eitaa logo
حدیث اشک
9.3هزار دنبال‌کننده
77 عکس
160 ویدیو
11 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
قصد کردم رود مِی جاری کنم از دلم آواربرداری کنم بعد با انگور معماری کنم جای آنکه کار تکراری کنم با توسل کارهایی نو کنم چندرکعت سجده سمت تو کنم گرچه ابروی تو محرابی کج است این مسیر کج به ایمان مُنتَج است دور تو گردیدنِ ما صد حج است این عبارت صورتش چون مخرج است نفس تو نفس نفیس حیدر است خَلق و خُلق و منطقت پیغمبر است مُرغِ غم از ساحلِ دریات رفت با گُل‌ات هوش از سر باغات رفت آینه ، قربانِ سر تا پات رفت تا که خندیدی دل بابات رفت نور را منشور ، طِیفی می کند با تو اربابم چه کیفی می کند مَسلَکت ، آدابِ یک فرهیخته! صوت تو شب را به تب آمیخته پای محرابت مُوذن ریخته از اذانت صد بلال آویخته بارِ رودِ اَشهَدَت را ، جو کشید یاعلی گفتی و عالم هو کشید نام حیدر قاب قرآنت علی ما عجم‌هائیم سلمانت ، علی در نجف خوردیم از نانت علی فاطمه‌وار است احسانت..، علی قنبر خوان سِترگت بوده ایم نوکرِ مادربزرگت بوده ایم ما گداها عشق را فهمیده ایم هر زمان خندیده ای..، خندیده ایم وصف جودت را فقط نشنیده ایم دودِ بامِ خانه ات را دیده ایم بانی رزق گدایانی..، خودت در کَرَم یک‌پا حسن‌جانی خودت در طلوعت گریه ی شب را ببین ماه! دورت رقص کوکب را ببین رد شدی از کوچه‌ها..،تب را ببین با تو ذوقِ عمه‌زینب را ببین عمه تشویشش به ظاهر جمع شد از رکاب خویش خاطرجمع شد با تو خواهر سرفرازی می کند حس امنِ بی نیازی می کند گیسوانت را چه نازی می کند! روی دستت تاب‌بازی می کند سهم لب هایش به جز لبخند نیست این سه‌ساله روی پایش بند نیست نیزه را تا اختیارش می کنی دشمنت را تار و مارش می کنی تیغ خود را ذوالفقارش می کنی هر کسی آمد ، شکارش می کنی رزم حیدروارِ تو بیداد کرد ساقی اهل حرم را شاد کرد آب را آتش زده لب های تو خیمه راه افتاد..، پشت پای تو آه از اندوهِ جان‌فرسای تو مُرد وقت رفتنت..، بابای تو وای اگر پیمانه خون در خُم کند اسب تو راه حرم را گم کند کوچه وا کردند...، زهرایت کنند خون به قلب ام لیلایت کنند قطره‌قطره ، قدرِ دریایت کنند تکّه‌تکه ، ارباًاربایت کنند آه! بابا دیگر آن بابا نشد چند عضوی از تنت پیدا نشد @hadithashk
به نام خالق هستی، به نام نامیِ حیدر قلم بر صفحه می‌چرخد به اذن ساقی کوثر ملائک یک صدا گویند با اولاد پیغمبر علی‌اکبر، علی‌اکبر، علی‌اکبر، علی اکبر جوانِ ارشد ارباب چون برگ گل و شبنم نزاییده چنان شهزاده‌ی ما مادر عالم عجب سروی عجب ماهی عجب دلدار زیبایی چه اربابی، چه مهتابی، چه خورشید دل آرایی چه آقایی، چه غوغایی، چه مجنون و چه لیلایی عجب تصویر زیبای ، حسین و صوت لالایی به یک جلوه رسول‌الله و یک جلوه خودِ حیدر به هیبت چون عموجانش ، بنازم بر علی‌اکبر از این پس او نفس‌های امیرالمومنین باشد برای او همین کافیست، باقی نقطه چین باشد خدا می‌خواست اصلا ماجرایش اینچنین باشد که او نور دو چشم حضرت ام‌البنین باشد به پیشانی او مُهر لب مولای ما خورده به هر خنده علی‌اکبر، دل از ارباب ما برده