eitaa logo
حدیث اشک
7.4هزار دنبال‌کننده
51 عکس
97 ویدیو
8 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
غریبیِ فاطمه تا سایۀ تو بر سر دردانۀ من است این خانه ای رسول خدا خانه من است دل شوره ام برای غریبیِ فاطمه است این خود دلیل اشک غریبانۀ من است مادر ندارد و نگرانم برای او بنگر سرش چگونه روی شانۀ من است وقتی عروس می شود این نور چشم من آیا کسی ملازم ریحانۀ من است نُه ساله می رود به سوی خانۀ علی نُه سالِ بعد شعله به کاشانۀ من است گویا کسی به خانۀ من شعله می کشد آتش مگر حریف به پروانۀ من است اِنسیّه را به کوچه مگر خار می کنند سیلی مگر نوازش جانانۀ من است ای دخترم برای علی آبرو گذار یاریِ او دعای صمیمانۀ من است اَمّن یجیب بر لب من نقش بسته است ذکر علی دوای طبیبانۀ من است میمیرم و فدای رسول خدا شوم جبریل همکلامِ حکیمانۀ من است پیراهن رسول خدا را بیاورید این هدیه بر عطای فقیرانۀ من است این پیرُهن به هفت کفن بر تنم کنید زیرا گریز روضۀ غمخانۀ من است آیا حسینِ من کفن از بوریا شود؟ این اولین عزا به عزاخانۀ من است محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
سر زده مهمان من شدی بابا خوش آمدی چه عجب مال من شدی شبهای قبل وقف حسین و حسن شدی چیزی بمن نگفتی از این راز سر به مُهر اصلاً چه شد که سر زده مهمان من شدی از ابتدای ماه نگاهم به این در است لاغر شدی نهیف شدی دل شکن شدی با من سکوتِ محض نمی کردی ای دریغ ای ناطق خدا چقدر کم سخن شدی بابا بجان تو دل من شور می زند با بانوی بهشت مگر هم سخن شدی این حالَتَت شبیه به حالات مادر است حالا چه شد که این همه فکر کفن شدی اینقدر ذکر آیه ((انّا اِلَیه)) چیست؟ گویا که حاملِ خبرِ پَر زدن شدی افطار تا سحر سخن از وصل می کنی آماده اراده کشته شدن شدی مرغان خانه هم دم از این داغ می زنند انگار خویش باعث این خواستن شدی بابا نگفتم از حرمِ زینبت مرو؟ رفتی ز پیش زینب و خونین بدن شدی گفتی بمن که زینبِ ام المصائبم باید کنم نظاره که چه خونین دهن شدی ضربت به فرق شاه ولایت روا نبود آیا همین مقدمه کربلا نبود محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
بابا بمان بابا بمان که هستی زینب فدای تو گویا نوشته اند شهادت برای تو مانند روز آخر زهرا شدی پدر قالب تهی مکن که نبینم عزای تو گویا جواب کرده طبیبت حسین را مخفی کند ولی ز همه مجتبای تو دارد عجیب این دل من شور می زند این کاسه های شیر نباشد دوای تو انگار اعتماد ندارم به کوفیان گرچه نشسته اند یتیمان بپای تو گه گاه می رسد خبری از نگاهشان عهد ترا وفا نکند بی وفای تو □□□ این شیر را بنوش ولی یا علی! بدان کوفه دهد جواب همه خوبیای تو شبها که آمدی به در خانه های ما آید تلافی اَش به سر بچه های تو بسپار خوب چهره ما را بخاطرت با زینبت حساب شود ماجرای تو حالا قرار ما سرِ دروازه های شهر سنگ است و اهل بیت تو و ابتلای تو محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
وای بر دل زینب امشب انگار به دل قالب غم ریخته اند همه آفاق و عوالم چه بهم ریخته اند هیچ جایی خبری نیست خبرها اینجاست خانه شیر خدا آمد و رفتِ زهراست گاه مولا به حسن داشت وصیت می کرد گاه این زخم سرش سخت اذیت می کرد حسنم ! اصل مداراست به دشمن حتی گرچه او ضربۀ کاری زده بر من حتی عمق این زخم زیاد ، است نمک جای خودش به یتیمان چو پدر لطف و کمک جای خودش کوفیان شیر بیارند ولی پیش کش است شیر آورد نشان ، نزد علی ، زجرکُش است کوفیان هرچه ببینند تلافی بکنند لیک در کفّه خود سنگ ، اضافی بکنند چه نگویند تشکر – چه تشکر بکنند شکم از لقمه ناپاک ، همه پُر بکنند بعد من کوفه پریشان تر از اینها بشود بر علیه تو گِره ها به جبینها بشود توشه هایی که سر دوش و تنم می بردم زیر لب نام حسین و حسنم می بردم نان خرمای مرا عاقبتش پس بدهند آنچنان فحش ، که انگار به ناکس بدهند بعد از این جان تو و دختر محرومه من وای بر حال دل زینب مظلومۀ من روز روشن به حرم تیرگی شب بزنند سنگها از در و دیوار به زینب بزنند هیچ حرفی به لبم نیست به غیر از یک آه نه به این شیر سفید و نه بر آن سنگ سیاه محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
