eitaa logo
رادیو دل گویه ها.گوینده و مجری پادکست
290 دنبال‌کننده
26 عکس
55 ویدیو
10 فایل
هادی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
InShot_۲۰۲۴۱۰۰۱_۱۶۵۳۳۲۹۹۲_۰۱۱۰۲۰۲۴.mp3
1.68M
📻 شهادت دبیــرکل حزب الله لبنان را تســلیت خدمت امــام زمــان عج و مقــام معظــم رهبــری و شما تسلیت عرض می کنیم 🌺 پادکست تقدیم به شـــهید ســیدحســن نصرالله 🎙 گوینده: فاطمه هادی‌ها 🖋️ نویسنده : فاطمه هادیها 🖥تدوینگر: زهرا فلاح 💠تولید و انتشار در رادیو اربعین با شما °•﴿رادیــو اربعیــــن با شـــــما ﴾•° 📥پیشنهاد دانلود و ارسال @arbaeen_ba_shoma
کاش میان این هیاهو صدایی بیاید:🤲🏻 «اَلا یا اَهلَ العالَم، أنا المَهدی...»🥺❤️ https://eitaa.com/h_d1011
recording_۲۰۲۴۱۰۰۴-۱۶۳۳۴۴_1.mp3
1.52M
آهای گل فروش، گل‌های نرگست را نفروش که این بازار دل خونی از یوسف فروشی دارد. بگذار هوای جمعه‌هایمان بارانی بماند تا غروب خورشید انتظار. https://eitaa.com/h_d1011 زهرا کرمانی‌نژاد فاطمه هادیها
InShot_۲۰۲۴۱۰۰۴_۱۶۴۷۲۰۳۳۵_۰۴۱۰۲۰۲۴.mp3
1.51M
📻 ویژه امام زمان عج 🌺 پادکست تقدیم به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 🎙 گوینده: فاطمه هادی‌ها 🖋️ نویسنده : فاطمه هادی‌ها 🖥تدوینگر: زهرا فلاح 💠تولید و انتشار در رادیو اربعین با شما °•﴿رادیــو اربعیــــن با شـــــما ﴾•° 📥پیشنهاد دانلود و ارسال @arbaeen_ba_shoma
recording_۲۰۲۴۱۰۰۶-۲۰۳۵۳۸_2.mp3
1.9M
🍁🍁از شیخ بهایی پرسیدند: "سخت می گذرد" چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت "می گذرد" سخت که "نمی ماند"! پس خدارا شکر که "می گذرد" و "نمی ماند". امروزت خوب یا بد "گذشت" و فردا روز دیگری است... قدری شادی با خود به خانه ببر... راه خانه ات را که یاد گرفت، فردا با پای خودش می آید..‌. 📌دل گویه ها https://eitaa.com/h_d1011 # فاطمه
recording_۲۰۲۴۱۰۱۲-۱۱۲۳۵۱_2.mp3
5.87M
کودکی مرحله‌ای از زندگی است که لبریز از خلوص و سادگی است. در این دوران، جهان به گونه‌ای دیگر به نظر می‌رسد؛ پر از شگفتی و کشف‌های جدید. هر روز، چراغی از امید و رویاهای نو با طلوع خورشید روشن می‌شود. خنده‌های بی‌پایان کودکان، همانند نغمه‌ای دل‌نشین، فضایی از شادی و گرما می‌آفریند. کودکان، همواره در حال یادگیری و تحلیل تجربه‌های روزمره خود هستند. تمام اتفاق‌ها برایشان تازگی دارد و هر لحظه، از ساده‌ترین چیزها، مانند دیدن پرواز پروانه‌ای زیبا تا کشیدن نقاشی در دفتر کوچکشان، معنا پیدا می‌کند. بازی‌های کودکانه، دنیای آن‌ها را رنگین‌تر می‌کند؛ دنیایی که در آن هیچ محدودیتی برای تخیل آن‌ها وجود ندارد. شاید مهم‌ترین ویژگی دوران کودکی، احساس آزادی و رهایی از نگرانی‌ها و مسئولیت‌های زندگی باشد. آن‌ها بدون قضاوت، عشق می‌ورزند و شادی خود را بی‌محابا با دیگران به اشتراک می‌گذارند. کودکی، فصلی از زندگی است که به ما یادآوری می‌کند تا گاهی به دور از پیچیدگی‌ها و دغدغه‌های بزرگسالی، دوباره به چشمان یک کودک نگاه کنیم و از زیبایی‌های سادهٔ زندگی لذت ببریم. https://eitaa.com/h_d1011 نویسنده و گوینده فاطمه هادی‌ها