تو آن عشقی که در عالم ندارد هیچ مصداقی دلیل سر کشیدن‌ها، حدیث بزم عشاقی حَسن گونه‌ست رفتار تو از بسکه خوش اخلاقی کریمی و کرم داری، در این ره صدر آفاقی بده خرجیِ مارا، ما به دستان تو دل بستیم علی جان رد مکن مارا، گدای خانه‌ات هستیم به پای مدح تو زانو زده ارباب قاجاری به منطق چون کلافِ خواجه عبدالله انصاری تغزل در نگاه شاعران در وصف اشعاری گهی در شعر لیلایی، گهی در شعر سرداری تو بالاتر از اعجازی ، شفیق ساقیِ خیمه تو بودی از همان اول رفیق ساقی خیمه تو در میدان همان‌ بودی که عباس ابن حیدر بود چنان کردی که لشکر گفت این طوفان محشر بود تمام دشت از خشم نگاهت معدنِ سَر بود نفهمیدند این حیدر و یا غوغای اکبر بود همه دامانشان را خیس کردند از نگاه تو چرا که ترس مولا بود در چشم سیاه تو تو رفتی و حرم پاشیده شد از هم علی‌اکبر کنارت شد قد رعنای سقا خم علی‌اکبر تو پخشی در دل صحرا ولی کم کم علی‌اکبر حسین آمد به بالینت ولی دَرهم علی‌اکبر تو خِس‌خِس کردی و بابا کنارت بال و پَر می‌زد زِ داغت پیش یک لشکر، پدر داد از جگر می‌زد @hadithashk
مِهر او فانوس‌ها را ماه تابان می‌کند شمع بزمش کار خورشید فروزان می‌کند این جوان خوش قد و بالا خود پیغمبر است روزبه را با گل لبخند، سلمان می‌کند ابرویش تشریح بسم‌الله رحمان رحیم بی‌سخن گفتن لبش تفسیر قرآن می‌کند از صنوبرها شکوه قامتش دل می‌برد خواب گندم‌زار را مویش پریشان می‌کند با دم عیسی اگر مردم مسیحی می‌شدند چهره‌ی اکبر مسیحی را مسلمان می‌کند هر که شعری گفت در وصفش ولی لیلا سرود “من گُلی دارم که عالم را گلستان می‌کند” یوسف اولاد خاتم بس که دارد منزلت خاتم شاهی در انگشت سلیمان می‌کند گرچه می‌دانیم “در بهداری قُرب حسین دردها را بیشتر عباس درمان می‌کند” اکبر لیلا هم اینجا دستگیری دیگر است از همان پایین پا بی‌وقفه احسان می‌کند دل بریدی از همه عالم برو پایینِ پا گریه کن چون او نظر بر چشم گریان می‌کند یاد آن ساعت که دیدند آسمانی‌ها حسین جان خود را در عبا تقدیم جانان می‌کند @hadithashk
خبر از عرش الهی به زمین می‌آید که به انگشتریِ عشق نگین می‌آید معنیِ سبزِ اجابت متجلی گردید آیِنه دارِ امامت متجلی گردید "عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد" با قدومش، همه‌ی نور عیان خواهد شد متجلی شده در صورتِ او پیغمبر در وجودش شده تکرار، دقیقا حیدر چِقَدَر خُلقِ کریمانه‌یِ او زهراییست کارِ او مثل پدر تا به ابد آقاییست مثلِ دریاست عطایش، علنی می‌بخشد به گدایانِ سَرایش، حسنی می‌بخشد او دلاور یلِ هاشم نسبِ دوران است مثلِ عباس عمویش،غضبش طوفان است شبِ تاریکِ غم و غصه، دگر سر آمد نوه‌ی حیدر و زهرا، علی اکبر آمد به خمِ ابرویِ او عرش و زمین دلداده بَرِکَت داده اذانش به موذن زاده متحیر شده‌اند از رُخِ زیباش، همه ای به قربان قد و قامت رعناش، همه او عصایِ پدرش بود، ولی تا افتاد به رویِ دوشِ حرم، سختیِ دنیا افتاد تا که دیدند علی رویِ زمین افتاده "همه گفتند حسین‌بن‌علی جان داده" گرچه بالای سرش آمده اما، دیگر... همه‌ جا پر شده از اکبرِ لیلا دیگر در کنارِ بدنِ او به پدر می‌خندند جگرش خون شده بر خونِ جگر می‌خندند @hadithashk
