حواسمان باشد…🙂👌🏻
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﺮﺩ!🥀
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺭﻭﺣﯿﻪ ﺩﺍﺩ!😍
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺍﯾﺮﺍﺩ ﮔﺮﻓﺖ!😒
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩ!🤗
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "ﺩﻝ" ﺷﮑﺴﺖ!💔
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺩﻟﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﺩ!😃
با "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺑُﺮﺩ!😔
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود ﺁﺑﺮﻭ ﺧﺮﯾﺪ!🤩
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "جدایی" انداخت!😠
ﺑﺎ "ﺯباﻥ" ﻣﯿﺸود "آشتی" داد!😇
با "زبان" میشود آتش زد!🔥
با "زبان" میشود آتش فتنه راخاموش کرد!🌬
پس حواسمان باشد🙃🤞🏻
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀
🌹نیایش صبحگاهی🌹
🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر
🌺و ای نیکوکار نیکمنظر،ای دلیل هر برگشته،
🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره
🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده
🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر
🌺ای بخشنده بخشاینده.
✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم میسپارم و میدانم زیباترین و امنترین قایق را برایم میفرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻
شخصی از پیامبر پرسید؛ چیکار کنیم شیطان از آدم فرار کنه؟
پیامبر(ص) فرمودن: #روزه بگیر!
روزهِ تو شیطان را ضعیف و ناتوان میکند و خداوند را از تو خشنود میکند✨♥️
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌸✨ این تصویر مربوط به #شهیدهادےذالفقاری است
وقتی که در سامرا بود گفت اینجا حجاب ندارند و برای ندیدن بی حجابی چفیه روی سرش می انداخت و بیرون میرفت...
#داشتنحیازنومردندارد
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگرانہ
از «کرونا» آموختیــم📙
جواب امر به معروف💛
و نهی از منکر🔥
به توچه ، نیست❗️
آلودگی یک نفر 😷
به همه ربط دارد 🌎✨
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻧﻮ ﺩﺯﺩ ﺑُﺮﺩ...
ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺑﺮﮔﺮﺩﻭﻧﺪﻥ ﻭ ﯾﻪ ﻧﺎﻣﻪ ﺗﻮﺵ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﮐﻪ ﻣﺎ ﺗﻮﺑﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﻣﺎ ﺭﻭ ﺣﻼﻝ ﮐﻦ
ﯾﻪ ﺑﻠﯿﻂ ﻣﺸﻬﺪﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪﺑﻮﺩﻥ ﺗﻮ ﻣﺎﺷﯿﻦ
ﻫﻤﺴﺎﯾﻤﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﻣﺸﻬﺪ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﺪ ﺧﻮﻧﺸﻮ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩﻥ
دزده ها …شوخی نیست ڪه 😂
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👀نشانه های آخرالزمان
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج✨♥️
#پیشنهاددانلود📱
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_308
گوشم منتظر شنیدن نرخی از او بود که سکوتش باعث شد تا باز مجدد نگاهم را به آن دو چشم خاکستری رنگش بدوزم.
_نمی گی چقدر؟
قدمی جلوتر آمد و آهسته تر از قبل گفت :
_رقم من توی دسته چک شما جا نمی شه جناب فرداد.... با اجازتون.
و یک راست رفت سمت در اتاق و در را پشت سرش محکم بست.
با بسته شدن در اتاق، نگاه هوتن با یه لبخند سمتم آمد.
_دیدی گفتم.
داشتم منفجر می شدم انگار.
برخاستم و عصبی روبه هوتن کردم.
_باشه... این یادت باشه فقط ....
بی هیچ حرف اضافه یا کمی از شرکت هوتن بیرون زدم و تا خود شرکت، خودم را لعنت کردم که چرا سراغ این دختره رفتم.
« انگار یادش رفته بود روزی رو که به شرکتم اومد و چطور عجز و التماس می کرد که اخراجش نکنم.... اما حالا سر یه رقم بیشتر، به من دهن کجی می کنه!!! »
بدجوری رفته بودم تو فکرش و داشتم حتی بلند بلند با خودم حرف می زدم.
رسیدم شرکت و از همه ی روزهای قبل برزخی تر، با همه دعوا داشتم.
خودم هم باورم نمی شد که سر یه دختر که خودم اخراجش کردم و حالا نخواسته بود که برگرده باز توی شرکتم کار کند، اون جوری عصبانی بودم.
ساعت کاری شرکت که تمام شد با یک تن خسته و ذهنی درگیر و عصبانیتی فراگیر برگشتم خانه.
خیلی وقت بود که در خانه ی مجردی ام زندگی می کردم..... دیگر حوصله ی پدر و دستوراتش را نداشتم.
تنهایی خانه ی مجردی را ترجیح می دادم به زندگی در قصری که پدرم درونش بود!
