eitaa logo
📚حکایات شیرین بهلول 📚
2.5هزار دنبال‌کننده
555 عکس
413 ویدیو
6 فایل
📚حکایات شیرین بهلول و..📚 💚شامل پندها واندرزهای حکیمانه ست💙 #کپی نمودن آزاده👌وباعث نشر وگسترش آگاهی ودانائی میشه شما هم دوستانتونو به این کانال دعوت کنید🙏 تادراین چرخه قرار بگیرید🙏 🔍تبادل و تبلیغ 🔰🔰 @Mn8888 @Eng_movahedzadeh @mahdimovahed110
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی که موضوع موفقیت در هر کاری در زندگی پیش میاد، مخرب ترین حرف "فردا" است! موفقیت هرگز منتظر فردا نمی مونه یا امروز انجامش بده یا کلا بی خیالش شو! 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🌼🍃 💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 🍃🍂💜🍃🍂 🍂💙🍂 💝 خونسرد_باش اگر زندگی راحتی می‌خواهی، خونسرد باش. خونسرد در تصمیم‌گرفتن، واکنش نشان دادن، قضاوت کردن و بروز دادن. خونسرد که باشی زود تصمیم نمی‌گیری و پیش از هر کار یا رفتاری، فکر می‌کنی. زود کسی را و اتفاقی را قضاوت نمی‌کنی و هر حرف و اشاره‌ای را به خودت نمی‌گیری و خشمگین و اندوهگین نمی‌شوی برای هر چیزی. خونسرد که باشی، راحت احساست را ابراز نمی‌کنی و اگر کردی هم برایت اهمیتی ندارد که پاسخ این ابراز را چگونه دریافت خواهی‌کرد. خونسرد که باشی تمام کنش‌ها، واکنش نمی‌خواهند و تمام اتفاقات حوالی‌ات به تو مربوط نمی‌شوند و تمام هیجانات و رفتارهای آدم‌ها از روی منظور نیست. خونسرد که باشی، همه‌چیز آرام‌تر پیش می‌رود و جهان زیباتر می‌شود و رابطه‌ات با آدم‌ها در درست‌ترین حالت ممکن قرار می‌گیرد. 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🌼🍃 💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 🍃🍂💜🍃🍂 🍂💙🍂 💝 👌یک نصیحت 👌 اگه بهت احترام گذاشتن بهشون احترام بذار. اگه بهت احترام نذاشتن هم باز بهشون احترام بذار. اجازه نده عملكرد ديگران از ادب تو چيزى كم كنه. چون تو نماينده ى وجود خودت هستى نه ديگران..! 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🌼🍃 💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 🍃🍂💜🍃🍂 🍂💙🍂 💝 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی دردمندِ درگاهِ حق: جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازه اش را دفن نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند. شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله به این جایگاه رسیده است؟ جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: «يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ؛ اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.» كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟ 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🌼🍃 💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 🍃🍂💜🍃🍂 🍂💙🍂 💝 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی : ، پهلوان نامدار ایرانی در یک باغ خوش آب و هوا توقف کرد تا هم خستگی نبرد سنگینش با افراسیاب را از تن به در کند . هم اسب با وفایش رخش ، نفسی تازه کند . پس از خوردن نهار ، پلک هایش سنگین شد و کنار آتش خوابش برد . رخش هم بدون این که افسارش به جایی بسته باشد، تنها ماند! افراسیاب با خودش فکر کرد که موفقیت رستم تنها به خاطر قدرت خودش نیست بلکه اسب او در این پیروزی خیلی نقش داشته پس سربازانش را برای دزدیدن رخش فرستاد. آن ها که از