eitaa logo
📚حکایات شیرین بهلول 📚
2.5هزار دنبال‌کننده
574 عکس
418 ویدیو
6 فایل
📚حکایات شیرین بهلول و..📚 💚شامل پندها واندرزهای حکیمانه ست💙 #کپی نمودن آزاده👌وباعث نشر وگسترش آگاهی ودانائی میشه شما هم دوستانتونو به این کانال دعوت کنید🙏 تادراین چرخه قرار بگیرید🙏 🔍تبادل و تبلیغ 🔰🔰 @Mn8888 @Eng_movahedzadeh @mahdimovahed110
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️✍تلنگر 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 👈 بندگی من یا آزادی تو؟ روزی خلیفه وقت، کیسه پر از سیم با بنده ای نزد ابوذر غفاری فرستاد. خلیفه به غلام گفت: «اگر وی این از تو بستاند، آزادی». غلام کیسه را به نزد ابوذر آورد و اصرار بسیار کرد، ولی وی نپذیرفت. غلام گفت: آن را بپذیر که آزادی من در آن است و ابوذر پاسخ داد: «بلی، ولی بندگی من در آن است». 👌گاهی ثروت های مادی آدمی را بنده خود می کنند و او را از بندگی خدا خارج می سازند. حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
animation.gif
155.4K
بِـسـْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحــیْم 🙋🙋 🍀صبح همگی بخیروشادکامی 🙏الهی به امید تو 🙏 http://eitaa.com/joinchat/2519400448Cab68c717e5
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 👈 پندی از لقمان حکیم ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ: رﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ بوﺩﻡ؛ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩ بوﺩﻧﺪ، ﻧﻈﺮﻡ  ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ ﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ. ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮاﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺭﺍ ﭘﺮﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ. ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ در کشتزار ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻﺭفتهﺍﻧﺪ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ خالی اند.... 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 🐈گربه را نشور 🐈حكیمی بر سر راهی می‌گذشت. دید پسر بچه‌ای گربه خود را در جوی آب می‌شوید. 🐈گفت: گربه را نشور، می‌میرد! 🐈بعد از ساعتی كه از همان راه بر می‌گشت دید كه بله…! 🐈گربه مرده و پسرك هم به عزای او نشسته. 🐈گفت: به تو نگفتم گربه را نشور، می‌میرد؟ 🐈پسرك گفت: برو بابا، از شستن كه نمرد ، موقع چلاندن مرد! 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
بی رنج ، زین پیاله کسی مِی نمی‌خورد بی دود ، زین تنور به کس نان نمی‌دهند تیمار کار خویش تو خود خور ، که دیگران هرگز برای جرم تو ، تاوان نمی‌دهند #پروین_اعتصامی #مجموعه حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥
⭕️✍تلنگر 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 از بزرگمردی پرسیدم : بهترین چیزی که میشه از دنیا برداشت چیه ؟ کمی فکر کرد و گفت : دست ! با تعجب گفتم : چی؟ دست ؟! گفت : بله، اگر از دنیا دست برداریم کار بزرگی انجام دادیم که کوچکترین پاداشش رضوان خداونده و ادامه داد که : حب الدنیا راس کل خطیئه حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
