین چیه؟ عرضه داشتند آقا... به این سرزمین قاضریه میگن... آقا فرمود آیا این سرزمین... نام دیگه ای هم داره یا نه؟... بله آقا جان... به این سرزمین نینوا هم میگن... یکی یکی اسم ها رو گفتند... اما ابی عبدالله هنوز به اسمی که میخواد نرسیده... حضرت فرمودند آیا نام دیگه ای هم داره یانه؟... آقا... به این سرزمین... کربلا هم میگن... تا نام کربلا رو شنید... صدا زد... اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ (خدایا به تو پناه مىبرم از اندوه و بلا) اینجا همون سرزمینیه که... جدم رسول خدا بهم خبر داده بود... انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَکُ دِمَائِنَا از مرکبهاتون پیاده بشید همینجا منزلگه ماست... اینجا همون جاییکه خون ما رو میریزند... وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا (لهوف ص 116) اینجا محل دفن ماست 🔸بار بگشائید کاینجا از عذاب 🔸میشود لبها کبود از قحط آب مردم... اینجا همونجاییکه... دستهای عباسم رو قطع میکنند... اینجا همونجاییکه علی اکبرم قطعه قطعه میکنند... اینجا همونجاییکه علی اصغرمو با تیر سه شعبه پرپر میکنند... 🔸یَا دَهْرُ أُفٍّ لَکَ مِنْ خَلِیلٍ 🔸کَمْ لَکَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِیلِ نميدونم وقتی خانم زینب کبری فهمید به کربلا رسیدند... چه حالی پیدا کرد... اومد کنار برادر صدا زد حسین جان... نمی دونم چرا وقتی به این سرزمین رسیدیم... دنیایی از غم به دلم نشسته... برادر جان حسین... اینجا چه سرزمینیه؟... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست آماده ای بگم یا نه... امشب برات کربلات رو از آقا بگیری... 🔸خواهرم اینجا زمین کربلاست 🔸این زمین غصه و درد و بلاست 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند آماده باش زینبم... 🔸خواهرم اینجا اسیرت میکنند 🔸در همین ده روز پیرت میکنند زینبم... طاقت داری بگم یا نه... 🔸می برن اینجا گلو و حنجرم 🔸پیش تو بر روی نی، آید سرم یکدفعه صدای ناله ی خانم زینب کبری بلند شد... چی میگی برادر... جلوی من حرف از مردن میزنی... مگه نمیدونی... زینب بدون تو میمیره... ابی عبدلله خواهر رو آروم کرد... اصلا هر کجا زینب بی تاب میشد... ابی عبدالله خواهر رو آروم میکرد... دلداریش میداد... اینجا یک جایی بود که زینبش رو آروم کرد... 🔻گریز یک جای دیگه هم روز عاشورا... وقتی ابی عبدلله ميخواست بره میدان... دید خواهر خیلی بی تابی میکنه... هی دور برادر میگرده... میگه حسین... میخواهی بری میدان... زینبت رو تنها بگذاری... تو یادگار مادرمی... من بدون تو میمیرم حسین... خدا.. اگه دست ولایت حسین نبود... زینب کربلا جان میداد... صدا زد... خواهرم... انقده بی تابی نکن... من میرم میدان... اما تا صدای تکبیر منو میشنوی بدون هنوز زنده ام... مبادا صبرت رو از دست بدی خواهر... خدا به داد دل زینب برسه از اون لحظه ای که دیگه... صدای تکبیر برادر رو نشنید... بی تاب شده زینب... هی توی خیمه میشینه رو زمین... بلند ميشه... میگه حسین... چرا دیگه صدای تکبیرت نمیاد داداش... چیزی نگذشت صدای ذوالجناح رو شنید... تا فهمید ذوالجناح برگشته... اما حسین نیومده... دیگه طاقت نیاورد... دوان دوان... به سمت گودی قتلگاه... (حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله...) از بالای بلندی یک نگاه کرد... دید دور بدن برادر رو گرفتند... یک نفر با سنگ میزنه... یک نفر با نیزه میزنه... جلو چشمانش برادر رو قطعه قطعه کردند... یک نفر هم خنجر گرفته... داره میره به سمت حسین... من ميگم شاید اینجا هم ابی عبدلله به فکر زینبه... اشاره کرده باشه... ارجعی... زینبم برگرد... نبینی خواهر... 