قدرت رخش خبر داشتند برای به دام انداختنش یک طناب بسیار بلند و محکم آورده بودند ، وقتی رخش حسابی از رستم دور شد، طناب بلند رابه سمتش پرتاب کردند. رخش که بسیار باهوش و قوی بود با حرکتی جانانه خودش را نجات داد و فرار کرد. رستم بیدار شد. جای خالی رخش را دید. زین او را در دست گرفت و از روی رد پاهایی که به جا مانده بود توانست او را پیدا کند. بعد با صدای بلند به رخش گفت: « می دانی در حالی که زین تو را به دوش داشته ام چه قدر راه آمده ام؟ » بعد برای دلداری خودش دوباره گفت: « عیبی ندارد. رسم زمانه این است. گاهی من باید سوار زین بشوم و گاهی زین سوار من. » از زمانی که فردوسی این داستان را روایت کرد و این بیت را سرود، رسم شد هر وقت کسی به سختی و مشکل دچار شود به او چنین بگویند: چنین است رسم سرای درشت گهی پشت بر زین، گهی زین به پشت 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🌼🍃 💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 🍃🍂💜🍃🍂 🍂💙🍂 💝 پیامبر اکرم (ص) برای درمان بیماری حسن و حسین (ع) که در اثر چشم زخم بیمار شده بودند به توصیه جبرئیل (ع) از این حرز استفاده نمودند: « اللٌهمٌ یا ذا السلطان العظیم و المنٌ القدیم و الوجه الکریم ذا الکلمات التامٌات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و الحسین من انفس الجنٌ و اعین الانس». 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
امام جماعت‌های دو مسجد حضرت بقیةالله‌الاعظم (ع) شهرک شهید زینلی و مسجد حضرت باقرالعلوم (ع) شهرک فرهنگیان با برگزاری جام فوتبال pes 4، قبل از امتحانات ترم بچه‌های محل ضمن ایجاد نشاط برای ورود به ایام امتحانات، زمینه جذب نوجوانان دیگر به مسجد را نیز فراهم نمودند. با حضور طلاب جوان، خلاق و پرانگیزه در منصب امامت مساجد و ادغام جوانان در هیأت امناها، شهرستان رفسنجان شاهد رشد روزافزون شرکت کودکان، نوجوانان و جوانان است در مساجد خود است. 👌 آقایون هیئت امناهای مساجد درسایرشهرها یاد بگیرید،فضا رو باز کنید برای حضور جونها اگه سختتونه کلا برید کنار 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ اهمیت خواندن قرآن در هر روز 🌷خواندن حتی یک آیه قرآن در روز باعث میشه شیطان نزدیک شما نشه. 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 🍃🍂💜🍃🍂 🍂💙🍂 💝 اينا رو متوقف كن : • منفي بافي رو متوقف كن • تفكر نكردن رو متوقف كن • ورزش نكردن رو متوقف كن • كم ارزش كردن خودت رو متوقف كن • ترسيدن رو متوقف كن و فقط انجامش بده • با رؤياي كس ديگه اي زندگي كردن رو متوقف كن • توجه به كسايي كه بهت اهميت نميدن رو متوقف كن 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🌼🍃 پایت را به اندازه گلیمت دراز کن💙🌿 🔹این ضرب‌المثل در موارد بسیاری بکار‌ می‌رود و در کل به نگهداشتن حد و حدود در انجام هر کاری اشاره دارد. 🔸البته در اصل این گفته به عنوان پندی مثبت تلقی می‌شود، ولی متاسفانه در مواردی برای توهین و به غلط به ‌کار می‌رود. یعنی هنگامی که شخصی متکبر و صاحب قدرت برای بستن دهان طرف مقابل یا تهدید وی این اصطلاح را استفاده کند. 