🔔بزرگترین درد امیرالمومنین جهل یارانش بود❗️ 🔷بزرگترین فقر بی خردی است. 📚نهج البلاغه، بخشی از حکمت٣٨ #مجموعه حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 🍃اره بی دندان 🍃روزی اهل ده چاقوئی بزرگتر پیدا کرده نزد ملا آورده 🍃پرسیدند: این چیست؟ 🍃ملا گفت: این اره است که هنوز دندان نکشیده😂 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃🍂 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🍀🍂 🍀 «أَلا بِذِكرِ اللَّهِ تَطمَئِنُّ القُلُوبُ» استادی می‌فرمود: این آیه معنایش این نیست که با ذکر خدا دل آرام می‌گیرد این جمله یعنی خدا می‌گوید: جوری ساخته ام تو را که جز با یاد من آرام نگیری...!! تفاوت ظریفی است! اگر بیقراری؛ اگر دلتنگی؛ اگر دلگیری؛ گیر کار آنجاست که هزار یاد، جز یاد او، در دلت جولان می‌دهد... حکایات وسخن بزرگان 📚 @h_bohlol 📚 🍀 🍂🍀🍂 🍃🍂🍀🍃🍂 🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 ✨﷽ ⚠️ 💠درویشی تنگدست به در خانه توانگری رفت و گفت: شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای که به درویشان دهی، من نیز درویشم 💠خواجه گفت: من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی. پس درویش تاملی کرد وگفت: ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه خدای کریم را گذاشته به در خانه چون تو گدائی آمده ام این را بگفت و روانه شد 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از گل و گیاه تخصصی
😱 که مادر شد🔞 پزشکان جهانی هشدار جدی دادند🔴 لطفا فقط 🙏 مشاهده جزئیات👇👇 http://eitaa.com/joinchat/1604452363Ccea8ff0cc1 خبری که بیشترین بازدید جهانی داشته🙈
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖥 . 📹 حاج آقا دانشمند : 🅰 چه کار کنیم در آخرالزمان بی دین نشیم ؟ 📢حرف حساب جواب نداره .اصل مطلب رو تو یک دقیقه بیان فرمودند.احست حاج اقا حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 👈 بهلول بر مسند خلیفه بهلول روزی وارد دارالخلافه هارون شد و خلیفه را در مسند ندیده و مسند را خالی دید پس به جای او رفت و نشست. حاجبان و دربانان او را از روی مسند کشیدند و زدند. بهلول بسیار فریاد می‌زد و هارون در حالی که مضطرب بود از اندرون بیرون آمد. بهلول هم چنان فریاد می‌زد تا این که هارون علت را سؤال نمود. مأمورین جریان را بیان نمودند. اما بهلول گفت: گریه من برای توست زیرا من یک ساعت روی این مسند نشستم تا این اندازه عقوبت دیدم تو که یک عمر این مسند را برخلاف حق اشغال نمودی خداوند متعال با تو چگونه رفتار کند؟ حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 مردی يه ساندويچ براي دوتا پسر كوچيكش گرفت؛ گذاشت روی ميز، به اولی گفت: "تو نصف كن!" و به دومی گفت: "و تو انتخاب كن!" مات و مبهوت نحوه ی تربيت وعدالت اين مرد شدم!! يعني اگه اولى يه وقت عمدا نامساوى نصف كنه، دومى حق داشته باشه كه اول انتخاب كنه! این جوری عدالت رو یاد بچه هامون بدیم، نه با شعار عدالتخواهی!! حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 فرهنگ و تربیت فرزند👆✅ 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 آنچه پول زیادی به دستش می رسید، در گوشه یک خرابه جمع و دفن می کرد تا اینکه مجموع پول های او به سیصد درهم رسید. روزی ده درهم باز اضافه داشته و به طرف همان خرابه می رفت که این پول را نیز ضمیمه سیصد درهم کند. مرد کاسبی در همسایگی آن خرابه از این قضیه آگاه شده و چون# بهلول از خرابه دور می شود، به سوی آن محل نزدیک شده و درهم های# بهلول را از زیر خاک درآورده و می برد.! مرتبه دیگر که می خواست به پول های خود سرکشی کند، چون خاک را کنار می کند اثری از درهم ها نمی بیند. می فهمد که کار آن کاسب همسایه است، زیرا داخل شدن# بهلول را به آن خرابه