🔸سوی خیمه برگرد، خواهر حزینم 🔸تا به زیر خنجر، ننگری چنینم 🔸رو به خیمه خواهر، تا که خود نبینی 🔸وقت جان سپردن، آه آتشینم (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) 👇
. متن روضه 2 🔸آه از آن ساعت که سبط مصطفی 🔸گشت وارد بر زمین کربلا (فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْض)ِ (لهوف ص 116) تا رسیدند به کربلا... ابی عبدالله فرمود: این سرزمین چه نام داره؟ گفتند آقا به اینجا کربلا میگن... تا گفتند کربلا... حضرت فرمودند: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ 🔸بار بگشائید اینجا کعبه جانان ماست 🔸سرزمین کربلا قربانگه یاران ماست 🔸بار بگشائید و بر بندید چشم از هر چه هست 🔸این منای عشق و منزلگاه جاویدان ماست ابی عبدالله صدا زد... خیمه ها رو بر پا کنید... اینجا وعده گاه ماست... یکی یکی این زن و بچه ها رو از محملها پیاده کردند... حالا میخواد عقیله بنی هاشم... زینب کبری از محمل پایین بیاد... تصور کن ... جوون های بنی هاشم اومدند... دور محمل زینب رو گرفتند... مبادا نامحرما قد و بالای خانم رو ببینند... من ميگم ... شاید عباس علمدار اومده... زانوها رو خم کرده... علی اکبر دست عمه جانش رو گرفته قاسم عنان مرکب رو گرفته... ابی عبدالله مواظب خواهره... 🔸با احتیاط خواهر خود را پیاده کرد 🔸طوری که آب در دل زینب تکان نخورد با چه عزت و احترامی... خانم رو از محمل پیاده کردند... حقشم همینه... آخه خانم زینب... ناموس خداست... دختر علی هست... احترام داره... آماده ای بگم یا نه؟ 🔻گریز آی جوون های بنی هاشم... نبودید روز یازدهم... عمه جانتون زینب... همه زن و بچه ها رو سوار کرد... دید تنهای تنها مونده... دور تا دورش رو نامحرما گرفتند... یک نگاه انداخت به سمت شط فرات... صدا زد... آی ابالفضل... آی غیرتی... پاشو ببین خواهرت بین نامحرماست... یه نگاهم به سمت گودی قتلگاه... صدا زد... حسین جان... ببین خواهرت رو دارن به اسارت می برند... هر کجا نشستی ناله بزن یاحسین... 🔸به سوی شام و کوفه ام 🔸چه ظالمانه می برند 🔸نمی روم ولی مرا 🔸به تازیانه میبرند (و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ. سوره: شعراء آیه: 227) - 👇
. |⇦•که جرائت کرد... و توسل ویژهٔ ورود خاندان آل الله به سرزمین کربلا اجرا شده به نفسِ حجت الاسلام سید حسین موسوی ●━━━━━━─────── روز دوم وقتی رسیدند کربلا حضرت دیدند اسبشون قدم از قدم برنمی داره. بعضی از نقل ها اینه هفت تا اسب حضرت عوض کرد. دید اسب ها حرکت نمی کنند. فرمود: اسم این سرزمین این چیه؟ یکی گفت: آقا غاضریه. حضرت فرمود: اسم دیگه. نینوا هم میگند آقا. شط فرات هم میگن همین جور چند تا اسم گفتند. حضرت فرمود: اسم دیگه هم داره یا نه؟ یکی از اون پیرمردای قدیمی گفت؛ من شنیدم از پدرانم اینجا رو کربلا هم میگن. تا اسم کربلارو شنید. فرمود:" اعوذ بِالله مِنَ الکربِ والبَلا. هاهُنا والله مَقتلِ رِجالُنا. هاهنا والله مَسفَکُ دِمائِنا" این جا همان جاییه که مردان ما را سر می برند. اینجا همونجاییه که خون های ما ریخته میشه. اینجا همون جاییه که مادرم فاطمه س گفته بود. بابام علی ع گفته بود. رسول الله گفته بود. فرمود: بار بگشایید اینجا کربلاست. عباسم خیمه ها رو برپا کنید. همه اول اومدند طبق روال همیشگی دختر علی «س» رو از ناقه پیاده کنند. رویه این بود. یه جلالی داشت زینب «س» بابا شما یه عالم ربانی می بینید یکی درِ گوشت میگه این چشم سِرِّش بازه ها. آدم جرائت نمی کنه نزدیکش بشه. یک هیبتی داشت زینب سلام الله علیها. بنی هاشمی ها هر جا توو هر منزل که می رسیدند و بنا بود اُتراق کنند رویه این بود. همه اول می اومدند دور ناقه زینب «س» حلقه می زدند. زینب «س» پرده کجاوه رو کنار می زد. شتر مینشست. مظهر جلال خدا از ناقه فرود می آمد. برای اینکه عمه راحت پیاده بشه عباس همیشه می اومد. یه طوری می نشست رو زمین که زانوش به زمین بچسبه و یه زانو بالا قرار بگیره. هم احترام به عمه کنه و هم پله برا عمه درست کنه. قاسم «ع» اومد یه دست عمه رو گرفت. وقتی علی اکبر «ع» می اومد جلو همه بنی هاشمی ها کنار می رفتند. علی اکبر «ع»اومد جلو دست انداخت و دست عمه را گرفت. یه جا دلم رفت. که جرأت کرد دستت را ببندد؟ چشم علی اکبر رو دور دیده بودند. ای خدا اگه این اشک های ما قابلی داره این دعای ما رو مستجاب کن. اونی که اومد جلو دست زینب رو ببنده عذابش را همین الان زیاد کن... * که جرائت کرد دستت را ببندد؟ که جرائت کرد براشکت بخندد؟ *مظهر جلال خدا، با احترام و با عزت، فرود آمد از ناقه. راوی میگه من روز دوم کربلا بودم. دیدم چطور بنی هاشمیان با احترام زینب «س» رو پیاده کردند. روز یازدهم هم من کربلا بودم. روز دوم رو دیده بودم روز یازدهم هم دیدم. زینب «س» اومد یکی یکی بچه ها رو، یکی یکی زنا رو سوار ناقه ها می کرد. بعضی زن ها خجالت می کشیدند. می گفتند خانم بذار ما کمکت کنیم و ما سوار کنیم شما رو. می فرمود: شما حسین «ع» شما رو به من سپرده. نمی دونم حالا زعم منه ها. اما همه رو سوار کرد. بچه ها را یکی یکی بغل زن ها می داد. رباب همین طور داشت نگاه می کرد. دید همه بچه دارا بچه هاشون رو در آغوش گرفتند. هر چی نگاه کرد دید علی اصغر «ع» رو یکی بغلش نمیده. همه را سوار کرد. شاید غریبانه به علقمه نگاه می کرده. مستأصل به گودال نگاه می کرده. خدایا من این قدر بی کس و کار نبودم...* نزنیدم داغ دارم نبریدم یار دارم *ای کاش مصیبت زینب «س» فقط همینا بوده. زوده حالا براتون بگم این شبای اول. شبای سخت پیش روعه. اما یه بیت فقط بگم. کاروان هرطوری بود حرکت کرد رفتند کوفه. می گذرم از کوفه. رفتند شام. از شام می گذرم. توو مجلس یزید چه به زینب «س» گذشت؟ دروازه ساعات چه شد؟ توو بازار یهودی ها چه شد؟ بماند. بماند. فقط یه بیت. وقتی دوباره برگشت کربلا. یه جمله به امام حسین «ع» صدا زد حسین! ..* خبر داری مرا بازار بردند؟ میان مجلس اغیار بردند *حسین جان، یزید جلو خواهرت شراب می خورد. حسین جان، نبودی نامحرما خیره خیره به سکینه نگاه می کردند.* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