هدایت شده از امام حسین ع
.
|⇦•نکنه روبرومی...
#سینه_زنی وتوسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ سبد رضا نریمانی
●━━━━━━───────
نکنه روبه رومی،خودتی یا عمومی؟
نشناختمت هنوزم،خودت بگو کدومی؟
صورت نصفه نیمه،حال سرت وخیمه
به همه گفتم این سر،تموم زندگیمه
خوش اومدی بابا،خونهٔ دخترت امشب
مهمونم شد سرت امشب،کنج خرابه
منو ببخش حالا دخترت دیگه زیبا نیست
وقتی که دیگه بابا نیست، چطور بخوابم؟
منو زدن...منو زدن...دشمنت سرم ریخت
منو زدن...منو زدن...صورتم به هم ریخت
«باباحسین!باباحسین! ای آروم جونم...»
سلام ای قرص ماهم،روشنی نگاهم
دم غروب همیشه، تو فکر قتلگاهم
نمیشنوم صداتو، هیشکی نداشت هواتو
پیراهنت رو بردن،عمامه و عباتو
اون لحظه فهمیدم داره کارت تموم میشه
دست و پا می زدی پیش چشایِ عمه
من خیلی ترسیدم، کاش میشد کاری می کردم
هم برای تو بابا هم برای عمه
تو رو زدن...تو رو زدن...نیزه ها و خنجر
تو رو زدن...تو رو زدن...پیشِ چشم مادر
منو زدن...منو زدن...دشمنت سرم ریخت
منو زدن...منو زدن...صورتم به هم ریخت
«باباحسین!باباحسین! ای آروم جونم...»
خونِ گلوتو دیدم، به صورتم کشیدم
رگاتو کی بریده ای بابای شهیدم؟
رفتی و ازدحام شد، کار حرم تمام شد
قافلهٔ اسیری، راهی شهر شام شد
دروازه که وا شد...
اومدن مردمِ شامو...
پاره کردن لباسامو...
قلبم ترک خورد...
دروازه که وا شد...
پر شدم از کبودی ها...
پشت هم یهودی ها...
عمه ام کتک خورد...
با سنگ و با چوب صبح تا غروب افتادن به جونش...
مردا زدن، زن ها زدن،بریده امونش...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
#سید_رضا_نریمانی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•بابا تویی؟!...
#روضه_حضرت_رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج #مهدی_رسولی
●━━━━━━───────
بابا تویی؟! یا خواب می بینم؟!
امشب که شامِ غصّه ها سر شد
بعد از گذشتن از چهل منزل
ویرونه ی ما هم منوّر شد
پس نوبت ما هم رسید آخر
می خوام تو آغوش سرت باشم
دیدم که تو دلتنگ زهرایی
گفتم شبیه مادرت باشم
اینجا که می بینی؛شباش سرده
گرمای روزاش،مثل آتیشه
اون گوشه اون خاکا رو می بینی؟!
اون رختخواب دخترت میشه
دور و برت رو خوب تماشا کن
اینجا خرابه بود،خونه ام شد
اون لکه های قرمزِ رو خاک
اون جانماز عمه زینب شد
تو این خرابه کار من هر روز
با بغض و گریه یا بهونه ات بود
اون ورتر و دیوار که خیسه
بابا برای من جای شونه ات بود
شبا با درد پهلو صبح میشه
روزا با سیلی غروب میشه
دستام،چشمام،پاهام،سرم،گوشام
بابا این چیزی نیست،خوب میشه
*حالا دختر داره به بابا توجه میکنه...*
تعریف کن از اون چهل منزل
واسم بگو از روزا و شب هات
گفتن که تو پیش خدا بودی
پیش خدا زخمی شده لب هات؟!
اون شب که ما از کربلا رفتیم
گفتن سرت یه جای دور بوده
گفتن که تو پیش خدا بودی
حتما خدا هم تو تنور بوده...
*شنیدی میگن یه شبه بزرگ شد؟! گفت بابا...!*
چیزی نپرس از کربلا تا شام
سخته بگم از اون همه آزار
بابایی من دیگه سه سالم نیست
یه عمر شد رفتم تو اون بازار
سخته بگم از قصهٔ زخمام
واسه تو که دریای احساسی
راستی بابایی،بین این مردم
مردی به اسم زجر میشناسی؟!
من گم شدم،اومد سراغ من
موهام شد بیشتر پریشونش
گفتم:عمو!سیلی زد و بعدش
با طعنه گفت:اینم عموجونت...
