سلام ای به شیران جگر یا علی
تو یکتایی از هر نظر یا علی
همه آبروها و آوازه ها !
دوعالم تن است و تو سر یا علی
تو ای ماندنی از ازل تا ابد
که هستی ؟ خدایی مگر یا علی
بدون تو حج و صلات و صیام
ضرر در ضرر در ضرر یا علی
همین که شود حرف تو خم شوند
همه عرشیان تا کمر یا علی
خدا منتظر هست تا احمدش
بگوید سحر تا سحر یا علی
عجب رتبه ای ، شهر علم نبی
ندارد به غیر از تو در یا علی
که بهر خداوند و پیغمبرش
شبیه تو بوده سپر یا علی ؟
که هستی که چون فاطمه مادری
فدای تو کرده پسر یا علی
که هستی چرا هر که بدخواه توست
به هر کس بگوید پدر ، یا علی
نیارزد به خاک سم دُلدُلت
دو صد کوه از سیم و زر یا علی
بیارزد دمی در نجف ماندنم
به یک عمر سیر و سفر یا علی
ببین له شدم زیر بار گناه
مرا زیر ایوان ببر یا علی
به جان حسن جان ، سوامان نکن
بیا باز دَرهم بخر یا علی
کریما بیا کم محلی نکن
به مهمان ِ روز پدر یا علی
اگر ختم قرآن کنم بارها
ثوابش رسد تازه بر یا علی
#شعر_ولادت_حضرت_امیرالمومنین_علی_ع
#محمد_حسین_رحیمیان
@hadithashk
بر حسین بن علی آیینه دار
زین أب یا زینت پروردگار
کرد کسب فیض از او، اقتدار
می نویسم نام او را با وقار
یک نفر اما هزاران لشکر است
ذوالفقار در نیام حیدر است
گرچه دورش لشکری ولگرد بود
شیر بانویی که غوغا کرد بود
یک تنه فرمانروای درد بود
نام زینب داشت اما مرد بود
اقتدارش اقتدار مکتب است
زهره ی زهرا و حیدر زینب است
صبر ، تربیت شد از ایمان او
شد نجابت دست بر دامان او
عاشقی که عشق شد حیران او
او که بود ؟عباس شد قربان او
محضرش عرض ارادت می برم
نام او را با طهارت می برم
نور بود و نور را سر کرد او
شام رفت و فتح خیبر کرد او
با خطابه کار حیدر کرد او
کربلا را کربلا تر کرد او
در اسارت شوکتی شاهانه داشت
بانویی که جوهر مردانه داشت
خاطرش هرجا مکدر بوده است
کاشف الکربش برادر بوده است
محضر ارباب، بهتر بوده است
قبله ی او روی دلبر بوده است
از ازل بوده ست قربان حسین
جان زینب بسته بر جان حسین ...
خم نشد هرچه سر بر نیزه دید
هم رسالت بود با شاه شهید
کوچه کوچه بار غربت را کشید
با صلابت بود ، در بزم یزید
در خرابه حالتش تغییر کرد
داغ طفلی ، عمه اش را پیر کرد
روزگار، آن زینب مرد آفرین
قد خمیده بود ظهر اربعین
از شکسته بودن او ، بس همین:
آمد استقبال او ام البنین ...
گفت : زینب را ندیدم، او کجاست ؟!
این شکسته کیست ؟ خیلی آشناست
گفت : مادر نیمه جان برگشته ام
زینبم من ، قد کمان برگشته ام
آه... بی شیرین زبان بر گشته ام
سوی تو مرثیه خوان برگشته ام
کوچه کوچه بود بر دستم طناب
واردم کردند در بزم شراب ....
پیر گشتم ، شرم دارم از بیان
من کجا و مجلس نامحرمان
بین تشت زر ، بزرگ خاندان
با که بگویم مست بود آن میزبان
چوب بر روی لب یارم نشست
خیزران که نه ، ولی دندان شکست ...
یاد آن یار قدیمی گریه کرد ...
چشم او با هر نسیمی گریه کرد
داشت اوضاع وخیمی گریه کرد
بعد از او یک سال و نیمی گریه کرد
شب به شب بر آنچه دیده ضجه زد
یاد رگهای بریده ضجه زد ...
بوسه زد بر پاره ای از پیرهن
گریه کرد از آنکه خود دارد کفن
زد به سینه گفت: ای عریان بدن
رفتنی ام ، کشته ی صد پاره تن ....