زائر پهلو شکسته دیدار یار حیدر کرار می رود نزد شهیده در و دیوار می رود او میهمان بانوی بازو شکسته است با پرسشِ جراحتِ مسمار می رود فرق شکسته زائر پهلو شکسته شد دارد علی به موعدِ دیدار می رود از سینه خون نمی چکد اما چو مادرش دنبال یار زینب غمخوار می رود تابوت روی دوش حسین و حسن ولی جسم علی به وادی اسرار می رود دنبال نعش فاتح خیبر به چشم تر یک نوجوان ، امیر علمدار می رود جبریل در میان ملائک به سر زنان از کوفه تا نجف چه عزادار می رود یا رب چگونه باور این غصه ممکن است در خاک جسم حیدر کرار می رود با کوهی از شکایت و انبوهی از فراق مولا به نزد احمد مختار می رود وقتی امیر اشک و مناجات دفن شد دیگر حسن به غربت بسیار می رود محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
همان امام که احیا نمود مکتب را بنا گذاشت به عالم ستون مذهب را به علم و حکمت و ایمان خویش روشن کرد در آسمان امامت هزار کوکب را ز انقلاب کلامش ، کمال حاصل شد نجات داد ز بیداد ، هر معذب را به نور علم و عمل پرورید در عالم هزارها خلف صالح و مهذب را بنای حوزه اگر باقرالعلوم گذاشت به فقه جعفری آراست صادقش لب را حیات مکتب شیعه حدیث و قرآن است که هر دو علت بالندگیست مذهب را ز بعد کرب و بلا، بعد باقر و سجاد شکست صادق دین پشت ظلمت شب را میان محفل علمی ز ظلم دشمن گفت به اهل بیت ، هدایت نمود اغلب را رواج داد که راه عروج ما روضه است ادا نمود حقوق حسین و زینب را گناه شیخ الائمه چه بود ای مردم شکست دشمن او آن دل مقرب را شبیه حیدر کرار دست او بستند شبیه فاطمه در شعله گفت یارب را دوباره وقت نماز و هجوم نامردان دوباره بی ادبی سیدی مؤدب را چرا کسی نگران امام پیرش نیست کجاست دادرسی ، غربت لبالب را میان آن همه شاگرد یک نفر نشنید صدای بغض گلوی رئیس مذهب را امام مفترض الطاعه را پیاده کشاند برای خویش مهیا نمود مرکب را به روی صادق دین ناسزا ! زبانم لال خدا عذاب کند دشمن مکذب را هنوز تهمت بی دین به اهل دین رسم است هنوز فتنه بَرَد مردم مذبذب را به یاد تاول پای سه ساله که افتاد مرور کرد همه روضه های آن شب را محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
عالم حریم حرمت آل پیمبر است  کلِّ فلک همان فدک آل کوثر است چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه  دنیا چو گوی، در کفِ دستان حیدر است ما غیرِ خیرِ فاطمه خیری ندیده ایم هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است آری به حرمت حرم ثامن الحجج ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا  این مملکت هدیّۀ زهرای اطهر است مکه مدینه سامره کرب و بلا نجف تا کاظمین یکسره با قم برابر است بالاترین زمان که پس از روز مادر است  معصومه شاهد است، همین روز دختر است آمد چه دختری که چو زینب کند قیام  جان برادر است و رضا جان خواهر است از مشهدِ شَهَنشَه و شیرازِ شاچراغ تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است شوق زیارت و حرم و آب و دانه ام یعنی که من کبوتر این آستانه ام ای مرقد تو قبلۀ عالم ترا سلام  ای امتدادِ سورۀ مریم ترا سلام ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر جام طهور کوثر و زمزم ترا سلام ای پارۀ تنِ همۀ آل مصطفی  وی بضعۀ نبیِّ مکرّم ترا سلام ای بارگاه قدسیِ تو آشیانه ای… بر بهترین سلالۀ خاتم ترا سلام آئینه دارِ معرفهُ الفاطمه تویی ای رازدارِ خلقتِ آدم ترا سلام باید ترا عقیلۀ دوّم صدا کنیم  عِلم لدُن تُراست مسلّم، ترا سلام یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است  ای بر عفاف،رشتۀ محکم ترا سلام نیکان ترا ملیکۀ اسلام خوانده