eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
53 عکس
99 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
تشنه‌ی زمزمه‌ام کاش به زمزم برسم میوه‌ی کالم و ای کاش که من هم برسم فاطمه چشم به راه هست سیاهی بزنم ای اجل صبر نما تا به مُحَرم برسم پس از آن جانِ مرا هم ببری حرفی نیست نه ، فقط باش که یکبار حرم هم برسم دست من نیست گریبان بدرم یا ندرم هر زمان که به سرِ سوره‌ی مریم برسم* آه ای راهِ نجف کرببلا دستم گیر ‌اربعین باز بر آن سیلِ دمادم برسم هر قدم می‌شمرم تک‌تکِ تیرَکها را تا که بر موکبِ عباس معظم برسم اربعین وقتِ قرار است بگو یا عباس کاش بر سایه‌ی آن صاحبِ پرچم برسم این شهیدانِ حرم همسفر ما بودند قسمتم نیست چرا پیش رفیقم برسم کم‌کم ای ناله بیا موقع مقتل خوانی است وای کم مانده به گودال مقرم برسم ای بقیع تربتی از خود به سرم می‌ریزی کاش ای کاش به این خاک پُر از غم برسم حسن لطفی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۱۷ تیر ۱۳۹۷
آتش زد حرم را این بار اول نیست آتش زد حرم را سوزاند دشمن باز بیتی محترم را آتش زدن از خانه مادر شروع شد فرعون امت سوزاند اول آن حرم را این آتش کینه سپس تا کربلا رفت بر جان زینب ریخت دشمن درد و غم را یک روز دشمن یاس را در شعله سوزاند یک روز گلهای شده از ساقه خم را حالا شرر بر خانه صادق رسیده در شعله ها میدید او صدها قدم را میسوخت در میسوخت دل میگفت هیهات میسوزم اما برنمیتابم ستم را مثل علی در ریسمان یار خدا بود یعنی نگه میداشت در عالم عَلَم را شیخ الائمه بی عمامه پابرهنه دشمن سواره میکشید آن قد خم را میگفت گاهی پیرمردم بی گناهم حتی نمیگیرند این سان متهم را ای بی حیا هرچه به من گفتی گذشتم اما میاور هیچ اسم مادرم را من را بزن من را ببر اما جسارت هرگز تحمل نیز آل اطهرم را با چشم گریان کرد یاد عمه هایش تا آسمان میبرد آه دَم به دَم را شمشیر را بالا سر خود دید اما هرگز ندیده بر دهان تیر ستم را هرگز نرفته راس او بالای نیزه هرگز ندیده زیر سُم صدها قدم را با جسم مسموم از جفا گفتا حسینا ای کاش چون تو میبریدند این سرم را شاعر؟؟؟ ؟؟؟ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۱۷ تیر ۱۳۹۷
خاک های حرمت دردمندان غمت زندگی از سر گیرند گرکه با مژه غبار از حرمت برگیرند گرچه بی صحن و رواق است حریمت اما پادشاهان جهان روزی از این در گیرند خاک های حرمت محمل اشک زهراست گر که با در نجف شان برابر گیرند چشمهایی که برای غم تو میبارند باده ای است که از ساقی کوثر گیرند شده پر منبر محراب زگیسوی شما ماجراهای خم زلف تو منبر گیرند کشتزار غم و غصه شدم از بذر بقیع شمع آورده ام امشب که کنم نذر بقیع دیده ات در همه عمرچه غمها که ندید دشمنت پشت در خانه تو هیزم چید خانه ات سوخت دلت سوخت از این سوزاندن کودکی از وسط شعله به سوی تو دوید اهل خانه همگی برتو پناه آوردند همه بر حرمت گیسوی تو بستند امید وای از آن دم که بر این خواهش اهل خانه دشمن بی سرو پا نعره زنان میخندید یک نفر طعنه زنان رفت طنابی آورد یک نفر از غم و ازغربت تو جامه درید هر چه گفتند نبندید خودش می آید به خداوند که دستان خدا را بستید نزنیدش نبریدش نبریدش نزنید پیش چشم در همسایه چنینش نبرید پیرمرد است ببینید که حرمت دارد اینقدر پای پیاده نکشیدش نکشید آنقدر خورد زمین کوچه به کوچه بدنت غیر یا فاطمه آهی کسی از تو نشنید مثل آن کودک گم گشته میان صحرا هرچه زد دشمن او باز صدا زد زهرا موسی علیمرادی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۱۷ تیر ۱۳۹۷