مثل ظهر اربعین بد حال بود
مدفن او شام نه ، گودال بود
محتضر دارد میان سینه آه
بر نمی دارد اگر از در ، نگاه
هست چشمش وقت جان دادن به راه
صورتش چرخید سمت قتلگاه
دارد این قصه به آخر می رسد
قبل جان دادن ، برادر می رسد ...
#شعر_شهادت_حضرت_زینب_س
#ناصر_دودانگه
@hadithashk
ما رایتُ
روی بام آفرینش آفتاب زینب است
رونق هر سفره ای از نان و آب زینب است
تو بگو چادر ولی در اصل این شمشیر اوست
فاتح کرببلا تیغ حجاب زینب است
`ما رایتُ” گفت؟! نه! کوبید برروی یزید.
وحشت آل امیه از جواب زینب است
گرچه شد پوشیه اش غارت رخش مستور ماند
بال جبراییل در واقع نقاب زینب است
گریه کرد و گریه کرد و شام را ویرانه کرد
گریه کردن درس اول از کتاب زینب است
دستهایش در طناب افتاده اما بسته نیست
تا ابد حبل المتین ما طناب زینب است
پرچم زینب به دست کوچک ام البکاست
پس رقیه رهبر این انقلاب زینب است
چادر خاکیش خاک سینه زنها را سرشت
هرکسی اباد شد خانه خراب زینب است
تا همه گفتند زینب گفت زینب یا حسین
این نگین زیبنده بر روی رکاب زینب است
ای که دنبال برات کربلایی اربعین
کربلا رفتن فقط با انتخاب زینب است
جای شلاق و اسارت یا لباس پاره نه
دیدن یک سر روی نیزه عذاب زینب است
حسین قربانچه
سید پوریا هاشمی
#حسین_قربانچه #سید_پوریا_هاشمی #شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام المصائب
کربلا کارگاه زینب بود
تازه آغاز راه زینب بود
اینکه شد دودمانِ ظلم سیاه
اثر دودِ آهِ زینب بود
مُهرِ خون زد به دفترِ عشقش
چوب محمل گواه زینب بود
گرچه چل روز سر پناه نداشت
یک جهان در پناه زینب بود
و اذالشمسُ کورت شرحِ
روزگار سیاه زینب بود
قتلگاهِ حسین، کرب و بلا
شام هم قتلگاه زینب بود
پیش یک لشگر مسلح و مست
گریه تنها سلاح زینب بود
آن تن تکه تکه تکه شده
بخدا تکیه گاه زینب بود
بدنی که سپاه رویش رفت
روزگاری سپاه زینب بود
زنده زنده تنی که عریان شد
آبرو دار و شاه زینب بود
قطره قطره ز دیده دُر می سفت
با برادر چنین سخن می گفت:
پای هر پنج تن بلا دیدم
من تورا روی نیزه ها دیدم
سر یک نیزه ی بلند ، حسین
گیسوان تورا رها دیدم
بین جمعیتی که سنگ زدند
چهره ی چند آشنا دیدم
غیرت الله، دخترانت را
بین یک عده بی حیا دیدم
به غذا لب نمیزنم دیگر
سر سفره سر تورا دیدم
کوچه گردیت کوچه گردم کرد
بین این کوچه ها چه ها دیدم
ذره ای از بلای کوفه نشد
هربلایی که کربلا دیدم
آه از آن لحظه که زمین خوردی
روی جسمت بروبیا دیدم
روی تل دست و پای من گم شد
تا تورا زیر دست و پا دیدم
دور گودال غیر سر نیزه
چندتا تکه ی عصا دیدم
بعد از آنكه جدايمان كردند
بدنت را جدا جدا ديدم
از لباس تنت نمانده نخی
تن غارت شده اَ اَنتَ اَخی؟!
