.
#روضه_حضرت_زهرا
#غسل_شبانه
#گریز_به_خرابه_شام و #حضرت_رقیه
عمری است با عنایتِ تو گریه می کنم
تنها به قصد غربت تو گریه میکنم
عمری است پای بیرق مشکی روضه ها
در سایه سار رحمت تو گریه میکنم
*هر چقدر دوست داری گریه کن...فریاد بزن...اما مادر ما تا گریه اش بلند شد...جلوی علی رو گرفتن...گفتن علی به فاطمه بگو بسه اینقدر گریه نکنه خسته شدیم...یکی نپرسید بگه زهرا چرا گریه میکنه...فقط گفتن بهش بگو گریه نکن...یه دختر سه ساله ام یاد گرفت،گفت: عمه! فکر کردن مارو اسیر کردن...میخوای شهرشام رو روي سرشون خراب کنم...اينقدر گریه میکنم...اينقدر گریه کرد گفت صدای گریه کیه نمیزاره من بخوابم...رحمت خدا به این قلب های ذلال...رحمت خدا به این چشمهای پاک و اشک آلود فاطمیه...رحمت خدا به پدر مادراتون که شماها رو با نام علی و زهرا پرورش دادن*
گاهی ستاره میشوم و تا سپیده دم
در آسمان غربت تو گریه میکنم
قبرت که نیست دلخوشم از این که لااقل
پایینِ پای هیات تو گریه میکنم
آه ای ضریح گمشده بانویِ بی نشان
در حسرتِ زیارت تو گریه میکنم
تا تربت شهیدِ اُحد ،پا به پای اشک
هر شب به رسم عادت خود گریه میکنم
گاهی کنار روضه ات از دست میروم
از بس که در مصیبت تو گریه میکنم
از ابتدای مرثیه هایت قدم قدم
تا کوچه ی شهادت تو گریه میکنم
* اگه می بینی فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت بخاطر اینه علی رو تنها گذاشتن...*
گردد اگرچه غرقه به خون پای تا سرم
به زان که بنگرم غم غربت به شوهرم
مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست
این غصه میکشد که غریب است شوهرم
*خدا هیچ کسی رو از بالا پایین نیاره...همچین که وارد خانه شد بی بی تو بسترِ...همچی که به زور بلند شد...شاید بعضیا کمکش کردن...هی نگاه میکرد میگفت: علی جان یه سوال دارم...بگو عزیز دلم...صدا زد: آقا! مولا! بابای بچه ها من!...شنیدم مردم مدینه سلامت نمیکنن... علی سرش و پایین انداخت گریه کرد...صدا زد: زهرا جان...به خدا علی سلام میده مردم روشون رو برمیگردونن... *
جز غم کسی به خانه ی ما سر نمیزند
اینجا که مرغ شوق دگر پر نمیزند
در شهر خود غریبم و با درد آشنا
در خانه ی غریب کسی در نمیزند
من دختر پیمبرم و زان همه یکی
دم از سفارشات پیمبر نمیزند
میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمیزند
پیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت
مادر، کسی مقابل دختر نمیزند
*من نمیدونم چه جوری زد...اسماء میگه آب میریختم...دیدم علی دستش رو سرش گذاشت...گفتم چی شده آقا...فرمود: دستم رسید به بازوی ورم کرده...
میدونی زینب کِی یادش افتاد...شبی که تو خرابه...زن #غساله اومد...من دست به این بچه نمیزنم...تا بگید بدنش چرا اينقدر کبوده...ناله ی زینب بلند شد زن غساله...از کربلا تا کوفه...از کوفه تا شام هرجا گفته بابا، تازیانه،سيلي.....*
دستی پلید لاله ی گوش مرا درید
دیگر صدای عمه به گوشم نمیرسید
*به حقیقت خانوم فاطمه و به حقیقت خانوم رقیه سلام الله علیها "اللهم عجل لولیک الفرج" *
🔊 دانلود سیدمجیدبنی فاطمه 👇
https://emam8.com/upload/sabks/97/11/47730_1397118193950_4060957.mp3
.......................................