امام مسلکش از مردم زمانه جداست امام مظهر احقاق حق دین خداست امام گرچه خودش بنده خداوند است درست مثل خداوند، بی همانند است یقین بدان که مبری ز شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه سیار و خلق حجاج اند خلایقند که او را همیشه محتاج اند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجب شرعی ست احترام کنند خلایقند که باید گرامی اش دارند امام اوست، ولو خلق عمامه بگذارند اگرچه خلق بدون امام محرومند امام و خلق جهان لازمند و ملزومند اگرچه خلق جهان را ز اوست شانیتی به هر امام جماعت، سزاست جمعیتی اگرچه دین خداوند بی نیاز از ماست بدون مردم دنیا، امام هم تنهاست! سر خلافت اگر خلق اختلاف کند امام چاره ندارد مگر مصاف کند بنا به نص روایت امام چون کعبه ست که واجب است جهان گرد او طواف کند مطیع امر امامت همیشه پشت ولی ست اگرچه خلق علیه وی ائتلاف کند مطیع امر ولی بین کوچه ها باید بنا به خواست او تیغ را غلاف کند غلاف گفتم و بازویی آمده یادم مگر که قافیه اینک مرا معاف کند □ قیام همت و عزمی رفیع می‌خواهد امام شیعه محب نه! مطیع می‌خواهد! امام شیعه به تاریخ، خوش نگشته دلش دمی به همهمه شیعیان منفعلش به شیعه خود امامی علاقه‌مند نشد بخاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام، شیعه خود را عزیز می‌خواهد سر برهنه و شمشیر تیز می‌خواهد حدیث دین خدا، حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی الله سخت دشوار است مطیع، بهر اطاعت همیشه آماده ست چنان که حضرت صادق نشان‌مان داده ست روایتی ست که خالی ز هرچه اشکال است ثقه ست چون سندش منتهی الآمال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه ای خراسانی گلایه کرد به حضرت؛ که یا امام ششم! برای معرکه آماده‌اند این مردم نظر کنید مساجد پر از مسلمان اند کنون که شکر خدا شیعیان فراوان اند به خلق حجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده ست تا قیام کنید؟ سخن رسید بدین جا، کلام کامل شد غلام خانه حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنور خانه ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل وار برو بین شعله ها بنشین غلام خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببینند ترس در جسمش بدون حرف اضافه در آن تنور نشست امام صادق درب تنور را هم بست پس از گذشت زمانی، میان خوف و رجا  امام گفت فلانی! تنور را بگشا همین که باز شد آن از شراره ها گلگون غلام سالم سالم پرید از آن بیرون! امام گفت فلانی! عجیب ترسیدی! نظاره کن که چنین است شیعه! فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه ها داری بگو که شیعه اینگونه چندتا داری؟ رها ز همهمه شیعیان صوری باش اگر که شیعه شدی، شیعه تنوری باش تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنور حادثه تنها همین تنور نبود دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنور حضرت صادق اگر گلستان شد تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که علم افروخت سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق؟ سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خفت به دامان حضرت زهرا سری که دل ز تمام فرشته ها می برد سری که خنده آن دل ز مرتضی می برد سری چنان که به شب های شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه زینب سری که بود چنان خطبه نبی، سخنش سری که گریه نمودند پنج تن به تنش چرا تمامی موهاش سخت سوخته اند؟ سر عزیز خدا را چه سان فروخته اند؟ صدای قرآنش را شنیده ای خولی؟ به چند درهم سر را خریده ای خولی؟ کشیده مسح ز خون بر سر و گرفته وضو کدام دست دو دندان شکسته است از او؟ پیمان طالبی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۱۷ تیر ۱۳۹۷
اهل دل با مناجات علی اهل دل شب میشوم با تقرب بر حسین اینجا مُقرب میشوم چون علی گردید عبد مِن عبید مصطفی من هم از این منظر امشب عبد زینب میشوم هر زمان باشم غلام نوکران فاطمه بر امام خویش هم نوکر ملقب میشوم یا الهی المُذنبین من هرچه بودم آمدم دارم امشب از عطای تو لبالب میشوم من تو را دارم خدا دارم رضا دارم رضا با علی موسی رضا معصومه مذهب میشوم هر چه بد باشم شب جمعه که می آیم حرم با نگاه حضرت سقا مودب میشوم یاد کام تشنه ارباب عطشان چون کنم زائر یک گوشه از گودال اقلب میشوم روضه وجه السرا را روضه خوان میخواند و ناگهان گریان زخم سُم مرکب میشوم ناله زهرا به گوش آید از آن سوی حرم با نوای یا بُنَی َغرق یا رب میشوم شاعر؟؟ ؟؟؟ لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷
صاحِبُ‌الکَرَم ای صاحِبُ‌الکَرَم ! کَرمت را به رخ بکش پیش کریم‌ها تو کَمت را به رخ بکش وقتی تمام خلق، به دنبال شادی‌اند شور و نشاطِ بزم غمت را به رخ بکش تا «یا حسین» می‌شنوم زنده می‌شوم ای بهتر از مسیح، دَمت را به رخ بکش نزدِ فرشته‌های سبک‌بالِ عرش هم پرهای تیغه‌ی عَلَمت را به رخ بکش بازارِ داغِ جاذبه‌ها را کساد کن ای صاحِبُ‌الحَرَم ! حرمت را به رخ بکش بین تمام گریه‌کنانِ عزای خود ... چشمانِ اُمت عَجمت را به رخ بکش پرونده‌ی گناهِ مرا دست خود بگیر پیش نگاهِ من قلمت را به رخ بکش از من قبول کن غزلی را که گفته‌ام بعدش خُلوصِ مُحتشمت را به رخ بکش رضا قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷
شفاعت در بهشت در حرم نه،زائرت دارد اقامت در بهشت قیمتی تر می شود با تو عبادت در بهشت روز محشر نه،به تأیید زیارت نامه ات می کنی از زائران خود شفاعت در بهشت از زیارت نامه ات فهمیده ام این راز را هرکسی خوانْد از تو،خواهد رفت راحت در بهشت هرچه می خواهم عنایت می کنی یکباره،چون؛ زود خواهد شد دعاها استجابت در بهشت خوش به حال خادمانت که چنان خیل مَلَک پیش تو هستند هی مشغول خدمت در بهشت صبح می آیم نمی‌گویم که کِی دل می کَنم چون که معنایی نخواهد داشت مدّت در بهشت ظاهراً کُنج حرم دفن است اما باطناً زود تر از موعدش رفته ست «بهجت» در بهشت خوش به حالش مسجد اعظم گواهی می دهد اینچنین دارد «بروجردی» عمارت در بهشت خوش به حال کفتر صحنت که دائم پیش توست فرق دارد داستان های حسادت در بهشت ساعتی در زیر درب ساعتت محو توام گرچه بی معنی ست با این فرض ساعت در بهشت توی حوض صحن افتاده ست عکس گنبدت گوییا افتاده اینجا عکس جنت در بهشت معتقد هستم فقط با «اِشْفَعی لی فاطمه» می کنی بعد از قیامت هم قیامت در بهشت  مهدی رحیمی زمستان لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷
بیاریـد بالا دو دست دعا را بخوانید یک بار دیگر خُدا را به نصّ کلام الهی ، به قرآن تسلّی دهد ذکر او قلب ما را خُدا در(إلَیهِ الوَسیلَه)به ما گفت: بگیــریم دامـان آل عـبا را که ما با توسّل به این خانواده گـرفـتیم امـان از قضا هر بلا را به قُربان این چارده نور رفتیم ندیدیـم با این که دشت مِنا را رئوف ازل خواست ظاهر شود که به ما داد علی بن موسی الرّضا را که رأفت به معنا و مفهوم کامل ببینـد در ایران به خـود اعتلا را و با نیّت اینکه در خطّه ی قـم ببیـنیم الطــافِ خیرُ النّسـا را ز فیض قـدمهای معصومه آورد به این شهر ایمان و حُجب و حیا را سپس گفت هر زائری دوست دارد زیارت کنـد بضعهُ المُـصطفی را مشـرّف به درگاه معصومه گردد که او مظهر است عصمت کبریا را نجف قالب کوچکش هست قم ، پس —ببینــد اینجا شـه لافتیٰ را بکوبید با در زدن در حـریمـش در خانه ی حضرت مُجتــبی را به مهمان سرایش بیایید تا باز ببینــید یک جلوه از “هَلْ اَتیٰ”را دُرست است درباره ی عصمت او اگر پـیک وحی آورد “إنّـمـا” را شـده شهر قم مأمن فاطمیّون که او مادری کرده اهل ولا را نشستیم در خلوت دنج صحنش که ما در بهشت عاشقیم انـزوا را همه اوست ، ما کمتر از هیچ باید بریــزیم دور این هـمه ادّعـا را وضویی بگیریم با آب حوضش که بخشند نورِ خُـدا چهره ها را به زر احتیاجی نداریم َمـردم ببوسیم تا سنگ ایوانْ طلا را به بوی ضریحش ز سر هوش ما رفت که هستیم این گونه مست و سُکارا بگردیم هر قدر در شهر قمصر  نَـبوئیم عطری چنین غم زُدا را بچسبیم بر پرده های رواقش بگیریم سر رشته های شفا را نبودند اگر در جـوار حـریمش نبود آن چنان قدر،فیضیّه ها را پس از طوس باید بیارند تا قم تـمامِ غـریبــانِ درد آشنا را حسینیّه ها بی شُمارند دورش نـداریم اگر حـسـرت کربلا را کرم دیده ایم از مُحرّم دمـادم گرفتیم از او چونکه اذن عزا را به یک یاحسین آمده اشک چشمش گرفته از او هر که رزق بُکـا را نمانده ست چیزی به ماه محرّم بـخوان روضه ی کُشته ی سرجُدا را بخوان از همان دم که زینب در آورد از آن پیکر غرق خون نیزه ها را برو سائل بی نوا خادمـش شو که قارون کند گنج عشقش ، گدا را محمّد قاسمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷
عالم حریم حرمت آل پیمبر است  کلِّ فلک همان فدک آل کوثر است چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه  دنیا چو گوی، در کفِ دستان حیدر است ما غیرِ خیرِ فاطمه خیری ندیده ایم هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است آری به حرمت حرم ثامن الحجج ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا  این مملکت هدیّۀ زهرای اطهر است مکه مدینه سامره کرب و بلا نجف تا کاظمین یکسره با قم برابر است بالاترین زمان که پس از روز مادر است  معصومه شاهد است، همین روز دختر است آمد چه دختری که چو زینب کند قیام  جان برادر است و رضا جان خواهر است از مشهدِ شَهَنشَه و شیرازِ شاچراغ تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است شوق زیارت و حرم و آب و دانه ام یعنی که من کبوتر این آستانه ام ای مرقد تو قبلۀ عالم ترا سلام  ای امتدادِ سورۀ مریم ترا سلام ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر جام طهور کوثر و زمزم