❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتادی درس وکار #قسمت_26 رشته تحصیلی دبیرستانمان برق بود. تابستان ها که
# شهید_احمد_مکیان
#شهید_دهه_هفتادی
پشتکار
#قسمت_27
توی ورزش کردن هم اراده و پشت کارش بیشتر از ما بود. یک مدتی با هم می رفتیم بدنسازی. ما بعد از مدتی که رفتیم خسته شدیم و رها کردیم ولی احمد مصمم و با اراده تا آخر ادامه داد
هم روی خوارکش وقت گذاشت و هم روی ورزش. به همین خاطر هم رشد کرد و از نظر جسمانی از ما خیلی بزرگتر و قوی تر شد.
راوی: برادر شهید
محمد حسین مکیان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_از_سوریه_تا_منا
#قسمت_27
صالح خودش به خرید رفته بود.لباس برای من خرید و یک سری لباس هیئتی شیرخواران برای بچه.می گفت دختر باشد یا پسر همین را توی هیئت می تواند بپوشد.
رنگش سبز بود و یک ردیف کامل سکه ی طلایی به آن وصل بود.
با پیشانی بند *یا علی اصغر ادرکنی *
سال تحویل نیمه شب بود.لباس پوشیدم و به کمک صالح به جمع پیوستیم.سلما سفره ی هفت سین را چیده بود و تلویزیون برنامه ویژه ی سال تحویل را پخش می کرد.
حال و هوایم عجیب بود.استرس داشتم اما با هوای سال تحویل قاطی شده بود.
دلم برای زهرا بانو و بابا تنگ شده بود.😔
_چیه خانومم؟چرا بُق کردی؟😕
آهی کشیدم و گفتم:
_کاش بابا اینا هم بودن.😢
خندید و گفت:
_کاری نداره.الان میرم میارمشون.😊
بلند شد و رفت.
* کاش زنگ می زد *
طولی نکشید که با آنها آمد.زهرا بانو با سینی تزئین شده ی هفت سین و ظرف آجیل و جعبه ی کادویی به همراه بابا و صالح آمد.
ذوق زده از دیدارشان😃 بلند شدم و آنها را بغل کردم.
زهرا بانو گفت:
_خواستیم سر شب برات بیاریم صالح گفت خوابیدی 😴 تا اینکه الان خودش اومد دنبالمون.
عزیزم ،با پدرت برات عیدی گرفتیم.خدا کنه خوشت بیاد اینم هفت سین برا مبارکی😍
خوشبخت بشید با هم
جعبه ی کادویی 🎁 را باز کردم و قواره ی پارچه ی خوش رنگی را دیدم.خیلی خوش جنس و دوست داشتنی بود.
بابا هم پاکت پول را به سمتم گرفت.
_قابل نداره دختر گلم☺️
_بابا...مگه با زهرا بانو فرقی دارید؟اینم زحمت شما بوده خب.این دیگه زیاده.🙂
_نه دخترم.من جهیزیه هم برات نگرفتم.
این مبلغ رو برا جهیزیه ات کنار گذاشتم.گفتم با عیدیت به خودت بدمش.صالح گفته بعد از اینکه از سوریه برگرده ان شاءالله میرید تو خونه ی خودتون.🏡
با تعجب😳 به صالح نگاه کردم.
خندید و گفت:😅
_بابا قرار نبود لو بدید ها.... اونجوری نگاهم نکن مهدیه.خواستم بهت بگم.خونه گرفتم همین نزدیکا
سکوت کردم و کمی توی خودم رفتم.😟
می ترسیدم .چه عجله ای بود؟من با این وضعیت چطور می توانستم تنها باشم؟
_کی باید بریم تو خونه ی جدید؟
_ان شاءالله برگردم بعد.فعلا مستأجر داره.
تا دوماه آینده تخلیه می کنن.تا اونموقع منم برگشتم به امید خدا...
لبخند محوی زدم🙂 و توجهمان به دعای سال تحویل جلب شد.سکوت کردیم و دستها به دعا بلند شد
یَا مُقَلِبَ الْقُلُوبِ وَالْابْصار
یا مُدَبِرَ الَیْلِ وَ النَّهَار
یا مُحَوِلَ الْحَوْلِ و الْاَحوَال
حَوِّل حالْنا اِلی اَحسَنِ الْحَال
* خدایا شهادت سوریه رو تو سرنوشت صالحم قرار نده.*
سال تحویل شد و با حسی غریب سال جدید شروع شد...