منم آن خاک آستان علی نوکر کل خاندان علی ذره ای ام در آسمان علی مستحقم به لقمه نان علی تا علی اکبر است امّیدم ذره ای در پناه خورشیدم پرده از روی ماه تا وا شد روی ماه نبی تماشا شد مرتضایی دوباره پیدا شد شاه مظلوم عشق، بابا شد آسمان در تدارک عید است ماه امشب کنار خورشید است به علی رفته دست و بازویش به پیمبر کشیده ابرویش شب یلداست طرز گیسویش عطر زهرا وزیده از رویش او چو پروانه و پدر شمع است هر چه حُسن است در علی جمع است می چکد از لبش شراب بهشت محو چشمش ابو تراب بهشت خنده هایش شمیم ناب بهشت عکس او آبروی قاب بهشت جان تازه دمیده شد به حسین گل لبخند دیده شد به حسین مثل حیدر صلابتش زیباست به ابالفضل قامتش زیباست حسن است و ملاحتش زیباست طلعت ماه صورتش زیباست آمده تا مسیر گم نشود تا قیامت غدیر گم نشود او علی اکبر است و جان حسین بر سر مأذنه اذان حسین آسمانی به کهکشان حسین حیدر جانِ خاندان حسین به اذانش اذان بها گیرد درد از محضرش دوا گیرد سکناتش پیمبری باشد وجناتش چه محشری باشد حسنی هست و حیدری باشد یا ابالفضل دیگری باشد تا ابد نام مطلقش جاری ست "اَوَلَسنا علی الحقش" جاری ست علیِ اکبر ست ای دنیا مثل باران سخاوتش دریا در کرم مثل مجتبی آقا خُلق و خویش فقط خودِ طاها هم علی اکبر ست در قامت هم ابالفضلی است در سیرت ذوالفقاری ست وقت جنگیدن کی شود خسته از علی گفتن می سراید مدیح او دشمن او امامش حسین بود و حسن می زند سر ز دشمن خونخوار چون جوانی حیدر کرار می درخشد به جنگ چون حیدر می‌زند بر یهود کوفه شرر برگ ریزان کند ز دشمن سر بر لب لشکر است این مَفر سرعت ضربه هاش بس غوغاست پرچم مرتضی علی بالاست @hadithashk
خورده ابلیس، دگرباره رکب اینگونه جلوه کرده به زمین حضرت رب اینگونه نام او را نشود بُرد به لب اینگونه قبلِ هر چیز کند حکمْ ادب اینگونه که بگویم من از آن شاه عرب اینگونه جبرئیل آمد و پروانه‌ی پیغمبر شد گوش یک دهر از این واقعه حالا کر شد چشم مادر-پدرش شاد و کمی هم تر شد همه دلتنگیِ فقدان پیمبر سر شد گویمش ختم رسل، نیست عجب اینگونه از تکاپو همه‌ی مدعیان افتادند به قدم‌های همین مرد جوان افتادند همه‌ی عقربه‌ها از ضربان افتادند وه چه پیغمبری! از تاب و توان افتادند «بولهب‌ها» همه در بستر «تب» اینگونه مَلَک صور، زَنَد صور: دوباره حیدر شده در عرش بپا شور - دوباره حیدر- چشم شوریده‌ی بَد دور - دوباره حیدر- آمد از طایفه‌ی نور دوباره حیدر می‌شود روز، دگر ظلمت شب اینگونه بنهد نام علی را به پسرها هر بار روی هر خصمِ علی، ریخته گویی آوار میثم آمد که برایش برود باز به دار علیِ دیگری آمد که ببیند انگار ماه شعبان به خودش ماه رجب اینگونه پدرش آمده او را چو گلی بو کرده جامه‌ی رزمِ علی را به تن او کرده اکبر از شوق، به آن وجه خدا رو کرده آمده در وسط رزم، هیاهو کرده دشمن از هیبت او رفته عقب اینگونه پدری آمد و از خنده قشون بنشسته عمه از خیمه‌ی خود نیز برون بنشسته پدر از غم چقدَر سخت کنون بنشسته آه از آن لحظه‌ی خون، لخته‌ی خون بنشسته در گلوی پسرش مثل رطب اینگونه نشود گفت چه شد پیکر پیغمبر را هم چه شد ساقی لب تشنه‌ی آب آور را؟ ای حسین بن علی، بوسه نزن خنجر را قوت قلب تو دادی همه را، آن سر را کرده پرتاب اگر ام‌وهب اینگونه @hadithashk