اند ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم ترا سلام شد بارگاهِ قدسیِ تو کلبۀ مَلَک آید ز هر فرشته دمادم ترا سلام عشق رضا و شوق حریمت،دو بالِ عشق با این دو بال،نیست در عالم زوالِ عشق ما را اگر به کشور تو بار داده اند  یعنی بما خزائنِ أسرار داده اند بعد از ولای فاطمه و زینب و حسین  بر زینبِ رضاست که این کار داده اند تو خود نشانِ سلسلۀ این أمانتی یعنی ترا ولایتِ أبرار داده اند وقتی حدیث میکنی از جدِّ اکرمت بر تو کلامِ فاطمه انگار داده اند موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری دین را نمک به کام تو بسیار داده اند هستی فقیه و مجتهده در علومِ دهر بر تو عجیب بینشِ بیدار داده اند پا جای پای حجّتِ سرمد گذاشتی با تو بما بشارت و إنذار داده اند طی کرده ای چه ناب مسیرِ امام را زیبات، نامِ قافله سالار داده اند میخواستی که زائر کوی رضا شوی بعد از عروج، رخصت دیدار داده اند حالا دفاع از حَرمت تا هنوز هست صحن و رواق محترمت تا هنوز هست تو در تمام مُلک و مَلک تا نداشتی آنگونه خِلقتی که تو همتا نداشتی روحِ مجرّدِ تو همان نور فاطمه ست نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش جز انفجارِ نور تمنّا نداشتی در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد غیر از خدا تو هیچ کسی را نداشتی روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است  غیر کلامِ حق، یَدِ بَیضا نداشتی در نو جوانی اَت به فِقاهت رسیده ای در پُرسشی نبود، که فتوا نداشتی شد حوزه های علمیه از عِلم تو علَم ای عالمه که عِلم ز دنیا نداشتی شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است با آنکه عمرِ زینب کبری نداشتی آنچه مصائب است چشیدی ولی یقین بر نیزه رأس زادۀ زهرا نداشتی از ساوه تا به قم به شما مرحبا رسید از کوفه تا به شام به زینب جفا رسید محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
اَمّن یُجیب وقتی که دیده با تو تفاهم نمی کند پیدا ترا میانۀ مردم نمی کند همت نکرده ام به تمنّای روی تو ورنه امام ترکِ تبسّم نمی کند تنها به ادّعا کسی عاشق نمی شود عاشق که راه قافله را گم نمی کند وقتی ز دوست خسته و دلگیر می شوی حتی نسیم صبح ترنّم نمی کند صدها هزار بار که فرمان نمی دهند آدم که میل خوشۀ گندم نمی کند قَهرت اگر ، خطاب رسد ، زیر و رو کند دریا بدون حکم تلاطم نمی کند لعل لب تو حیف ، که با ما کند سخن آقا که با غلام تکلّم نمی کند در پشت سیل اشک خودت را نهان مکن خورشید ، چهره را ز فلک گم نمی کند اَمّن یُجیب با لبِ ما همنشین شده اهل دعا که ترک تداوم نمی کند آدینه وار بر سرِ راهت نشسته ایم کو غصه ای که قصد تهاجم نمی کند در انتظار رؤیتِ رویت گذشت عمر جز دیدنِ تو دیده تجسّم نمی کند ای جان فدای همت زهرایی اَت بیا تا کربلا ز خیمۀ صحرایی اَت بیا محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
ناله ها مردم و هنگام جان دادن کسی با من نبود حجره ام دربسته بود و خانه ام ایمن نبود هادی ام را هم به سختی زیر لب دادم ندا قدرتی دیگر برای این صدا کردن نبود من بحال مرگ بودم قاتلم در شور و شوق انتظاری بیش از این از جانب دشمن نبود دست وپا تا می زدم رقاصه ای کِل می کشید آرزوی دیگری آن لحظه جز مردن نبود ناله های غربتم در هلهله جوهر نداشت خانه تاریک و سردم مأمن ماندن نبود آب می جستم مگر قدری کنم رفع عطش آب بود و جرعه ای از آن نصیب من نبود شکر می کردم خدا را تشنه ام مثل حسین نیزه ای اما به حلقم وقت جان کندن نبود سینه ام از چکمه های قاتلم سنگین نشد خنجری بالا سرم هنگام جان دادن نبود کاش یک خواهر برای غربتم می ریخت اشک خنده کن بسیار بود و گریه کن اصلا نبود خواهری را یادم آمد در میان قتلگاه محرمی دیگر برای عمه را بردن نبود پیکرم را با جسارت روی بام خانه برد سایه بال کبوتر بود و جان در تن نبود این جوانی را نثار عمر زهرا می کنم گرچه در باغ و بهارم فصل گل چیدن نبود غصه پهلو شکسته این جوان را پیر کرد چاره ای دیگر در این ماتم بجز رفتن نبود زود رفتم تا که زود آید امام منتقم نیتی دیگر به غیر از یار او بودن نبود محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹 جدیدترین اشعار مذهبی در کانال حدیث اشک 🌹@hadithashk 🌹