دیده بود. به سوی دکان آن مرد آمده و اظهار داشت برادر من، مرا حاجت و زحمتی است.: می خواهم پول هایی که دارم شما جمع زده و نتیجه را به من بگویید و نظر من این است که پول هایی که در جاهای متفرقه دارم همه را در یک جا جمع کنم. می خواهم همه درهم های خود را در محلی که سیصد و ده درهم دارم جمع نمایم، زیرا که آن محل محفوظ تر و ایمن تر از جاهای دیگر است.! مرد کاسب بسیار خوشحال شده و اظهار موافقت کرد.! شروع کرد و یکایک از پول های مختلف و جاهای متفرقه نام می برد تا اینکه مقدار درهم های او به سه هزار درهم رسید. برخاسته و از حضور آن مرد خداحافظی کرد. مرد کاسب پیش خود چنان فکر نمود که اگر سیصد و ده درهم را به محل خود برگرداند، ممکن است بتواند سه هزار درهم را که در آنجا جمع خواهد آمد به دست آورد.! پس از چند روز که به سوی خرابه آمد، سیصد و ده درهم را در همان محل دریافت و در همان محل با خاک پوشانیده و از خرابه بیرون رفت.!! مرد کاسب در کمین# بهلول بود و همین که او را از خرابه دور یافت، نزدیک آن محل آمده و می خواست خاک آن محل را کنار بزند، دستش را آلوده به نجاست یافته و از فطانت (زیرکی) و حیله آگاهی پیدا کرد.! پس از چند روز دیگر پیش مرد کاسب آمده و اظهار داشت ای آقای من، حساب کن برای من این چند رقم را.!! هشتاد درهم و پنجاه درهم و صد درهم، مرد کاسب حساب کرده و صورت جمع داد. اظهار کرد به صورت جمع اضافه کن آنچه را که استشمام می کنی از دست هایت.! مرد کاسب از جای خود برخاسته و را تعقیب کرد تا بزند.! فرار کرده و از دست او نجات یافت. 💫آدم خیانت کار و دزد، گذشته از اینکه پیش وجدان خود و در محضر خداوند جهان سرافکنده و مسئول است، پس از چندی در میان مردم هم رسوا و خوار و بی آبرو خواهد شد. دستی که به اموال و حقوق مردم تعدی می کند، در حقیقت آلوده به کثافت و نجاست است. دست، یکی از بزرگ ترین مظاهر قدرت و نعمت است و آدمی باید به وسیله این نعمت از بیچارگان دستگیری کرده و از حقوق ضعفا حمایت نموده و منافع خود را حفظ نماید. اسلام، دست سارق را ارزش نداده و قطع آن تاکید کرده است 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
علامت احمق سه چیز است: از هدر رفتن عمر باکی ندارد از حرف های بیهوده سیر نمی شود تاب همنشینی کسی که عیبش را ببیند ندارد 📚کشکول / شیخ بهایی #مجموعه حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 🍃💞خطر سلامتی و آسایش💞🍃 🌹آورده اند روزی حاکم شهر بغداد از پرسید: 🌱آیا دوست داری که همیشه سلامت و تن درست باشی؟ 🌹بهلول گفت: خیر 🌱زیرا اگر همیشه در آسایش به سر برم، 🌹آرزو و خواهش های نفسانی در من قوت می گیرد 🌱و در نتیجه، از یاد خدا غافل می مانم. 🌹خیر من در این است که در همین حال باشم 🌱و از پروردگار می خواهم تا گناهانم را بیامرزد 🌹و لطف و مرحتمش را از من دریغ نکند 🌱و آنچه را به آن سزاوارم به من عطا کند. 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 🍃💖مراحل ازدواج💖🍃 💖گویند: پسری قصد ازدواج داشت. 💖پدرش گفت: بدان ازدواج سه مرحله دارد. 💖مرحله اول ماه عسل است كه در آن تو صحبت می‌كنی و زنت گوش می‌دهد. 💖مرحله دوم تمام زندگی است که او صحبت می‌كند و تو گوش می‌كنی، 💖اما مرحله سوم كه خطرناكترین مراحل است 💖آن موقعی است كه هر دو بلند بلند داد می‌كشید و همسایه‌ ها گوش می‌كنند!😂😂😂😂😂 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