آسمان باز پر قمر شده است شب اندوهمان سحر شده است به همه سائلان نظر شده است چونكه اربابمان پدر شده است آمد از راه قرص ماه حسين دومين حيدر سپاه حسين خلق و خويش پيمبرى ديگر على اكبر نه،حيدرى ديگر پهلوان دلاورى ديگر تو بگو شير لشكرى ديگر هست پيغمبرى سراپايش به عمو رفته قدوبالايش چهره اش ماه آسمان حرم سايه اش قوت زنان حرم حنجرش گرمى اذان حرم چشم بد دور از جوان حرم مثل عباس سايه ی سرهاست سرپناه تمام خواهرهاست آمد از هر نظر على باشد از همه بيشتر على باشد بازهم يك نفر على باشد چقدر اين پسر على باشد! مثل حيدر قويست او عزمش چند بيتى بگويم از رزمش بين گرد و غبار مى آيد روى مركب سوار مى آيد پسر ذوالفقار مى آيد حيدر روزگار مى آيد عشق مى ريزد از سر و رويش ذوالفقار است تيغ ابرويش پاش تا در ركاب مى افتد دشت در پيچ و تاب مى افتد سر ز تن بى حساب مى افتد به تلاطم عقاب مى افتد بهت در چشمهاى اين دشت است بسكه در حال رفت و برگشت است خوب فهميده رزم فن دارد هنر جنگ تن به تن دارد فن از روبرو زدن دارد اين شگرد از عمو حسن دارد آى لشكر ببين جوان اين است پسر شير نهروان اين است خشم او تيغ و نيزه و تیر است هرنگاهش دو قبضه شمشير است چقدر رزم او نفسگير است نوه ی شير غالبا شير است تيغ مى زد همين كه از چپ و راست ازحرم بانگ ياعلى برخاست رزم با اين جوان گره خورده حنجرش با اذان گره خورده در دهان ها زبان گره خورده ابرويش آنچنان گره خورده كه همه ياد حيدر افتادند ياد آن روز خيبر افتادند رعد و برق است يا كه طوفان است كه دقيقا ميان ميدان است يا جوان حرم رجز خوان است روى لب هاى عمه ها جان است شور و غوغاست در دلش هرچند دارد ارباب مى زند لبخند مى رود دشت را به هم بزند وسط معركه علم بزند خواست تا حرف مى روم بزند ديد بايد كمى قدم بزند پيش چشم پدر جوان مى رفت داشت ازجسم شاه جان مى رفت رفت در نيزه زارها افتاد بين گرد و غبارها افتاد زير پاى سوارها افتاد وسط نيزه دارها افتاد پاى نيزه به پيكرش وا شد به زمين خورد اربااربا شد @hadithashk
دل مجنون من امشب سوی میخانه شده ست مست از جام و می و باده و پیمانه شده ست عاشق و مست رخ دلبرجانانه شده ست عاقل آن است که از عشق تو دیوانه شده ست آمدی و همه گفتند پیمبر آمد گل بریزید به پایش علی اکبر آمد شبه پیغمبری و هیچ نباشد عجبی به طراوت به حلاوت تو بهار ی، رطبی اشهد ان علیا ولی الله به لبی "چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی" عالم از عشق علی غرق تولا آمد مژده ای دل که علی اکبر لیلا آمد بیت لیلا و حسین بن علی غرق شعف آمد اول علی از نسل شهنشاه نجف جبرئیل است به لب مدح و به دستانش دف همه ی حور و ملک غرق شعف صف در صف کائنات از گل و گلخنده ی او دلشادند و ملائک همگی غرق مبارکبادند امشب از لطف خدا داده به ارباب پسر