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم #گروه_شعر_یا_مظلوم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
جانم زینب
سوخته گرچه پرش از شرر غارت ها
پا نهاده است روی تاج ابر قدرت ها
اسکتوا گفت و عوالم همگی لال شدند
ریخت از هیبت او هیمنه ی هیبت ها
سالها پيش در اين شهر بزرگى مى كرد
آه دیگر خبری نيست از آن عزت ها
بين اين شهر بنا بود كه مهمان باشد
اُف بر اين رسم پذيرايى و اين دعوت ها
شاهبانوى جهان باشى اگر هم ، وقتى
دست بسته برسى ، مى شكند حُرمت ها
دختر پرده نشین علی و فاطمه را
نگهش داشته کوفه سرِپا ساعت ها
لااقل کاش ابالفضل برایش میماند
با حضورش چه کسی داشت از این جرأت ها
خارجى زاده كه گفتند دلش سوخت ولى
قارى اش آمد و برداشته شد تُهمت ها
داشت مانند علی خطبه ی غرا میخواند
سر که آمد به سر آمد سخن و صحبت ها
دست بر شانه ی طفلان حرم میگيرد
آنكه خم بود به پايش همه ی قامت ها
میدوَد تا كه كسى نانِ تصدّق نخورد
آرى افتاده به دوشش همه ی زحمت ها
شد قبول اُمّ حبيبه! همه نذرى هايش
خانمش آمده در كوفه پس از مدت ها
اولش هرچه نظر کرد کسی را نشناخت
تا سرِ نیزه نشین کرد عیان نسبت ها
روز از شدت گرما و شب از سرمایش
پوست انداخته بودند همه صورت ها
سَر كه افتاد زمين زود برَش داشت رباب
چون دگر گير نمى آمد از اين فرصت ها
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم #گروه_شعر_یا_مظلوم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حلالم کن برادر جان
اگر دلواپسِ من بوده ای من بیشتر بودم
میان بستگان خود به تو وابسته تر بودم
رسیده لحظه ی مرگم سراغم را نمیگیری؟!
به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم
میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها
منی که لحظه ی جان دادن چندین نفر بودم
نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم
از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم
نگاه آخرم گودال بودی گریه میکردم
وَ از موی سرِ آشفته ات آشفته تر بودم
هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم
سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم
میان التماس من تو را هر کس که آمد زد
چه بر می آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم
به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت
منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم
به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد
تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم
تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه ی خولی
سرت را از تنورش در میاوردم اگر بودم
بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت
برای بچه ها هم عمه بودم هم پدر بودم
سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را
برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم
تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟!
که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم
مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند
منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم
تورا با خیزران میزد مرا ساکت کند دشمن
حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم
گروه شعر یا مظلوم
#شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم #گروه_شعر_یا_مظلوم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عمه ی سادات
نثار روح چنان کوه عمه ی سادات
در ابتدای غزل فاتحه مع الصلوات
برای اینکه شود جاودانه در تاریخ
گذاشت در وسط کربلا دو تا مرآت
یکی به اسم حسین و یکی به اسم خودش
یکی به آن دگری خیره،این به آن شد مات
کشید دست ز عشقش ولی مگر که کشید؛
برای ثانیه ای دست از خدا؟ هیهات
کسی که زینت باباست، شام را یکسر؛
برای خاطر او کرده اند تزئینات
همان که دیده به گودال رفته دین خدا:
نماز و روزه و حج و جهاد و خمس و زکات
همان که کرب و بلا را قشنگ دیده،دلش؛
چه قدر سوخته از تشنگی رود فرات
چه قدر در همه جا کرده اقتدا به حسین
چه قدر بسته به واقع صلات را به صلات
مصیبتش شود اعظم کسی که یک ساعت
شود معطل دروازه های بی ساعات
هرآنچه داشته بخشیده بعد گفته خدا؛
مرا ببخش که دارم بضاعتی مزجات
همان که بعد خودش ساخته شده اینطور؛
حیاط در حرمش دور حوض آب حیات
هنوز نیز به تقویمِ روز رفتن او
به جای روز شهادت نوشته روز وفات
دوباره وزن غمش بیشتر شد از این شعر
دوباره دل خورم از این مفاعِلُن فعلات
مهدی رحیمی زمستان
#شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
ام المصائب
خیزران آمد و بر مهبط یارب زده شد
تازیانه عوض گفتن یا اَب زده شد
اُسکتوا ضربه شد و بر دهن دشمن خورد
مثل آن ضربه که یک روز به مرحب زده شد
روز و شب زینب کبری به اسیری چون رفت
روز از روز بدش آمد و شب،شب زده شد
جای لیلا و رباب و همهی اهل حرم
دم به دم عمه ی سادات مرتب زده شد
صاف بود آینه اش آه ولی در کوفه
سنگ بر آینه از جنس مُحدَّب زده شد
شد کبودی اثراتش دوبرابر زیرا؛
ضربه ها بیشترش در وسط شب زده شد
زینب آن لحظه به پا خاست و از پا افتاد
خیزران چونکه به پاخاست و بر لب زده شد
آسمان بار غم روضه ی سر را نکشید
قرعه ی فال به نام منِ زینب زده شد
مهدی رحیمی زمستان
#شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
یا زینب(س)
ایزد زُلال دیده ی تر آفریده است
بُنیان گذار اشک سحر آفریده است
یک قبله ای برای بشر آفریده است
این کعبه را شبیه پدر آفریده است
تو انعکاس چشمه ی نورِ پیمبری
آئینه ی تمام قدِ شیر خیبری
شب پُشت کوه روشنِ مشرق نزول کرد
خورشید از آسمان طلبش را وصول کرد
نور خدا به قالب یک زن حلول کرد
دنیا دوباره بار امانت قبول کرد...