از خستگی با همان کت و شلوار افتادم روی کاناپه و وا رفتم.
مگر فکر آن دختره ی چشم خاکستری می گذاشت آرام شوم.
لعنتی جلوی هوتن بدجوری مرا کوچک کرد!
با خودم مدام می گفتم:
« اگه اون دختره می تونه ایراد کاتالوگ های شرکت رو بگیره، پس منم می تونم.»
کاتالوگ های تبلیغاتی شرکت را روی میز جلوی کاناپه گذاشتم و شروع کردم ورق زدن.
اما نه.... کار من نبود.... نمی فهمیدم کجای کار می لنگد که من قادر به تشخیصش نبودم!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هماناخداوندتوبه کنندگان را دوست دارد❤️✨
#وخدایکهبشدتکافیست
-------------------------³¹³
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ خدا به ما علاقه داره!
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬موضوع: یک رنگ باش🌈
✍️سخنرانی حاج آقا دانشمند
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#بیوگرافی🌸
وچہخوشبختاســت
قَلبیڪهتنھاجاےتوباشَدوبس ♥️🔐!
یاصاحِبالزَمانﷺ
-------------------------³¹³
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎈 چرا خدا با ما حرف نمیزنه؟
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌷 آیت الله حسن زاده(ره) :
👌 به حرف درآمدن زود است اما سکوت خیلی مشکل است و خیلی ریاضت میخواهد و چقدر کشیک نفس کشیدن میخواهد تا سکوت اختیار شود.
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_309
اما من انگار هیچ ایرادی در کاتالوگ ها نمی دیدم.
کلافه و خسته، باز کاتالوگ ها را پرت کردم گوشه ای و افتادم روی کاناپه.
فکرم آنقدر مشغول بود که حتی شام هم نخوردم.
یک چند ساعتی خستگی در کردم. قهوه خوردم. تنی به استخر زدم و یک ربعی شنا کردم.... بعد از آن هم گرسنه بودم و سفارش غذا دادم.
غذا که خوردم، باز نگاهم رفت سمت کاتالوگ ها.
این بار قبل از آنکه سمتشان بروم چند کتاب روانشناسی اجتماعی از گوگل دانلود کردم بلکه بفهمم روانشناسی اجتماعی چه ربطی به کاتالوگ های فروش محصولات ما دارد!
اما چیزی سر در نیاوردم. و باز انگار خسته تر از قبل شدم.
چند تا لعنتی زیر لب به هوتن پدر سوخته گفتم که هرکار کردم زیربار نرفت تا سرابی را به من برگرداند و بعد هم به همان دختره ی چشم خاکستری که از همان روزی که پایش را در شرکتم گذاشت، دردسرهایم شروع شد.
فردای آن روز سگی تر از همیشه به شرکت رفتم.
دلم می خواست پاچه ی همه را بگیرم و یک دعوای مفصل راه بندازم و خودم و عصبانیتم را سرشان خالی کنم.
اما همه اخلاق گند دماغم را می شناختند و بهانه دستم نمی دادند.
ساعت کاری شرکت که تمام شد، باز در مسیر خانه به یک کتاب فروشی سری زدم.
_سلام آقا....
_سلام بفرمایید....
_شما کتابی در حوزه ی روانشناسی اجتماعی دارید که ایرادات کاتالوگ های تبلیغاتی رو فاش کنه؟
چشمان متعجب مرد فروشنده یک طوری روی صورتم خیره ماند که خودم جوابم را گرفتم و فوری گفتم :
_ممنون ببخشید....
تا جلوی در که رفتم گفت :
_آقا....
ایستادم و او با دست به مغازه ی بزرگش اشاره کرد.
_اینجا بیشتر از هزار جلد کتاب وجود داره... کتاب در حوزه روانشناسی اجتماعی هم داریم اما این چیزی که شما می خواید یه کار تخصصی است و نیاز به تحقیق و تخصص داره نه کتاب!
ناچار گفتم :
_ممنونم....
و نشد.... نه من توانستم ایرادات کاتالوگ هایم را در بیاورم و نه کتابی در مورد کاتالوگ ها پیدا کردم.
و عجب علم مزخرفی بود این روانشناسی اجتماعی!
هیچی ازش سر در نیاوردم.
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
اکنـوننمیـدانمکـهکـجاهسـتیوبرایکـدام
یکازگـناهانماشکمیریزی! امـاهرکـجاکـههسـتیمولا...بدان!
دلـممیـخواهدکـه، مـراهنوزمازشیعیانخودبدانی😭
آخـرپدرها،باگذشـتهستند...😭💔
------------------------³¹³
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
اى داوود!