دستامو پنهان میکنم پشتم
بازم یه جاهاییش معلومه
این حلقه قرمز،کبودی نیست
تو فکر کن جای النگومه
هرجا که میشد ما رو چرخوندن
با سختی رو پاهام می ایستم
بزمِ نمیدونم چی بود اونجا
من حتی اسمش رو بلد نیستم...
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
#کربلایی_مهدی_رسولی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•چه بابای خوبی........
#روضه #حضرت_رقیه سلام الله علیها اجرا شده #شب_سوم_محرم۱۴۰۴ به نفسِ حاج #میثم_مطیعی
●━━━━━━───────
سری غرقِ در خون، گلویی بریده
بمیرم سر تو چه رنجی کشیده
لبی سرخ و پرپر، لبی پاره پاره
چه مویی! پریشان، چه رنگی! پریده
*بابا گلوت رو بریدن...رگای گردنت رو بریدن...رنگت پریده..میدونی چرا رنگ دخترت پریده؟!انقدر به من سیلی زدن...*
چه بابای خوبی! ز عالم سری تو
کسی بهتر از تو، ندیده ندیده
نگاهت چو خورشید، گرم است و گیرا
که بر شام تارِ، دلِ من دمیده
*بابا یه سوال دارم؛جوابش دخترت رو میدی یا نه؟!..*
آن دم که من از ناقه
افتادم و غش کردم
بابا تو کجا بودی؟!
از ما تو جدا بودی...
آن دم که تو از ناقه
افتادی و غش کردی
بر راس سنان بودم....
*بابا ممنونتم جواب دخترت رو میدی...
بابا یه سوال دیگه دارم؛حتی اگه جواب بدی، هیچ وقت برام هضم نمیشه...*
آن دم که مرا ظالم،اظهار کنیزی کرد
بابا تو کجا بودی؟! از ما تو جدا بودی
*بابا میدونی؟مجلس یزید بلند شد...خواهرم رو نشون داد:"یا یزید! هب لی هذه الجاریه"این کنیز رو به من بده...*
آن دم که تو را ظالم،اظهار کنیزی کرد
در تشت طلا بودم،کی از تو جدا بودم؟!
بابا راستی...!
دختر حرمله چه مغرور است
بر سر بام،دست تکان می داد...
او خبر داشت که یتیم شدم
پدرش را به من نشان می داد
رسیدی تو آخر، نه با پا، که با سر!
غم و شادی ام آه! در هم تنیده...
رخ دخترت مثلِ ماهی، گرفته
قد دخترت چون هلالی خمیده
فدای سرت زخم های تن من
که اشکم برای تو تنها چکیده
صدایم گرفته! دعایم گرفته
نفسهای من شد، بریده بریده...
شده محفل ما، پدر دختری باز
کنار سرت دخترت آرمیده
شاعر: #فاطمه_معصومه_شریف✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
#حاج_میثم_مطیعی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•تمامجان مرا...
#روضه_حضرت_رقیه سلام الله علیها اجرا شده #شب_سوم_محرم۱۴۰۴ به نفسِ حاج محمود کریمی
●━━━━━━───────
تمام جان مرا، درد بیحساب گرفته
برای رفتن من، لحظه هم شتابگرفته
نه سخت نیست بپوشاند از تو صورت خود را
کسی که بعد تو با آستین، حجاب گرفته
به گونهام اثر دست زجر مانده، او هم
نمای چهرهی من را به پنجه، قابگرفته
به یاد خاطرهی تشنگی وقت وداعت
نگاه اهل حرم را پس از تو، آب گرفته
سپرده عّمه به من، گریه بر لب و دهنت را
عزای سوختنت را ببین رباب گرفته
*اینقده رباب، بیاد آقامون حسین زیر آفتاب نشست؛ صورتش سوخت با آفتاب*
پس از شهادت تو، عمّه زیر سایه نرفته
عزای جسم تو را زیر آفتاب گرفته
دلم خلاص ندارد؛ لبم نشسته به سوگِ
لبی که از لبهی خیزران، جواب گرفته
اسیر پنجهی داغم، ای از تنور رسیده
شهید مجلس صبحم، ای از شراب گرفته
*اصلا بزم شراب که میاد پیشت، دیگه دست و پامون بسته میشه...گفت باباجان...!*
سیلی گرفته قدرت بینایی مرا
بهتر شناختن به رُخَت دست میکشم
*لبت چرا پاره پاره شده؟ یه چیزایی یادم میاد...*
ناله ها تا به ثریا می رفت
خیزران بود که بالا می رفت
*عمه جلو چشممو گرفت...*
در دلم شوری از آن لحظه بپاست
چون ندیدم هدف چوب کجاست
وای من حال شده معلومم
به لبت می زده ای مظلومم
*ای وای حسین...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
#حاج_محمود_کریمی
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•بابایی پامو نگاه...