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#رمان_مجنون_من_کجایی ❤️
#قسمت_27
بابایی درسال ۱۳۴۹،برای گذراندن دوره خلبانی👨✈️ به آمریکا رفت و پس از بازگشت با ورود هواپیماهای✈️ پیشرفته اف-۱۴ به نیروی هوایی،
وی که جزء خلبان های تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف-۵بود،به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف-۱۴ انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد.🙃
با اوج گیری مبارزات علیه نظام ستمشاهی،بابایی به عنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی،درجمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد.🙂
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، وی گذشته از انجام وظایف روزمره،به عنوان سرپرست انجمن اسلامی پایگاه،به پاسداری از دستاوردهای پرشکوه انقلاب اسلامی پرداخت.😇
بابایی با دارا بودن تعهد،ایمان،تخصص و مدیریت اسلامی چنان درخشید که شایستگی فرماندهی وی محرز در تاریخ ۱۳۶۰/۵/۷ ،فرماندهی پایگاه هشتم هوایی بر عهده او گذاشته شد.😊
به هنگام فرماندهی پایگاه با استفاده از امکانات موجود آن،به عمران و آبادانی روستاهای مستضعف نشین حومه پایگاه و شهر اصفهان پرداخت و با تامین آب آشامیدنی و بهداشتی،
برق و احداث حمام و دیگر ملزومات بهداشتی و آموزشی در این روستا، گذشته از تقویت خط سازندگی انقلاب اسلامی،در روند هر چه مردمی کردن ارتش و پیوند هرچه بیشتر ارتش با مردم خدمات شایان توجهی را انجام داد.🙃
بابایی ،باکفایت،لیاقت و تعهد بی پایانی که در زمان تصدی فرماندهی پایگاه اصفهان از خود نشان داد،در تاریخ۱۳۶۲/۹/۹ با ارتقاء به درجه
سرهنگی به سمت معاون عملیات نیروی هوایی منصوب و به تهران منتقل گردید.😊
او با روحیه شهادت طلبی به همراه شجاعت و ایثاری که در طول سال ها،در جبهه های نور و شرف به نمایش گذاشت،
صفحات نوین و زرینی به تاریخ دفاع مقدس و نیروهای هوایی ارتش نگاشت و با بیش از ۳۰۰۰ساعت پرواز با انواع هواپیماهای✈️ جنگنده،
قسمت اعظم وقت خویش را در پروازهای عملیاتی و یا قرارگاه ها و جبهه های جنگ در غرب و جنوب کشور سپری کرد🙂
و به همین ترتیب چهره آشنای((بسیجیان)) و یار وفادار فرماندهان قرارگاه های عملیاتی بود و تنها از سال۱۳۶۴ تا هنگام شهادت،بیش از
۶۰ماموریت جنگی را با موفقیت کامل به انجام رسانید.🙃
وی برای پیشرفت سریع عملیات ها و حسن انجام امور،تنها به نظارت اکتفا نمی کرد، بلکه شخصا پیشگام می شد و در جمیع ماموریت های جنگی طراحی شده،
برای آگاهی از مشکلات و خطرات احتمالی، اولین خلبان👨✈️ بود که شرکت می کرد.☺️
بابایی به علت لیاقت و رشادت هایی که در دفاع از نظام،سرکوبی و دفع تجاوزات دشمنان از خود بروز داد،درتاریخ۱۳۶۲/۲/۸به درجه سرتیپی مفتخر گردید.🙂
تیمسار عباس بابایی صبح روز پانزدهم مرداد ماه سال۱۳۶۶ مصادف با روز عید قربان همراه یکی از خلبانان👨✈️ نیروی هوایی(سرهنگ نادری) به منظور شناسایی منطقه و تعیین راه کار اجرای عملیات،
با یک فروند هواپیمای ✈️آموزشی اف-۵ از پایگاه هوایی تبریز به پرواز در آمد و وارد آسمان عراق شد.
وی پس از انجام دادن ماموریت ، به هنگام بازگشت...
#ادامه_دارد.....
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