🔻روزی پادشاهی از راهی می‌گذشت. درویشی را دید که روی گلیم خود خوابیده است و چنان خود را جمع کرده که به اندازه گلیم خود درآمده. شاه دستور داد یک مشت سکه به درویش دادند. درویش شرح ماجرا را برای دوستان خود گفت. در میان آن جمع درویشی بود، به فکر افتاد که او هم از انعام شاه نصیبی ببرد، به این امید پوست‌تخت خود را بر سر راه شاه پهن کرد و به انتظار بازگشت شاه نشست. وقتی که موکب شاه از دور پیدا شد، روی پوست خوابید و برای اینکه نظر شاه را جلب کند هر یک از دست‌‌ها و پاهای خود را به طرفی دراز کرد بطوریکه نصف بدنش روی زمین بود . در این حال شاه به او رسید و او را دید و فرمان داد تا آن قسمت از دست و پای درویش را که از گلیم بیرون مانده بود قطع کنند. یکی از محارم شاه از او سؤال کرد که: «شما در هنگام رفت درویشی را در یک مکان خفته دیدید و به او انعام دادید. اما در بازگشت درویش دیگری را خفته دیدید و چنین سیاست فرمودید، چه سری در این کار هست؟» شاه گفت: «درویش اولی پایش را به اندازه گلیم خود دراز کرده بود اما درویش دومی پاش را از گلیمش بیشتر دراز کرده بود». ▪️این حکایت را به شاه عباس صفوی و شروع استفاده از آن را به بعد از دوران وی نیز نسبت می‌دهند ولی از اشعار زیر که در قرون قبل از دوران صفوی سروده شده‌اند پیداست که این اصطلاح بسیار قدیمی‌تر است. مجوی آنچت آرد سرانجام بیم مکش پای از اندازه بیش از گلیم اسدی مکن ترک‌تازی، بکن ترک آز به قدر گلیمت بکن پا دراز سعدی زین سرزنش که کرد ترا دوست حافظا بیش از گلیم خویش مگر پا کشیده‌ای حافظ بِدان خود را میان انجمن جای مکش بیش از گلیم خویشتن پای ناصر خسرو سر برآور از گلیمت ای کلیم پس فرو کن پای بر قدر گلیم عطار ✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🍃 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼 🍂🌼🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
💖 دیـدن روی شمـا کاش میسـر می‌شد شام هجران شما کاش که آخرمی‌شد بین ما "فاصله ها" فاصله انداخته‌اند کاش این فاصله با آمدنت سر می‌شد •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 💯 @sticker1000💯 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 داستان نه ناخوشیت به آدم میبره نه غذایت به غذای آدمیزاد🌿💭 روزی حکیمی بر سر بالین مریضی حاضر شد از بیمار پرسید: مشکل تو چیست؟ بیمار گفت: من موی سرم درد می کند پزشک به رسم دکترها، از او پرسید : غذا چه خورده ای مریض پاسخ داد: نان و یخ حکیم با خشم وسایلش را جمع کرد و گفت: من برای تو هیج درمانی ندارم که نه بیماریت شبیه آدم هاست و نه غذایت ✍🏻این ضرب المثل زمانی در مورد آدمی به کار می رود که از هر لحاظ با دیگران متفاوت است و کارهای عجیب و غریب می کند. 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 شکم گرسنه ایمان ندارد💙🌿 مورد استفاده: به افرادی گفته می‌شود كه به تعهدات و قولهای خود عمل نمی‌كنند. روزی روزگاری مردی كه از حج باز می‌گشت از كاروان خود جا ماند. وقتی هرچه گشت نتوانست كاروان خود را بیابد، فردی به او گفت: ساعتی قبل كاروانی را دیده كه از این جاده عبور می‌كردند. مرد بیچاره مسیر را در پیش گرفت و به سرعت شروع به دویدن كرد. هرچه دوید نتوانست كاروانی را ببیند. راه را گم كرد و خسته و گرسنه در بیابان ماند. هر لحظه آفتاب بیشتر بر صحرا می‌تابید و مرد تشنه‌تر و گرسنه‌تر می‌شد به حدی كه مرد مرگ را در نزدیكی خود می‌دید. مرد در راه مانده دستهایش را رو به آسمان كرده و از خداوند كمك خواست. شیطان كه همیشه در كمین انسان‌های با ایمان هست در همان نزدیكی‌ها بود. سریع به سراغش رفت و گفت: شنیدم كه خیلی گرسنه و تشنه‌ای و كمك می‌خواهی من حاضرم به تو كمك كنم هرچه