#روضه #حضرت_رقیه سلام الله علیها اجرا شده به نفسِ حاج ابوذر #بیوکافی
●━━━━━━───────
*یه کمی با این سر حرف زد، دیدی یه مدتی خونه نیستی برمیگردی، اولین کسی که دورت میگرده دخترته، کافیه یه زخم رو صورتت ایجاد شده باشه، هی میاد دست رو زخم میکشه میگه چیشده بابایی؟ کی صورتتو زخم کرده؟ انقدر دست به صورت بابا کشید گفت منباورم نمیشه صورت خوشگلتو اینجوری کردن، رقیه جون نبودی، سر باباتو به نِی، چهل منزل زیر آفتاب، با سنگ، به درخت آویزون کردن، حالا دختر اینجوریه دیگه، بعد یه مدتی بابا وقتی نیست، شروع میکنه گزارش دادن، گفت حالا نوبت منه..*
بابایی، پامو نگاه
ورم چشمامو نگاه
تا رفتی خیمه رو سوزوندن
وضع موهامو نگاه
*بابا، خیلی بهم سخت گذشت، روایت میگه زین العابدین اومد آرومش کنه نتونست، غوغایی بپا کرد، کیا گرفتارن؟ گرفتاری امشب بگو دستم به دامنت رقیه، ان شاءالله قسمت مون بشه صورت رو ضریحش بذاریم، اونجا براش گریه کنیم، انقدر گریه کرد یهو از نای بریده صدایی بلند شد" اِلَیَّ"اینجوری گریه نکن، دل بابات آتیش میگیره، دخترشو با خودش برد، اما یجای دیگه هم قبلا ناله زده بود "اِلَیَّ" بگم یا نه؟ اونجایی که زینب اومد تو گودال، متحیر، نیزه شکسته ها رو کنار زد، شمشیرها رو کنار زد، یهو دید رو یه بدنی خیلی سنگ ریخته، از نای بریده ندا آمد" اِلَیَّ اُخَیَّ" حسین، آخ حسین جان خوشی ندیدی آقا، آقا نشه ما از گودال دور شیم، راهو گم میکنیم، یه آه بکشی تو روضه حساب میکنن باهات، تو رو خدا اگه بچه داری این چند شبه خیلی قربون صدقه ش نرو، بچه ت رو دیدی هی بگو آه حسین، ناله بزن حسین..*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله
#شب_سوم_محرم
#پنجم_صفر
#حاج_ابوذر_بیوکافی
#زمزمه_حضرت_رقیه
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
زمان:
حجم:
10.17M
#شب_سوم_محرم #پنجم_صفر
🚩 #حضرت_رقیه سلامالله علیها
🚩 حجةالاسلام حنیفی
🏷 #المصیبة_الراتبة
#محسن_حنیفی 🎤
حجت الاسلام شریفیانFadaeian_Shahadat_Hazrat_Roghaye_1404 (0).mp3
زمان:
حجم:
41.45M
🔊 #پنجم_صفر
🏴 عزاداری شهادت #حضرت_رقیه (سلام الله علیها)
🗓 سه شنبه ۷ مرداد ماه ۱۴۰۴
🔷 #سخنرانی :
👈 حجت الاسلام شریفیان
حجتالاسلام استاد عابدینیAbedini-Shab05Safar1404.mp3
زمان:
حجم:
46.94M
.
#حضرت_رقیه سلام الله علیها
#واحد_سنگین
#زمزمه
بند1⃣
دیدی بابایی آخرش بهم رسیدیم
از سر و وضعمون مشخصه چی دیدیم
کی میگه که دوری و دوستی خوبه بابا
ما که به جزی بدی از این دوری ندیدیم
کبودی تو دستام سوغات شهر شامه
کابوس زجر و خولی هر روز جلو چشامه
با لکنت زبونم هرجا میرم باهامه
تو بازار
دادن آزار
بی حیا های مردم آزار
ردش هست
ضربه ی دست
ضربه دستی که راهمو بست
دووم آوردم واسه دیدنت تو دنیا
حالا بیا با هم دیگه بریم از اینجا
بند2⃣
یادت میاد چه موهای بلندی داشتم
سرم رو شبها روی شونه هات میذاشتم
اما از اون شبی که رفتی از کنارم
من تا حالا یه خواب راحتم نداشتم
تو رفتی و دنیا روی سرم خراب شد
به جای دست تو همسفرم طناب شد
لباسای پارم واسه ی من حجاب شد
پرم سوخت
معجرم سوخت
توی آتیش موی سرم سوخت
بریدم
قد خمیدم
خیلی حرفای بد شنیدم
یه حرفه که منو عذاب میده همیشه
به من بگو که معنیه کنیز چی میشه
شعر و نغمه: #محسن_میرزایی ✍
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
انجمن تکیه نوکری مشهد
.👇
.