23.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀 هستے از آنچہ نوشتند فراتر بانو یڪ نخِ چادر تو شافع محشر بانو همگے سینہ زنیم و همہ فرزند توایم با تو معنا بشود واژه بانو نویسنده: خانم راحله صادق‌زاده تهران گوینده: فاطمه هادی‌ها قزوین کاری از رادیو اربعین با شما @arbaeen_ba_shoma 🏴 🏴
العجل هادی‌ها _1.mp3
6.58M
🇮🇷🇮🇷 سعدیا دیگر بنی‌آدم برادر نیستند🖊# گوینده# فاطمه مبارک سعدیا دیگر بنی‌آدم برادر نیستند جملگی اعضای یک اندام و پیکر نیستند عضوهای بی‌شماری را به درد آورده چرخ عضوهای دیگر اما یار و یاور نیستند کودک چشم‌آبی غرب و سیه‌چشم عرب در نگاه غربیان با هم برابر نیستند شاید اطفالی که اکنون در فلسطین زنده‌اند تا رسد شعرم به این مصراع، دیگر نیستند از نگاه غربیان انگار در مشرق‌زمین مادران داغ کودک‌دیده مادر نیستند نزد آنانی که می‌گریند در سوگ سگان صحنه‌های قتل‌ انسان گریه‌آور نیستند کاش بی‌بی‌سی سوال از باربی‌سازان کند: این عروسک‌ها که می‌سوزند دختر نیستند؟ ای نتانیاهو اگر مردی تو با مردان بجنگ گرچه اسرائیلیان از دم مذکر نیستند بی‌مروت! کودک‌اند اینها نه مردان حماس خانه‌اند اینها که شد ویرانه، سنگر نیستند کودکان هرچند بسیارند در ویرانه‌ها ساقه‌های ترد ریحان‌اند لشکر نیستند خادمان کعبه سرگرم‌اند در کاباره‌ها؟ یا که اهل جنگ جز با رقص خنجر نیستند؟ بار دیگر خو گرفت این قوم با دخترکشی؟ یا که غیرت داده از کف یا دلاور نیستند؟ پشته‌ها از کشته‌ها پیداست، دنیا کور نیست؟ آسمان از ناله‌ پر شد، گوش‌ها کر نیستند؟ تا به کی کودک‌کشی در غزه؟ آیا غربیان در هراس از انتقام اهل خاور نیستند؟! https://eitaa.com/h_d1011
بوی رضا_1.mp3
5.76M
رضا -محمد-زاده بعدِ سه روز ساکش را آورد. لباس‏های رضایم، بوی او را می‏داد . یکی یکی از ساک درمی‏آوردم و بو می‏کشیدم و بغل می‏گرفتم. بلوز سفیدی که برای روز مرد گرفته بودم. با آن عکس گرفته بود. چقدر قشنگ! با کلاه لبه دارسفید و عینک مشکی پسرم چقدر خوش تیپ بود. ورزشکارِ  قهرمانِ من!  این حرف‏ها را بلند می‏گفتم و گریه می‏کردم. اطرافیان زار می‏زدند و هوار می‏کشیدند. اما من با لباسهای رضا حرف می‏زدم وکاری به دیگران نداشتم. فردای آن روز پیکرش آمد. رفتیم فرودگاه تحویل گرفتیم. با آمبولانس آوردند محلة مهرآباد. همه همسایه‏ها و فامیل آمده بودند حسن آقا و علی آقای فصیحی هم بچه های هیئت دعای ندبه شان را آورده بودند. آنقدر جمعیت زیاد شده بود که آمبولانس نمی توانست حرکت کند، برای همین سرخیابان نگهداشت. محلة مهرآباد که هیچ، فکرکنم تمام مشهد آنجا جمع بودند. پیکر رضا را بالای دست گرداندند تا به خانه برسد. توی جمعیتی که برای تشییع آمده بودند، هرکسی تلاش می‏کرد خودش را برساند و چند قدمی هم که شده زیر تابوت رضا را بگیرد. توی این جمعیت چشمم به مدیر دبیرستانی که رضا را ثبت نام نکرده بود افتاد. دیگر اینجا رضا افغانی نبود. حالا دیگر حرف ازکشور و ملت نبود. آه از نهادم بلند شد وفریادم زدم: «مااااادر! رضاجان... » https://eitaa.com/h_d1011 🖌شیشه عطر، ترکی زبان، شمیلا، خاطرات مادر شهید رضا اسماعیلی، 1403