اگر روي گردانانِ از من بدانند كه چه انتظارى براى آنان مى كشم و چه مهرى به آنان مى ورزم و چه اشتياقى به ترك معاصى از سوى آنها دارم، از شوق، جان میدهند و بند بند بدنشان از هم جدا خواهد شد...
-حدیثقدسی:)
🌿|⇦#حرفحساب 🖐🏽
↬🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام سلام صد تا سلام روزت بخیر دوست من☀
🌹نیایش صبحگاهی🌹
🌺الهی ای دور نظر و ای نیکو حضر
🌺و ای نیکوکار نیکمنظر،ای دلیل هر برگشته،
🌺و ای راهنمای هر سرگشته،ای چاره ساز هر بیچاره
🌺و ای آرندهٔ هر آواره،ای جامع هر پراکنده
🌺و ای رافع هر افتاده ، دست ما گیر
🌺ای بخشنده بخشاینده.
✅امروز ساحل دلم را به پروردگارم میسپارم و میدانم زیباترین و امنترین قایق را برایم میفرستد.او همواره بر من آگاه و بیناست.خدایا شکرت🙏🏻
«💙✨ »
توبآیَدیویَقینے،نہاِتِفآقےوشآیَد
توسَرنِوِشتِزَمینے،ڪهاِتِفآقمےاُفتَد..
💙¦↫#السلامعلیڪیابقیةاللھ
✨¦↫#سہشنبہهاےجمکرانی
•••━━━━━━━━━
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی گفته میشه «لا اکراه فی الدین» پس چرا حجاب ما اجباریه؟!
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
Γ🎞ꜛ
گفتی که به دلشکستگان نزدیکم
ما نیز دلِ شکسته داریم ای دوست ..
#السلامعلیڪیاعلیبنموسیالرضا
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
33.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢ماجرای شهید مدافع حرمی که از تجربه گر مرگ طلب حلالیت کرد
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_310
این طوری کار پیش نمی رفت. باز فکر کردم که چطوری با خانم سرابی صحبت کنم.
دوباره سمت شرکت هوتن رفتم و این بار منتظر شدم تا ساعت کاری شرکت تمام شود و شد.
از درون آینه ی ماشین منتظر دیدنش شدم. و آمد.... با آن چادر عربی کاملا از دیگران متمایز بود.
با ماشین سمتش رفتم. شیشه ی سمت شاگرد را پایین دادم و در حالیکه او راسته ی پیاده رو را گرفته بود و می رفت من هم با ماشین همراهش شدم.
_خانم سرابی.... خانم سرابی.
نگاهش به اطراف چرخید تا مرا دید.
ایستاد و کمی نگاهم کرد.
_می شه چند دقیقه باهم صحبت کنیم؟
مردد بود. ناچار شدم به اجبار بگویم.
_خواهش می کنم.
سمت ماشین آمد و از شیشه ی نیمه پایین ماشین سلامی کرد.
_سلام....
_سلام.... سوار می شید؟.... حرف دارم.
_آخه....
_زیاد وقتتون رو نمی گیرم.
این بار تردید نکرد و سوار شد اما صندلی عقب!
یعنی رسما شدم راننده ی سرکار!
اما باز هم عصبانیتم را به خاطر شرکت فرو خوردم و راه افتادم.
_خب بفرمایید جناب فرداد.
سعی کردم هیچ برداشتی از لحن کلامش نداشته باشم تا با عصبانیت همه چیز را باز خراب نکنم.
_خب.... خب راستش....
_من به شرکت شما بر نمی گردم جناب فرداد... اگه برای این اومدید رو راست بهتون بگم من بر نمی گردم.
با اخمی از آینه ی وسط نگاهش کردم.
_می ذارید حرفم رو بزنم یا نه؟
_بفرمایید....
_یادتونه چند ماه پیش برای کار تو شرکت من چطوری خواهش می کردید که بمونید و اخراجتون نکنم.
_بله.....
_یادتونه چند روز به خاطر مریضی مادرتون درگیر شدید و دیر سرکار حاضر شدید و من باز کوتاه اومدم چون دیدم که به این کار نیاز دارید....
_بله... یادم هست....
_پس حتما هم یادتونه که من به چه بهانه ای حقوقتون رو اضافه کردم و کلی خرید براتون فرستادم منزل تا کمکی بهتون باشه.
_بله جناب فرداد همه ی محبت های شما یادم هست اما.... یادم هم نمی ره که تا همین چند وقت پیش چطوری منو تحقیر می کردید.
نگاهم به جلو بود که شنیدم گفت:
_محبت های شما در حق بنده زیاد بوده جناب فرداد اما.... شخصیت هر آدمی هم براش مهمه.... من دلم نمی خواد دوباره برگردم به شرکتی که حتی منو یا دانش منو قبول نداره و مدام منو به سُخره می گیرند.
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسرائیل، به دست ایرانیان نابود خواهد شد🔥
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•