#زمینه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
چشماتو وا نمیکنی بابایی؟
رقیه دوست داره نگاهش کنی
ببین که دست و پام چه زخمی شده
دلم میخواد منو نوازش کنی
پس کو بابایی دستات
یکم دست بکشی روی پاهام
پس کو بابایی دستات
موهامو کی ببنده پس برام
پس کو بابایی دستات
حالا چکار کنم بغل میخوام
الهی واسه زخم رو صورتت بمیرم
ایندفعه من سرت رو توی بغل میگیرم
آه یا ابتاه ۳
------------------------------------
نبیین که اینجوری پریشون شدم
خرابه که جای خونه نمیشه
چند روزه که شونه نخورده موهام
خب موی سوخته که شونه نمیشه
موهامو ببین بابا
شدم درست شبیه مادرت
موهامو ببین بابا
که سوخته مثل موهای سرت
موهامو ببین بابا
دیگه خوشگل نمیشه دخترت
اون گل سر که با تو از مدینه خریدم
دیشب روی موهای دختر شامی دیدم
آه یا ابتا ۳
---------------------------------------
ببخش که لکنت میگیرم بابایی
نمیتونم برات زبون بریزم
خیلی دلم برا عمو تنگ شده
تنهایی اومدی چرا عزیزم
پس کو عمو عباسم
شکایتامو باز بگم براش
پس کو عمو عباسم
بگم از حرمله و دختراش
پس کو عمو عباسم
بیاد زجر و بشونه سر جاش
کاش که بهش میگفتم شامیا خیلی بدن
چشمشو دور دیدنو منو کتک میزدن
آه یا ابتاه ۳
شعر و نغمه : #میلاد_فاروقی ✍
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
.👇
وقایع تاریخی کاروان اسرا شهر شام، شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها .mp3
زمان:
حجم:
6.63M
وقایع تاریخی حرکت کاروان اسرا، شهر شام، شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
استاد بندانی نیشابوری 🎤
#سخنرانی #پنجم_صفر
#حضرت_رقیه
#شب_سوم_محرم
.
#امام_زمان عج
الا به باغ وجودم گل بهار بیا
به احتضار فتادم ز انتظار بیا
نوید فتح و ظفر در فروغ طلعت تو است
چو آفتاب از آن سوی کوهسار بیا
قرار نیست به جانی که نیست جانانش
به بی قراری جان های بی قرار بیا
به دست های زتن اوفتاده در ره عشق
به پایداری عشاق پای دار بیا
امید خلق به دلهای بی امید، امید
نوید صبح به هنگام شام تار بیا
به قطعه قطعه بدن های سر بریده قسم
به لاله لاله ی دلهای داغدار بیا
چراغ کلبه جان بی تو دل گرفت بتاب
فروغ دیده، در این چشم اشکبار بیا
به اشک عاشق تنها به شمع جمع قسم
به مجمعی که ندارد جز تو یار بیا
در انتظار تو عمرم چو عمر شمع گذشت
کنون که آمده هنگام احتضار بیا
کرامتی کن و این کلبه را مزین کن
بیا به دیده میثم دم گذار بیا
#حاج_غلامرضا_سازگار✍
.........
#حضرت زینب(س)
#حضرت_رقیه(س)
یادم نمیرود به لبت آب آب بود
یادم نمیرود که به دستم طناب بود
هر وقت ز دشمن،سراغ تورا گرفت
سیلی برای دخترت حکم جواب بود
لکنت گرفته بودو همش هق هقش بلند
این روز آخری،چه حالش خراب بود
اینقدر او نحیف و ضعیف وگرسنه ماند
قلب صبور زینب تو هم کباب بود
راستی به خیر گذشت،کنیزش نکرده ان
کم غصه خورده ام؟همین هم عذاب بود!
حالا که آمدم به مزارت نگو کجاست؟
او خسته شد میان خرابه خواب بود!
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
✍یونس سالاروند
.