⭕️✍حکایت زیبا از ملا 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃 ملانصرالدین را گفتند: فلان کس فتوای جهاد داده نمی‌آیی؟؟؟ ملا گفت: اگر خودش جهاد کرد من هم می‌آیم . او میخواهد من بمیرم تا زمینم را صاحب شود #مجموعه حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 «پیش از ﺍﯾﻨﮑﻪ " ﻋـﺎﺑـﺪ" ﺑﺎﺷﯽ، " ﻋـَﺒﺪ" ﺑـﺎﺵ ! ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻫﻢ ﻗﺮﯾﺐ ﺑﻪ ۶۰۰۰ ﺳـﺎﻝ ﻋﺒـﺎﺩﺕ ﮐﺮﺩ، عـﺎﺑـﺪ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ "ﻋـَﺒـﺪ " ﻧـﺸﺪ ...!!!! ﺗــﺎ "ﻋـَﺒـﺪ" ﻧـﺸﻮﯼ، ﻋﺒﺎﺩﺗﺖ ﺳـﻮﺩﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﻧـﺪﺍﺭﺩ....» عبد ﺑﻮﺩﻥ ﯾﻌﻨﯽ: " ببـﯿﻦ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﭼﻪ ﻣﯽﺧـﻮﺍﻫﺪ، ﻧﻪ ﺩﻟﺖ"....!! حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
اَللّهُمَّ نَوِّر قُلُوبَنا بِالْقُرآن اَللّهُمَّ زَیِّن اَخْلاقَنا بِزینَةِ الْقُرآن اَللّهُمَّ ارْزُقنا شَفاعَةَ الْقُرآن آمین یا رب العالمین 🌸 🌹سلام دوستان روزبخیر 📚 @h_bohlol
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 نازم ان دستی که دست زورمندان بشکند بشکنددستی که بازوی ضعیفان بشکند شیشه بشکستن نباشدافتخارسنگ سخت سنگ اگرسخت است جای شیشه سندان بشکند دست وپاگربشکندبانسخه درمان میشود چشم گریان هم دمی بابوسه خندان میشود ای خداهرگزنبینم بشکندقلب کسی دلشکسته باطنش ازریشه ویران میشود حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 👈 عبادت بی زحمت (ثمره نیت صادقانه) قحطی، همه جا را گرفته بود. قرصی نان یافت نمی شد. در آن حال، مردی از بنی اسرائیل به کوهی از ریگ در بیابان رسید. پیش خود اندیشید که کاشکی این کوه ریگ، کوه گندم بود و من آن را پیش قومم می بردم و آنان را از رنج گرسنگی می رهاندم.  به شهر بازگشت. پیامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بیرون شهر چه دیدی و چه خواستی؟ گفت: کوهی دیدم که از سنگ های خرد (ریگ) انباشته بود. در دلم گذشت که اگر این همه، گندم می بود، همه را صدقه می دادم و قحطی را بر می انداختم. پیامبر قوم گفت: بر تو بشارت باد که ساعتی پیش، فرشته وحی بر من نازل شد و گفت که خدای تعالی صدقه تو پذیرفت و تو را چندان ثواب داد که اگر تو آن همه گندم می داشتی و به صدقه می دادی، ثواب می داد. حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 🍃🌸خدا جبران تمام نداشته های من است 🍃🌸مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت. 🍃🌸در حال کار گفتگوی جالبی بین آنها در گرفت. 🍃🌸آنها درباره موضوعات و مطالب مختلف صحبت کردند. 🍃🌸وقتی به موضوع « خدا » رسیدند. آرایشگر گفت: من باور نمی کنم خدا وجود داشته باشد. 🍃🌸مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟ 🍃🌸آرایشگر جواب داد: کافی است به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد. 🔹به من بگو، اگر خدا وجود داشت آیا این همه مریض می شدند؟ 🔹بچه های بی سرپرست پیدا می شد؟ 🔹اگر خدا وجود می داشت، نباید درد و رنجی وجود داشته باشد. 🔹نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه می دهد این چیزها وجود داشته باشد. 🍃🌸مشتری لحظه ای فکر کرد، اما جوابی نداد، چون نمی خواست جر و بحث کند. 🍃🌸آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت. 🍃🌸به محض این که از آرایشگاه بیرون آمد، در خیابان مردی دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده. ظاهرش کثیف و ژولیده بود. 🍃🌸مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت: می دانی چیست، به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند. 🍃🌸آرایشگر با تعجب گفت: چرا چنین حرفی می زنی؟ من این جا هستم، من آرایشگرم. من همین الان موهای تو را کوتاه کردم. 🍃🌸مشتری با اعتراض گفت: نه!آرایشگرها وجود ندارند، چون اگر وجود داشتند، هیچ کس مثل مردی که آن بیرون است، با موهای بلند و کثیف و ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد. 🍃🌸آرایشگر جواب داد: نه بابا، آرایشگرها وجود دارند!موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمی کنند. 🍃🌸مشتری تائید کرد: دقیقا !نکته همین است. خدا هم وجود دارد!فقط مردم به او مراجعه نمی کنند و دنبالش نمی گردند. برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد. 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 سه چیز است ڪه اجازه ترک آن به احدی داده نشده: «یڪی وفای به عهده» که اجازه نداری خلاف عهد کنی، چه طرفت خوب باشد چه بد باید به عهدت وفا کنی «دوم ادای امانت» اگر کسی چیزی پیش تو به امانت گذاشته، چه طرف خوب باشد و چه بد، باید امانت را بدهی. «سوم خوبی ڪردن به پدر و مادر» چه پدر و مادر خوب و چه پدر و مادر بد. باید به پدر و مادرت احسان کنی. حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 اگر بگویی انجام کاری سخت است! سخت میشود اگر بگویی راحت است! راحت میشود اگر بگویی نمیشود! نمیشود بگویی میشود میشود اگر بگویی حالم عالیه تمام عوامل متافیزیکی دست به کار میشوند تا حال تو عالی شود اگر بگویی امروز چه روز عالییه میبینی که کائنات چقدر سریع به این فرمان تو جواب مثبت میده اگر بگی من گیجم کائنات تو را به سمت حواس پرتی و گیجی میبرد پیامبر فرمودند: از کلام تو برتوحکم میشود. کسی که کلمات قوی بر زبان جاری کنه نتایج قوی دریافت میکنه کسی که کلمات ضعیف و منفی ارسال کنه نتایج ضعیف دریافت میکنه از همین الآن امتحان کن و فقط از کلام مثبت استفاده کن حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🍀🍂 🍀 💫﷽💫 🌷ﮔﺎﻫﯽ ﺧــــــــﺪﺍ؛ ✨ﺑﺎ ﺩﺳﺖِ ﺗﻮ... 🌸⇐ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ.. ✨ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ ﺗـــﻮ، 🌸⇐ﮔﺮﻩ ڪﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿڪﻨﺪ. ✨ﺑﺎ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﺗـﻮ، 🌸⇐ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﯿﺮ ﻭ ﻋﺮﯾﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﺪ. ✨ﺑﺎ ﻗـــﺪﻡ ﺗﻮ، 🌸⇐ﻣﺸڪﻠﯽ ﺭﺍ ﺣﻞ ﻣﯿڪﻨﺪ. 🌷ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺳﺘﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﯾﺎﺭﯼ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ، ﺑﺪﺍﻥ ڪﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺳﺖِ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ، ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﺧﺪﺍﺳﺖ ... ❣پس دستانت را ببــــــــوس..❣ حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 پست 👆 یک 🍀 🍂🍀🍂 🍃🍂🍀🍃🍂 🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃
⭕️✍حکایت دزدوملا 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 دزدی کیسه زر ملّانصرالدین را ربود، وی شکایت نزد قاضی برد تا خواست ماجرا را شرح دهد! مردی وارد شد و نزد قاضی نشست ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون امد؛ روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام ... کیسه ام را یافتم ، از او سوال کردند که چطور بدون حکمقاضی کیسه را یافتی ؟! ملّا خنده ای کرد وگفت : «در شهری که داروغه دزد باشد و قاضی رفیق دزد » بهتر دیدم که شکایت نزد قاضی عادل برم منزل رفته و نماز خواندم و از خدا کمک خواستم امروز در بیابان دیدم که داروغه از اسب افتاده گردنش شکسته و کیسه زر من به کمر بسته... ! پس کیسه ام را برداشتم.😂😂😂 حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 پست 👆2 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 روزی هارون الرشید# بهلول را خواست و او را به سمت نماینده ی تام الاختیار خود به بازار بغداد فرستاد و به او گفت: اگر دیدی کسی به دیگری ظلم و تعدی میکند و یا کاسبی در امر خرید و فروش اجحاف میکند همان جا عدالت را اجرا کن و خطا کار را به کیفر برسان.! ناچار قبول کرد و یک دست لباس مخصوص مُحتسبان پوشید و به بازار رفت.. اول پیرمرد هیزم فروشی دید که هیزمهایش را برای فروش جلویش گذاشته که ناگهان جوانی سر رسید و یک تکه از هیزمها را قاپید و بسرعت دور شد. خواست داد بزند که بگیریدش که جوان با سر به زمین افتاد و تراشه ای از چوب به بدنش فرو رفت و خون بیرون جهید.# بهلول با خود گفت: حقت بود.! راه افتاد که برود، بقالی دید که ماست وزن میکند و با نوک انگشت کفه ترازو را فشار میدهد تا ماست کمتری بفروشد.! خواست بگوید چه میکنی؟ که ناگهان الاغی سررسید و سر به تغار ماست بقال کرد و بقال خواست الاغ را دور کند تنه الاغ تغار ماست را برگرداند و ماست بریخت و تغار شکست.! جلوتر رفت و دکان پارچه فروشی را نگاه کرد که مرد بزاز مشغول زرع کردن پارچه بود و حین زرع کردن با انگشت نیم گز را فشار میدهد و با این کار مقداری از پارچه را به نفع خود نگه میدارد.! جلو رفت تا مچ بزاز را بگیرد و مجازاتش کند ولی با کمال تعجب دید موشی پرید داخل دخل بزاز و یک سکه به دهان گرفت بدون اینکه پارچه فروش متوجه شود به ته دکان رفت.! دیگر جلوتر نرفت و از همان دم برگشت و پیش هارون رفت و گفت: محتسب در بازار است و هیچ احتیاجی به من و دیگری نیست...! حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 پست 👆 3 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱
⭕️✍ 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 روایت شده است در حدود 600 سال پیش بهترین معماران ایرانی مشغول ساخت مسجدی عظیم در اصفهان بودند … در روزهای پایانی اتمام بنای مسجد و چند روز مانده به افتتاح مسجد کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده کاری ها را انجام می دادند پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت : فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه ! کارگرها خندیدند و گفتند نه مادر جان این مناره را بهترین معماران ایران ساخته اند … اما معمار تا این حرف را شنید سریع گفت : چوب بیاورید ! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید و فشار بدهید… فششششششااااررر دهید دارد صاف می شود … در حال فشار روی مناره مدام از پیرزن میپرسید : مادر ببنید درست شد؟ مدتی طول کشید تا پیرزن گفت : بله الان درست شد دیگر فشار ندهید !!! پیرزن بخاطر اینکه حرفش را قبول کردند تشکر کرد و دعایی کرد و رفت … کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند ؟ معمار گفت : اگر این پیرزن راجع به کج بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد و شایعه پا می گرفت این مناره تا ابد کج می ماند و دیگر نمی توانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم ! حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥 2 🍃 🌺🍃 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