#بعد_از_شهادت #حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
حالا میان خانه اش کوثر ندارد
تنهاست مولایم علی، یاور ندارد
بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد
زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد
مولاست با طفلان بی حال و پریشان
مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان
دائم کنار بستر خالی نشسته
چشمان بارانی خود را باز بسته
هی روضه می خواند به یاد دست بسته
با خاطرات کوچه پهلویش شکسته
با چادر خاکی که بر روی سرش داشت
زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت
حق علی را هیچ کس باور ندارد
مولای عالم مانده و لشکر ندارد
این خانه دیگر دست نان آور ندارد
«دیگر حسین بن علی مادر ندارد»
پروانه ای که پهلویش را در گرفته
حالا از این خانه شبانه پر گرفته
شب ها کنار قبر زهرای جوانش
می سوخت از داغ جوان قد کمانش
وقتی رمق می رفت او از زانوانش
سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش:
زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی
دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی
با من نگفتی غصه ی غصب فدک را
با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را
شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر
در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر
بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن
زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن
برخیز تا این خانه را از نو بسازم
برگرد تا کاشانه را نو بسازم
کج می کنم بانو سرِ مسمارها را
خود در میارم سنگِ این دیوارها را
دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم
لولای در را رو به کوچه می گذارم
انگار وقت رفتنم نزدیک گشته
دنیا دوباره تیره و تاریک گشته
نه سال بودی بهر تو کاری نکردم
زهرا حلالم کن که باید بازگردم
زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته
حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته
شاعر: #وحید_محمدی✍
.
.
#روضه و توسل به آقا و مولا حضرت #امام_کاظم موسی ابن جعفر علیه السلام
●━━━━━━───────
*حضرت رو توی زندانی بردن بعضیا گفتن سیصد پله حضرت توی زندانی زیر زمین نور نمیومد حضرت به علم امامت شناسایی میکرد صبح و شب رو .. (تو رو امام رضا بی تفاوت نباشی، شبِ باب الحوائجِ .. خوش به حال اونی که میتونه با روضه موسی بن جعفر ارتباط برقرار کنه) خیلی زندان عوض کرد اما زندان آخری از پا درش آورد .. آی دلایِ کربلایی .. زینبم خیلی سفر با حسین رفت اما سفر آخری زینب و زمین گیر کرد .. مادر مارو خیلی تازیانه زدن اما اون غلافی که قنفذ به بازوی زد یه جور دیگه مادر رو از پا در آورد ..حالا روضه بخونم با هم گریه کنیم ..*
چشمم هنوز خیره به در باز مانده است
خونابه بر لبم پی هر آه می رسد
گویی فرشته ای است که در باز میکند
اما نه باز قاتلم از راه می رسد
*بگم اون نانجیب میومد چی میگفت؟
اینقدر آقارو تازیانه میزد یه وقت میدیدن آقا فقط یه جمله میگفت: *
از آتش دل من صحبتی نکن نامرد
سکوت صبر مرا غیرتی نکن نامرد
بزن تمام تنم را کبود کن اما
به نام فاطمه بی حرمتی نکن نامرد
*جانم آقا قربون ساق پای خرد شدت برم .. خبر رسید گفتن فردا بیاید آقارو آزاد میکنن مردم اومدن جلوی زندان همه جلوی در رو نگاه میکنن همه خوشحال میگن اگر آقا آزاد بشه؛ یکی میگفت دستش رو میبوسم یکی میگفت آقا من نوجوان بودم قسمت شد یک بار زیارتت کردم الحمدلله نمُردم شما از زندان آزاد شدی .. یکی گریه میکرد میگفت آقا ان شاءالله بیاد میگم برای بچه م دعا کنه .. هرکسی یه چیزی میگفت یه وقت دیدن آروم آروم در زندان باز شد .. همچین که در زندان باز شد مردم بلند شدن یه وقت دیدن چهار تا حمال زیر یه لنگۀ دری رو گرفتن هی میگن «هذا إمام الرافضة» این امام شیعیانِ .. توی زیارتنامه اش هست سلام من بر اون آقایی که سرش از لنگۀ در آویزان شد .. (چیه چه خبره؟! اما میخوام یه خبر بهت بدم!!) سه روز بدنشُ آوردن روی پل بغداد قرار دادن .. اما شیعیان بهترین کفن هارو آوردن .. (من یه جا دیگه میبرمت) یا امام رضا معذرت میخوام امام رضا اومد تشییع جنازۀ بابا رو دید وقتی به حضرت معصومه(س) رسید گفت خواهر غصه نخور برای بابا کفن آوردن تو نبودی شیعیان اومدن از زن و مرد ، پیر و جوون برای بابای مظلوم ما گریه کردن .. تو نبودی بابا رو بغل بگیری اما من بمیرم برای اون دختری که گوشۀ خرابه اینقدر گفت عمه من بابامو میخوام یه وقت سر بریده .. هرجا صدا منو میشنوی صدا یزن ای حسین ..*
#سید_مجید_بنی_فاطمه
#روضه_امام_موسی_الکاظم_علیه_السلام
#روضه_امام_کاظم
#گریز_حضرت_زهرا
#گریز_به_خرابه_شام
.