خاک پایش زر و لعل و قمر و دُرّ و گهر عجب اندر عجبم می‌شود اینگونه مگر ها علی بشر کیف بشر یا حیدر شبه پیغمبر و ثانی علی، فاطمه ذات برجمال علی اکبر لیلا صلوات ماه مبهوت رخ ماه دل آرای علی سرو خم گشته به پای قد و بالای علی ذوالفقار است خم ابروی زیبای علی آسمان ریخته اختر به قدم های علی و زمین زیر قدم های علی میلرزد یک موی زلف علی بر دو جهان می ارزد قد و قامت چو قیامت شد و محشر شده بود کربلا با رجزش عرصه ی خیبر شده بود او علی بود و خدایی خود حیدر شده بود زیر پایش پُرِ دست و سپر و سر شده بود تیغ با شوق به دستان علی رقصان بود ملک الموت هم از رزم علی حیران بود بر لب هاشمیون نغمه ی ماشالله همه گفتند به جنگ آوری اش ایوالله دائما بود به لب های اباعبدالله ذکر لاحول و لا قوه الا بالله تیغ مانند ابوفاضل و حیدر میزد ضربدر میزد و هر بار دوتا سر میزد بود کرار و به قلب سپه و لشکر زد چقَدَر از سپه کافر بی دین سر زد عاقبت از کف ساقی جنان ساغر زد یعنی از دست نبی باده ای از کوثر زد یا علی جان من از این بندگی ام دلشادم "من از آن روز که در بند توام آزادم" @hadithashk
ام لیلا در بغل دارد چه زیبا گوهری آفرید او را خدای او برای دلبری جان به آقای جهان و خنده ی روی لبش شاه بود و شاه تر شد با چنین تاج سری بی علی گویا نمی چرخید چرخ روزگار رو نمایی کرد ارباب از علی دیگری قبل از او و بعد از او خلقت به چشم خود ندید از علیِ اکبرش مولود خوش سیما تری دیدنی که هست اما دیدنی تر می شود سیرت حیدر کنار صورت پیغمبری.... آرزو دارد علی باشد علی بن حسین تا به مردم بیشتر خدمت کند تا سروری با عمو عباس خود ، یک روز غوغا می کند انتظار این است بی شک از چنین رزم آوری او عصای دست بابا می شود در کربلا ضجه در می آورد شمشیر او از لشکری یا علی اکبر کرم کن دست مارا هم بگیر .... عیدی ما را حرم کن دست مارا هم بگیر ..... لایق مهری، به آغوش نجابت می روی روی دست عمه ها نوبت به نوبت می روی روی تو یاد آور روی پیمبر می شود در دل عشاق او با این شباهت می روی ما حرم را دیده ایم و تو خود ارباب را محضر ارباب ما ساعت به ساعت می روی نوش جان تو ، بغل های حسین بن علی خوش به حال تو که اینگونه زیارت می روی کار دل کندن ز خود را سخت مشکل می کنی تا به قربان پدر با این ملاحت می روی بین مردم پخش شد قربانی میلاد تو با کرامت آمدی و با کرامت می روی نوبت پخش خودت هم بین صحرا می رسد آه روزی بر عبا ، قسمت به قسمت می روی با همین اندازه ای که روز میلاد آمدی بلکه از این ریزتر ، روز شهادت می روی @hadithashk
شراب کهنه از این جام‌های باده جداست برای مستیِ ما خُمِّ سرگشاده جداست فشرده‌ایم از انگورهای روی ضریح که حالِ عاشقِ رو بر تو ایستاده جداست بگو به کعبه! به ایوان طلای شاه قسم که قبله‌گاه من بی‌اراده جداست من از طفولیتیِ خود علی علی گویم حلال‌زاده رهش از حرامزاده جداست کریم‌ها همه خیرات می‌دهند اما... سلامِ مادرِ خوشحالِ خانواده جداست شنیده‌ام پسرِ ارشد حسین آمد میان اهل کرم این بزرگ‌زاده جداست تمام شاهنشینان پیاده‌اند اینجا که