جگرم سوخت علی دیدم اعضای تنت را جگرم سوخت علی پاره های بدنت را جگرم سوخت علی ناگهان زانویم افتاد زمین چون دیدم طرز چانه زدنت را جگرم سوخت علی چه کنم عمه نبیند بدن حمزه ای اَت مُثله دیدم بدنت را جگرم سوخت علی لخته خونی که برون از گلویت آوردم ریخت خون دهنت را جگرم سوخت علی باورم نیست که جسمت ز نظر پنهان است نیزه بینم کفنت را جگرم سوخت علی یوسفم ،کاش که می شد به میان حرمت ببرم پیرهنت را جگرم سوخت علی آن لبانی که اذان گفت، بهم ریخته است خُرد بینم دهنت را جگرم سوخت علی داغ پرپر شدنت جای خود، امّا بینم داغ بی سر شدنت را جگرم سوخت علی این همه نیزه میان بدنت گم شده است با که گویم محنت را جگرم سوخت علی از همان دور شنیدم رجزت را پسرم این حسین و حسنت را جگرم سوخت علی نعره حیدری و ناله یا زهرایت می شنیدم سخنت را جگرم سوخت علی نشد آخر لب عطشان تو را آب دهم چه کنم سوختنت را جگرم سوخت علی گر نیایند جوانان حرم یاری من که بَرَد خیمه تنت را جگرم سوخت علی محمود ژولیده لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
اسرار نهان را سر بازار كشیدند آتش به دل عترت اطهار كشیدند دروازۀ ساعات كه در شأن حرم نیست ناموس خدا را سوی انظار كشیدند بازار یهود آبروی اهل حرم رفت از پیرهن پارۀ ما كار كشیدند با سوت و كف و هلهله و رقص و جسارت دردِ دل ما را همه جا جار كشیدند تا خواست، تماشایی مان كرد ستمگر با   بی ادبی در بر حضّار كشیدند ای كاش كه چون كوفه غم سیلی مان بود ما را به سوی مجلس كفار كشیدند ای كاش فقط سنگ به سرها زده بودند بر گریۀ ما قهقهه بسیار كشیدند هر بار كه بی عاری شان خنده بما زد زخمی به دل حیدر كرار كشیدند ای سهل بگو از صدقه سوخت دل ما خون از جگر احمد مختار كشیدند از مردمشان پست تر اینجا خودشانند خون بود كه از چشم علمدار كشیدند با این كه خدا، حافظ ناموس خودش بود با حرف كنیزی به جگر خار كشیدند از مجلس بیگانه به ویرانه كه بردند فریاد سر عصمت دادار كشیدند ما را پس از آن بزم شراب اشك نمانده بس چوب به لب های گهر بار كشیدند با رأس بریده سخن این بود دمادم یك آیه بخوان ،كار به اغیار كشیدند این شام بلا لكّۀ ننگی است به تاریخ اسرار نهان را سر بازار كشیدند @hadithashk
آسمان! خون گریه کن، دل بی قرار زینب است کاروان آمد، ولی در خاک یارِ زینب است گفت با قبرِ برادر، قافله سالارِ صبر مدفنِ خون خدا، جانا مزار زینب است عمرِ من کم شد، قدم خم شد، همه مویم سپید لیک اینها خود نشان اقتدار زینب است هر چه در کف بود، تقدیمِ خدا کردم حسین! شاهدم قلبِ صبور و داغدارِ زینب است این چهل روز،ازچهل سال است بر من سخت تر از چهل منزل گذشتن شاهکار زینب است هر که بود آورده ام، غیر از سه ساله دخترت از تو شرمنده نگاهِ شرمسار زینب است من نمی‌گویم چه شد در کوفه و شام بلا خود ببین زهرا چگونه سوگوار زینب است این بدنهای کبود و چهره‌های زخم زخم از اسارت، خود گواهِ آشکار زینب است چشمهای هرزه و هیزِ اَراذل کُشتِمان رازدارِ این مصیبت شامِ تار زینب است صبر هم از صبرِ ما، والله کم آورده بود حرفها…در گریۀ بی اختیار زینب است زیر پای اسبها دیدم سرت بازیچه شد حال حق دارم بگویم شام، عار زینب است نَه خرابه، نَه به زندان، تاقتم از کف نرفت تهمتِ بَد، قاتلِ صبر و قرار زینب است وای از لفظِ کنیزی، وای از بیگانگان دخترت مدیون آغوشِ وقار زینب است آنچنان بر خصم شوریدم که در بزم شراب سید سجاد مات از ابتکار زینب است خواستند آهی کِشَم، اما خدا امداد کرد تا ابد پیروزی از ایل و تبار زینب است @hadithashk