...تا که تو روی فرش زمین پا گذاشتی
پا روی دیدگان تر ما گذاشتی
ما با گدایی در تو خو گرفته ایم
از چشمه های کوثر تو جو گرفته ایم
از هرکسی به غیر شما رو گرفته ایم
با ذکر نامِ تو دمِ `یا هو” گرفته ایم
آیات مستجاب دعا نام زینب است
ذکر علی علیِ خدا نام زینب است
ما را گدای سیّده زینب نوشته اند
ما را برای سیّده زینب نوشته اند
تحت لوای سیّده زینب نوشته اند
اصلاً فدای سیّده زنیب نوشته اند
پروانه های اهل جنون پرپر تواند
ایل و تبار من همگی نوکر تواند
با تو دمِ حسین لب ما درست شد
ذکر همیشه پُر طرب ما درست شد
باران اشک نیمه شب ما درست شد
با نوکریمان لقب ما درست شد
بانو برای ما نم چشم تری بس است
بانو برای ما لقب نوکری بس است
ای مُحکمات سوره ی مادر..،مدد بده
ای سومین تلألو کوثر..،مدد بده
ای دلخوشی فاتح خیبر..،مدد بده
ای ذوالفقار حضرت حیدر..،مدد بده
بانو!مدد بده که خریدار غم شوم
در این مسیر عشق شهید حرم شوم
ما را جنون سوریه عاقل نموده است
محکومِ حُکمِ محکمه یِ دل نموده است
از این جهان شبزده غافل نموده است
پُشت درِ حریم تو سائل نموده است
ما را غلام حلقه به گوشِ خودت بخوان
ما را مدافعان حریم خودت بدان
دریای علم،سمت وجودت گُسیل شد
یک قطره از علوم تو صد سلسبیل شد
جهل از وقار علمِ تو بانو،ذلیل شد
شاگرد ابتدائیتان،جبرئیل شد
سرمشق خضر و حضرت عیسی تو بوده ای
آموزگار عالم بالا تو بوده ای
دنیا سیاه می شود از دودِ آه تو
صد مرده زنده می شود از یک نگاه تو
راه خدایِ عَزَّوَجَل است راه تو
پشت و پناه هردو جهان شد پناه تو
عالم فدای آنکه پناه تو می شود
شب ها چراغ روشن راه تو می شود
گل های سرخ باغچه ی عشق چیدنی است
تصویر باغ سبز بهاری کشیدنی است
این حالت جنون ملائک چه دیدنی است
ذکر حسین جان تو از بس شنیدنی است
هفت آسمان به خاطر ذکرت سکوت کرد
عشق برادر تو به دل ها هُبوط ...
#بردیا_محمدی #شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
حضرت باران
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصله ها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
باران اشک بود و عطش شعله می کشید
آب از سر تمام بیابان گذشته بود
آتش گرفته بود و سر از پا نمی شناخت
از خیمه های بی سر و سامان گذشته بود
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود
آن پرده های آخر صفین ناگهان
از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود
می دید آیه آیه آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
زینب هزار بار خودش هم شهید شد
از بس که از کنار شهیدان گذشته بود
یک لحظه از ارادت خود دست برنداشت
عمرش تمام بر سر پیمان گذشته بود
بر صفحه های سرخ مقاتل نوشته اند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود...