سر مقابل اکبر نهاده‌اند اینجا شرابِ شوقِ تو را شهریارها دارند شکوه عشق تو را شهسوارها دارند دو چشم گرم تو با ذوالفقار همسایه‌اند چقدر خاطره‌ی تارومارها دارند نگاه کن به پدر، عمه‌ها و خواهرها که از تو اینهمه دل انتظارها دارند تبسمی و سلامی سکوتی و لطفی ببخش اگر که گداها هوارها دارند تفضلی به سرِ راه خویش تا خانه چقدر عاشق رویت مزارها دارند همیشه اَبروی عباس و گیسوی اکبر برای غارت دلها قرارها دارند به سربه‌زیری زوارِ تو ندیدم که همیشه بر سر مژگان غبارها دارند سلام حضرت خورشیدِ ارشد زهرا فقط شبیه خودی ای محمد زهرا رقم زدند تو و اقتدار را با هم گره زدند تو و ذوالفقار را با هم قدِ تو می‌کشد و زنده می‌کند چشمت تمام می‌کند این دو دوکار را باهم چنان به نعره زدی بر صفوف صف شکنان که دیده‌اند همه الفرار را باهم نشسته احمد مختار و حیدر کرار که حَظ برند چنین کار زار را باهم علی‌است پیش نبی و حماسه‌ات اکبر بلند می‌کند از جا دو یار را باهم تو و عموی رشیدت دو تیغ از دو طرف که می‌زنید زمین صد سوار را باهم بس است، یک نفر از این دو مرتضی بی هم خدا بخیر کند یک شکار را با هم تمام کفر گمانم برابر علی است سروده‌اند که اکبر برادر علی است نداده است تو را بی‌گمان خدا به حسین که داده است تو را نه حسین را به حسین قسم به عشق که باب الحوائجِ مایی تو را صدا بکنم می‌رسد صدا به حسین مسیر قرب که پایینِ پای شش‌گوشه است که ابتدا به تو باید رسید تا به حسین تو ماتِ فاطمه‌ای یا که فاطمه ماتت تو رفته‌ای به نبی یا که مصطفی به حسین اگرچه که داده خدا یک حسین را به علی ولی به جانِ تو داده سه مرتضی به حسین گره زدند دل آرایی تو را به حسن رسید باتو کراماتِ مجتبی به حسین حسین را به تو باید قسم دهم اما رواست تا که بگویم علی تو را به حسین چه می‌کنی به دل عمه با اذان خودت حسین را تو فقط می‌کُشی به‌جان خودت لبش ترک ترک و راهِ آب را گم کرد عقیق سرخ شکست و رکاب را گم کرد همینکه خونِ سرش روی چشم مرکب ریخت مسیر خیمه‌ی عالیجناب را گم کرد به جای خیمه‌ی لیلا به سمت شب پیچید زمینِ کرببلا آفتاب را گم کرد بلند شد به روی پا پدر ، ولی افسوس در ازدحام حرامی عقاب را گم کرد میان حلقه‌ی سلاخ‌های بی احساس حسین خواست رود هِی رکاب را گم کرد شمرد زخم لبش را یکی دوتا ای داد شمرد زخم تنش را حساب را گم کرد صدای فاطمه آمد چه زود پیر شدی جواب خواست بگوید جواب را گم کرد بنا نبود که آفت به باغ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست وپا بزند @hadithashk
جان تازه به تن خسته و بی تاب تویی ما همه  خاک ترین  و گوهر ناب تویی چهره ات داد گواهی خود مهتاب تویی نو رسیده ؛ پسر حضرت ارباب تویی نفس و هستی آرام دل و جان حسین جان ِ عالم به فدای لب خندان حسین   آمدی روز کنی نیمه شب دنیا را بنِشانی سر جا هیمنه ی دریا را بکشانی پی خود دلشده‌ی شیدا را خنده آورده ای امروز لب لیلا را در این خانه کرم روی کرم بار شده همه جا پخش شده شاه پسردار شده   پای تو سرو قدی نیست مگر افتاده دلبری نیست که با دیدن تو دل داده در حصار تو که ماندیم شدیم آزاده مات و مبهوت صدای تو موذن زاده ای به قد قامت تو صلاة قامت بسته به قد و قامت ِ تو  کار قیامت بسته   از بزرگیت به هر کوچه و برزن گفتند به تو با آن قد و بالات تهمتن گفتند به پیمبر  شدنت  خَلقاً و خُلقاً گفتند بخدا مدح تورا دوست و دشمن گفتند هیچکس لایق آن نیست شود بالا دست تا زمانی‌که در این خاک علی‌اکبر هست *   پدرت خیره شده بَه چه نگاهی داری؟ با همان تیغه ی ابروت سپاهی داری فنّ مخصوص خود توست سلاحی داری غیر حفظ حرم عشق گناهی داری !؟ به هم آمیخته ای میمنه تا میسره را وا کن از صفحه پیشانی بابا گره را @hadithashk *اشاره به مدح جناب حضرت علی اکبر از زبان معاویه لعنت الله علیه
تو قدم می‌زنی و مات رخت گشته حسین اندکی راه برو پیش دو چشمم ولدی نور دو عین گفت مادر به تو ای سرو رشید چه قدر خوش قد و بالا شده ای تو قدم میزنی و قلب من است در پی تو به خداوند قسم لیلی لیلا شده ای جذبه چشم تو ما را به هیاهو بکشد دشمنت دیده تو را نعره یا هو بکشد تیغ خشمت همه خصم به زانو بکشد ذوالفقار آمده تا منت ابرو بکشد و خدا خواست تو را منطقا خلقا و خلقا همه از رو بکشد و خدا خواست تو حیدر بشوی قدرت مرتضوی بین دو بازو بکشد جبرییل آمده تا صبح و مَساء بر در قصر تو جارو بکشد چشم تو کوثر لبریز خدا پلک بر هم بزنی چشم تو آهو بکشد لب تو خشک ولی رازق اقیانوسی مرده را دل قبر کلماتت به تکاپو بکشد ز تَرک های لبت لب تر کن که خدا یکصد و ده چشمه به هر کو بکشد تار گیسوی تو شد حبل متین خاک نعلین تو شد عرش برین تو قدم میزدی و گفت زمین بِاَبی اَنت و اُمی پسر خیرُ الاَمین از خجالت به پس پرده شده چهره ماه تا تو از خیمه برون آمدی ای یابن اباعبدالله پسر شاه تویی حضرت دلخواه تویی به شب تار حرم مثل عمو ماه تویی دست تو مجری احکام خدا ،که ید الله تویی همه از ترس تو در حال فرار، اسد الله تویی در تو پیدا بشود سِر خفی سِر عیان با تو معنا بشود صوت خدا وقت اذان لب تو شیشه ای از عطر دل انگیز خدا با تو پیچیده خدا در همه جا گفت دشمن به خدا شخص نبی برگشته در دل معرکه دیدند علی برگشته و رجز خوان شده جبرییل به آوای جلی نَفسِ احمد نبوَد هیچ کسی غیر علی ماه و خورشید سر زلف تو در حال طواف از لب خشک تو جوشیده حیا ، حجب و عفاف تو قدم میزنی و تیغ تو در بین غلاف جلوه احمدی و حیدر کرار مصاف دشمنت خاک بیان و تویی قله قاف تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف آه از آن دم که ترک خورد لب شیشه صاف بین هر عضو علی افتاده صد ها اختلاف دسته گل های محمد چيده شد روی زمین دشت یک خاتم و هر عضو علی همچو نگین خاک بر پیکر دنیا که تو را کرد چنین عمه ات آمده از خیمه برون زار و حزین منجی جان حسین است به یقین زینب آن حوریه پرده نشین یک تنه بار رسالت به سر شانه او در مدیحش گفته ختم المرسلین چون خدیجه حامی دین مبین چون علی در معرکه شور آفرین پس از این تعبیر پاک رحمت للعالمین زینب است اما بخوان او را تو ام المومنین یارب بحق زینب آن دردانه باب امیرالمؤمنین تو رسان آن منتقم را یا اله المذنبین @hadithashk