ترا سلام ای پارۀ تنِ همۀ آل مصطفی  وی بضعۀ نبیِّ مکرّم ترا سلام ای بارگاه قدسیِ تو آشیانه ای… بر بهترین سلالۀ خاتم ترا سلام آئینه دارِ معرفهُ الفاطمه تویی ای رازدارِ خلقتِ آدم ترا سلام باید ترا عقیلۀ دوّم صدا کنیم  عِلم لدُن تُراست مسلّم، ترا سلام یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است  ای بر عفاف،رشتۀ محکم ترا سلام نیکان ترا ملیکۀ اسلام خوانده اند ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم ترا سلام شد بارگاهِ قدسیِ تو کلبۀ مَلَک آید ز هر فرشته دمادم ترا سلام عشق رضا و شوق حریمت،دو بالِ عشق با این دو بال،نیست در عالم زوالِ عشق ما را اگر به کشور تو بار داده اند  یعنی بما خزائنِ أسرار داده اند بعد از ولای فاطمه و زینب و حسین  بر زینبِ رضاست که این کار داده اند تو خود نشانِ سلسلۀ این أمانتی یعنی ترا ولایتِ أبرار داده اند وقتی حدیث میکنی از جدِّ اکرمت بر تو کلامِ فاطمه انگار داده اند موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری دین را نمک به کام تو بسیار داده اند هستی فقیه و مجتهده در علومِ دهر بر تو عجیب بینشِ بیدار داده اند پا جای پای حجّتِ سرمد گذاشتی با تو بما بشارت و إنذار داده اند طی کرده ای چه ناب مسیرِ امام را زیبات، نامِ قافله سالار داده اند میخواستی که زائر کوی رضا شوی بعد از عروج، رخصت دیدار داده اند حالا دفاع از حَرمت تا هنوز هست صحن و رواق محترمت تا هنوز هست تو در تمام مُلک و مَلک تا نداشتی آنگونه خِلقتی که تو همتا نداشتی روحِ مجرّدِ تو همان نور فاطمه ست نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش جز انفجارِ نور تمنّا نداشتی در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد غیر از خدا تو هیچ کسی را نداشتی روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است  غیر کلامِ حق، یَدِ بَیضا نداشتی در نو جوانی اَت به فِقاهت رسیده ای در پُرسشی نبود، که فتوا نداشتی شد حوزه های علمیه از عِلم تو علَم ای عالمه که عِلم ز دنیا نداشتی شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است با آنکه عمرِ زینب کبری نداشتی آنچه مصائب است چشیدی ولی یقین بر نیزه رأس زادۀ زهرا نداشتی از ساوه تا به قم به شما مرحبا رسید از کوفه تا به شام به زینب جفا رسید محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷
شد بوریا کفن هر دم به آخرین سخنت گریه میکنم یاد غروب و زخم تنت گریه میکنم یکدم بیا ببین که فتادم ز پا حسین دائم به غصه و محنت گریه میکنم پیراهنت به سینه گرفتم بیا ببین بر خون روی پیروهنت گریه میکنم یادم نمیرود که چه دیدم به قتلگاه با یاد دست و پا زدنت گریه میکنم در زیر آفتابم و یاد تن توام از طرز زیر و رو شدنت گریه میکنم شد بوریا کفن به تن نعل خورده ات هر لحظه من ، بر آن کفنت گریه میکنم کی میرود، ز خاطر من مجلس شراب بر چوب دشمن و دهنت گریه میکنم محمود اسدی(شائق) لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷
چشم دلم به سمت حرم باز می‌شود با یک سلام صبح من آغاز می‌شود پر می‌کشد دلم به هوای طواف تو وقتی که لحظه، لحظهٔ پرواز می‌شود قفل دلم شکسته کنار در حرم از مرقدت دری به جنان باز می‌شود اینجا دو قطره اشک، برات زیارت است اینجا دلِ شکسته سبب‌ساز می‌شود کو چشم روشنی که ببیند در این حرم هر روز چند مرتبه اعجاز می‌شود اعجاز توست اینکه دلم یا کریم توست قلب تپندهٔ حرم قم، حریم توست اینجا بهشت دختر موسی بن جعفر است از نفحهٔ شهود و تجلی معطر است برپا شده‌ست مکتب قرآن و اهل‌بیت دارالعلوم مریم آل پیمبر است اینجا کلید علم و فقاهت ارادت است خاک در حریم تو علامه‌پرور است چشم امید عالِم و عاشق به سوی توست اینجا چقدر چشمهٔ جوشان کوثر است تنها پناهگاه دلم صحن آینه‌ست وقتی دلم از آه زمانه مکدر است هر شب کنار مرقد تو یک مدینه دل دنبال قبر مخفی زهرای اطهر است صحن تو غرق بوی گل یاس می‌شود اینجا حضور فاطمه احساس می‌شود با آن که هست هر دو جهان مال فاطمه اینجا دمیده کوکب اقبال فاطمه بی‌اختیار پای ضریحت رسیده است هر زائری که آمده دنبال فاطمه دارد تمام مرقد تو بوی آسمان اینجاست سایه‌سار پر و بال فاطمه فرمود آشیانهٔ‌ امن الهی است صحن و سرای تو: حرم آل فاطمه خورشید آل فاطمه از راه می‌رسد هر سال ما اگر که شود سال فاطمه ای عمهٔ امام زمان! کاش در حرم یک صبح جمعه لایق دیدار می‌شدم خاتون ملک ارض و سما إشفعی‌لنا محبوبهٔ حبیب خدا إشفعی‌لنا آرامش و قرار دل ثامن الحجج! ای زینب امام رضا إشفعی‌لنا عصمت دخیل بسته به چادر نماز تو ای آفتاب حجب و حیا إشفعی‌لنا در هر سحر به سوی ضریح اجابتت می‌آورم دو دست دعا إشفعی‌لنا روی سیاه و بار گناهان ما کجا لطف و کرامت تو کجا إشفعی‌لنا مهر و ولایتت شده حبل‌المتین ما در صبحگاه روز جزا إشفعی‌لنا روز حساب تو همه امید شیعه‌ای تنها نه شیعه، اهل جهان را شفیعه‌ای با حبّ تو کسی که دلش را محک زده طعنه به پارسایی حور و ملک زده سرشار از زلالی نور یقین شود در مرقد منور تو قلب شک‌زده از چشمه‌های فیض تو سیراب می‌شود هر کس دلش ز قحطی ایمان ترک زده تنها نه چشم آدمیان بر عطای توست بر گنبد تو دست توسل فلک، زده شب‌های جمعه طوف حرم می‌کنم ولی گویا کسی به زخم دل من نمک زده دارد ضریح اطهر تو بوی کربلا این دل برای دیدن شش‌گوشه لک زده امشب گره گشاست دم یا رضا رضا در دست توست تذکرهٔ کربلای ما یوسف رحیمی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷
آیه اللهِ معظم جملهِ مه رویانِ عالم از رخِ تو بی قرار عرش پروازانِ عالم بر درِ تو خاکسار یکهِ یکدانهِ اگر باشد در عالم آن تویی ای به جمعِ آفرینش های عالم شاهکار ثروت اینجا پیش تو بافقر هم کاسه شده هرسلیمانی به درگاهِ تو بوده وامدار با اشارت گر دَهی دستور ای دست خدا میشود افلاک در خدمت گذاری پای کار گفته اند از اولین و آخرین ، پیغمبران کرده ایی امداد، ایشان را به محضِ اضطرار آیه اللهِ معظم از کجا بنویسمت مرد تقوا ،مرد دانش، مرد جنگی، مرد کار یکهِ پیروزی به میدانِ نبرد ای شیرمرد ازتو تکبیرت بلندُ و از عدویت اَلفرار قیمتِ آن ضربتی که جنگِ خندق تو زدی کرده روحِ هر عبادت را به کلی شرمسار شعرِ خود را گفته ام بر وزنِ شعر کردگار لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار بر یتیمان مادرانهِ مهربانی کرده ایی داشتی بر مستمندان حال و روزی داغدار چشمِ دیدار تورا بعد از نبی دشمن نداشت در گلویت تیغ افکندُ و به چشمانِ تو خار حیفِ دست تو که دنیا بست بر دورش طناب حیف آن حوریه و دست زمخت روزگار حامد آقایی لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
۲۲ تیر ۱۳۹۷