احمد علوی
#احمد_علوی #شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وای زینب(س)
عطر سیب صحن دلبرم میاد
بخدا همینه باورم..،میاد
نفسای آخره..،مطمئنم
دم آخری برادرم میاد
دست غم تو رو ازم جدا کشید
زینب از دوری تو چیا کشید
من چجوری زیرِ سایه جون بدم...
وقتی جسم تو سه روز گرما کشید
از عذابِ بعدِ تو نترسیدن
نیزهها امونتو می بُریدن
روی تل دست و پا گُم کرده بودم...
دست و پا که میزدی می خندیدن
کاش اینا خداشونو عوض کنن
دین بی بهاشونو عوض کنن
خدا لعنتش کنه..،فکر کی بود
نعل مرکباشونو عوض کنن!
دور خیمههای تو غُلغُله بود
چشم بد دور و بر قافله بود
خولی و شمر و سنان..،جای خودش
بددهن تر از همه حرمله بود
حرمله عذاب بی اموون میداد
مشک عباسمونو نشوون میداد
تا که دِقِّمون بده..،گهواره رو
جلو چشمای رباب تکوون میداد
کوفه زخم دلمو نمک می زد
سنگ غم آئینهمو محک می زد
نزدیکِ محلّهای که درس دادم...
منو شاگرد خودم کتک می زد
کوچه های تنگ و اون همه فشار...
هتک حرمتِ منو بهروم نیار
منی که پردهنشین بودم یه عُمر
با سرِ بازارِ برده ها چیکار؟!
یه بُزُرگی..،زندگیش خراب میشه
دلِ سنگَم واسه اون کباب میشه
بخدا روم نمیشه سوال کنم...
آستینِ پاره مگه حجاب میشه؟!
مرهم هیچکسی التیام نبود
شونه ای پناه گریههام نبود
اون همه بلا توو کربلا دیدم...
هیچ مصیبتی شبیه شام نبود
داغ بی حسابشو یادم نیار
اون همه عذابشو یادم نیار
مستای شامی چه بی حیا بودن...
مجلس شرابشو یادم نیار
اگه با غم تو همدم می شدن
این حرامیا هم آدم می شدن
میدونم زیر سر خیزرونه...
دندونات یکی یکی کم می شدن
باید این شبو به روز بدل کنم
مشکل فراقِمونو حل کنم
حالا که تو نیستی پیشم..،بایدَم
یادگار مادرو بغل کنم
بردیا محمدی
#بردیا_محمدی #شعر_شهادت_بنت_الحیدر_کرار #شعر_شهادت_حضرت_زینب #شعر_شهادت_دخت_زهرای_مرضیه #شعر_شهادت_عقیله_بنی_هاشم
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
گرچه درخت خشک دلم نا اُمید نیست
گویا بهار ، در دل این سَررسید نیست
جشنی که در نبودِ تو بر پا شود ، عزاست
این عیدها بدون حضور تو عید نیست
تقدیرمان به خال سیاه تو رفته است...
انگار بخت منتظرانت سپید نیست!
هفتاد پُشت من ، همگی عاشق تواَند
پس ماجرای عشق من و تو جدید نیست
بابابزرگم آرزویت را به گور بُرد
مَردی که از فراق تو قدَّش خمید..،نیست
در راهِ دوست جان بدهی..،بُرد کرده ای
هر کس که پای یار نمیرد ، شهید نیست
دست گناهکار مرا رو نمی کنی...
اینگونه پردهپوشیات اصلاً بعید نیست
خیلی کُمیت بندگیام لنگ می زند
این پا شبیه آنکه به سمتت دوید..،نیست
من در کمال خیرهسری ، دوست دارمت
این روسیاه هرچه که باشد..، پلید نیست
قفل دلم به دست علی باز می شود
مثل نجف برای دل من کلید نیست
انگورِ حیدریست دلیل جنون من
عقل از سرم کنار ضریحش پَرید..، نیست!
چیزی نمانده دق کنم از داغ کربلا
جز دوری از حسین..،عذابی شدید نیست
جانِ لبی که چوب شد از تشنگی..،بیا
جان تنی که گم شده..،در خطِّ دید نیست
وللّه اوجِ روضه همین مصرع است و بس:
جای عقیله در دل بزم یزید نیست
#شعر_مناجات_امام_زمان
#بردیا_محمدی
@hadithashk