بخواهی برای تو حاضر كنم به شرط اینكه ایمان چندین ساله‌ات را به من بدهی. مرد كه تازه از حج بازگشته بود و برای ایمانش چهل سال زحمت كشیده بود ابتدا قبول نكرد. ولی وقتی كمی گذشت و دید مرگ خیلی به او نزدیك است، به فكر راه چاره‌ای افتاد. سپس به شیطان گفت: شرط تو قبول است. شیطان با خود گمان كرد توانسته مرد دینداری را فریب دهد با خوشحالی تمام آبی گوارا و غذایی لذیذ برای مرد تهیه كرد و در اختیار او قرار داد آن وقت با لذت نشست و غذا خوردن مرد را تماشا كرد. مرد دیندار غذا و آب را كه خورد جانی دوباره گرفت، دست‌هایش را رو به آسمان گرفت و گفت: خدایا شكرت! شیطان كه توقع شكرگزاری او را نداشت، عصبانی شد و گفت: من آب و غذا برای تو فراهم كردم بعد تو از خدای خود سپاسگزاری می‌كنی مگر تو ایمانت را در ازای آب و غذا به من ندادی؟ مرد گفت: من گفتم تو چرا باور كردی؟ آن موقع من از شدت گرسنگی در حال مرگ بودم. مگر نشنیده‌ای كه شكم گرسنه دین و ایمان ندارد؟ شیطان فهمید كه با تمام زرنگی و فریب‌كاری، فریب یك مرد دیندار را خورده. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 💯 @sticker1000💯 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
💚🍃🍂💛🍃💖🍃🍂 🍃🍂💜🍃🍂 🍂💙🍂 💝 ✨﷽✨ 🔴دیوار مهربانی بساز ✍️خواجه‌‏اى، غلامش را ميوه‌‏اى داد. غلام ميوه را گرفت و با رغبت تمام می‌خورد. خواجه، خوردن غلام را می‌ديد و پيش خود گفت:كاشكى نيمه‌‏اى از آن ميوه را خود می‌‏خوردم. بدين رغبت و خوشى كه غلام ميوه را می‌خورد، بايد شيرين و مرغوب باشد. پس به غلام گفت: یک نيمه از آن به من ده كه بس خوش می‌خورى.غلام نيمه‌‏اى از آن ميوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن ميوه خورد، آن را بسيار تلخ يافت. روى در هم كشيد و غلام را عتاب كرد كه چنين ميوه‏اى را بدين تلخى، چون خوش می‌خورى. غلام گفت: اى خواجه! بس ميوه شيرين كه از دست تو گرفته‌‏ام و خورده‌‏ام. اكنون كه ميوه‌‏اى تلخ از دست تو به من رسيده است، چگونه روى در هم كشم و باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى اين نيست. صبر بر اين تلخى اندک، سپاس شيرينی‌هاى بسيارى است كه از تو ديده‌‏ام و خواهم ديد.همیشه از خوبی آدم‌ها برای خودت دیوار بساز، هر وقت در حق تو بدی کردند فقط یک آجر از دیوار بردار، بی‌انصافیست اگر دیوار را خراب کنی. ↶ ✨🍃🍂🌼🍃🍂🍃🍂🍃 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼 🍂🌼🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼 شیخ محمّد طه نجف در جوانی از نظر معیشتی در مضیقه بود. شیخ می‌گفت: روزی در حرم حضرت اباالفضل بودم که عدّه‌ای از زوّار می‌خواستند پولی را که نذر حضرت کرده بودند، درون ضریح بیندازند. من به آن‌ها گفتم: من نیز از خادمان حضرت هستم و ایـن پولی که شما نذر کرده‌اید، شامل حال مـن نـیـز می‌شود. آن‌ها انکار کردند و گفتند که ما باید پول را درون ضریح بیاندازیم. بعد از مدّتی اصرار و انکار، قـرار بـر ایـن شـد کـه پول‌ها را در عمّامـه مـن بپیچند و عمّامه را داخل ضریح کنند و بالا بیاورند و من مصرف كنم. من چند دفعه پول‌ها را به کف ضریح فرستادم و به آن‌ها گفتم: قـبـول است؟ صـدای پول‌ها را شنیدید که به کف ضریح خورد و نذر شما ادا شد؟ وقتی آن‌هـا تصـديـق کـردنـد، مـن عمّامه را بالا کشیدم. ناگهان عمّامه در داخل ضریح به میخی گیـر کـرد. دوباره عمّامه را رهـا کـردم و بالا کشیدم. باز عمّامه گیـر کـرد. ایـن عمـل چـنـد بـار تـکـرار شـد. آن‌هـا بـه مـن گفتند: شيخ، دیدی گفتیـم کـه حـضـرت قبول نمی‌کند؟ در ایـن وقـت شـيخ محمـّد طـه بـه حـضـرت اباالفضل خطاب می‌کند: حالا پول نمی‌دهید، لااقـل عمّامه‌ام را بدهید! تـا ايـن عبارت را به زبان آورد، ناگهان عمّامه باز شد و پول‌ها داخل ضریح ریخت و عمّامه بالا آمد. شیخ محمّـد طـه از این اتفاق، خیلی ناراحت شد. در همان حال ندایی شنید که می‌گفت: «نُریدُ...» که ظاهراً بشارتی به شیخ محمّد طـه بـود کـه ما می‌خواهیـم بـه مقامات برسی. 📚 جرعه‌ای از دریا ؛ ج ۴ ص ۴۵۶ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 💯 @sticker1000💯 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مقایسه روغن حیوانی و روغن صنعتی از طریق آزمایش اگر سلامتیتون براتون مهمه حتما روغن مصرفیتون رو اصلاح کنید 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼 🍂🌼🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ⭕️✍تلنگر حال دنيا را چو پرسيدم من از فرزانه ای؟ گفت: يا آب است؛ يا خاک است يا پروانه ای! گفتمش احوال عمرم را بگو؛ اين عمر چيست؟ گفت يا برق است؛ يا باد است؛ يا افسانه ای! گفتمش اينها که ميبينی؛ چرا دل بسته اند؟ گفت يا خوابند؛ يا مستند؛ يا ديوانه ای! گفتمش احوال جانم را پس از مردن بگو؟ گفت يا باغ است؛ يا نار است؛ يا ويرانه ای! ✍کانال بهلول 👇 حکایات وسخن بزرگان 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼 🍃🍂🌼🍃🍂 🍂🌼🍂 🌼 ❣گذشته در گذشته من برای گذشته هیچ کاری نمیتوانم بکنم. اگر شما تمامِ علم و علمای جهان را هم جمع کنید حتی نمی توانید لباسی را که دیشب در مهمانی پوشیده بودید را عوض کنید و یک لباس دیگر بپوشید تمام شد و رفت... وقتی هیچ کس؛ نمیتواند هیچ کاری برای گذشته بکند چرا آدم باید در گذشته بماند؟ از گذشته باید آموخت نباید به آن آویخت. گذشته برای آموزش است نه برای سرزنش. مجموعه حکایات وسخن بزرگان 📚 @h_bohlol 📚 🌼 🍂🌼🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
هدایت شده از #بسم_الله_الرحمن_الرحیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وکدخدای ده مواظب باشید (خر مرده 🐴) بهتون نفروشن! حکایت این روزهای زندگی ما واس ام اس های تبلیغاتی حتما ببینید👆👆 حکایات وسخن بزرگان 💥📚 @h_bohlol 📚💥
🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀 🍃🍂🍀🍃🍂 🍂🍀🍂 🍀 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی دردمندِ درگاهِ حق: جوانى از زمره اهل معصيت و طغيان از دنيا رفت. مردم به خاطر آلودگى او جنازه اش را دفن نكردند، بلكه در مكان پستى و محلّ پر از زبالهاى انداختند و رفتند. شبانه در عالم رؤيا از جانب حق تعالى به مالك دينار گفتند: بدن بنده ما را بردار و پس از غسل و كفن در گورستان صالحان و پاكان دفن كن. عرضه داشت: او از گروه فاسقان و بدكاران است، چگونه و با چه وسيله به این جایگاه رسیده است؟ جواب آمد: در وقت جان دادن با چشم گريان گفت: «يا مَنْ لَهُ الدُّنيا وَ الآخِرَةُ إرْحَمْ مَن لَيْسَ لَهُ الدُّنيا وَ الآخرَةُ؛ اى كه دنيا و آخرت از اوست، رحم كن به كسى كه نه دنيا دارد نه آخرت.» كدام دردمند به درگاه ما آمد كه دردش را درمان نكرديم؟ و كدام حاجتمند به پيشگاه ما ناليد كه حاجتش را برنياورديم؟ حکایات وسخن بزرگان 📚 @h_bohlol 📚 🍀 🍂🍀🍂 🍃🍂🍀🍃🍂 🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀🍃🍂🍀
هدایت شده از .
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂 🍂🌺🍂 🌺 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی رفت روزی زاهدی در آسیاب آسیابان را صدا زد با عتاب گفت دانی کیستم من گفت :نه گفت نشناسی مرا، ای رو سیه این منم ، من زاهدی عالیمقام در رکوع و درسجودم صبح وشام ذکر یا قدوس ویا سبوح من برده تا پیش ملایک روح من مستجاب الدعوه ام تنها وبس عزت مارا نداند هیچ کس هرچه خواهم از خدا ، آن میشود بانفیرم زنده ، بی جان میشود حال برخیز وبه خدمت کن شتاب گندم آوردم برای آسیاب زود این گندم درون دلو ریز تا بخواهم از خدا باشی عزیز آسیابت را کنم کاخی بلند برتو پوشانم لباسی از پرند صد غلام وصد کنیز خوبرو میکنم امشب برایت آرزو آسیابان گفت ای مردخدا من کجا و آنچه میگویی کجا چون که عمری را به همت زیستم راغب یک کاخ و دربان نیستم درمرامم هرکسی را حرمتیست آسیابم هم ، همیشه نوبتیست نوبتت چون شد کنم بار تو باز خواه مومن باش و خواهی بی نماز باز زاهد کرد فریاد و عتاب کاسیابت برسرت سازم خراب یک دعا گویم سقط گردد خرت بر زمین ریزد همه بار و برت آسیابان خنده زد ای مرد حق از چه بر بیهوده می ریزی عرق گر دعاهای تو می سازد مجاب با دعایی گندم خود را بساب.. حکایات وسخن بزرگان 📚 @h_bohlol 📚 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🔴عاقبـت بی حــرمتی نسبت به والــدین ✍حجت الاسلام عالی:مرحوم آقا جمال گلپایگانی، از مراجع صاحب رساله بود و رفیق آقای بروجردی بودند؛ الان نوه هاش در تهران زندگی می کنند؛ زمانی که یک جوان را برای دفن به تخت فولاد آوردند؛از ایشان خواستند که به آن جوان تلقین کند؛ آقای گلپایگانی چشمانش باز بود مےگفتند: می دیدم برزخ جوان را، به جوان گفتم: بشنو! بفهم! این چیزهایی را که به تو می گویم؛ گفت نمی فهمم چی می گی! بعد دیدم یک شیطانک هایی در اطرافش می رقصند و می خندند، خوشحال هستند که این دم آخر می خواهند او را تو قبر بگذارند و زبانش بسته بست؛ خیلی ناراحت شدم.به هیچ کس چیزی نگفتم ؛ 🔻بعد به یک کناری آمدم دیدم، خانمی دارد گریه می کند، فهمیدم که مادرش هست و کنار آن خانم یک آقایی است که او هم گریه می کرد؛ 🔹سواال کردم گفتند: 🔻آنهاپدر و مادراین جوان هستند. پدرش را کنار کشیدم و قضیه را برایش تعریف کردم،گفتم: پسرتون توی زندگی خود گیر و مشکلی داشته با شما؟ 🔹پدر جوان گفت: 🔻پسر ما! خیلی خوب بود. اهل نماز بود و متدین اهل محراب و منبر و مطالعه بود، ولی چون خیلی از چیزها را یاد گرفته بود مغروربود. لذا زمانی که میخواستم در مورد مسائل دینی اظهارنظر کنم به من می گفت: تو حرف نزن! چون سواد نداری! من با گفتن این حرف ها دو سه مرتبه دلم شکست.از اینکه توی جمع به من که پدرش بودم می گفت: توحرف نزن چون سواد نداری ومن ازش خیلی به دلم ماند. 🔹آقای گلپایگانی گفت: 🔻الان وقت این حرف ها نیست ازش راضی باشید و به زبان خود نیز جاری کنید ازش راضی هستید. زمانی که پدر جوان راضی شد، جوان را داخل قبر نهادند و روی آن را می پوشاندند. 🔻آقای گلپایگانی گفتند صبر کنید و خودشون وارد قبر شدند و تلقین آخر رو کردند؛ 🔹باز برزخ جوان را دید که یک لبخند زد و جوان گفت: 🔻می فهمم و آن شیطانک ها دیگر دورش نبودند، زمانی که روی قبر را پوشاندند، دیدم امیر المومنین تشریف آودرند و فرمودند: از این به بعدش با من، آقای گلپایگانی گفتند: این صحنه هایی بود که من با چشم خود دیدم؛ جوان متدین اخر عمر ولی گیر داشت. . 💯 @sticker1000💯 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥حکایت کشاورزی که به محضر امام زمان (عج) رسید و خانه ی امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) را به او نشان دادند. 👤استاد عالی 🥀📚 @h_bohlol 📚 🌼📚 @h_bohlol2 📚 🍂🌼🍂 🍂🌼🍂🍂 🍃🍂🌼🍃🍂 🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼🍃🍂🌼